اپیزود 11

امپراتوری آمازون

اشتراک‌گذاری:
تلگرام
واتساپ
توییتر

در اپیزود یازدهم پادکست داکس فیلم مستند امپراتوری آمازون: ظهور و سلطه جف بیزوس روایت شد. در این مستند راجع به زندگی جف بیزوس، تاریخچه شرکت آمازون، انتقادات نسبت به عملکرد این شرکت و همینطور سایر کسب و کارها و دغدغه های بیزوس صحبت شد.

Amazon Empire: The Rise and Reign of Jeff Bezos, James Jacoby, 2020, Frontline (available on Youtube)

 


سلام من پیمان بشردوست هستم. یه آدم علاقه‌مند به فیلم‌های مستند و اینجا در پادکست داکس فیلم‌های مستندی که می‌بینم رو براتون تعریف می‌کنم.

اندازه‌ زمین محدوده و اگه جمعیت جهان و اقتصاد جهان به همین سرعتی که داره به رشدش ادامه بده، تنها راهی که برای بشر می‌مونه این که به فضا مهاجرت کنه.

گفتن همچین حرفی اعتماد به نفس بالایی می‌خواد و می‌طلبه که تو این زمینه صاحب نظر باشی. اما این حرف و یک دانشمند نگفته. این حرف یه نوجوون که به دانش فیزیک و فضا علاقه‌منده و این حرف و وقتی که شونزده سالش بوده در مصاحبه با یک روزنامه محلی گفته. عجب بچه‌ باهوشی بوده که وقتی دبیرستانی بوده همچین دغدغه‌هایی داشته. پس اگه بزرگ بشه احتمالا یه فیزیکدان بشه. اما نه، اون بچه الان یکی از ثروتمندترین افراد روی کره‌ زمینه. اون کسیه که شرکت عظیم آمازون «Amazon» رو درست کرد تا اینترنتی کتاب بفروشه. اما بعد از اون شرکتش رو تبدیل کرد به بزرگترین محل برای خرید و فروش اینترنتی برای هر محصولی.

در اپیزود یازدهم پادکست داکس، قصد دارم فیلم مستند امپراتوری آمازون، ظهور و سلطه‌ جف بیزوس «Jeffrey Bezos» رو براتون روایت کنم. گر چه این فیلم خودش به اندازه‌ کافی فیلم ارزشمند و جذابیه، اما من دلم نیومد که وقتی دارم راجع به آمازون و جف بیزوس صحبت می‌کنم، موضوعات دیگه‌ای که از مصاحبه‌ها و مقالات و پادکست‌های دیگه شنیدم و خوندم اینجا براتون نگم. برای همین غیر از مطالب خود فیلم اون موضوعات رو هم در این اپیزود گنجاندم که تصویر بهتری از موضوع داشته‌باشیم. خب بریم ببینیم جف بیزوس کی بوده؟

جف بیزوس متولد شهر آلبوکرکی «Albuquerque» ایالت نیومکزیکو «New Mexico» هست. همون شهری که در اپیزود هفتم گفتیم که مایکروسافت در اونجا تاسیس شد. وقتی که جف به دنیا اومد، مادرش هفده سالش بود. داشت تو دبیرستان درس می‌خوند. پدرش صاحب یک دوچرخه‌ فروشی بود. اما خیلی زود این دو تا از همدیگه جدا شدند و بعد از مدتی مادرش با یک مهاجر کوبایی به اسم مایک بیزوس «Mike Bezos» آشنا میشه که اون موقع داشته تو دانشگاه نیومکزیکو درس می‌خونده و بعدشم این دو با هم ازدواج می‌کنند. بلافاصله بعد از ازدواجشون، مایک بیزوس جف چهار ساله رو به فرزندی قبول می‌کنه و اسم فامیل خودش رو روی جف می‌ذاره.

 ,مایک بیزوس ناپدری جف بیزوس
,مایک بیزوس ناپدری جف بیزوس

پس در واقع پدر بیولوژیکی جف بیزوس کسیه با یک نام فامیل دیگری. بعد که دانشگاه مایک تموم میشه یه کار توی شرکت نفتی اکسون می‌گیره و به شهر نفتی آمریکا یعنی هیوستون «Houston» در ایالت تگزاس «Texas» میرن. بعدا خونواده‌ بیزوس صاحب یک پسر و یک دختر دیگه هم میشن. تاثیرگذارترین الگوی جف توی خونوادش، پدربزرگش بوده که یه مزرعه‌ای توی جنوب تگزاس داشته و خونواده‌ اینا تابستونا به اونجا می‌رفتن.

پدربزرگ طوری با بچه‌ها برخورد می‌کرد که جف میگه وقتی که هنوز پنج سالم بود، این توهم در من به وجود اومده بود که من دارم به پدربزرگم در کاراش کمک می‌کنم. در واقع کمک نمی‌کرد. اما برخورد پدربزرگ اینطوری بود که داری کمکم می‌کنی. این کار رو می‌کرد که بچه‌ها رو تشویق کنه که کار بکنن. کمک بکنن و اینم باور شده بود این اعتماد به نفس رو پیدا کرده بود و وقتی که شونزده سالش بود درسته که یه بچه‌ شهری بود که فقط تابستونا می‌رفت اونجا، اما دیگه واقعا می‌تونست کمک بزرگی باشه برای پدربزرگش.

مادر جف بیزوس و سه فرزندش
مادر جف بیزوس و سه فرزندش

از پدربزرگش یاد گرفت که خودش آستینش رو بزنه بالا و وارد عمل بشه تراکتور خراب شده، خودمون تعمیرش می‌کنیم. آسیاب مزرعه مشکل داره، خودمون از هر چی که در دستمون داریم استفاده کنیم و درستش کنیم و خلاصه اینکه رو پای خودمون وایسیم. غیر از اینا پدربزرگش آدم خاصی بوده و جف یه خاطره‌ جالبی رو ازش میگه.

مزرعه پدربزرگ در تگزاس
مزرعه پدربزرگ در تگزاس

میگه وقتی ده سالم بود، داشتیم با پدربزرگ و مادربزرگم با ماشین به مسافرت می‌رفتیم و پدربزرگ داشت رانندگی می‌کرد. مادربزرگم پشت هم سیگار می‌کشید. همون موقع از رادیو تبلیغ مصرف کم سیگار پخش می‌شد که هر پکی که به سیگار می‌زنید، مثلا دو دقیقه از عمرتون کم میشه. جف میگه منم اون پشت ماشین نشسته بودم و فکر می‌کردم. بعد حساب کردم که چند سال از عمر مادربزرگم با سیگار کم شده و همونجا هم با افتخار تو جمع اعلام کردم گفتم مامان بزرگ من حساب کردم تو مثلا دو سال از عمرت رو با سیگار کشیدن کم کردی. خیلی هم با افتخار. اما برخلاف انتظارش مادربزرگ ناراحت میشه و می‌زنه زیر گریه.

جف میگه پدربزرگ ماشین رو نگه‌ داشت و خودش و من از ماشین پیاده شدیم. فکر کردم عصبانیه و می‌خواد سرم داد بزنه. اما آروم بهم گفت جف، تو پسر باهوشی هستی. یه روزی متوجه میشی که مهربون بودن سخت‌تر از باهوش بودنه. پدربزرگ آدم خردمندی بود.

عادت به راه حل پیدا کردن برای مسائل و اجرای آن را از پدربزرگ یاد گرفت
عادت به راه حل پیدا کردن برای مسائل و اجرای آن را از پدربزرگ یاد گرفت

جف در هیوستون مدرسه رفت و به علم علاقه‌مند شد و معلوم هم که خیلی بچه‌ درس‌خون و باهوشی بوده که تونسته وارد دانشگاه پرینستون «Princeton» بشه و در سال ۱۹۸۶ معادل ۱۳۶۴ شمسی، در رشته مهندسی برق و کامپیوتر فارغ‌التحصیل‌ شد. اما بعد از فارغ‌التحصیلی برخلاف خیلی دیگه از میلیاردرهای دنیای فناوری اطلاعات و اینترنت، نرفت به سیلیکون ولی «Silicon Valley». به جاش رفت به وال‌ استریت «Wall Street». یعنی جایی که مرکز معاملات سهام شرکت‌ها هست در نیویورک. اونجا در یک شرکت به نام «D. E. Shaw » شروع به کار کرد. اتفاقا هم جای خیلی خوبی بود و همین شرکت بود که وال استریت رو دگرگون کرد.

Davis Shaw
Davis Shaw

کسایی که خرید و فروش سهام می‌کنند، اطلاعات زیادی راجع به سیاست و اوضاع اجتماعی و روندها و خیلی چیزای دیگه کسب می‌کنن. چون همه می‌دونن که اینا توی قیمت سهام تعیین‌کننده‌ است. ولی چند دهه قبل اینجوری نبود. کسی اینا رو نمی‌دونست و همین شرکت دی ای شاو بود که اولین بار فهمید که این اطلاعات می‌تونن تاثیرگذار باشن.

یکی از چیزایی که دیوید شاو، صاحب اون شرکت از جف بیزوس جوان و جویای نام خواست، این بود که برو راجع به اینترنت جهانی یا ورد واید وب «Word Wide Web» و شرکت‌هایی که تو این حوزه کار می‌کنن تحقیق کن. حالا صحبت کیه؟ تازه اول دوران ظهور شرکت‌های اینترنتی. به خاطر همینم خیلی زود جف بیزوس شستش خبردار شد که چه اتفاقی قراره که برای دنیا بیفته. خودش که مهندس خبره‌ای بود. در وال‌ استریت هم که داشت کار می‌کرد و دنیای کسب و کار قشنگ می‌فهمید. برای همین سریع موقعیت رو هوا قاپید. فهمید که آینده مال شرکت‌های این مدلیه و خودشم هر چه زودتر باید بیاد وارد این حوزه بشه.

بیزوس یه اصلی داره به اسم چارچوب مینیمم کردن پشیمونی. خیلی اوقات که می‌خواد یه تصمیم بزرگی بگیره تو زندگیش، میگه که اگه این کار نکنم آیا وقتی که هشتاد سالم بشه پشیمون میشم؟ اگه بله، پس حتما انجامش میدم. میگه تصمیمش برای استعفا و رفتن دنبال رویاش هم از اون افسوس‌های بزرگ هشتاد سالگی میشد که نذاشت بشه.

بیزوس فهمیده بود که استفاده از اینترنت داره سالی ۲۳ برابر بیشتر میشه. نشست یه دو دو تا چهار تا کرد و افتاد دنبال این که چه کسب و کاری رو می‌تونه راه بندازه که از این فرصت رشد ۲۳ برابری استفاده کنه؟ نتیجه‌ بررسی‌اش این شد که کتاب می‌تونه بهترین گزینه برای شروع کسب و کار فروش اینترنتی باشه. دلیلشم این بود که تعداد عناوین کتاب یه چیز خارق‌العاده‌ای بالاست و کتابفروشی‌ها هم قفسه‌هاشون محدوده و بزرگ‌ترین کتابفروشی مثلا می‌تونه پونزده هزار عنوان کتاب رو توی قفسه‌هاش بچینه. اما این دیده بود که می‌تونه بیشتر از سه میلیون کتاب رو تو وبسایتش عرضه کنه.

بیزوس الزاما عاشق کتاب نبود بلکه فهمیده بود که فروش اینترنتی کتاب فرصتی استثنائی برای کسب و کار است.
بیزوس الزاما عاشق کتاب نبود بلکه فهمیده بود که فروش اینترنتی کتاب فرصتی استثنائی برای کسب و کار است.

می‌بینید؟ مثل تکه‌های پازل این ایده‌ها رو کنار هم قرار داده بود. خلاصه جف در همون شرکت شاو با یه خانوم جوونی آشنا شده بود و با هم قرار می‌ذاشتن. خانمی به اسم مکنزی اسکات «MacKenzie Scott». مکنزی هم مثل جف در پرینستون درس خونده بود. البته در رشته‌ زبان انگلیسی و تازه هم فارغ‌التحصیل شده بود و در شرکت شاو به عنوان دستیار کار می‌کرد. البته خیلی هم ذوق نویسندگی داشت همون موقع و حتی زمانی که توی پرینستون درس می‌خوند، شاگرد خانم تونی موریسون «Toni Morrison» برنده‌ نوبل ادبیات بود و یکی از بهترین شاگردای نویسندگی اون خانم بود.

بیزوس و همسر سابقش مکنزی اسکات
بیزوس و همسر سابقش مکنزی اسکات

اما به هر حال راه اونم به وال‌استریت کشیده شده بود. بعد از چند ماه جف و مکنزی با هم ازدواج می‌کنن. یه روزی هم جف تصمیمش برای مکنزی توضیح میده و میگه بیا برویم از این ولایت من و تو. جمع کنیم بریم اینترنتی کتاب بفروشیم. جواب مکنزی چی بوده؟ چی؟ اینترنت چیه؟ بله خب، سال ۱۹۹۴ بوده؛ ۱۳۷۲ کسی باور نمی‌کرد که همچین چیزی یه کار جدیه. جف برای هرکی تعریف می‌کرد، می‌گفت این خل بازی‌ها که نون و آب نمیشه. حتی مادر خود بیزوس می‌گفت که این کار عاقبت نداره ها. سر کار خودت برو. این رو هم در کنارش آخر هفته انجام بده.

منزل اجاره ای جف و مکنزی در سیاتل که محل تاسیس شرکت اکازون شد.
منزل اجاره ای جف و مکنزی در سیاتل که محل تاسیس شرکت اکازون شد.

مکنزی اما قبول کرد و دوتایی از نیویورک جمع کردن و رفتن به غرب آمریکا در ایالت واشینگتن «Washington» شهر سیاتل «Seattle» و یه خونه اجاره کردن. حالا چرا اونجا رفتن؟ یادتون میاد توی اپیزود هفتم درون مغز بیل گیتس گفتیم که دفتر مرکزی شرکت مایکروسافت تو شهر سیاتل هستش؟ پس یه دلیلش اینه که سیاتل با وجود مایکروسافت، یه قطب صنعت آی تی بوده و هست و تعداد زیادی مهندس کامپیوتر اونجا بودن.

دلیل دومش هم این بوده که بزرگ‌ترین ناشرهای کتاب آمریکا در ایالت اورگن «Oregon» هستند که ایالت مجاور واشنگتن هست و غیر از این‌ها هم شرایط مالیات و هزینه‌ها توی ایالت واشینگتن خیلی کمتر از نیویورک و ایالت کالیفرنیا بوده. خلاصه بیزوس شرکتش رو در گاراژ خونه‌ اجاره‌ایش در سیاتل راه می‌اندازه. اسم آمازون رو هم از روی بزرگ‌ترین رودخونه‌ جهان برداشت که در ذهن مخاطب یه عظمتی رو به یاد بیاره.

یه عکس معروفی هم هست از بیزوس که در یک دفتر محقر و پشت یه میز درهم برهم نشسته و روی دیوار اتاقش هم با اسپری نوشته شده آمازون دات کام. این عکس رو هم در اینستاگرام پادکست داکس می‌ذاریم.

دفتر محقر آمازون در گاراژ حانه احاره ای بیزوس
دفتر محقر آمازون در گاراژ حانه احاره ای بیزوس

در جولای ۱۹۹۵ سایت آمازون راه‌اندازی شد و خیلی زود ثابت شد که چیزی که جف در مورد آینده‌ این شرکت می‌دید و می‌گفت پر بیراهم نبوده. اون موقع شرکت ده تا کارمند داشت. شامل خودش و همین‌طور همسرش مکنزی که حسابداری یاد گرفته بود. کار حسابداری شرکت رو انجام می‌داد. وبسایت که کارشو شروع کرد. سیل سفارش بود که به سایت آمازون سرازیر شد. جف میگه کاملا می‌دونستم که فروش کتاب حتما در همون سی روز اول موفق میشه. همینطور هم شد.

کل ده نفر پرسنل‌شون نشسته بودن به بسته‌بندی کتاب و ارسالشون برای مشتریا. حتی هنوز میز بسته‌بندی نخریده بودن. بسته رو می‌ذاشتن روی پاشون و چسب می‌زدن. می‌گه آخر وقت به یکی از پرسنل که مهندس کامپیوتر بوده و اونم نشسته بود داشت بسته‌بندی می‌کرد، گفتم که درد پاهام داره من می‌کشه. فکر کنم باید یه صفحه‌ پلاستیکی یا یه تخته بذارم رو پاهام. میگه اون گفت جف، ما پلاستیک و تخته نمی‌خوایم. میز بسته‌بندی لازم داریم. با خنده تعریف می‌کنه که گفتم اوه چه فکر عالی‌ای! یعنی انقدر درگیر بسته‌بندی بود مغز خودش خوب کار نمی‌کرده.

خلاصه فرداش میز خریدن و راندمان‌شونم دو برابر شد. آمازون خیلی سریع از یک شرکت در گاراژ به یک شرکت با ۵۵ کارمند تبدیل شد. مصاحبه‌ها رو هم خود بیزوس انجام می‌داد. براش مهم بود ببینه طرف چقدر تیز و چغره. بیزوس الان راجع به سبک گزینش نیروی کار خودش میگه وقتی کسی رو برای استخدام مصاحبه می‌کنم، سه تا سوال رو حین مصاحبه گوشه‌ ذهنم دارم. یکی اینکه آیا این آدم رو تحسین می‌کنم؟ دو اینکه آیا این آدم می‌تونه استاندارد کاریمون رو ببره بالا؟ و سوم اینکه تحت چه شرایطی این آدم می‌تونه تبدیل به یه آدم نمونه بشه تو شرکت ما؟

همکارای اون موقع بیزوس میگن که یه چیزی که براش خیلی مهم بود نتیجه‌ آزمون استانداردشون در مدرسه بود. یادتون میاد توی اپیزود هشتم یه توضیحی دادم راجع به این تست؟ به فرض متقاضی کار چهل ساله‌اش شده بود. ولی باز جف ازش می‌پرسید نتیجه‌ اس ای تی «SAT» در دبیرستان چی بوده؟ که یه خورده سوال عجیبی بود.

همکاران سابقش جف بیزوس رو در اون دوران یه آدم معمولی و با اهداف بزرگ توصیف می‌کنند و البته کسی که معروف بوده و هست به خنده‌های انفجاریش.

(۱۵:۰۴-۱۵:۳۰) صدای خنده‌های بیزوس

بیزوس از همون اول این قصد داشت که اول با فروش کتاب شروع کنه و بعد به فروش همه چیز برسه. اینجا شاید بد نباشه که به لوگوی آمازون اشاره کنیم که همین مفهوم می‌رسونه. توی لوگوش، اسم آمازون هست و بعد یه فلش هست که از حرف اول آمازون یعنی ای میره به زد. معنیش اینه که از ای تا زد و در فارسی از الف تا ی رو ما داریم. این چند سالی هم اون فلش رو شبیه به یه لبخند در آوردن و در آگهی‌هاشونم این بسته‌های خندانشون هستند که دست به دست میشن و می‌رسن به مشتری.

تمرکز بیزوس توی شرکت همیشه روی یک اصل اساسی بوده و با همین تونسته شرکتش رو به یکی از قابل اعتمادترین شرکت‌های دنیا تبدیل کنه. اون اصل هم مشتری مداریه یا به قول خودش یک تمرکز وسواس‌گونه داشتن به مشتری. البته این حرفیه که بیشتر شرکت‌ها می‌زنند. اما انگار اینا موفق‌تر بودن دیگه. مثلا همیشه در جلساتشان توی شرکت، یه صندلی رو عمدا خالی نگه می‌داشتن و اون جای خالی نماد مشتری بود. اینکه فکر کنند مشتری هم در جلسشون هست و خواسته‌های مشتری رو هم همیشه در نظر می‌داشتن.

بیزوس و تیمش، از اولین شرکت‌هایی بودند که فهمیدن که در این دنیای جدید کسب و کار با اینترنت، خیلی خوب و دقیق می‌تونن رفتار مشتری رو ارزیابی کنن. اینکه روی چه آیتم‌های مشتری کلیک کرده؟ چیا رو توی سبد خرید قرار داده ولی آخرش نخریده؟ موارد این چنینی همه رو بررسی می‌کردند و کم کم عادت‌ها و رفتارهای خرید مردم دستشون اومد.

یه چیز دیگه هم این که مردم اگه از مغازه خرید می‌کردن، غیر از قیمت کتاب باید مالیات هم پرداخت می‌کردن. اما اگر از آمازون یا وب سایت‌های دیگه آنلاین خرید می‌کردن، فقط قیمت اون کالا رو می‌دادند. لازم هم نبود که وقت بذارم برم فروشگاه. برای همین آمازون با سرعت زیاد در حال افزایش مشتریاش و میزان فروشش بود. اما هنوز یک شرکت سودآور نبود و این یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای بیزوس بود که اون سرمایه‌گذارهای اولیش رو تونسته بود متقاعد کنه که آقا این شرکت تا بیست و چند سال سودآور نیست. قراره که ما تو این مدت زیرساخت درست کنیم. برای شرکت موفق و بزرگ و قراره که بازار رو بگیریم دست خودمون.

اصلا کار راحتی نیست اینکه کسی که پولش گذاشته تو این کار رو بخوای متقاعد کنی برای یه همچین چیزی. اما این آدم مهارتش داشت. خودش توی وال استریت کار کرده بود و زبون سرمایه‌گذار را رو هم می‌دونست و تونست متقاعدشون کنه. خب حالا استراتژیشون چی بود؟ چطور می‌خواستن بازار بگیرن دستشون؟ استراتژیشون این بود که شده سود کمتری به دست بیارن یا حتی یه جاهایی اصلا ضرر کنن، فروش رو داشته باشن و مشتری مال خودشون کنن. با این کارشون شرکت‌های کوچکتری که توان این نداشتند که مثل اینا قیمت بیارن پایین از سر راه آروم آروم برداشته می‌شدن و بعد از چند سال، این شرکت یک شرکت بی‌رقیب شد.

بعد از جا انداحتن فروش کتاب فروش سایر محصولات هم اضافه شدند.
بعد از جا انداختن فروش کتاب فروش سایر محصولات هم اضافه شدند.

در همین رابطه هم انتقادات زیادی هست به آمازون که اینا از اولشم دنبال انحصارگرایی تو بازار بودن و باعث ورشکستگی تعداد زیادی شرکت و مغازه‌ کوچیک شدن. یعنی واقعا داستان بیزوس حکایت فلفل نبین چه ریزسته. جثه و قیافش نمی‌خوره‌ها. همشم خوش‌رو و خندانه. اما توی کارش تصمیمای قاطعی می‌گیره. اینطورم نبود که رقیب بزرگی هم نداشته باشن یا چالشی نداشته باشن. نه اینطور نبوده. مثلا آمازون که در سال ۹۵ شروع کرده بود، دو سال بعدش بارنسن نوبل «Barnes & Noble » که یکی از غول‌های انتشاراتی آمریکا بود، اونا شروع به فروش آنلاین کرده بودن و شدن رقیب هم.

در سال ۲۰۰۲ آمازون ۱۲۵ نفر پرسنل داشت و ۶۰ میلیون دلار فروش کلشون بود در سال. ۱۲۵ نفر، شصت میلیون دلار. اما این رقیب چغرشون ۳۰ هزار نفر پرسنل داشتند و ۳ میلیارد دلار هم فروش. یعنی واقعا رقیب بزرگی بودن. همون موقع‌ها بیزوس یه جلسه‌ای عمومی گذاشت با همه‌ پرسنل و گفت می‌فهمم که نگرانید که ما بازی و به رقیب ببازیم. اما نگران رقیبمون نباشید. رقیبمون نیست که برامون پول می‌فرسته تمرکزمون و بذاریم رو مشتریامون. اونا هستن که برامون پول می‌فرستن. کابوس شب من رقیب‌ها نیستن. کابوس شب من اینه که مشتریامون ما رو نخوان و خب نهایتا هم همه‌ رقیب‌ها رو پشت سر گذاشتن.

بعد از اینکه کم‌کم خرید و فروش اینترنتی یه مسئله‌ عادی و فراگیر شد، خیلی از کسب و کارهای دیگه هم بودن که می‌خواستند وارد فضای آنلاین بشن و آمازون هم از این فرصت استفاده کرد و از برند قوی که برای خودش ساخته بود استفاده کرد و به اون شرکت‌ها پیشنهاد داد که بیاین و از پلتفرم ما کالاهاتون رو بفروشید. یعنی چی؟ گفتن وبسایت ما میلیون‌ها مشتری داره. هرچی که شما از یه وبسایت حرفه‌ای می‌خواید حاضره. بیاید کالاتون زیر نام آمازون و در وبسایت ما بفروشید به مشتریاتون. این کار باعث شد که ده‌ها هزار کارآفرین شخصی و شرکتی بیان و با آمازون کار کنن که خب برای خیلیاشونم سودآور بوده. خیلی خوب بوده.

اما این یعنی اینکه آمازون فروش کالاهایی که مال خودش هست رو که داره. در کنار اون هزاران شرکت دیگه هم هستن که در آمازون جنس می‌فروشند و به بیزوس پورسانت میدن. یعنی اون خرده‌فروش‌ها دارن با خود آمازون رقابت می‌کنن که یه نبرد نابرابره. چون همه‌ اونا دارن در پلتفرمی کار می‌کنند که متعلق به آمازونه و آمازون کنترلش رو در دست داره. یعنی اینطوری نیست که مثلا یه پاساژی به اسم پاساژ آمازون و اونجا یه تعداد مغازه کنار هم دارن کار می‌کنن. نه یکی از اونا خودش صاحب پاساژه و هر وقتم که دلش بخواد با هر کی که دلش نخواد، می‌تونه قراردادش رو تمدید نکنه.

پس درسته که خیلیها دارن سود می‌برند و باعث رشد اقتصادی خیلی از کشورها شده اصلا. اما خیلی حالت برنده برنده نداره. یه جورایی حالت برنده برنده‌تر داره.

یکی از اولین جاهایی که آمازون خیلی زود قدرت رو در اون به دست گرفت، صنعت نشر بود. یعنی همون محصولی که کارش رو باهاش شروع کرد. استراتژی چیزی بود که به اسم «یوزپلنگ و غزال» معروف شد. یوزپلنگ وقتی که می‌خواد شکار کنه نمیره دنبال قوی‌ترین غزال. میره دنبال یه غزال مریض یا کوچیک که راحت بگیرتش. آمازون هم نمی‌رفت دنبال بزرگترین رقیبش. می‌رفت دنبال ناشر هفتم. اونو از پا در می‌آورد. بعد می‌رفت سراغ شیشم و همین‌طور می‌رفت به جلو.

دنیس جانسون «Dennis Johnson» یک ناشر بود که حوالی سال دو هزار در آمازون کتاب می‌فروخت. خوب هم می‌فروخت. یه روزی از آمازون به تماس گرفتن و گفتن که باید قیمت کتاب رو چهار درصد بیاری پایین. این از نظر آقای جانسون منصفانه نبود و موافقت نکرد. آمازون در عرض سه سوت دکمه‌ خرید کتاب رو برای کتاب‌های آقای جانسون غیرفعال کرد. یعنی خریدارها تو وبسایت می‌تونستن کتابا رو ببینن اما نمی‌شد بخرن. جانسون هم مجبور شد که کوتاه بیاد و از نظرش آمازون اون رو یک غزال مریض می‌دیده.

البته توی مستند با یکی از مدیران سابق آمازون که مصاحبه کردن، اون میگه که این چیزا طبیعیه توی بیزینس و ما دنبال این بودیم که یه فضای رقابتی ایجاد کنیم. حتی میگه یه فروشنده‌ای مثلا کتابش رو اگه داشت صد دلار می‌فروخت، میگه ما گاهی اوقات یه لینک می‌ذاشتیم کنار همون قیمت صد دلار که داده بود و می‌زدیم اگه این کتاب ارزون‌تر می‌خواید، اینجا کلیک کنید و بعد مشتری می‌فرستادیم صفحه‌ یکی از رقبای اون ناشر. اینطوری ناشرا عادت می‌کردن که با قیمت پایین و رقابتی بفروشن.

یکی دیگه از چالش‌هایی که بین ناشرا و آمازون به وجود اومد، مال وقتیه که آمازون محصول کیندل «Kindle» رو بیرون داد. یعنی همون وسیله‌ مخصوص خوندن کتاب‌های الکترونیکی. به یه قیمت خیلی ارزون دادش بیرون دست میلیون‌ها مشتری و اوناییم که کیندل خریده بودن، دیگه خب بیشترشون قصد داشتن کتاب الکترونیکی بخونن که به طبع قیمتش خیلی پایین‌تر از قیمت کتاب کاغذیه و اینجا باز قدرت چونه زنی آمازون رو برد بالاتر. چون میلیون‌ها خواننده کتاب وجود داشتند که کیندل آمازون دستشون بود.

کیندل آمازون
کیندل آمازون

این قدرت زیاد آمازون دیگه برای خیلیا ترسناک شد و در موردش صحبت‌های زیادی بود. یکی از وکلای بزرگی که در زمینه‌ قوانین ضد انحصار کار می‌کنه در آمریکا، بعد از این سر و صداها از ناشران می‌خواد که بیاید به صورت عمومی اصلا بیای توی کنگره راجع به این وضعیت صحبت کنیم که همه بدونن که اگه این آمازون واقعا داره از قدرتش سوء استفاده می‌کنه یا حالت انحصاری داره همه بدونن. اما ناشرا خب اعتراض داشتن. ولی سود خوبیم داشتن از قبل آمازون می‌بردن و نخواستن که رابطه‌شون رو با آمازون خراب کنن. آخرشم قبول نکردند.

و در مستند با یکی از مدیران ارشد آموزان که سال‌ها هم مسئول بخش کتاب بوده، مصاحبه می‌کنن و اون میگه که من اصلا تا به حال چیزی راجع به استراتژی یوزپلنگ و غزال نشنیدم و کلا تکذیب می‌کنه و میگه اطلاعی ندارم که چرا ناشرها اگه شکایتی داشتن چرا نرفتن در کنگره اعلام بکنن؟ من تکذیب می‌کنم.

در سال ۲۰۰۵ آمازون دست به یه برنامه‌ خیلی انقلابی زد. به اسم آمازون پرایم «Amazon Prime» اینطور که آمازون در یه برنامه‌ای به مشتریاش گفت شما در سال ۷۹ دلار به ما بدید تا عضو برنامه‌ پرایم بشید. اونوقت هر سفارشی بدید ما نهایتا تا دو روز بعد از اون سفارش، جنس رو درب منزلتون بهتون تحویل میدیم. بدون اینکه هزینه‌ حمل اضافه‌ای بگیریم. همون ۷۹ دلار در سال میشه هزینه‌ حمل تون برای کل سال. اینجا شنیدن داستان ایجاد این برنامه‌ پرایم خالی از لطف نیست.

در دسامبر سال ۲۰۰۴ فقط چند هفته مونده بود تا شروع سال نو و طبیعتا اون موقع سال، آمازون شدید درگیر فروش محصول بود. یه دفعه تیم سفارشات شرکت، یه ایمیل از جف بیزوس می‌گیرن که گفته بود همین جمعه یه جلسه باید بذاریم با هم و در مورد یه موضوع خیلی مهمی صحبت کنیم. پرسنل بخش سفارشات شوکه شده بودند. چون سابقه نداشت نفر اول شرکت، مستقیم بیاد به مدیران و پرسنل سفارشات بگه بیاید جلسه اضطراری بذاریم. اونم کی؟ وقتی که شرکت سخت درگیر فروش بود.

برنامه پرایم یکی از موفقترین پروژه های آمازون بود
برنامه پرایم یکی از موفقترین پروژه های آمازون بود

صبح جمعه که شد، از بد حادثه یه مشکلی برای وب سایت آمازون پیش اومد و سایت از کار افتاد. برطرف کردن همچین مشکلی هم انقدر مهم بود که پرسنل رده معمولی اون بخش، مجبور شدن جلسه با نفر اول شرکت رو کنسل کنن. البته جف بیزوس در جواب گفت کاملا درک می‌کنم. کار درستی کردید. اما موضوع خیلی مهمه. فردا که شنبه‌است و آخر هفته‌اس، همتون بیاید خونه من، این جلسه رو اونجا داشته باشین که خب اینا میرن به خونه‌ مجلل بیزوس.

در جلسه بیزوس خیلی شفاف پروژه رو تعریف می‌کنه و میگه ما می‌خوایم با این برنامه بهترین مشتریامون برای خودمون تضمین کنیم که دیگه فقط از ما خرید کنن. قیمت ورود به برنامه هم یعنی همون ۷۹ دلاری که گفتیم. اون موقع هنوز تصمیم نگرفته بودند. قیمت ورود به برنامه باید ارزون باشه که رغبت کنن که امتحانش کنن. مشتریان این رو ثبت نام کنن و باید یه قیمتی بذاریم که اونقد گرون باشه که اینطوری نشه که عضویت بخرن و بعدش برن از جاهای دیگه خرید کنند.

و به تیم سفارشات گفت من این برنامه رو تا ماه دیگه یعنی ژانویه‌ ۲۰۰۵ می‌خوام اجرا کنم. یعنی سایت آماده بشه. برنامه‌ریزی‌های حمل و نقل انجام بشه. مشتری‌ها اصلا مطلع بشن از یه همچین برنامه‌ای. همه چی آماده. اونم درست وقتی که شرکت توی پیک کاری خودش بود. مثل اینکه تو ایران، وسط اسفندماه یه مدیری بیاد و یه پروژه‌ بزرگ تعریف کنه بعد بگه که تعطیلات نوروز که تموم شد، من این و می‌خوام ازتون.

خلاصه بعد از چونه زدن، بزوس یکی دو هفته دیگه هم باز فرجه داد به تیم و گفت از هر نیرویی داخل شرکت که می‌تونه تو این پروژه کمکتون کنه اجازه دارید استفاده کنید. اون موقع ای‌ بی «eBay» بزرگترین رقیب آمازون بود که دو برابر بزرگتر بود از آمازون. خب این برنامه یه ریسک بزرگی بود که آمازون کرد و خوب هم جواب داد. چرا ریسکی بود؟ چون ادعای بزرگی بود. تحویل کالا در یک کشور درندشت مثل آمریکا. باید بگه هر جای آمریکا که هستی میارم برات. این ادعا می‌طلبید که کلی انبار بزرگ توی نقاط مختلف آمریکا درست بشه. کالاها اونجاها نگهداری بشن و بعدش به محض اینکه یه سفارشی ثبت بشه، از نزدیک‌ترین انبار، برای مشتری جنس رو ارسال بکنن.

یه همچین کاری نیاز به برنامه‌ای دقیق و یه سرمایه‌گذاری زیادی داشت. اما برای مشتری‌ها برنامه‌ خوبی به نظر اومد و برای همینم استقبال خیلی خوبی شد ازش و تبدیل شد به موفق‌ترین برنامه‌ عضویت در تاریخ. به تدریج یه چیزی حدود ۱۵۰ میلیون نفر در برنامه‌ پرایم ثبت نام کردن. شما فقط حساب کن ۱۵۰ میلیون ۷۹ دلار سرازیر شد به حساب‌های آمازون. مغز بشر هم اینطوری کار می‌کنه که وقتی طرف ۷۹ دلار داده برای یک سال، دیگه می‌خواد اون مبلغ رو حلال کنه. به قول معروف تا دینش رو در نیاره ول کن نمیشه. هی سفارش میده. هی خرید می‌کنه. میگه حمل و نقل که مجانیه. دوباره از آمازون خرید می‌کنم.

اما وقتی آمازون برنامه‌ پرایم رو شروع کرد، ده تا انبار در کل ایالات متحده داشت. بعدش افتاد دنبال ساخت ده‌ها انبار بزرگ که بهشون گفتن فول فیلمت سنترز «fulfillment center» یا مراکز اجرا و صدها هزار شغل درست کردن که اوایلش انتقادات زیادی در مورد شرایط کاری و شرایط ایمنی این مراکز اجرا پیش اومد که آمازون کم‌کم اونا رو برطرف کرد و روش کار رو اومد ارتقا داد و یکی از بزرگترین تغییراتی که دادن استفاده از یک سیستم رباتیک بود که به جای اینکه آدما اقلام رو جابه‌جا کنند تا جایی که میشه، ربات‌ها این کار کنن که اینطوری هم هزینه‌های شرکت میاد پایین و هم ایمنی پرسنل میره بالا.

یک انبار آمازون
یک انبار آمازون

تیمی که این مستند ساختن، با ده‌ها کارگری که تو این مراکز اجرایی یا همون فول فلیمت سنترها کار می‌کردند مصاحبه کردن. بیشتر این کارگرها از یه مسائله گلایه داشتن. میگن که شرکت تعریف کرده گفته که شما در روز باید این تعداد سفارش مشتری رو جواب بدی. یعنی سفارش که دیدی، بعد بری کالاش از انبار پیدا کنی. بسته‌بندیش کنی و بذاری رو نقاله که بره توی کامیون به دست مشتری. میگن نرخی که تعریف شده خیلی بالاست و پرسنل مجبورند با عجله و با استرس کار کنند تا به اون نرخ تعریف شده‌ در روزشون برسن.

یا مثلا میگن که در مقابل هر اپراتور یک صفحه نمایش است که زمان مورد نیاز هر کار رو به صورت شمارش معکوس نشون میده. مثلا میگه چسب زدن روی بسته، بیست ثانیه و بعد شمارش معکوس می‌کنه از صفر تا بیست. بعد میره به قدم بعدی. آمازون میگه ما این زمان‌های استاندارد و تعریف کردیم که جلوی خطای پرسنل بگیریم. پرسنل اما میگن ما احساس می‌کنیم ربات شدیم و خیلی هم تند باید کار کنیم.

پرسنل انبارها از فشار کاری بالا گلایه میکنند
پرسنل انبارها از فشار کاری بالا گلایه میکنند

در خود این مستند، با جف بیزوس مصاحبه نشده و به جاش با جف ویلکی «Jeff Wilkie» نفر دوم آمازون مصاحبه شده که این آدم کسیه که همین مراکز اجرایی، زیر نظر اون درست شدن و الانم مدیریت میشن. به طبع خیلی از کار خودش و محیط کار اون جا دفاع می‌کنه و میگه ما تقریبا ششصد هزار نفر پرسنل در آمازون داریم که بیشترشون توی همین مراکز اجرایی دارن کار می‌کنن که یه سوله‌های بزرگیه حالت انبار و در واقع از اونجا این جنس‌ها به مشتریا ارسال میشه. میگه درسته. این کار، کاری نیست که همه‌جور آدمی دوست داشته باشن. اما پرسنل ما از کارشون راضین و سال‌ها هم تو همون شغل می‌مونن.

و در مورد نرخ‌های تعریف شده هم میگه که بله. ما اون نرخ‌ها رو تعریف کردیم که بتونیم روی راندمان کارمون مطمئن باشیم. بالاخره ما به مشتریامون قول دادیم که محصولی که سفارش دادن ظرف دو روز دستشون می‌رسونیم دیگه؟ معلومه که کارمون عجله و شتاب داره. اما در عوض ما داریم حقوق و مزایای خوبی رو بهشون پرداخت می‌کنیم. میگه حقوقی که ما میدیم دو برابر مینیمم حقوق تعریف شده است تو آمریکا.

غیر از اون هم میگه که ما یه برنامه‌ آموزشی برای پرسنلمون تهیه کردیم و صد هزار نفر از پرسنلمون تو این برنامه دارن شرکت می‌کنن. آمازون ۹۵ درصد از شهریه‌ دوره‌های دانشگاهی‌شون رو داره میده که اینا برن یه مهارتی برای خودشون یاد بگیرن. چند سال برای ما کار کنن. بعدش با اون مهارتی که رفتن یاد گرفتن، برن جایی که دوست دارن کار بکنن و جالبه بدونید آمازون برنامه‌ پرایمش رو تغییر داده و اون دو روز زمان تحویل رو هم دارن می‌کنن یک روز.

اما یکی از چالش‌های رو به رشد آمازون، مشکلاتی هستش که مشتری‌ها با بعضی از فروشنده‌های خرده پا تو آمازون دارن. مثلا بعضی از فروشنده‌های چینی یا از کشورهای دیگه هستن که تقلب می‌کنن. جنس رو تحویل نمیدن یا جنس مشکل‌دار تحویل می‌دن. دیر تحویل می‌دن. مثلا سشوار تحویل دادن از داخلش آتیش میومده بیرون و باعث آتش سوزی خونه شده.

خیلی از مشتری‌ها فکر می‌کنن که آمازون نظارت زیادی روی این شرکت‌ها داره. اما وقتی مشکل پیش میاد، آمازون میگه من مسئولیتی ندارم. بله چهل درصد اقلامی که تو سایتمون هست رو خودمون داریم می‌فروشیم. یعنی سفارشی که می‌دید میگه ما از فول فیلمت سنتر خودمون جنس رو براتون ارسال می‌کنیم. برای اونا آمازون میگه من مسئولم. اگه مشکلی پیش بیاد من جوابگوم. اما برای بقیه اگه مشکلی پیش بیاد، خودتون می‌دونید با اون فروشنده‌ها.

اما خب از نظر مشتری قضیه اینطور که من شرکت آمازون رو می‌شناسم. من چه می‌دونم فلان فروشنده‌ گمنام در یه کشور دیگه کیه؟ اما آمازون میگه که همون موقع که شما مشتری داری، حساب کاربری در سایت آمازون درست می‌کنی، گفتی که شرایط و ضوابط آمازون رو قبول دارم. شرایط و ضوابط هم که کسی بهش دقت نمی‌کنه و توی همه‌ سایت‌ها بدون اینکه بخونیم فقط تیک می‌زنیم که بله همه رو قبول دارم. جف بیزوس میگه فکر نکنم مشتریا یه روزی بیان بهمون بگن شما جنساتون خیلی خوبه. ولی یه خرده ارزونه. باید گرون‌تر کنید. یا مثلا هیچ وقت نمیان بهمون بگن که خیلی زود دارید تحویل میدید. یه خرده طولانی کنید.

میگه پس تکلیفمون معلومه دیگه. باید رو چه موضوعاتی کار کنیم. قیمت و بیاریم پایین تحویل رو هم کوتاه‌تر کنیم و برای همینم هست که فروشنده‌هایی که توی وبسایت آمازون کار می‌کنند رو وارد یه رقابت ناخواسته با همدیگه می‌کنن تا قیمت محصولات رو بیاره پایین.

واسه همین قانونگذاران آمریکایی هم آمازون رو مشمول قانون انحصارگرایی نمی‌دونن. چون میگن آمازون داره تلاش می‌کنه قیمت محصولات رو بیاره پایین. البته بعضی از حقوق‌دانان هستن که میگن فقط قیمت پایین که تعیین کننده نیست. بله خیلی خوبه که مصرف‌کننده‌ها بتونن کتاب ارزان‌تری بخرن. بتونن وسایل ارزون‌تری بخرن. اما مردم یک جامعه فقط مصرف‌کننده‌ها نیستن. تولیدکننده‌ها، طراحان، نویسنده‌ها، اینا جزو جامعه هستن و ما نیاز به یه بازارهای بازتری داریم.

و از اون طرف هم گفته میشه که آمازون تنها فروشنده‌ آنلاین تو آمریکا نیست. شرکت‌های دیگه هم مثل والمارت «Walmart»، ای‌ بی «eBay»، علی بابا «Alibaba» و غیره هم هستند. اما در زمان تهیه این مستند همه‌ اون شرکت‌های فروش آنلاین، ده درصد فروش آنلاین دارند. بقیش مال آمازونه.

آمازون برنده رقابت با ای بی بود.
آمازون برنده رقابت با ای بی بود.

سال‌هاست که جف بیزوس تلاش می‌کنه که در مرکز سیاستگذاری آمریکا، شهر واشنگتن دیسی حضور داشته باشه. داخل پرانتز یادآوری کنم که این شهر واشنگتن دی سی است که پایتخت آمریکاست و اونجایی که دفتر مرکزی خود آمازون واقع شده شهر سیاتل هست در ایالت واشینگتن. این دوتا با هم فرق دارن. خب می‌گفتیم که جف بیزوس مدت زیادی از سال رو میره در شهر واشنگتن دیسی. از اون طرفم سالانه میلیون‌ها دلار هزینه‌ لابی‌گری می‌کنن تا قوانینی تصویب بشه که به نفع شرکتشون باشه.

شما در نظر بگیرید که آمازون، وزیر اطلاع‌رسانی دولت اوباما رو به عنوان سخنگوی خودش استخدام کرده. توی مستند از خود آقای کارنی که یه زمانی وزیر اطلاع‌رسانی آمریکا بوده. می‌پرسند که دلیل اینکه آمازون این لشکر لابی‌کننده رو داره چیه؟ دنبال چی هستید؟ میگه نه ما لابی‌کننده نیستیم. قانون‌گذاران و سیاست‌مداران راجع به بیزینس یه سوالاتی دارن و ما هم بهشون نظرمون رو میگیم. ما لابی نمی‌کنیم که بریم و روشون تاثیر بذاریم و بعدم چیزی ازشون بخوایم. این اینطور میگن. اما واضح که آمازون با اون همه هزینه‌ای که می‌کنه دنبال منافع خودشه.

عمارت گران قیمت بیزوس در واشینگتن دی سی
عمارت گران قیمت بیزوس در واشینگتن دی سی

بیزوس، بزرگترین عمارت موجود در شهر واشینگتن دیسی خریده و بازسازی کرده که تو اون مراسم و گردهمایی‌های اجتماعی برگزار بکنه. مثلا یه دفعه یه مهمونی بگیره، دویست نفر آدم مهم رو دعوت کنه و بتونه تاثیر بذاره روشون. تازه غیر از اون بیزوس حتی یه روزنامه هم خریده. منظورم این نیست که رفته از سر کوچه یه روزنامه خریدها. نه موسسه‌ واشنگتن پست رو به قیمت ۲۵۰ میلیون دلار با جاش خریده. البته واشنگتن پست مشکلات مالی داشته و باز بیزوس سر رسیده و خریدش. در مدت کوتاهی هم سود دهش کرده.

و چیزی که چند نفر از مصاحبه شونده‌ها تو این مستند اذعان می‌کنن این بوده که بیزوس رو تبدیل نکرده به مثلا واحد روابط عمومی آمازون. حداقل به صورت ظاهری هم که شده اینطور به نظر میاد که واشنگتن پست مستقل داره کار خودش رو جلو می‌بره. اما در هر صورت چیزی که خیلیا میگن این که یکی از قضا یکی از موفق‌ترین بیزینس منای دنیاست. نمیره یه دفعه یه ساختمون مجلل اونطوری بخره و یه روزنامه‌ای با اون عظمت بخره و در سال هم روزهای زیادی رو بره در شهر واشنگتن دی سی. قطعا که نمیره اونجا مثلا به موزه‌های واشینگتن دی سی بگرده یا بره مثلا سینما دنبال منافع خودشه.

گرچه در واشنگتن دیسی هم فرصت‌های تجاری براش پیش میاد. مثلا دولت آمریکا چند سال قبل می‌خواست سرویس پردازش ابری یا کلاود کامپیوتینگ «cloud computing» رو در دفاتر اداری خودش را بندازه و بیزوس آروم آروم همون موقع داشت کسب و کاری رو راه می‌انداخت که همچین خدماتی رو ارائه بده و تونست یه کار خوب از دولت بگیره و این طور بود که یکی از شرکت‌های زیرمجموعه آمازون به اسم آمازون وب سرویسس «Amazon Web Services» یا «aws» ایجاد شد.

همین شرکت ای دبلیو اس تونست یه قرارداد ششصد میلیون دلاری برای ارائه‌ خدمات پردازش ابری از سی‌ آی‌ ای بگیره. این قرارداد جای آمازون وب سرویسس رو خیلی محکم کرد. چون به همه گفت که اگه سی‌آی‌ای می‌تونه به آمازون اعتماد کنه و اطلاعاتش در کنترلش بذاره. دیگه همه می‌تونن به این شرکت خصوصی اعتماد کنن و همینطور هم شد و مشتری‌های بزرگی مثل نتفلیکس «Netflix» و اوبر «Uber» به سمت آمازون اومدن.

موفقیت شرکت ای دبلیو اس این اعتماد به نفس رو به بیزوس داد که از این به بعد یه شرکتی باشه که همه چیز می‌فروشه، دیگه تبدیل بشه به شرکتی که همه کار می‌کنه.

در سال ۲۰۱۴ کامپیوتر سخنگوی آمازون با اسم تجاری الکسا «Alexa» وارد بازار شد. الکسا رو می‌ذاری تو اتاق. بهش دستور میدی. الکسا چراغ رو روشن کن. الکسا دمای هوا قراره فردا چقدر باشه؟ الکسا صدای تلویزیون کم‌ کن. نمونه‌ همچین محصولی رو گوگل و سایر شرکت‌ها هم دادن بیرون و از اونجایی که اینجور محصولات تازه هستن، مدام باید روشون تحقیق صورت بگیره تا عملکردشون بهتر بشه.

مثلا فرض کنید لهجه‌های بیشتری رو بتونن راحت‌تر تشخیص بدن و برای این کار نیازه که سازنده بدونه دستگاهش در معرض چه اطلاعاتی هست. برای همین سازنده خیلی راحت می‌تونه بفهمه تو خونه‌های مردم داره چه اتفاقی میفته و مردم دارن راجع به چی حرف می‌زنن. یعنی انگار یه جور دستگاه شنود توی خونه هستش. آمازون البته میگه ما شنود نمی‌کنیم و فقط یه مطالعاتی رو روی دستگاه مانند که مثلا همین قابلیت تشخیص لهجه‌ها رو ببره بالا و اصن مشتریان می‌تونن امکان ضبط صدا رو بردارن از روی دستگاه.

یه محصول دیگه هم آمازون داشته که برای خیلی‌ها این نگرانی به وجود آورد که می‌تونه یک ابزار شنود باشه. هدفون آمازون به اسم اکو ایرپاد. هدفون دیگه می‌تونه همه جا تو محل کار تو ماشین یا هر جای دیگه با شما باشه و امکان جمع کردن اطلاعات رو هم داشته باشه.

غیر از این‌ها آمازون دو محصول دیگه هم درست کرد. یکیش یه زنگ درب دوربین دار بود به اسم رینگ که به طبع جلوی درب خونه نصب می‌شه و می‌تونه مثلا تشخیص بده که یه دزد الان پشت دره و خودشم به پلیس تماس می‌گیره.

محصول دیگه هم رینگ داخلی هست که یه دزدگیریه. در واقع یه دوربینی هستش که داخل خونه نصب میشه و در مورد این دو محصول هم نگرانی‌های زیادی در مورد امنیت و حفظ حریم خصوصی مشتری به وجود اومد. غیر از این ابداعات تکنولوژیکی، آمازون بیزینس‌های زیادی رو خریده و یا ایجاد کرده. فروشگاه‌های زنجیره‌ای رو خریده. شرکت تبلیغات آنلاین خودش رو درست کرده که با فیس‌بوک و گوگل رقابت کنه. شرکت فیلم‌سازی خودش درست کرده به اسم همان آمازون استودیوس «Amazon Studios.». شرکت پخش اینترنتی فیلم خودش درست کرده به اسم پرایم ویدیو «Prime Video» که با نتفلیکس رقابت کنه و حتی شرکت پخش موسیقی درست کرده به اسم آمازون موزیک «Amazon Music» که با اسپاتیفای و اپل رقابت کنه.

به محصولات امنیتی آمازون انتقاداتی وارد شده.
به محصولات امنیتی آمازون انتقاداتی وارد شده.

همه‌ این‌ها کمک می‌کنن که مشتریای بیشتری رو به سمت آمازون بکشونن. مثلا وقتی شما عضو پرایم ویدیو میشی که فیلم ببینید، در واقع عضو برنامه‌ خرید پرایم هم میشی و هر بار که فیلم‌هایی که آمازون ساخته گلدن گلوب یا اسکار می‌گیرند، مردم بیشتری میان عضو پرایم ویدیو و به طبع می‌تونن از پرایمری بکنن و اینا تاثیر مستقیم می‌ذاره روی فروشمون.

چند روز پیش توی یه گزارشی من می‌خوندم که آمازون یه پروژه‌ بزرگ رو در حال اجرا داره که ناوگان هوایی خودش رو توسعه بده تا با اون بتونن محصولاتشون رو زودتر به دست مشتری برسونن. اسم پروژه هست ایر پرایم «Air Prime» و برنامه اینه که تا سال ۲۰۲۸ آمازون ۲۰۰ هواپیمای باربری داشته باشه. یعنی آقای جف بیزوس یک مجموعه‌ عظیمی از بیزینس‌های مختلف رو برای خودش درست کرده.

جالبه بدونید که در سال ۲۰۰۸ آمازون ۳۰ هزار پرسنل داشت و الان شده یه چیزی نزدیک به ۶۰۰ هزار پرسنل. در این مدت نسبتا کوتاه. جف بیزوس با اعتماد به نفس بالای خودش همچین امپراتوری بزرگی رو درست کرده.

در سال ۲۰۱۷ آمازون ساختمان جدید دفتر مرکزی خودش رو در همون شهر سیاتل افتتاح کرد که سه تا ساختمان کروی شکل خیلی مدرن و شیک هستن. همون موقع هم اعلام کردند که در آمریکای شمالی دنبال یه جایی برای ساخت دفتر مرکزی دوم خودشون می‌گردن. اسم اون پروژه رو هم گذاشتن اچ کیوتو. چون هد کوارتر «quarter head» دوم آمازون میشه. گفتن که برای این دفتر مرکزی دوم، پنج میلیارد دلار سرمایه گذاری می‌کنیم که باعث میشه که پنجاه هزار شغل جدید درست بشه. حالا این که چقدر شغل‌ها رو از بین می‌بره معلوم نیست. بالاخره کلی فروشنده هم هستند که با وجود شرکت‌هایی مثل آمازون بیکار میشن دیگه.

دفتر مرکزی آمازون در سیاتل
دفتر مرکزی آمازون در سیاتل

در هر صورت ۲۳۸ شهر اومدن جلو که دفتر مرکزی دوم آمازون در اونجا درست بشه. شوخی نیست دیگه. پنجاه هزار شغل، پنج میلیارد دلار سرمایه‌گذاری. ولی نهایتا با همه‌ کش و قوس‌هایی که داشت، قرار شد که دفتر مرکزی دوم در شهر آرلینگتون «Arlington» ایالت ویرجینیا «Virginia» ساخته بشه. همون موقع‌ها بیزوس درگیر جدایی از همسرش مکنزی بود. همسری که ۲۵ سال با هم زندگی کرده بودن. آمازون رو با هم ساخته بودند. سه پسر با هم داشتن. یه دختر رو از چین به فرزندی قبول کرده بودن.

با این خانم که قبلا گوینده‌ موفق اخبار تلویزیون بوده، وارد رابطه شده بود و یک نشریه به اسم اینکوایر «Enquirer» هم عکس‌های بیزوس با معشوقه‌اش و همینطور پیام‌های خصوصی بین این دوتا رو افشا کرده بود.

افشای روابط پنهانی بیزوس و معشوقه اش
افشای روابط پنهانی بیزوس و معشوقه اش

بیزوس میگه که کار این نشریه انگیزه سیاسی داشته. چون مالک اون نشریه با دونالد ترامپ و محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان رابطه‌ نزدیکی داره. هر دوی این‌ها با بیزوس و روزنامه واشنگتن پست مشکلاتی رو داشتن. خصوصا بعد از اینکه بن سلمان و دار و دسته‌اش، جمال قاشقچی روزنامه‌نگار واشنگتن پست رو کشتن و سلاخی کردند، روزنامه واشنگتن پست که متعلق به بیزوس هست، مقالات افشا کننده‌ زیادی علیه بن سلمان نوشت.

بیزوس اینجا تصمیم گرفت که کوتاه نیاد. رابطش با معشوقش عمومی کرد و مدیر اون نشریه رو هم متهم کرد که دنبال اخاذی بوده. با مکنزی هم بر سر طلاق به توافق رسیدند و ۳۸ میلیارد دلار سهم مکنزی شد. جف بیزوس مالک شونزده درصد از سهام آمازون هست و این، اون رو یکی از ثروتمندترین افراد روی کره‌ زمین می‌کنه.

اما با همه‌ مشغله‌ای که همچین آدمی می‌تونه داشته باشه، مهم‌ترین کاری که به عقیده‌ خود بیزوس داره انجام میده، کار کردن روی همون رویای دوران نوجوانی خودش هست. یعنی انتقال دادن انسان به فضا برای زندگی. برای همینم شرکت بلو اورجین رو «Blue Origin» رو درست کرده و سالی هم یک میلیارد دلار از ثروتش رو تو اون شرکت بلو اوریجین سرمایه‌گذاری می‌کنه.

فعالیتهای شرکت بلو اریچین
فعالیتهای شرکت بلو اریچین

حرفشون اینه که جمعیت بشر باید بیشتر و بیشتر بشه. میگه الان که جمعیت جهان هست هشت میلیارد نفر. ولی اگه بشه یک تریلیون نفر اون‌وقت هزار نفر مثل انیشتین ازش در میان. هزار تا موتسارت مثلا داریم ما و این اتفاق در زمین نمی‌تونه بیفته. چون ما جا نداریم برای یک تریلیون نفر و نهایتا اگه رشد جمعیت همین طوری بشه تا صد سال دیگه به همونجا می‌رسیم ما و آدما دیگه باید برن فضا و اونجا زندگی کنن.

برنامشون اینه که یه سازه‌های عظیمی رو درست کنن و بفرستن به فضا که روی اون سازه‌ها، کلی شهر و ساختمون و جاده و کلا هر چیزی که انسان‌ها روی زمین دارن رو اون سازه‌ها هست. یعنی ببینید چه سازه‌های عظیمین. بعد اون سازه‌ها رو قراره به فضا بفرستند و آدما هم میرن در اون‌ها زندگی می‌کنن. تو هر سازه قرار که یک میلیون نفر اسکان داده بشن. نیروی جاذبه رو می‌خوان چیکار کنن؟ اکسیژن مورد نیاز آدم رو می‌خوان چیکار کنن؟ با چه نیرویی قراره این سازه‌ها به چرخش در بیان؟ تکلیف کشاورزی و تغذیه‌ آدما چی میشه؟ و ده‌ها سوال دیگه هم هست.

انتقادهایی هم هست که اصلا چرا جمعیت کنترل نکنیم؟ چرا باید بریم به فضا اصلا؟ اما اینا دارن خیلی جدی روی این کار می‌کنن و آقای جف بیزوس راجع به این برنامه‌ها خیلی خوش‌بینه و با ایلان ماسک هم رقابت شدیدی روی برنامه‌ فضایی داره و در ماه می سال ۲۰۱۹ جف بیزوس از برنامه‌ فضاییش رونمایی کرد و در آخر همون تیکه‌ مقاله‌اش که زمان نوجوانی مصاحبه کرده بودن باهاش، همون رو نمایش دادن و گفت که من هنوز به این حرف معتقدم که باید آدما برن فضا و بعدم همون عکس دفتر محقرش در گاراژ خونش رو نمایش داد و گفت چیزهای عظیم اولش ساده و کوچک شروع میشن.

مستند «امپراتوری آمازون: ظهور و سلطه‌ جف بیزوس» فیلمی هست که توسط موسسه‌ای به اسم فرانت‌ لاین «frontline» ساخته شده. فرانت لاین، کارش روزنامه‌نگاری تحقیقی هستش و در همین مسیر مستندهای ارزشمندی رو ساختند. از جمله همین مستند که تا این لحظه بیشتر از یازده میلیون بار در یوتیوب دیده شده. این فیلم رو جیمز جیکوب که یه مستندساز و خوشنام کارگردانی کرده.

به نظرم مستند منصفانه‌ای بود. حالا چرا میگم منصفانه؟ چون در فیلم هم با مدیران تراز اول آمازون مصاحبه شده بود و هم با افراد و نهادهایی که در مورد آمازون نگرانی‌هایی داشتند و یا ادعاهایی مطرح می‌کردن علیه آمازون.

بعد توی مصاحبه‌ها، مصاحبه کننده‌ای که بود از تیم سازنده‌ خود مستند، در برخورد با افراد رده بالای آمازون خیلی رک و شجاعانه سوال‌های انتقادی می‌پرسید و بعد در مصاحبه با کسانی که به آمازون منتقد هستند سوالایی می‌پرسید که دیدگاه‌های آمازون رو حمایت می‌کرد. یعنی نظر هر دو طرف داشت پوشش می‌داد. اما به نظرم نقص این فیلم این بود که به زندگی جف بیزوس خیلی کم پرداخته بود. این که چه شخصیتی داره؟ خونوادش کی هستن؟ عقاید مدیریتیش چیه؟ و مسائلی از این دست رو کمتر صحبت کرده بود.

بیشتر در مورد اینکه رشد شرکت چطور بوده و چه انتقاداتی در هر زمینه‌ای در مورد آمازون وجود داره رو صحبت کرده بود. برای همین من ترجیح دادم موضوعات شخصی‌تر یا عقاید مدیریتیش، خاطرات، مسائلی از این دست رو هم با منابع دیگه‌ای که داشتم پوشش بدن. مثلا داستان‌های کودکیش، تاثیر پدربزرگش، عقاید مدیریتیش، داستان ایجاد برنامه‌ پرایم و بعضی از نقل قول‌ها و از منابع دیگه آوردم.

به هر حال امیدوارم که از شنیدن این اپیزود لذت برده باشید. اگه این موضوع براتون جالب بود، برای دوستاتون هم چیزی که شنیدید رو تعریف کنید و کمک کنیم که موضوعات این چنینی هم سوژه‌ای صحبت‌هامون بشه. یادتون نره اگه در مورد پادکست نظری دارید، در بخش کامنت‌های اپلیکیشن یا در اینستاگرام یا توییتر پادکست داکس نظرتون رو بنویسید. تا اپیزود بعدی و فیلم مستند بعدی، سپاس و بدرود.

تازه‌ترین اپیزودها

جمهوری ایرلند

جهان در سال ۲۱۰۰

دیرپایی، راز بلوزونها

0 0 رای ها
امتیاز به اپیزود
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها