اپیزود 29

نتانیاهو در جنگ، قسمت اول

اشتراک‌گذاری:
تلگرام
واتساپ
توییتر

چیزی که بیشتر ما راجع به رابطه بین امریکا و اسراییل میدانیم این است که یک رابطه سیاسی منحصربفرد و ویژه بین این دو کشور وجود دارد و رهبران این دو کشور خیلی به هم نزدیکند، اما در این دو اپیزود راجع به مستندی صحبت کردم که پرده از رابطه پرتنش نتانیاهو نحست وزیر سابق اسراییل با دو رییس جمهور دموکرات امریکا برمیدارد. این تنش ها در دوره زمامداری باراک اوباما و خصوصا درهنگام  توافق برجام با ایران تبدیل به یک جنگ سیاسی تمام عیار شد. موضوع این اپیزود راجع به بنیامین نتانیاهو نخست وزیر سابق اسراییل و رابطه پرتنش او با باراک اوباماست، اما در کنار موضوع اصلی اطلاعات دیگری هم راجع به اسراییل در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.

 

علاوه بر این اپیزود از پادکست داکس، می تونین ویدئوی اون رو هم در کانال یوتیوبم ببینین:

 

لینکهای حمایت مالی  از پادکست داکس:  حامی باش  و PayPal  

وبسایت پادکست داکس

کانال یوتیوب داکس

اینستاگرام پادکست داکس

تلگرام پادکست داکس

 

متن پادکست

برای علاقه مندانی که به اسکریپت پادکست نیاز دارند:

سلام، من پیمان بشردوست هستم و شما دارید اپیزود بیست و نهم از پادکست داکس رو میخوانید.

اسرائیل برای بیشتر ما ایرانی‌ها شبیه به یک جعبه‌ بسته‌ سیاهه که معمولا چیز زیادی راجع بهش نمی‌دونیم؛ اما با این حال نظرات و دیدگاه‌های مختلفی هم در موردش داریم. خصوصا که در کشورمون این یک موضوعیه که بهش به صورت ایدئولوژیک نگاه میشه و بسته به اینکه شما چقدر به اون ایدئولوژی حاکم نزدیک یا دور باشید، نظرتون راجع به اسرائیل هم می‌تونه متفاوت باشه. مثلا بعضیا معتقدن که این یه کشور جعلیه و باید از بین بره و بعضیا میگن که نه یک کشور پیشرفته و تنها دموکراسی منطقه‌ است. بعضیا میگن که یک رژیم اشغال‌گر و نژادپرست داره و نباید به رسمیت شناخته اصلا. یه عده‌ هم می‌گن که بالاخره این یه کشوری که عضو سازمان ملله و باید به رسمیت بشناسیمش و خلاصه نظرات متفاوته.

فارغ از اینکه راجع به چی فکر می‌کنیم باید قبول کنیم که بیشترمون چیز زیادی از این کشور نمی‌دونیم یا حداقل خود من نمی‌دونستم و همین انگیزه شد برام که کمی راجع به اسرائیل تحقیق کنم. مطالعاتی داشتم و چند تا فیلم مستند هم دیدم. اتفاقا فیلم‌های مستند زیادی در مورد اسرائیل وجود داره.

تعداد زیادی از این مستندها در مورد موضوعاتی بودن که من خیلی تمایلی نداشتم که راجع به اون‌ها صحبت بکنم. مثلا مستندهایی بودند که ساخته شده بودند که نشون بدن سرویس جاسوسی اسرائیل چقدر قویه و چطور تونسته فلان مبارز فلسطینی رو ترور بکنه. یا فلان جنایتکار نازی رو بعد از چند سال پیدا بکنن و محاکمه بکنن. یا مستندهایی راجع به این که ارتش اسرائیل چقدر قویه و در جنگ شش روزه چطور پیروز شده؟ و از این موضوعات که در عین اینکه این موضوعات واقعا خب جالب هستند، اما به نظرم اومد که بیشتر این مستندها جنبه‌ تبلیغاتی دارن. این یه مسئله.

مسائله‌ دیگه این که اصلا بعضی از این مستندات راجع به ترور هستن. شاید می‌خوام بگن که بعضی از ترورها خوبه؛ اما در واقع ترور تروره و چیز بدیه و من به شخصه دوست نداشتم که راجع به مهارت یک گروهی در ترور کردن یه اپیزود بسازم. به خاطر همین دو تا مسائله‌ای که گفتم جنبه‌ تبلیغاتی و موضوع ترور، انتخاب یک مستند راجع اسرائیل برام یه کمی سخت بود. اما خوشبختانه یک مستند خیلی خوبی پیدا کردم که برای خود من کلی آموخته داشت و باعث شد که من در کنارش هم بازم تحقیق بکنم.

انقدر این موضوعات برام جالب بود که برخلاف رویه‌ معمول که سعی می‌کنم موضوع رو تو یه اپیزود جمع و جور کنم، این بار دلم نیومد و می‌خوام که در دو تا اپیزود به طور مفصل راجع به موضوع صحبت کنم. یعنی هم خود مستند و هم اطلاعاتی که به طور جانبی کسب کردم، همه رو یه کاسه کنم و توی دو تا اپیزود براتون تعریف کنم. اسم این مستند جذاب هست «نتانیاهو در جنگ».

این مستند کار مجموعه‌ فرانتلاین از شبکه پی‌بی‌اس هست و میشه اون مجانی توی یوتیوب تماشا کرد. فرانتلاین Frontline و پی بی اس PBS از بهترین سازنده‌های مستند تو دنیا هستند. قبلا هم اپیزود امپراتوری آمازون رو بر اساس یک مستند دیگه از پی‌پی‌اس‌. اما موضوع این مستند راجع به بنیامین نتانیاهو نخست وزیر سابق اسرائیله. نتانیاهو دوران طولانی رو در سیاست اسرائیل حضور داشته و اصلا طولانی‌ترین دوره‌ نخست وزیری در اسرائیل متعلق به اونه؛ اما تمرکز اصلی، مستند روی تنشی است که بین نتانیاهو باراک اوباما وجود داشت. برای خیلی‌ها از جمله خود من این مسائله یه چیز جدیدی بود. چون اون چیزی که هممون می‌بینیم و می‌دونیم اینه که یک رابطه‌ عجیب و ویژه‌ای بین اسرائیل و آمریکا وجود داره و رهبرهای این دو کشور خیلی به هم نزدیکن.

پوستر مستند نتانیاهو در جنگ
پوستر مستند نتانیاهو در جنگ

این مستند زوایایی رو روشن می‌کنه که برای خیلی از آدما تازه‌اس و آدم متوجه میشه که پشت صحنه سیاست حتی دو تا شریک سیاسی به این حد نزدیک چه اتفاقاتی می‌تونه بیفته. تمرکز اصلی مستند روی این موضوعه. اما موضوعات دیگه‌ای هم مطرح میشه. مثلا توافق صلح بین اسرائیل و فلسطین چه پیشینه‌ای داشته؟ چه فراز و نشیبی بوده؟ اصلا نتانیاهو کی بوده؟ و تحت چه شرایطی شخصیتش شکل گرفته؟ و موضوعات دیگه‌ای.

در این مستند با یک لشکر از چهره‌های سرشناس سیاست آمریکا و اسرائیل مصاحبه‌ شده؛ از نزدیک‌ترین مشاوران نتانیاهو تا مقامات عالی رتبه‌ آمریکایی. گفتم که غیر از مستند هم من جزئیات خیلی بیشتری رو به این مطالب اضافه کردم و در واقع تلاش دارم می‌کنم که در خلال تعریف کردن داستان نتانیاهو و اون تنش با باراک وبابویی از اتفاقات چند دهه گذشته‌ اسرائیل رو هم تعریف کنم. این رو هم بگم که طبق روالی که در خیلی از اپیزودها داشتیم، در این اپیزود هم یک کارشناس خبره داریم.

قبل از اینکه داستان اپیزود رو شروع کنم، این رو بگم که کانال یوتیوب پادکست داکس رو اخیرا فعال کردم و سعی می‌کنم که بیشتر براتون ویدیو تو یوتیوب بذارم. در مورد فیلم‌های مستند صحبت کنم یا در مورد چیزهای جالبی که دیدم یا تجربیاتی که کردم توی ویدیوها براتون صحبت می‌کنم. پس اگه مشتری پادکست داکس هستید، کانال یوتیوب رو هم عضو شید. حالا دیگه بریم ببینیم داستان چیه؟

بنیامین نتانیاهو در اسرائیل به اسم بی‌بی می‌شناسن. اون کسیه که تا به حال طولانی‌ترین زمان نخست‌وزیری در اسرائیل داشته. نزدیک به پانزده سال نخست وزیر اسرائیل بوده. نتانیاهو خودش رو در قامت یک منجی تاریخی برای یهودیان می‌بینه. این‌طور عقیده داره که کارش شبیه به وینسون چرچیله. همونطور که چرچیل با آمریکایی‌ها اعتلاف کرد و جلوی آلمان نازی رو گرفت و در نتیجه یهودیان نجات پیدا کردند، عقیده داره که این بار هم اون بوده که با آمریکا ائتلاف کرده و جلوی یک دشمن جدید گرفته و جون یهودی‌ها رو حفظ کرده.

دشمن جدیدشون کیه؟ ایران. نتانیاهو اینطور ادعا می‌کنه که من با کمک آمریکا باعث شد که ایران به سلاح هسته‌ای دست پیدا نکنه و یهودی‌ها در امان بمونن. حالا این که آیا واقعا ایران دنبال سلاح اتمی بوده؟ و آیا دنبال این بوده که علیه اسرائیل ازش استفاده کنه؟ موضوع بحث نیست. دارم میگم نتانیاهو اینطور خودش رو معرفی می‌کنه و خودش رو یک منجی تاریخی برای یهودیان می‌دونه. خب حالا ببینیم این آدم کی بوده؟ تیر و طایفه‌اش کی بودن؟ اجدادش کیا بودن؟ چطور بزرگ شده؟ و چطور وارد دنیای سیاست شده؟ چون همین که راجع به این آدم و خانوادش حرف می‌زنیم، خیلی چیزها راجع به اسرائیل هم دستمون میاد.

بنابراین من داستان نتانیاهو را از پدرش شروع می‌کنم که اسمش بود بنزین. بنزیون میلکوفسکی در سال ۱۹۱۰ در ورشو لهستان به دنیا اومد. یعنی زمانی بود که هنوز کشوری به اسم اسرائیل تاسیس نشده‌ بود و خونواده‌ اینا در لهستان بودن. پدر بنزیون، نیتان میلکوفسکی یک خاخام یهودی بود. یعنی یک روحانی یهودی بود. همون‌هایی که کت و شلوار مشکی می‌پوشند و کلاه شاپو می‌ذارن و ریش و موی بلند دارن و این‌ها. الان داریم راجع به پدربزرگ بنیامین نتانیاهو صحبت می‌کنیم. پس نیتان یک خاخام دو آتیشه یهودی بود. انقدر دو آتیشه که اون زمان‌ها یعنی دور و بر صد سال پیش، به کشورهای دیگه اروپا و حتی آمریکا می‌رفت و در مورد این صحبت می‌کرد که خیلی لازمه که حتما یک دولت یهودی وجود داشته باشه.

نیتان میلکوفسکی
نیتان میلکوفسکی

بعدها وقتی که بریتانیا در سال ۱۹۲۰ فلسطین را تصرف کرد، خب از قبل برنامه داشتند که یهودی‌ها رو اونجا ساکن کنن. یعنی همین تلاش‌هایی که امثال نیتان می‌کردند، باعث شده بود که بریتانیا به این راه‌حل برسه. می‌دونیم دیگه؟ وقتی که جنگ جهانی اول تموم شد و بریتانیا و فرانسه که پیروزی جنگ بودن، بیشتر قلمرو عثمانی رو مال خودشون کردن. انگلیس و فرانسه از قبل به حاکمان عرب قول داده بودند که اون مناطقی این رو به خود اعراب میدن؛ اما بریتانیا اینطور عمل نکرد نهایتا و تحت تاثیر یهودی‌هایی که طرفدار تشکیل دولت یهودی بودن، تصمیم گرفت که یهودی‌های کشورهای دیگه رو در فلسطین ساکن بکنن.

حالا من خیلی دارم اینجا کلی‌گویی می‌کنم. خودتون می‌تونید در این مورد بیشتر بخونید. هم کتاب پادکست و فیلم‌های یوتیوب زیادی در مورد این مسئله هست. به فارسی هم هست. راجع به اینکه چطور بریتانیا به این نتیجه رسید؟ و موضوعات جالب دیگه. من نمی‌خوام اینجا به اون‌ها بپردازم، اما با این بابی که بریتانیا برای یهودی‌ها باز کرد، خیلی از یهودی‌ها از جمله همین نیتا معطلش نکردن. در همون سال ۱۹۲۰ سرضرب دست زن و بچه رو گرفت و رفتن به فلسطین و اونجا ساکن شدن.

اسناد قیمومیت بریتانیا بر فلسطین (سراسر منطقه اردن)
اسناد قیمومیت بریتانیا بر فلسطین (سراسر منطقه اردن)

سال ۱۹۲۰ تا سال ۱۹۴۸ بریتانیا زمام‌دار اونجا بود و کمک کرد که یهودیان به اسرائیل برگردن. بیشتر این‌ها از کشورهایی میومدن که سیستم آموزشی داشتن؛ با سواد بودن؛ دانشگاه می‌رفتند؛ روزنامه می‌خوندن. به خاطر همین هم با اومدنش سریع مدرسه ساختن. دانشگاه تاسیس کردن. روزنامه درست‌ کردن. از همون اول قصدشون این بود که یه کشور درست کنن دیگه؟ این کارا رو کردن همون موقع. مهاجران یهودی از کشورهای مختلف با زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف میومدن و نقطه‌ اشتراک همشون دین یهودی و زبان عبری بود. برای همین شروع کردن به پررنگ‌تر کردن همین دو تا عنصر هویتی مشترکشون؛ یعنی زبان و دین. یهودیت و زبان عبری رو تبدیل به عنصرهای هویت جمعی خودشون کردن.

مثلا آدما یهودی‌های مختلف از کشورهای متفاوت با اسم‌های فامیلی مختلف میومدن. یکی روس بود؛ یکی مصری بود؛ یکی لهستانی بود. برای همین رسم شد که آدم‌ها می‌دیدن اسمشون در متون عبری چطور اومده؟ همون رو می‌ذاشتن اسم فامیلشون. نیتا میلکوفسکی هم دید که اسم کوچیکش یعنی نیتان یا ناتان در متون عبری به عنوان نتانیاهو اومده، برای همین اسم فامیلی نتانیاهو را انتخاب کرد. پس این فامیلی‌شون. این بابا که الان دیگه شده نیتان نتانیاهو، دو تا پسر داشت. یکیشون بنزیون پدر بنیامین نتانیاهو که یک استاد تاریخ شد. پسر دیگه‌اش هم یک ریاضیدان معروف شد.

یادتونه گفتم اینا سریع مدرسه و دانشگاه تاسیس کرده بودن؟ هر دو پسر نیتان در دانشگاه‌های همونجا درس خوندن و یکیشون تاریخ‌دان و یکیشون ریاضی‌دان شدند. اما بنزیون که میشه پدر بنیامین نتانیاهو بنزین مثل پدرش مذهبی نبود. ولی شبیه باباش طرفدار دو آتیشه ایده‌ صهیونیسم و ایجاد یک کشور یهودی بود. بنزیون یک مورخ بود که عقاید دست راستی افراطی داشت و می‌گفت که به دلایل تاریخی که من می‌دونم، ما یهودی‌ها همیشه در خطر هستیم. من تاریخ می‌دونم دیگه؟ به نظر من باید تمام عرب‌ها رو از فلسطین اخراج کنیم و یک دیوار آهنی دور تا دور کشور بکشیم تا بتونیم در امان بمونیم.

بنزیون دارای نظرات افراطی بود.
بنزیون دارای نظرات افراطی بود.

تازه اینا اومدن وارد فلسطین شدند. هنوز رسیده نرسیده می‌گفت که به دلایل تاریخی اینجا مال ماست و اونایی که تا به حال اینجا بودن باید برن. خودش متولد لهستان بود و تازه رسیده به فلسطین، ولی می‌گفت عرب‌ها رو از اینجا اخراج کنیم. این عقاید افراطیش رو حتی بنیانگذاری اسرائیل هم نمی‌تونستن تحمل کنن دیگه. ببینید چقدر آشور بوده و این آدم از نظر همه افراطی بوده. بنزیون یه آدم دانشگاهی بود ولی به خاطر همین عقایدش نتونست در خود اسرائیل یه کار دانشگاهی پیدا بکنه و به اجبار به آمریکا مهاجرت کرد و در دانشگاه کرنل در اطراف نیویورک به عنوان استاد تاریخ یهود مشغول به کار شد.

بنزیون نتانیاهو از سال ۱۹۵۷ تا سال ۱۹۷۵ توی دانشگاه‌های مختلف در اطراف نیویورک و فیلادلفیا استاد بود. پروفسور تاریخ بود، اما توی اون سال‌هایی که خونواده‌ بنزیون نتانیاهو آمریکا بودن، رابطه‌اشون با اسرائیل قطع نشد و اینا مدام در حال رفت‌وآمد به اسرائیل بودن. بنزیون سه‌تا پسر داشت؛ یوناتان، بنیامین و ایدو. بهشون می‌گفتن یونی و بی‌بی و ایدو.

با اینکه سه تا پسر در آمریکا مدرسه می‌رفتن و دوتاشون هم تو آمریکا به دنیا اومده بودن، اما وقتی که اینا دیپلمشون رو می‌گرفتن تو آمریکا برمی‌گشتن اسرائیل و عضو ارتش اسرائیل می‌شدن. هر سه تای این پسران نه تنها در ارتش اسرائیل کار کردند، بلکه عضو یک گردان کماندویی ویژه‌ ارتش اسرائیل هم شدن.

خانواده بنزیون نتانیاهو. بنیامین در این عکس نیست.
خانواده بنزیون نتانیاهو. بنیامین در این عکس نیست.

برگردیم به بنیامین. بنیامین در سال ۱۹۴۹ در اسرائیل به دنیا اومد و بهش می‌گفتن بی‌بی. این اسمی که الان توی اسرائیل با اون معروفه. بنیامین هفت سالش بود که همراه خانواده‌اش به آمریکا رفتن. دنیای کویلادی مدرسه و دبیرستان و رفت و برای همین هم انگلیسیش خیلی خوبه و حتی نزدیکش می‌گن که هنوز در مورد یک موضوع چالشی بخواد صحبت بکنه وسطای بیده از عبری به انگلیسی سوییچ می‌کنه. طبیعیه دیگه؟ چون که اونجا بزرگ شده و مدرسه رفته.

پدر بنیامین به عنوان یک تاریخدان همیشه برای بچه‌هاش تصویر سیاهی از تهدیداتی که متوجه یهودیان بوده و هست ترسیم‌ کرده. دیدش اینطور بود که یک یهودی ستیزی ازلی و ابدی وجود داشته و داره که هولوکاست تازه یه چشمش بوده. تازه دنیای فکری خودش رو به پسرهاش هم منتقل می‌کرد. دنیایی که می‌گفت همه چیز علیه امنیت یهودی‌ است و همه‌ دنیا هم دست روی دست گذاشتن و اگه قراره کسی مانع این اتفاق بشه خودمون هستیم. خودمون باید آستین‌ها رو بزنیم بالا و باعث بشیم که امنیت یهودی‌ها و امنیت اسرائیل حفظ بشه. می‌گفت که امنیت اسرائیل شکننده است و مردم اسرائیل هم متوجه نیستن، اما من به عنوان مورخ می‌دونم و وظیفه دارم که بهشون یادآوری کنم و نجاتشون بدم.

سه برادر روز و شب مغزشون اینطوری پر می‌شد و اینطوری بود که هر سه برادر با اینکه توی آمریکا زندگی می‌کردند، اما فکر و ذکرشون مدام توی اسرائیل بود و تو آمریکا نمی‌موندن و برمی‌گشتن در ارتش اسرائیل می‌جنگیدن.

در سال ۱۹۶۷ یک اتفاقی افتاد که به بی‌بی و برادرهاش اینطور ثابت کرد که نه انگار دید پدرشون پربی‌راه نیست و امنیت اسرائیل واقعا شکننده‌ است. اونم وقتی بود که ارتش‌های عرب همسایه اسرائیل یعنی مصر و اردن و سوریه به طور هماهنگ یه حمله‌ای غافلگیر کننده به اسرائیل کردن. جنگ سال ۱۹۶۷ که به جنگ ۶ روزه هم معروف شد. ۱۹ سال بود که کشور اسرائیل تاسیس شده بود. کشورهای همسایه هم که همگی عرب بودن و هستن. با درست شدن ناگهانی همچین کشوری وسط خودشون مشکل داشتند و می‌خواستند که کلا اسرائیل رو از بین ببرن؛ اما برعکس شد. ورق برگشت.

اسرائیل به طور عجیبی تونست توی اون جنگ پیروز بشه. در عرض شش روز نه تنها تونست حمله‌ سه تا کشور عربی رو دفع بکنه، بلکه زمین‌های زیادی از هر سه تا کشور رو هم اشغال‌ کرد و اون سه تا کشور خیلی زود مجبور به آتش‌بس شدن. انقدر این پیروزی سریع بود که خیلی از اسرائیلی‌ها معتقدند که اون شکست سریع باعث شد که غرور ملی خیلی از اعراب تحریک بشه و در بلندمدت باعث دشمنی بیشتر با اسرائیل بشه و در نتیجه می‌گن که اون جنگ درسته که ما پیروز شدیم، اما در نهایت به ضرر ما تمام شد.

جنگ شش روزه اسراییل و اعراب
جنگ شش روزه اسراییل و اعراب

در اون جنگ بیشتر از یک میلیون عرب آواره شدن. توی اپیزود قبلی هم یه اشاره‌ کوتاهی کردم به مسائله‌ آوارگان فلسطینی. جنگ با سوریه و مصر و اردن بود دیگه؟ در مقابل سوریه، اسرائیل توی اون جنگ بلندی‌های جولان رو از سوریه گرفت. کرانه‌ باختری رود اردن را هم گرفت. صحرای سینا را هم از مصر تصرف کرد. زمین‌های اسرائیلی یه دفعه در عرض شیش روز سه برابر شده بودن. برای اسرائیلی‌ها این یک پیروزی تاریخی بود ولی در دراز مدت این مسئله باعث تنش و ناامنی بیشتر در خود اسرائیل شد.

اون موقعی که این جنگ شروع شد، نتانیاهو درست همون موقع دبیرستانش رو تموم کرده بود. وقتی که جنگ شد دیگه منتظر مراسم فارغ‌التحصیلی نموند. سریع با اولین هواپیما به اسرائیل برگشت تا برای ارتش اسرائیل کانال حفر بکنه. یه پسر جوون باشه که توی خونه‌ بنزیون تربیت شده باشی، یک آدم متعصب که همیشه‌ خدا بدترین احتمالات ر در نظر می‌گیره و بعد یه دفعه همچین جنگی بشه و دیگه مهر تاییدی بشه به نظریات بنزیون. دیگه؟ این سه برادر به این نتیجه رسیده بودند که تمام حرف‌های پدرشون درسته.

بنیامین نتانیاهو هیجده ساله بعد از پایان جنگ شش روزه دوباره به آمریکا برگشت تا به دانشگاه بره. در طول دوره‌ دانشگاه هم نتانیاهو از هر فرصتی استفاده می‌کرد به ارتش اسرائیل برمی‌گشت. یه بار در سال ۱۹۷۲ یک گروه عرب به اسم سپتامبر سیاه یه هواپیمایی که از وین به تل‌آویو می‌رفت رو دزدیده بودن و بردن توی یک فرودگاهی. نتانیاهو اون موقع عضو سایرات ماتکال بود. یعنی همون یگان ویژه کماندویی ارتش که ورود بهش خیلی سخته. اسرائیلی‌ها تصمیم گرفتند که تیم کماندوها لباس سفید تکنسین‌های مکانیک هواپیما را بپوشند و برن به سمت هواپیما. یعنی کماندوها تظاهر می‌کردند که تکنسین هستند و مراقب هواپیما هستند؛ اما یواشکی یه جایی از بدنه‌ هواپیما رو سوراخ کردن و بعد جلدی وارد هواپیما شدند و بعدش هم تیراندازی و کشتن گروگان‌گیرها.

بنیامین نتانیاهو مورد تشویق رییس جمهور وقت اسراییل قرار گرفت.
بنیامین نتانیاهو مورد تشویق رییس جمهور وقت اسراییل قرار گرفت.

خود نتانیاهو هم در همون عملیات مجروح شد، اما این یک موفقیت بزرگی بود که تونسته بودن هواپیما و مسافرانش رو آزاد بکنن. برای همین تیمشون توسط رئیس جمهور وقت اسرائیل مورد تقدیر قرار گرفت. با این برگ برنده بنیامین نتانیاهو جوان برای خودش اعتبار خیلی خوبی کسب کرد؛ اما شش سال بعد از جنگ شش روزه، اسرائیل هنوز قلمرویی که از سوریه و اردن و مصر به دست آورده بود را تخلیه نکرده بود. برای همین این بار سوریه و مصر دوباره توی یک عملیات غافلگیر کننده به اسرائیل حمله کردند تا زمیناشون توی بلندی‌های جولان و همینطور شرق کانال سوئز از اسرائیل پس بگیرند.

این حمله هم در در روز «یوم کیپور» انجام می‌شد که مقدس‌ترین روز یهودی‌ها هستش. عمدا این دو تا کشور این روز رو انتخاب کرده بودند. چون بیشتر یهودی‌هایی که سخت درگیر طاعات و عبادات ینگی‌کورگان غافلگیر کنند. برای همین اسم این جنگ شد یوم کیپور. اون جنگ هم برای سوریه و مصر نتیجه‌ای دربرنداشت و نهایتا بعد از بیست روز این دو کشور حاضر به پذیرش آتش‌بس شدن. زمانی که این جنگ در اسرائیل رخ داد، بنیامین نتانیاهو در آمریکا داشت در دانشگاه درس می‌خوند. همچین که جنگ شروع شد، دوباره از آمریکا رفت به اسرائیل و توی اون جنگ هم شرکت کرد.

خب این از سابقه‌ نظامی خود بنیامین نتانیاهو و اشتیاقش به حضور در ارتش اسرائیل. تازه بشنوید از برادرش، یوناتان برادر بزرگشون. اون دیگه بعد از دبیرستانش کلا به اسرائیل برگشت. جمع کرد از آمریکا رفت اسرائیل و عضو ویژه‌ی کماندوها شد. این یگان جایی که نیروهای زبده ارتش اسرائیل اونجا هستن و ورود بهش کار راحتی نیست. جالب که هر سه پسر بنزیون عضو همین یگان شده بودند، اما حضور یوناتان در ارتش پررنگ‌تر از برادرها بود و در بیشتر جنگ‌هایی که بین اسرائیل و همسایه‌ها رخ داد حضور داشت. از جمله در همین جنگ‌های معروف شش روزه و یوم‌ کیپور که گفتم حضور داشته.

پیشنهاد می‌کنم حتما راجع به این جنگ‌ها کمی گوگل کنید. موضوع خیلی جالبیه! خصوصا اینکه در فضای دوقطبی اون سال‌ها آمریکا و شوروی هم پاشون به این جنگ‌ها باز می‌شد و هر کدوم برای یک طرف جنگ تسلیحات می‌فرستادند و حمایت می‌کردن. یوناتان در تصرف بلندی‌های جولان هم نقش داشت. گفتم که بلندی‌های جولان متعلق به سوریه‌ است اما به خاطر موقعیت استراتژیکش، به خاطر ارتفاعش، از اون نقطه به اسرائیل میشه تسلط داشت. میشه دید، میشه به اونجا شلیک کرد .برای همین از نظر امنیتی منطقه‌ای خیلی مهمیه. اسرائیل با جنگ اطلاعاتی و جنگ نظامی اون منطقه رو به زور از سوریه گرفته و هنوز که هنوزه در اشغال خودش داره.

در اسراییل از یوناتان بعنوان یک قهرمان یاد میشود
در اسراییل از یوناتان بعنوان یک قهرمان یاد میشود

در سال ۱۹۷۶ یک هواپیماربایی و گروگان‌گیری دیگه‌ای اتفاق میفته و چند نفر از اعضای سازمان آزادی‌بخش فلسطین یک هواپیما که از تلویزیون بره رو دزدیدن و بردنش به اوگاندا در آفریقا. یه هفته این هواپیما و بیشتر مسافراش همونجا در اوگاندا در گروگان بودند که دیگه اسرائیل یگان سایت ماکال رو به اونجا فرستاد. فرمانده‌ اون عملیات هم یوناتان نتانیاهو بود، برادر بنیامین.

نهایتا نتیجه‌ عملیات این شد که تونستن همه‌ گروگان‌ها را آزاد کنند؛ اما خود یوناتان در همون عملیات کشته‌ شد. خبر کشته شدن فرمانده کماندوها در عملیات اوگاندا مثل بمب در اسرائیل صدا کرد. برای خیلی از مردم اسرائیل یوناتان دیگه مثل یک قهرمان بزرگ بود. براش مراسم خاکسپاری مبسوطی گرفتن. نامه‌هایی که توی جنگ می‌فرستاد رو تبدیل به کتاب کردن. یه عده از اسرائیلی‌ها اصلا اسم بچه‌اشون رو گذاشتن یوناتان. خلاصه خیلی ازش تجلیل شد و از قبلش هم خانواده‌ یاهو اعتبار ویژه‌ای توی اسرائیل پیدا کردن.

این اتفاق تاثیر خیلی زیادی هم روی بنیامین نتانیاهو گذاشت. با خودش می‌گفت که سرنوشت من اینطور که من باید جای برادرم مبارزه کنم، منتهی به یک روش دیگه‌ای. وقتی که یونان در سی سالگی کشته شد، بقیه‌ خونواده‌اشون هنوز در آمریکا زندگی می‌کردند؛ ولی بعد از مرگش بنزیون و همسرش تصمیم گرفتند که به اسرائیل برگردن. بنیامین اما باز هم در آمریکا موند. دانشگاهش تازه تمام شده بود. در دانشگاه‌های ممتازی هم درس خونده بود. در دانشگاه ام آی تی معماری و مدیریت اجرایی خونده بود و در دانشگاه هاروارد هم تا یه جایی دکترای علوم سیاسی خود که بعدها ولش کرد.

بنزیون و بنیامین نتانیاهو در هنگام تدفین یوناتان
بنزیون و بنیامین نتانیاهو در هنگام تدفین یوناتان

با مرگ یوناتان بنیامین نتانیاهو تصمیم گرفت که وارد دنیای سیاست بشه. برای همین یک موسسه‌ سیاسی به اسم برادرش در آمریکا تاسیس کرد. تا اینجا خودش بارها در جنگ هم شرکت کرده بود و از مناقشه فلسطین و اسرائیل که مطلع بود و درگیر بود و این‌ها. لهجه‌ آمریکایی هم داشت. موقع حرف زدن اعتماد به نفس بالا داشت. اسمش رو هم آمریکایی کرده بود گذاشته بود. بیتای بنیامین نتانیاهو رو کرده بود بن نیتای. با این اوصاف مهمان ثابت شبکه‌های پرمخاطب آمریکایی شده بود، مثل سی‌ان‌ان. رگ خواب مردم آمریکا هم دستش بود و می‌دونست چطور باید حرف بزنه تا اونا حرفش رو قبول بکنن.

حضور نتانیاهو در مناظرات تلویزیونی امریکا
حضور نتانیاهو در مناظرات تلویزیونی امریکا

بیننده‌های آمریکایی وقتی می‌دیدن که این داره با یک فلسطینی که لهجه‌ عربی داره این دوتا دارن مناظره می‌کنن، خودبه‌خود به خاطر لهجه و ظاهر با نتانیاهو احساس نزدیکی بیشتری می‌کردند و حرف این بیشتر می‌خوندن. لب کلام حرفاش در رسانه‌ها چی بود؟ می‌گفت که بیننده‌های آمریکایی من از اوضاع مطلعم. بذارید من براتون توضیح بدم. در خاورمیانه یک جنگ بین خیر و شر در جریانه. طرف خیر اسرائیله و طرف شر فلسطینه. اصلا ما اسرائیلی‌ها همیشه‌ خدا قربانی بودیم و هستیم؛ اما با همه‌ این‌ها هیشکی توی دنیا اندازه‌ ما دنبال صلح نیست؛ ولی لاکردارها نمی‌ذارن. ما دنبال صلحیم. یاسر عرفات دنبال آدم‌کشیه. لب کلام حرفهاش اینطوری بود. قضیه رو بصورت صفر و یک تعریف می‌کرد.

با این سابقه‌ حضور در رسانه‌ها سفارت اسرائیل در آمریکا او را در سال ۱۹۸۰ به عنوان سخنگوی سفارت انتخاب کرد. حالا دیگه اون بن نیتای دوباره شد بنیامین نتانیاهو و فعالیت سیاسی خودش رو از اونجا شروع کرد. یعنی در آمریکا نه در اسرائیل سال ۱۹۸۰ به عنوان سخنگوی سفارت اسرائیل در آمریکا. حالا دیگه به خاطر کارش حضورش در رسانه‌ها بیشتر هم شد. این حضور پیاپی توی تلویزیون اون رو تبدیل به یک سلبریتی کرد هم توی مجامع سیاسی آمریکا و هم بین میلیونرهای یهودی که حاضر بودند هر بهایی بپردازند تا نزدیک این چهره‌ سیاسی و رسانه‌ای بشن.

حضور در سازمان ملل
حضور در سازمان ملل

خب چه بهتر از این برای یه سیاست‌مدار راحت می‌تونه روی اون‌ها تاثیر بذاره؟ بعد از مدتی سفیر اسرائیل در آمریکا ارتقا پیدا کرد و شد وزیر خارجه‌ اسرائیل. یعنی دیگه سفیر باید به اسرائیل برمی‌گشت. اینطوری بود که جای خودش رو به نتانیاهو داد. به اون اعتماد داشت و بنیامین نتانیاهو رو در سن ۳۴ سالگی کرد سفیر اسرائیل در آمریکا. در همان سال‌ها اسرائیل سیاست شهرک‌سازی در مناطق مورد مناقشه را شدیدتر کرد.

می‌دونید دیگه؟ بخش‌هایی از اسرائیل هست که سازمان ملل میگه که اون‌ها متعلق به اسرائیله و بخش‌هایی هم هست که میگه که اینجا متعلق به فلسطینی‌هاس؛ اما اسرائیل در زمین‌هایی که متعلق به فلسطینی‌ها شهرک‌سازی می‌کنه و یهودی‌هایی که از کشورهای دیگه به اسرائیل میارن رو اونجا ساکن می‌کنن. یعنی یهودی‌هایی که مثلا از آلمان از روسیه از آفریقا به اسرائیل مهاجرت می‌کنند، دولت بهشون خونه میده. خونه‌ها کجاست؟ در شهرک‌هایی که زمینش رو به زور گرفتن از فلسطینی‌ها. به زور هم این آدما اونجا می‌مونن و کم‌کم صاحب منطقه می‌شن. نه سازمان ملل و نه هیچ کشور دیگه‌ای هم تا به حال نتونستن یا نخواستن جلوی شهرک‌سازی‌های اسرائیل توی اون مناطق بگیرن.

در اون سال‌ها که بنیامین نتانیاهو سفیر اسرائیل در آمریکا بود، در بحبحه همین شهرک‌سازی‌ها، رسانه‌های آمریکایی با نتانیاهو مصاحبه می‌کردن و اون هم استاد در این مسائل اصلا ساخته شده. برای همین قضیه رو طوری نمایش می‌داد و توضیح می‌داد که مسئله فقط مسائله‌ اسرائیل نیست. مسئله رو اینطور نشون می‌داد که اسرائیل دژ و خط مقدم غرب علیه شرقه. یعنی اگه شما غربی‌ها پشت اسرائیل رو نگیرید و ما سنگر ببازیم. تهدید متوجه خود شماست.

سفر کاری بعنوان جانشین وزیر خارجه اسراییل
سفر کاری بعنوان جانشین وزیر خارجه اسراییل

من دارم خلاصه می‌گم‌ اما لب کلام و استراتژی نتانیاهو همین بود که این سرزمین مقدس که هم یهودی‌ها و هم مسیحی‌ها و هم مسلمونا روش ادعا دارند و هر کدوم می‌گن مال ما هستش و برای ما مقدسه، نتانیاهو این بود که می‌گفت این نباید دست مسلمونا باشه. شما از ما حمایت بکنید. با همدیگه نذاریم که دست مسلمون‌ها به دست عرب‌ها بیفته. ما اسرائیلی‌ها داریم این کار می‌کنیم تا هویت غرب حفظ بشه. مسئله رو برای یهودی‌ها و مسیحی‌ها حیثیتی می‌کرد که این منطقه در دست مسلمون‌ها نباید باشه. با این استراتژی در جایی که باید به رسانه‌ها پاسخ می‌داد، تازه چهره‌ یک طلبکار هم می‌گرفت.

نتانیاهو تا سال ۱۹۸۸ هم در همین سمت باقی ماند. تا اینکه بالاخره خودش از سمتش استعفا کرد و به اسرائیل برگشت تا در خود اسرائیل فعالیت سیاسی کنه. در اوایل سال ۱۹۹۰ دیگه اون استراتژی سخت نتانیاهو دمده شده بود کلینتون. رییس جمهور آمریکا داشت تلاش می‌کرد که اسرائیل و فلسطین و به صلح برسونه. اون موقع اسحاق‌ رابین وزیر اسرائیل بود. خود اسحاق رابین یکی از فرمانده‌های اصلی اسرائیل در جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ بود. از اون طرف هم یاسر عرفات رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین به عنوان نماینده‌ فلسطین اومده بود. یعنی دو نفری که قرار بود با هم صلح کنند، هر دو سابقه‌ نظامی و سابقه‌ مبارزه علیه همدیگه رو داشتن.

برای اولین بار این دو طرف باید اصلا اولش موجودیت هم می‌پذیرفتند و کنار هم قرار می‌گرفتن. اصلا تصورش را هم کسی نمی‌تونست بکنه که یه همچین اتفاقی بخواد بیفته. چون هر دو طرف همدیگه رو به عنوان تروریست می‌شناختند. بعدش هم راجع‌ به هرچیزی اختلاف نظر و مانع وجود داشت، اسحاق رابین به کلینتون می‌گفت که چرا عرفات باید با یونیفرم نظامی و با کلتش بیاد توی کاخ سفید؟ از اون طرف کلینتون به عنوان میانجی به رابین گفته بود که توافقنامه صلح که امضا شد، باید جلوی دوربین‌ها به همدیگه دست بدید شما دوتا. اونم مخالفت می‌کرد. کلی جنجال سر همین مسئله پیش اومد.

آخرش رابین گفت باشه دست می‌دم اما نمی‌بوسمش. از اون طرف هم می‌دونستن که عرفات معمولا آدما رو می‌بوسه. مثل ما ایرانیا سه بار می‌بوسید. فکر کنید تیم کلینتون توی اتاق بیضی کاخ سفید یعنی اتاق رئیس جمهور داشتن تمرین می‌کردند که اگر عرفات بعد از امضای توافق ناغافل خواست بیاد رابین رو ببوسه، کلینتون چیکار کنه که نذاره این اتفاق بیفته؟ یه جوری هم این کار کنه که جلوی دوربین تابلو به نظر نیاد. تمرین می‌کردن.

به هر حال حالا اینا تازه حواشی قضیه بودن. کلی بحث‌ها و مذاکراتی در پشت پرده راجب بند بند توافق وجود داشت. اما با تمام گرفتاری‌هایی که وجود داشت دو طرف توافق رو امضا کردند و دست هم را مقابل دوربین فشار دادن که این اتفاق خیلی بزرگی بود و حتی عرفات و رابین و همینطور شیمون پرز وزیر خارجه اسرائیل و اون موقع به خاطر این توافق جایزه صلح نوبل هم گرفتن. امضای این توافق در آمریکا اتفاق می‌افته، اما این توافق به عنوان توافق اسلو معروفه. چون مذاکرات اولیه‌اش به صورت پنهانی در اسلو اتفاق افتاده بود .

توافق اسلو
توافق اسلو

این توافقی بود که به فلسطینی‌ها زمین‌هاشون رو برمی‌گردوند. یعنی اون مناطقی که توسط سازمان ملل به عنوان زمین‌های فلسطینی شناخته میشه، ولی اون موقع در دست اسرائیل بود، اون رو برمی‌گردونه به دست فلسطینی‌ها. اون بخش‌هایی که اسرائیل در جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ گرفته بود رو هم بهشون برمی‌گردوند. در عوضش قرار بود که بین دو طرف صلح ایجاد بشه. دیگه جنگ و حمله‌ای بین همدیگه نداشته‌ باشن.

مثل هر توافق دیگه‌ای این توافق هم موافقین و مخالفینی هم داشت؛ هم در فلسطین و هم در اسرائیل. برای بعضی از فلسطینی‌ها این توافق چیز زیادی نبود که بخوان خوشحال بشن. برای خیلی‌ها هم خوب بود؛ چون صلح می‌شد. می‌گفتن آقا جنگ بسه دیگه! زندگی‌مون تموم شد! هیچی نفهمیدم از زندگی! برای بعضی از اسرائیلی‌ها هم این قرارداد خوبی نبود. چون می‌گفتن این سرزمین موعوده. بر اساس تعالیم دینمون خدا اینجا رو به ما یهودی‌ها وعده داده. حالا سازمان ملل میگه مال فلسطینی‌هاس به ما ربطی نداره. خدا به ما وعده داده بود سر جنگ شش روزه هم به وعده‌اش عمل کرد و زمین‌ها مال ما شد.

در اون زمان نتانیاهو رهبر حزب محافظه‌کار شده بود و با گروهی از مذهبی‌های افراطی و محافظه‌کار اعتراف کرده بود و اینا با همدیگه مخالف سرسخت توافق اسلو بودند. دنیا داشت فکر می‌کرد که بالاخره مسائله‌ فلسطین و اسرائیل داره جمع میشه. قضیه داره حل میشه، اما توی خود اسرائیل تظاهرات و اعتراض‌ها علیه این توافق تازه شروع شد. راست‌گراهای اسرائیلی از جمله نتانیاهو و طرفدارانش توافق اسلو نمی‌خواستن.

یادمونه دیگه؟ نتانیاهو که تمام اون سال‌ها که توی واشینگتن‌دی‌سی بود، در تلویزیون‌های آمریکایی می‌گفت که ما دنبال صلحیم. اونا دنبال جنگ هستن. ما فقط صلح می‌خوایم. ولی حالا که دو طرف در یک قدمی صلح بودن نتانیاهو و همفکرانش می‌گفتند که نباید توافق کنیم. حالا چرا؟ چون که یک انتخابات پیش رو بود و نتانیاهو این یک فرصت خوبی می‌دید تا بتونه سوار بر موج عصبانیت تندروها بشه و حرف اون‌ها رو نمایندگی کنه و به قدرت برسه.

اعتراض‌ها کم‌کم گسترده‌تر شد و عده‌ زیادی از مردم اسرائیل به حالت عصبانیت ریختن به خیابون‌ها. می‌گفتن اسحاق رابین به ما یهودی‌ها خیانت‌ کرده. توی اعتراضات‌شون عروسک‌هایی از رابین درست کرده بودن که لباس نازی‌ها رو پوشونده بودن تنش. یه چفیه هم مدل چفیه یاسر عرفات رو سرش کشیده بودن. یعنی دو تا دشمن تاریخی که اسرائیلی‌ها برای خودشون می‌دیدند، نازی‌ها و یاسر عرفات رو با همدیگه آورده بودند و با اسحاق رابین تلفیق کرده بودن. ده‌ها هزار نفر ریختن تو خیابون‌ها اورشلیم. علمدار این قافله کیه؟ بنیامین نتانیاهو. رفته بود توی بالکن یکی از ساختمان‌های مرکز شهر و از اونجا با مردم خشمگین صحبت می‌کرد و در واقع بنزین روی آتیششون می‌ریخت که آره ما اجازه نمی‌دیم اورشلیم دوباره دو تیکه بشه. این شهر پایتخت جاودانه‌ ملت یهوده.

نتانیاهو در حال سحنرانی برای دهها هزار اسراییلی خشمگین
نتانیاهو در حال سحنرانی برای دهها هزار اسراییلی خشمگین

در همون موقع حتی در خود حزب لیکود نگرانی‌هایی وجود داشت که اوضاع با این وضعیت از کنترل خارج میشه. اما خود نتانیاهو انگار باکی نداشت از این قضیه و فقط می‌خواست مردم از رقیب سیاسیش اسحاق رابین توافق را امضا کرده عصبانی باشند. با هیجان فریاد می‌زد که اسحاق رابین تو داری به یاسر عرفات یعنی به یک قاتل تعظیم می‌کنی. مردم هم عکس رابین آتیش می‌زدن. شعارهای تند می‌دادن که می‌کشیمش می‌‎کشیمش، منظورشون نخست وزیر اسراییل بود.

این اعتراضات چندین شب ادامه پیدا کرد. اسحاق رابین دیگه بعد از توافق از آمریکا به اسرائیل برگشته بود و داشت اعتراضات می‌دید، اما قبول کرده بود که آره دیگه یه عده عصبانی هستند. اما بیشتر مردم از صلح خوشحالن. پیش خودش می‌گفت که عصبانیت اینا لابد بعد از یه مدتی فروکش می‌کنه همه یادشون میره. تا اینکه در یک استادیومی یک میتینگ سیاسی هم طرفدارای رابین ترتیب دادند که یه چیزی حدود صد هزار نفر اونجا جمع شده بودن. یعنی تعداد طرفداران توافق هم خیلی زیاد بوده اما چه اتفاقی افتاد؟ بعد از اینکه طرفداران توافق در ستایش صلح آهنگ خوندن؟ اسحاق رابین از روی سن اومد پایین که اونجا رو ترک بکنه. یه دفعه یک نفر از لابه‌لای جمعیت خودش رو به اسحاق رابین رسوند و از پشت به سه تا تیر شلیک کرد.

اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل که تازه با رهبر فلسطینی‌ها توافق صلح امضا کرده بود در دم کشته شد. هنوز امضای توافق خشک نشده اجرای توافق رفت رو هوا. قاتل رابین یک یهودی راست‌گرای افراطی بود به اسم ایگال امیر. طرفدارهای رابین شوکه شده بودند. رهبر حزب‌شون جلوی چشمشون کشته شده بود. عصبانی بودن و فریاد می‌زدند بی‌بی قاتله. یعنی بنیامین نتانیاهو. همسر رابین هم همین رو می‌گفت و می‌گفت که همه‌ این‌ها تقصیر نتانیاهو هست.

بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا برای شرکت در مراسم خاکسپاری رابین به اسرائیل رفته بود و اونجا کاملا می‌دید که داستان چیه؟ کلینتون شدیدا پی‌گیر این بود که توافق انجام بشه و اصلا می‌خواست که این مسئله رو به عنوان میراث خودش در تاریخ باقی بذاره که بعدها در تاریخ بگن که این کلینتون بود که به این مناقشه طولانی خاتمه داد و جمعش کرد. دلیل اصرارش به رابین و عرفات هم همین بود. می‌خواست قال قضیه کنده بشه. برای همینم کمی خودش مقصر می‌دید و عذاب وجدان داشت که باعث شد این بلا سر رابین بیاد.

بیل کلینتون در خاکسپاری رابین
بیل کلینتون در خاکسپاری رابین

اونجا در همون مراسم خاکسپاری برای کلینتون مثل روز روشن بود که این بابا بنیامین نتانیاهو اگه نخست وزیر اسرائیل بشه، توافق کلا رفته رو هواس. با این اوصاف پر واضحه که کلینتون دلش نمی‌خواست که نتانیاهو برنده‌ انتخابات بشه. واسه‌ همین از جانشین اسحاق رابین یعنی شیمون پرز حمایت کرد توی انتخابات. حتی وقتی که انتخابات شد، کلینتون دوباره به اسرائیل سفر کرد و توی کارزار انتخاباتی پرز برای تبلیغ کرد. باز دوباره نوع رابطه این دو تا کشور و دقت کنید. چقدر عجیبه! رییس جمهور آمریکا رفته برای سیاستمدارهای کشور دیگه‌ای تبلیغ انتخاباتی کرده. این رو هم در نظر بگیرید که بیل کلینتون و خانواده‌اش در اسرائیل خیلی محبوب بودن.

با این اوصاف وضعیت نتانیاهو در انتخابات خوب نبود و نظرسنجی‌ها نشون می‌داد که بازنده میشه؛ اما درست نزدیک انتخابات یه دفعه یک انفجار مهیب در قلب اورشلیم رخ داد. گروه حماس پشت این انفجار بود و یکی از اتوبوس‌های خط هجده اورشلیم رو منفجر کرده بودن. می‌دونید دیگه؟ حماس یه تشکیلات مجزایی از اون تشکیلاتی که عرفات داشت. توافق اسلو بین رابین و سازمان آزادی‌بخش فلسطین بود. حالا حماس اومده بود و این انفجارها را انجام داده بود. اگه این اتفاق نمی‌افتاد چی می‌شد؟ به احتمال خیلی زیاد شیمون پرز برنده انتخابات می‌شد و صلح برقرار می‌شد. اما تندروهای فلسطینی این کار رو کردن که روی نتیجه‌ انتخابات تاثیر بذارن و یه تندرو مثل خودشون بیاد روی کار که با همکاری همدیگر بزنن زیر توافق.

عجیبه که تندروها در کشورهای مختلف با هم هم‌نوا و هم داستان و متحد هستند. اینطوری منافع همدیگر رو خوب تامین می‌کنن. خلاصه شیش روز بعد از این اتفاق دوباره یه اتوبوس دیگه از همون خط هجده منفجر شد و بعدش انفجار پشت انفجار در عرض ۹ روز ۴ بمب منفجر شد و ۵۹ نفر کشته شدن. این اتفاقا دوباره این فرصت رو به نتانیاهو می‌داد که بیاد بگه دیدی گفتم این‌ها تروریستن؟ چه توافقی! چه کشکی! ببینید چطور دارن ما رو می‌کشن؟

اسرائیلی‌ها شوکه شده بودند. در عرض چند هفته جشن صلح برگزار کرده بودن. اعتراضات دیده بودند. نخست وزیرشون کشته شده بود و پشت همدیگه هم حالا دیگه انفجار داشتن می‌دیدند. با این اتفاقات دیگه کسی به صلح باور نداشت و یه جوکی بین اسرائیلی‌ها رایج شده بود که می‌گفتن این صلح هم داره ما رو می‌کشه. اینجوری بود که در همان چند روز باقی‌مونده تا انتخابات شرایط یه دفعه تغییر کرد. خیلی زود اسرائیلی‌هایی که مخالف صلح بودند، دوباره برگشتن به خیابون و اسم قاتل رابین یعنی ایگیال امیر رو به عنوان قهرمان صدا می‌زدن.

یه دفعه نتایج نظرسنجی انتخابات به نفع نتانیاهو برگشت. نتانیاهو از فرصت به وجود اومده نهایت استفاده رو کرد و توی سخنرانی‌هاش می‌گفت که من می‌تونم این وضعیت رو تغییر بدم. من هم سابقه‌ نظامی دارم و هم سابقه‌ دیپلماتیک و جمع کردن این وضعیت کار خودمه. بسپاریدش به من. این حرفا تاثیر خودش رو گذاشت و بنیامین نتانیاهو با اختلاف خیلی کمی انتخابات رو برد و شد نخست وزیر اسرائیل.

یک ماه بعد از انتخابات نتانیاهو برای اولین دیدار رسمی به آمریکا سفر کرد تا با بیل کلینتون که تمام تلاشش رو کرده بود که نتانیاهو انتخاب نشه دیدار بکنه. میشه حدس زد دیگه چه دیدار عجیب غریبی بشه! کلینتون نتانیاهو هر دو تقریبا هم سن بودن. هر دو هم آدمای زیرکی بودند؛ اما دو تا دیدگاه کاملا متفاوت داشتند و هر کدوم دنبال خواسته‌های خودشون بودن به طبع. پشت درهای بسته کلینتون از نتانیاهو خواست که توافق اسلو رو ادامه بده و شخصا برو با یاسر عرفات دیدار بکن. اما نتانیاهو نیومده بود که بشینه حرفای کلینتون رو گوش بده. انگار اومده بود که بهش یاد بده که چطور باید با فلسطینی‌ها معامله کرد؟

حرفهای خودش رو می‌زد که اینها اصلا قابل اعتماد نیستند. با فلسطینی‌ها اصلا نمیشه وارد توافق شد. فازش اینطور بود که عموجون بیا بهت یاد بدم اوضاع در خاورمیانه اوضاع چطوره؟ و شروع کرده بود به سخنرانی کردن برای کلینتون که شرایط خاورمیانه اینطوریه که من میگم. بله دولت قبلی توافق اسلو امضا کرده، اما من به این توافق خیلی مشکوکم. خیلی بدبینم نسبت بهش. یه طوری رفتار می‌کرد و حرف می‌زد که وقتی جلسه تموم شد کلینتون به تیمش می‌گفت که این بابا فکر می‌کنه اینجا بین ما کدوممون ابرقدرته؟

بیل کلینتون از این موضع بالای نتانیاهو خیلی عصبانی بود. این‌ها رو مشاور امنیت ملی وقت آمریکا و سفیر وقت آمریکا در اسرائیل و سایر سیاستمداران توی این مستند میگن. به هر حال اما واقعیت اینه که آمریکا دست بالا رو داره و اسرائیل مجبور بود که دنباله‌رو آمریکا باشه. برای همین نتانیاهو آخرش تلاش کرد که درخواست‌های کلینتون رو عملی کنه. برای همین وقتی که به اسرائیل برگشت یه سفر به غزه رفت تا با دشمن خودش یاسر عرفات دیدن بکنه.

نتانیاهو و عرفات. اولین دیدارها
نتانیاهو و عرفات. اولین دیدارها

اون جلسه، جلسه‌ خیلی سختی بود. دو طرف اصلا به هم اعتماد نداشتن. نتانیاهو قبلش هم قسم خورده بود که هیچ وقت با عرفات اصلا دست نمی‌ده؛ اما الان توافقی که امضا شده بود رو باید دنبال می‌کردن. جلسه انجام شد و در مقابل دوربین هم آخرش بلند شدن. دستشون به سمت هم بلند کردن و دست دادن. اولش این دست دادن‌ها بااکراه بود یا حداقل اینطور وانمود می‌شد که با اکراه و اجبار کلینتونه و حتی بنیامین می‌گفت که پدرم من رو از فرزندی محروم می‌کنه، بدونه که من با یاسر عرفات دست دادم اما در عمل این کار رو ادامه دادن.

چندین جلسه گذاشتن. ارتش اسرائیل یه جاهایی رو هم عقب‌نشینی کرد. در واقع در راستای همون توافق صلحی داشتن یه جاهایی رو هم اجرا کردند اما سرعت تحولات خیلی کند بود. نتانیاهو همه چیز رو با سختی و دشواری و آهستگی پیش می‌برد و انگار می‌خواست که زمان بخره. روال انقدر کند بود که اونایی که دنبال صلح بودند، چه از طرف آمریکا چه فلسطین و چه داخل اسرائیل همه دیگه خسته شده بودن.

توی این مستند چند نفر از جمله یک مذاکره‌کننده ارشد فلسطینی به اسم صائب ارکات خاطره‌ای تعریف می‌کنن. می‌گن که در یک کنفرانس شرکت کرده بودند که نتانیاهو و عرفات و کلینتون هم بودن. در واقع سه ضلع این توافق حضور داشتن اونجا. می‌گن که شب در هتل محل برگزاری نشست خوابیده بودن.

بعد ساعت چهار صبح با صدای فریاد از خواب بیدار شدند. صدای فریاد کی بود؟ کلینتون. سر نتانیاهو داشت داد می‌زد. می‌گن که با تمام وجود فریاد می‌زد. این آقای ارکات می‌گه که حرکات سیاسی نتانیاهو واقعا دیوانه‌کننده است. می‌گه که من در طول مذاکرات در طی این سال‌ها بارها و بارها عصبانیت و خستگی‌ رو هم در چهره‌ روسای جمهور آمریکا دیدم و هم خود مذاکره‌کننده‌های اسرائیلی و البته خود من و سایر همکاران در سمت فلسطینی که هممون رو خسته می‌کرد. سر بند ببند هر مسائله‌ای بحث می‌کنه و نمی‌خواد که توافقی انجام بشه.

در اون برهه البته خود نتانیاهو هم در یک شرایط عجیبی گیر افتاده بود. احزاب چپ اسرائیل از دستش عصبانی بودن که چرا توافق اجرا نمی‌کنی؟ احزاب دست راستی هم عصبانی بودن. می‌گفتن چرا داری توافق رو اجرا می‌کنی؟ مگه قرار نبود زیر توافق بزنی؟ یعنی در یک وضعیت عجیبی گیر کرده بود که یه عده می‌گفتن توافق و عمل بکن. یه عده می‌گفتن نکن. خب یا باید کامل عمل می‌کرد یا باید کامل عمل نمی‌کرد. اینطوری عملا حمایت هر دو جناح را از دست داده بود و در این شرایط بود که دولت نتانیاهو از اکثریت افتاد و خب به طبع دیگه نمی‌تونست نخست وزیر اسرائیل باقی بمونه.

اینطوری شد که انتخابات برگزار شد و ایهود باراک قاطعانه نتانیاهو را شکست داد. با اومدن ایهود باراک به عنوان نخست‌وزیر جدید اسرائیل بیل کلینتون که حالا از شر نتانیاهو خلاص شده بود، موقعیت مناسب می‌دید که توافق رو بزنه نهایی کنه. دیگه قال قضیه رو بکنه. ایهود باراک از حزب کارگر اسرائیل بود. همون حزبی که اسحاق رابین و شیمون پرز مال همون حزب بودن. حالا این بار بیل کلینتون ایهود باراک و عرفات رو به استراحتگاه خودش در کمپ‌دیوید دعوت کرد.

حالا دیگه نتانیاهو هم نبود که اگه نتیجه نگرفتن همه بگن تقصیر اونه. با اینکه اون نبود ولی باز هم به هیچ توافقی نرسیدند که نرسیدن. این که شهر اورشلیم رو چیکار کنن؟ نصف کنند؟ نصف نکنن؟ و چندین مسائله‌ دیگه‌ای که همگی به بن‌بست خورد و موندن که چیکار بکنن؟

در اون طرف قضیه در فلسطین هم مردم فلسطین حق جابه‌جایی آزادانه رو کماکان نداشتن. امنیت نداشتن. آزادی مذهبی نداشتن. وضع اقتصادیشون افتضاح بود. از مذاکرات که بهش دل بسته بودن دیدن هیچ عایدی‌ای براشون نداره. خسته شدن و دوباره انتفاضه‌ جدید رو شروع کردن. ریختن تو خیابون‌ها به سنگ انداختن. باز دوباره وقتی که تنش بالا می‌گیره فضا برای تندروهای دو طرف محیا می‌شه دیگه؟ نتانیاهو و افرادی که تفکرات راست افراطی داشتن می‌گفتن که ببینید این نتیجه‌ مذاکره و مدارا با فلسطینی‌هاس. باید مقابل اینا محکم ایستادگی کرد.

به احزاب چپ‌گرای اسرائیل می‌گفتن که ما به شما اخطار داده بودیم که اگه مقابل فلسطینی‌ها وا بدید و ضعف نشون بدید، چه اتفاقی میفته؟ بفرمایید و اینطوری بود که اجرای توافق اسلو به بن‌بست خورد. چند وقت بعد هم دوره‌ ریاست جمهوری بیل کلینتون هم تموم شد. جرج دبلیو بوش با یه سیاست متفاوت وارد کاخ سفید شد. بعد هم به خاطر حملات یازده سپتامبر توجهش فقط معطوف به جنگ علیه تروریسم بود و مسائله‌ صلح بین اسرائیل و فلسطین هم در اولویتش نبود و کلا فراموش شد.

خب می‌رسیم به بخش گفتگوی این اپیزود. همونطور که در اول اپیزود گفتم سوالاتم رو از «دکتر احمد زیدآبادی» روزنامه‌نگار برجسته‌ کشورمون که کارشناس مسائل اسرائیل هستند پرسیدم. صحبت‌هام با احمد زیدآبادی رو بشنوید.

سوال اولم اینه که با کنکاش در زندگینامه‌ رهبرهای اسرائیل متوجه می‌شیم که بیشتر اون‌ها سابقه‌ حضور طولانی مدت در ارتش اسرائیل رو دارن و یا حتی حضور در رده‌های بالای ارتش اسرائیل در رزومه‌ خودشون دارن. دلیل این پیشینه‌ پررنگ نظامی در بین سیاستمداران اسرائیل چیه؟

داستان اینه که اسرائیل خب از موقعی که شکل گرفته خودش رو در معرض تهدید می‌دیده. چون تقریبا هیچ‌کدوم از همسایه‌هاش اون رو به رسمیت نمی‌شناختند و شهرهای عربی به موجودیتش مخالف بودند. بنابراین نظام خدمت نظامی یا خدمت سربازی تو این کشور خیلی گسترده‌اس. طولانیه. بنابراین از یک حیث یک وضعیت میلیتاریستی در اون حوزه حاکم هست. نه به معنای سیاسی کلمه، به لحاظ فنی. همه‌ این افرادی که اونجا شهروند حساب میشن باید دوره‌ سربازی رو طی کنن. وقتی میرن در اونجا خب اونایی که توانایی بیشتری دارند یا هوش بیشتری دارن یا استعداد بیشتری داشته باشن و مدتی توی ارتش می‌مونن. مدارج عالی رو مثلا طی می‌کنن. چون مسائله‌ اصلیشون امنیته به مسائل امنیتی ـ نظامی خیلی آگاه می‌شن. این‌ها دیگه در یک سنی از ارتش می‌زنند بیرون و اعلام بازنشستگی می‌کنن حالا یا وزیر یا مثلا رئیس ستاده نیروها بودن یا ژنرال بودند و از این جهت اکثر این‌ها یک سابقه‌ای در خدمت در نیروهای نظامی دارند و طبیعتا موقعیت سیاسی بهتری هم پیدا می‌کنه.

در دوره‌ اول نخست وزیری نتانیاهو خودش یکی از موانع صلح بین اسرائیل و فلسطینی‌ها بود. اما وقتی که در انتخابات سال ۱۹۹۹ به ایهود باراک باخت، بیشتر ناظران گفتند که دیگه مشکل حل شده. دیگه نتانیاهو رفته و می‌تونیم که منتظر نهایی شدن و اجرایی شدن توافق صلح باشیم؛ اما در نهایت این اتفاق نیفتاد. دلیل عدم موفقیت ایهود باراک چی بوده؟

ایهود باراک یک طرحی رو نه به طور رسمی اما ظاهرا یک نقشه‌ای رو روی یک دستمال کاغذی همینجور کشیده بود و به طرف فلسطینی داده بود. به عنوان مرزهایی که اسرائیل می‌خواد ازشون عقب بشینه و کشور فلسطینی در اونجا تشکیل بشه که فلسطینی‌ها از این خیلی راضی بودند اما دعواهای دائمی در داخل اسرائیل مانع از این می‌شد که این طرح به طور رسمی اعلام بشه. این‌ها باید اول نسبت به پذیرشش مطمئن شدن از طرف فلسطینی‌ها بعد ارائه می‌کردند. چون اگر ارائه می‌کردند و فلسطینی‌ها به فرض نمی‌پذیرفتن یعنی این که دیگه اون طرح قبلی یه چیز حداقلی شده. کمتر از اون رو فلسطینی‌ها نمی‌پذیرن؛ ولی با این حال داشت تلاش‌هایی می‌شد و از نظر من آنچه که این داستان را به هم زد همون داستان جنگ ۳۳ روزه‌ اسرائیل و حزب‌الله بود. در همون زمان در واقع سید حسن نصرالله اومد تو تلویزیون و گفت که ما می‌خوایم «احمد سعدات» از زندان اسرائیل آزاد بشه. برای این گروگان‌هایی می‌خوایم بگیریم و نهایتا حمله کردن به داخل اسرائیل و چندتا رو گروگان گرفتن. خب باراک که متهم شده بود به این که آدم ضعیفیه و داره کوتاه میاد، برای اینکه از خودش قدرت نشون بده جنگی رو آغاز کرد که همون جنگ ۳۳ روزه شد. اولش گفت باید خلع سلاح کنیم حزب‌الله رو. خب به این دست پیدا نکرد. حزب‌الله هم یک تلفاتی وارد کرد به اسرائیلی‌ها. گرچه نتیجه جنگ خیلی به ضرر اسرائیل تموم نشد اما اسرائیلی‌ها اون رو خیلی برای خودشون مثبت تلقی نکردند و رو به ضعف گذاشت خلاصه و در انتخابات بعدی به همین دلیل عمدتا به همین دلیل باخت.خب اون مسائله‌ پرونده‌ فسادش همینجور رو اومد و اون هم مزید بر علت شد و نتانیاهو دوباره برگشت به قدرت.

بعد از شکست توافق اسلو، فلسطینی‌ها که از تغییر وضع خودشون ناامید شده بودند، دوباره مسیر مقاومت رو در پیش گرفتن. در مورد وضعیت فلسطینی‌ها و دلایل شروع انتفاضه تو اون دوره کمی توضیح میدید؟

باراک می‌خواست توافق نهایی رو انجام بده. با عرفات در زمان کلینتون رفتن به آمریکا. اون‌ها نتونستن به توافق نهایی برسن. خیلی هم پیش رفتند. اما نهایتا اینجا معلوم نشد چه پیشنهادی داده شد؟ آیا پیشنهادها رسمی بود؟ به هر حال جو در داخل سرزمین‌های فلسطینی ملتهب بود. آریل شارون هم از این التهاب استفاده کرد و برای اینکه به هم بزنه همه چیز رو رفت به بهانه اینکه می‌خواد بره دیوار ندبه، رفت به داخل مسجد الاقصی و بر سر این، اون فلسطینی‌ها شورش کردن استفاده شروع شد. انتفاضه شروع شد. انتفاضه مسلحانه شد. وقتی مسلحانه شد، آریل شارون سرکار اومد و تمام شهرها دوباره اشغال کرد. اما خب بعدا خود شارون هم به این نتیجه رسید که این شیوه کمک نمی‌کنه. یک دفعه راهش رو عوض کرد. در بین فلسطینی‌ها گروه‌های اسلامگرا مثل حماس و جهاد اسلامی و در اسرائیل هم احزاب راست و راست افراطی و مذهبی به کلی با فرمول صلحی که مبتنی بر دو کشور باشه مخالفند و معمولا هم همیشه وقتی که اوضاع داشته پیش می‌رفته، هر دوتاشون دسته اقدامی زدند و اوضاع رو به آشوب کشوندند که روند صلح مختل بشه. چون موضوع بسیار غامضی اونجا. دو طرف نگاهاشون اصلا خیلی فاصله داره. نمی‌تونن هیچکدوم اجماعی ایجاد کنند یا اکثریت محکمی و اینه‌ که این ماجرا همین که می‌خواد به یک نقطه‌ای برسه× زودی دوباره از هم می‌پاشه و این مشکلات به وجود میاد. کشورهایی که بالاخره مخالف هستند با این روند خب ایرانی‌ها بالاخره خیلی نقش دارن در اینکه حماس یا جهاد بهم بزنن. از اون طرف هم لابی مسحیان آنگلیکن که توی جمهوری‌خواه خیلی نفوذ دارند و مدافع اسرائیلند، آن‌ها هم در به زدن داستان خیلی موثرن.

خیلی ممنونم از دکتر احمد زیدآبادی که در این اپیزود شرکت کرد. همین جا این رو هم بگم که در اپیزود بعدی هم که ادامه‌ صحبت راجع به همین مستنده و طبیعتا مربوط به مناقشه فلسطین و اسرائیل هم میزبان یک کارشناس مطلع دیگه هستم. این توضیح ر هم بدم که همونطور که می‌دونید پادکست داکس یک پادکست گفتگو محور نیست و در کنار بحث اصلی که راجع به موضوعات حول یک مستند هست، برای اینکه بیشتر وارد موضوع اپیزودها بشیم، من از یه کارشناس مطلع چندتا سوال می‌پرسم و پاسخش رو هم عینا و بدون سانسور در پادکست میارم و دیگه امکان طرح سوالات بیشتر و تجزیه و تحلیل اون پاسخ‌ها یا نقد اون پاسخ‌ها رو دیگه نداریم.

بنابراین من این بخش رو به عنوان گفت‌وگو با یک کارشناس یا با یک فرد مطلع میارم که نظرات یک فرد مطلع رو هم شنیده باشیم و بدونیم و در نهایت قضاوت و جمع‌بندی راجع به اون موضوع به عهده‌ شما شنونده‌ها هستش. اینم از بخش گفت‌و گو.

خب این قسمت اول از پادکست سریالی نتانیاهو در جنگ بود که بر اساس یک مستند خیلی ارزشمند به همین اسم بود. گرچه گفتم برای اینکه درک بهتری از موضوع داشته باشیم، من بخش‌های زیادی رو بهش اضافه کردم. توی اپیزود بعدی می‌ریم به دوره‌ باراک اوباما و چالش‌های ناتمامی که نتانیاهو و اوباما بر سر برنامه هسته‌ای ایران با هم داشتن. بهتون قول می‌دم که اون اپیزود هم براتون خیلی جذاب میشه.

حالا تا اپیزود بعدی بیاد بهتون پیشنهاد می‌کنم که سریال جاسوس رو که شبکه نتفلیکس پخش کرده، اگر دسترسی دارید بهش تماشا بکنید که داستان این سریال بر اساس واقعیت است. داستان راجع به یک جاسوس اسرائیلی است که ریشه‌ای عربی دارد؛ اما به عضویت سرویس اطلاعاتی اسرائیل در میاد و اینکه چطور موفق می‌شه که بین تجار و نظامی‌های عالی‌رتبه‌ی سوریه راه پیدا بکنه و اطلاعات سری اون کشور رو بیرون بکشه و در نهایت باعث این بشه که بعدها از اون اطلاعات برای تصرف بلندی‌های جولان استفاده بشه. اون هم سریال جالبیه! و اگر به این موضوع علاقه‌مند هستید پیشنهاد می‌کنم که تو این فاصله اون رو هم نگاه بکنید.

دوستان پادکست داکس رایگانه ولی اگه دوست دارید که از این پادکست حمایت کنید، بهترین و موثرترین راه حمایت معرفی کردنش به بقیه‌ است. اگه این کار رو کنید من رو خیلی خوشحال می‌کنید و حس می‌کنم وقت و انرژی زیادی که روی این کار می‌ذارم برای شما هم ارزشمنده. یه بار دیگه هم یادآوری می‌کنم که عضو کانال یوتیوب پادکست داکس بشید. دمتون گرم!

 

تازه‌ترین اپیزودها

جمهوری ایرلند

جهان در سال ۲۱۰۰

دیرپایی، راز بلوزونها

0 0 رای ها
امتیاز به اپیزود
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها