اپیزود 3

شیاد(Con Man)

اشتراک‌گذاری:
تلگرام
واتساپ
توییتر

سلام. من پیمان بشردوست هستم. یه آدم علاقه‌مند به فیلم‌های مستند و اینجا در پادکست داکس فیلم‌های مستندی که می‌بینم رو براتون تعریف می‌کنم.

در قرن هجده و نوزده میلادی، یک باور رایج بین مردم خیلی از کشورها وجود داشت که روغن مار خواص معجزه‌آسایی در درمان بیماری‌ها داره. یه روز یه فروشنده دوره گرد که روغن مار می‌فروخته، وارد یک روستا در ایالت تگزاس آمریکا میشه. روستایی‌‌های از همه بی‌خبرم به این فرد به چشم یک آدم دنیا دیده و تاجر موفق نگاه می‌کردند که لطف کرده و از بین این همه روستا، به روستای اینا اومده تا معجون معجزه‌گرش رو به اون‌ها بفروشه. برای همین به حرفاش اعتماد می‌کردن. فروشنده در روستا ادعا می‌کنه که خیلی زود داریم به آخر دنیا نزدیک میشیم و همه‌ آدما قراره که بمیرند. اما اگه دوست دارید که زنده بمونید، باید به حرفای من گوش بدید و دور تا دور روستا یک دیوار بلند بکشیم و از این چترایی که من آوردم هم اگه بخرید، حتی در مقابل شهاب سنگ‌ها می‌تونید که مصون بمونید. از قضا اسم فروشنده دوره گرد ما بود، والتر ترامپ «Walter Trump».

داستانی که شنیدید بخشی از یک قسمت از سریال ترک دان «Track down» است که در سال ۱۹۵۸ در آمریکا پخش شد. در این داستان تاکید روی کلید واژه‌ اعتماد و فروش است. کسی که از اعتماد آدم‌های دیگه سو استفاده می‌کنه تا بتونه کالای خودش و بفروشه، در انگلیسی بهش میگن کانفیدنس من «confident man» به اختصار کان من «con man». به نظرم شیاد، ترجمه‌ خوبی از این کلمه است.

در این داستانی که گفتیم شخصیت اصلی داستان، یک کان من بود. بود یک شیاد بود. اسمش ترامپ بود و دنبال ساخت دیوارم بود. فکر کنم حالا دیگه می‌تونید حدس بزنید که موضوع این اپیزود چیه و کیه؟ امروز فیلم مستند کانفیدنس من یا شیاد از مجموعه مستند پول کثیف و تشریح و بررسی می‌کنیم که در مورد نحوه‌ به قدرت رسیدن دونالد ترامپ «Donald Trump» هست. این توضیحات رو دادم که بگم اسم این فیلم با چه ظرافتی انتخاب شده و از کجا میاد.

تا پیش از این که ترامپ وارد عرصه‌ سیاسی بشه، همه اون رو به عنوان یک تاجر موفق، یک میلیاردر و کارآفرین خود ساخته می‌شناختن و این شهرتش یکی از دلایل بزرگی بود که باعث انتخاب شدنش به ریاست جمهوری آمریکا شد. وقتی از طرفداراش و کسانی که بهش رای دادن، می‌پرسیدین چرا به این آدم رای دادید؟ پاسخ بیشترشون این بود که آره این آدم در تجارت شخصی خودش انقدر موفق بوده. پس حتما می‌تونه کشورمون رو هم خوب اداره کنه‌ و کلی شغل برامون درست کنه. یکی از نکات جادویی اینه که ترامپ چطور به افکار عمومی آمریکا قبولونده مونده که یک بیزنس من عالیه.

این مستند، پیش‌فرض طرفدارای ترامپ رو مورد تردید قرار میده و با شواهدی ثابت می‌کنه که ترامپ کارآفرین خودساخته‌ای نبوده. تاجر چندان موفقی هم نبوده و شایدم اصلا میلیاردر نبوده. گرچه قطعا ترامپ یک تاجر بزرگه؛ اما اصلا در حد و اندازه‌ای که ادعا می‌کنه، مثلا در حد و اندازه‌ یک بیزینس منی مثل جان راکفلر «John Rockefeller» یا استیو جابز «Steven Jobs» و تو این رده‌ها اصلا نبوده و بلکه بیشتر ترامپ یک شومنه «Showman». کسی که خودش رو تبلیغ می‌کنه و البته که یک بازاریاب ماهره. فرقی هم نمی‌کنه که ما از این آدم بدمون میاد یا خوشمون بیاد. به هرحال برندی که ساخته، باید قبول کنیم که برند قوی‌ایه.

ترامپ کسب و کارش رو با ساختمان سازی شروع کرد. در سال ۱۹۷۸ معادل ۱۳۵۶ شمسی و با پروژه‌ هتل گرندهایات «Grand Hyatt». ترامپ در اون پروژه خیلی موفق بود. اون هتل یه ساختمون کلنگی رو به خرابی داشت. خیلی از پیمانکاران هم می‌خواستن از اون فرصت استفاده کنن و بیان اون ساختمون رو تبدیل به احسن کنن؛ اما نتونستن. ترامپ رفت و مذاکره کرد و هایات را متقاعد کرد که قرارداد را امضا کنن.

ترامپ حوان و پروژه هتل گرند هایات
ترامپ حوان و پروژه هتل گرند هایات

بعد از اون ترامپ، پروژه‌ برج ترامپ در سال ۱۹۸۰ رو شروع کرد. یعنی معادل سال ۱۳۵۸. این پروژه، یک برج ۵۸ طبقه‌ای بود که با هزینه‌ ۳۰۰ میلیون دلار و ظرف مدت ۴ سال ساخته شد. قطعا این موفق‌ترین پروژه‌ ترامپ بوده و اونجا بود که ترامپ رو به عنوان یک آدم موفق به جامعه معرفی کرد. ترامپ هم از این موفقیت نهایت بهره‌برداری رو توی رسانه‌ها کرد.

بعد از اون ترامپ طعم شهرت خودش، نه شهرت همراه با خونوادش رو چشید. سوژه‌ کل آمریکا شد. عکسش روی جلد مجله تایم «TIME» رفت. روی جلد مجله نیوزویک «Newsweek» رفت. اونم در سن ۳۳ سالگی. مردم تو خیابون دنبالش راه میفتادن که بهش دست بزنن که براشون شانس بیاره. اونم کیفش رو می‌کرد. حالش رو می‌برد. همینو دوست داشت. با اعتماد به نفس در صفحه تلویزیون ظاهر می‌شد و از فتوحاتش برای ملت می‌گفت. اون از همون اول، به قدرت رسانه خوب باقی ‌بود.

دونالد ترامپ همیشه به قدرت رسانه واقف و به دنبال تسخیر آن بود.
دونالد ترامپ همیشه به قدرت رسانه واقف و به دنبال تسخیر آن بود.

یکی از دوستای سابقش میگه که من و داداشم به ترامپ می‌گفتیم ریچی ریج « Richie Rich». به خاطر اینکه هم پولدار بود و همین این که مدام پولش رو به رخ می‌کشید. مثلا میگفت لیموزینم رو دیدی راسل؟ اون هلی‌کوپترم رو دیدی؟ روش اسمم رو نوشته؟ راستی این بطری‌های آب معدنی رو دیدی؟ اسمم روش هست. یه جوری این کارا ر می‌کرد، این حرفا رو می‌زد که انگار داشت نقش بازی می‌کرد. یه کارگردانی اونجا بوده و داره فیلم بازی می‌کنه.

یه نکته‌ جالب راجع به ترامپ اینه که وقتی که درسش تو دانشگاه تموم شد، می‌خواست بلند شه بره هالیوود «Hollywood». وارد دنیای سرگرمی و فیلم و این‌ها بشه؛ ولی بعدش بهتر دید که در شرکت باباش بمونه و کارکنه. اون بازار املاک و مستقلات رو هم شبیه به همون صنعت سرگرمی و برنامه‌سازی‌ای که دوست داشت می‌دید. خودش رو یک سازنده‌ رویا می‌دید. کسی که در ساختمان‌های بزرگ، با زنان زیبا زندگی می‌کنه و به بقیه میگه باید چیکار بکنن. به طبع این سبک زندگیشم برای خیلیا رویا بوده و برای خیلیا که در قشر پایین جامعه آمریکا بودن هم، ترامپ کسی بوده که همه‌ اون چیزی که راجع به رویای آمریکایی می‌گفتن رو این بابا داشته و محقق کرده.

ولی یه تناقض بزرگ اینجا بوده. اونم این بوده که ترامپ از یک خانواده‌ ثروتمند میاد و فلسفه‌ی رویای آمریکایی، یه چیز دیگه‌ایه اصلا. خانواده‌ ترامپ، ثروتشون رو با ساخت و ساز املاک و مستقلات برای طبقه متوسط در نیویورک درست‌ کردن. دونالد، از باباش یاد گرفت اینکه اسم خانوادگیشون ترامپ رو بزارن روی ساختمونایی که می‌سازن، برای کسب و کارشون خیلی خوبه.

فرد ترامپ «Fred Trump»، بابای دونالد ترامپ می‌دونست که چیکار کنه که توجه‌ها رو به خودش و پروژه‌هایی که داره انجام میده جلب بکنه. مثلا مدل‌های نیمه برهنه و یا یک لشکر از خبرنگارها رو در افتتاح ساختموناش دعوت می‌کرد که حضور داشته باشن. فرد ترامپ واقعا خود ساخته بود و آخرشم همه‌ ثروتش رو داد به پسرش. ترامپ اما در همه‌ی این سال‌ها همش ادعا کرده که فقط یک میلیون دلار از باباش قرض‌گرفته. در حالی که اون ده‌ها میلیون دلار از پدرش ارث برده.

ترامپ در کنار پدر و مادرش
ترامپ در کنار پدر و مادرش

اما ترامپ برند قوی خودش رو چطور ساخت؟ تو این مستند با فردی به اسم آقای بنزا «Benza» مصاحبه میشه که ستون نویس بخش شایعات روزنامه‌ نیویورک دیلی نیوز «New York Daily News» بوده. این آقا میگه که اون قدیما در دهه‌ی هشتاد و نود، قبل از اینکه اینترنت بیاد، چهره‌ آدما در افکار عمومی در صفحات اول روزنامه‌ها و مجله‌ها ساخته می‌شد. میگه اون موقع من فهمیدم که منم که مسئول ساختن برند آدما هستم. ترامپ هم یک منبع خیلی خوبی بود برای من. اطلاعات خوبی راجع به اینکه چه شایعاتی در جریانه؟ کیا دارن چیکار می‌کنن و این‌ها رو به من می‌داد. یه توقعاتی هم در برابر از من داشت؛ ولی عوضش یه انعام خوبی هم به ما می‌داد که این انعام‌ و این‌ها یه چیز رایجیه تو این کار.

میگه وقتی که صبح‌ها میومدم سر کار یه تماسی با دونالد ترامپ می‌گرفتم. یه بیست دقیقه نیم ساعتی صحبت می‌کردیم. معمولا راجع به مهمونی دیشب یا کلاب دیشب. کی بوده اونجا؟ کی چی گفته؟ مثلا اون جیگره کجا بود؟ از این ادبیات جنسی که ترامپ داره. خلاصه راجع به شایعات و اتفاقاتی که توی اون طبقه‌ خاص از آدما بوده اطلاعات رو می‌داده. بعد آخرش می‌گفته که راجع به خود منم اگه هر چی می‌خوای بنویسی بنویس؛ ولی یادت نره تهش بنویسی میلیاردر ترامپ. این رو یادت نره.

میگه من هم اصلا برام مهم نبود. می‌گفتم حالا بذار دلش خوش باشه. بذار رو کاغذ ثروتمند باشه؛ ولی این باعث شد که اسم ترامپ به عنوان یک میلیاردر در ذهن‌ها جا بیفته و بعدش در مصاحبه‌های تلویزیونی و رادیویی مدام ازش هی می‌پرسیدن. می‌گفتن که واقعا تو میلیاردر شدی؟ می‌گفت که شاید! یکی دیگه مثلا می‌پرسید می‌گفت که تو میلیاردری الان؟ می‌گفت که امیدوارم! یه جواب مبهمی می‌داد که کنجکاوی آدما و اینکه هی مدام بپرسن که تو میلیاردر هستی هی ادامه پیدا بکنه.

یه آقایی به اسم تیم ابرایان «Tim O’Brien» در سال ۲۰۰۵ یه کتابی راجع به ترامپ نوشته، به نام ملت ترامپ؛ هنر دونالد بودن. تیم میگه وقتی باهاش روی این کتاب کار می‌کرده، مدام هی دونالد ترامپ آمار مختلفی بین یک میلیارد دلار تا هشت میلیارد دلار از دارایی‌هاش بهش می‌داده. صبح یه چیزی می‌گفته. عصر یه عدد دیگه‌ای می‌گفته. ولی تیم میگه که من همون موقع یه منابعی داشتم. منابع موثقی داشتم که نزدیک به خود ترامپ بودن. اونا می‌گفتن که دارایی‌های ترامپ بین ۱۵۰ تا ۲۵۰ میلیون دلاره. کی؟ سال ۲۰۰۵. البته این عدد، عدد بالاییه. اما نشون می‌داد که میلیاردر نیست. تیم این آمار رو میاد توی کتابش می‌نویسه و کتاب چاپ میشه.

و بعد ترامپ میاد شکایت می‌کنه علیه تیم ابرایان. میگه که نه من میلیاردر هستم و شما هم باید به من دو میلیارد دلار غرامت بدید؛ اما آخرش ترامپ مجبور میشه که اعلام کنه که دروغ گفته و پرونده رو هم می‌بازه.

برگردیم به کار ساختمانی ترامپ. بعد از اون پروژه‌ خیلی موفق پروژه‌ برج ترامپ، دونالد ترامپ در موقعیت خیلی ویژه‌ای بود و اسم در کرده بود. همون موقع میاد پروژه‌ هتل پلازا «Plaza Hotel» رو شروع می‌کنه. یه برج ساختمونی بلند دیگه. به خاطر خوشنامی‌ای که از پروژه‌های قبلیش داشت، بانک‌ها هم خیلی سخاوتمندانه بهش وام می‌دادن. این اما به جای اینکه بیاد از اون پولا برای خود اون پروژه استفاده کنه، رفت شروع کرد به خرید، خریدهای میلیارد دلاری.

پروژه هتل پلازا
پروژه هتل پلازا

رفت یه ایرلاین «Airline» خرید. اسمشم گذاشت ترامپ ایرلاین «Trump Airlines». یه باشگاه فوتبال خرید و بعدشم رفت به شهر آتلانتیک‌سیتی «Atlantic City» و وارد یه تجارتی شد که اصلا هیچ ایده‌ای نداشت راجع بهش. اینجا یه توضیح بدم که آتلانتیک سیتی یه شهری در ایالت نیوجرسی «New Jersey». همون ایالتی که نیویورک توش واقع شده. یه دو سه ساعت با ماشین این دو تا شهر با هم فاصله دارن. آتلانتیک سیتی، معروف به لاس وگاس ساحل شرقی آمریکا. یعنی پر از کازینو «Casino» و اقامتگاه‌های تفریحی. ولی خب برای ثروتمندان منطقه‌ نیویورک ساخته شده.

ایرالاین ترامپ که در آخر ورشمسته شد
ایرالاین ترامپ که در آخر ورشمسته شد

اینجا در واقع اولین باری بود که کسب و کار ترامپ داشت از نیویورک فراتر می‌رفت. پروژه‌ آتلانتیک سیتی، بزرگترین کاری بود که ترامپ تا پیش از ریاست جمهوریش در دست گرفته بود. اون اومد در آتلانیک سیتی دو تا کازینو خرید و به سرعت اومد یک پروژه‌ عظیم دیگه‌ای رو به اسم تاج محل رو شروع کرد. در حالی که با الفبای گردوندن کازینو کاملا بیگانه بود. تازشم همزمان، هم در نیویورک پروژه داشت. هم ایرلاین داشت. هم تیم فوتبال داشت. دو تا کازینو هم داشت. یک کازینو یک میلیارد دلاری رو هم در حال ساخت داشت. بیشتر این‌ها رو هم داشت با وام انجام می‌داد.

گردوندن این همه کسب و کار و پروژه از توان مدیریتی و توان مالی ترامپ بسیار فراتر بود؛ اما با این حال در ابتدای اون پروژه‌ تاج محل، وقتی که در مقابل کمیسیون کنترل کازینو که یه نهادی بوده که مسئول مجوز دادن به کازینوها بوده، اونجا که قرار گرفته بود و قسم خورده بود که باید راست بگه، گفت که نه من اصلا مشکلی بابت تامین مالی پروژه‌ها ندارم. آره. بانک‌ها دارن خودشونو می‌کشن که با بهره پایین به من پول بدن. اصلا نیاز به کارهایی مثل فروش اوراق قرضه و اینا نیستش. کمیسیون کنترل کازینو هم قبول کرد و مجوز کازینوی تاج محل را صادر کرد؛ اما همین که مجوز رو گرفت، ترامپ شروع کرد به فروش اوراق قرضه.

اوراق قرضه هم بهره‌شون بالا بود. برای اینکه کازینوها بتونن یه همچین بهره بالایی رو پرداخت بکنن، باید روزی یک میلیون دلار درآمد می‌داشتند. یعنی باید مشتری‌های کازینو میومدن روزی یک میلیون دلار حداقل در کازینوهای ترامپ می‌باختند که اینا بتونن اون بهره رو بدن. به طبع هم خب. به مرور، مردم وقتی ببینن که دارن زیاد توی اون کازینو می‌بازن، خب کم‌کم اونجا نمیرن دیگه.

به هر حال کازینوی تاج محل ساخته شد و در افتتاحش ۲۰۱۴ نفر از ارباب و اصحاب رسانه هم اومده بودن؛ اما کل ماجرا تبدیل شد به یه فاجعه. دستگاه‌های قمار کار نمی‌کردند. پرسنل کازینو آموزش درست ندیده بودند. خلاصه، برعکس اون چیزی که برنامه داشتن، اتفاقات اون افتتاحیه، خودش تبدیل شد به یک آبروریزی رسانه‌ای. تاج محل با ساختمان گرون و نوسازش، اولین کازینوی ترامپ بود که ورشکسته شد. صداها پیمانکار ساختمانی که طلبکار بودن نتونستن پولشون رو از ترامپ بگیرن. همش خودش می‌گفت آتلانتیک سیتی گاو شیرده منه. آخرشم گاوه رو خورد و هیچی هم برای بقیه نذاشت بمونه.

پروژه کازینوی تاج محل که تبدیل به یک شکست بزرگ شد.
پروژه کازینوی تاج محل که تبدیل به یک شکست بزرگ شد.

هر سه کازینوش یکی بعد از دیگری ورشکسته شدن. سازمان ترامپ موند و سه میلیارد دلار بدهی. یعنی روزی یک میلیون دلار فقط باید بهره پرداخت می‌کردن. دونالد ترامپ رییس سازمان ترامپ بود. سازمان هم چند تا شرکت زیرمجموعه‌ خودش داشت که همشون ورشکسته شده بودن. بانک‌ها اومدن گفتن آقا اونا رو که زدی پکوندی. تو رو خدا خود سازمان ترامپ رو دیگه ورشکسته اعلام نکن. چون در اون صورت بانک‌ها باید کلا قید همه‌ پولایی که بهش داده بودن رو می‌زدن.

ترامپ اونجا متوجه شد که نه مثل این که این سه میلیارد دلار بدهی، وجودش رو برای بانک‌ها خیلی مهم و حیاتی کرده. تازه بانک‌ها بعدش اعلام کردند که به سازمان ترامپ یک کمک هزینه هم میدن تا بتونه که سازمان رو سرپا نگه داره. بعد از اون دیگه ترامپ از اوایل دهه‌ ۹۰ تا سال ۲۰۰۴، از نظر تجارت خیلی موفق نبود و کار زیادی نداشت؛ اما به جاش حضورش در برنامه‌های تلویزیونی خیلی زیاد شد.

راجع به موضوعات مختلف هم حرف می‌زد. از تجارت تا سیاست. از همون موقع شروع کرد به گفتن اینکه آره اگه من رییس جمهور بودم فلان کار می‌کردم و این کشور رو به جایگاه رفیع گذشتش برمی‌گردونم و الا آخر. طوری همه‌ این چیزا رو نمایش می‌داد که بله من مرغ طوفانم. من روزهای خوب و بد تجارت رو دیدم. این همه کسب و کار از بین رفتن؛ اما من بودم که نجات پیدا کردم.

توی همون دوره بود که ترامپ دیگه در آگهی‌های پیتزاهات ومک دونالد و دیگه هرچی بخوای دیگه ظاهر شد. تو این دوره گفتیم، ترامپ بدهکار بود اما هنوز یک برگ برنده داشت. برگ برندش چی بود؟ ترامپ در دهه ۱۹۷۰ یه زمین بزرگی رو توی نیویورک خریده‌ بود. تو این منطقه‌ای به اسم وست آف یاردس. بعد از اینکه بدهی به بار آورد، اول بانک‌ها می‌خواستن اون زمین از چنگش دربیار؛ اما بعد گفتن که بیام از برند ترامپ، بالاخره این برندش خیلی قویه. از این برند حداکثر استفاده کنیم که پول بیشتری برگرده به بانک.

حضور در تبلیغات تلویزیونی
حضور در تبلیغات تلویزیونی

اونجا بود که ترامپ لایسنسور میشه. اونجا زمین که مال خود ترامپ بود؛ ولی میدن چندتا پیمانکار دیگه میان اونجا رو می‌سازن؛ اما اسم اون پروژه‌ها همشون میشه پروژه‌های ترامپ. اما مجموعه‌ خود ترامپ، اونجا هیچ فعالیت اجرایی نداشتند و فقط اسم اونجا و برند اونجا رو از ترامپ داشتن و اونجا دیگه یک حق امتیاز خیلی خوبی رو از هر کدوم از اون شرکت‌های پیمانکار می‌گیره و پول خیلی خوبی رو به جیب می‌زنه.

بعد از اون پروژه‌ها ترامپ که در فعالیت ساخت و ساز شرکت نکرد. قبلشم گفتیم فقط چند تا پروژه اجرا کرده بود که در مقایسه با خانواده‌های ساختمان‌سازی نیویورک مثل راکفلر اصلا عددی نبود. اسم ترامپ رو روی خیلی از ساختمان‌ها در نیویورک میشه دید؛ اما ترامپ مالک اون‌ها نیست. بلکه یه پولی از صاحبای اون ساختمون گرفته که اسمش روی اون ساختمون باشه تا اونا بتونن ساختمون رو بهتر به خریدارای آیندشون بفروشن.

برج ترامپ، نیویورک
برج ترامپ، نیویورک

در نیویورک هفده ساختمون به نام ترامپ وجود داره که پنج تاش مال خود ترامپ هستش. تغییر کلیدی در مدل کسب و کار سازمان ترامپ، به طور تصادفی و در اواخر دهه‌ ۱۹۹۰ اتفاق افتاد و وقتی بود که بیزینس ترامپ بین‌المللی شد. اونم وقتی بود که یکی از پرسنل ترامپ رفته بود به کره‌ی جنوبی و با بیزینس منای اونجا جلسه داشت. اونا می‌گفتن که ما داریم این ساختمون رو می‌سازیم. این همکار ترامپ پرسید که اسم این ساختمونا چیه؟ اونا گفتن که ما اسم نداریم. بعد این پیشنهاد داد که گفت پس بذارید ترامپ. اونام خوششون اومد. چون که ترامپ توی کره‌ی جنوبی هم معروف بود.

این اتفاق خیلی از مشکلات ترامپ و سازمانش برطرف کرد. با اون گندی که سازمان ترامپ در پروژه‌های قبلیش به بار آورده بود، بانک‌ها دیگه تمایلی نداشتند بهش وام بدن. چون که بارها وام گرفته بود اعلام ورشکستگی کرده بود و پولا رفته بود هوا. ولی با این قرارداد لایسنسینگ «Licensing Agreement» دیگه لازم نداشتن که وام بگیرن و اصلا لازم نبود که کاری بکنن. فقط باید لایسنس می‌فروختند و این شرایط تا قبل از سریال اپرنتیس «Apprentice» ادامه داشت.

سریال اپرنتیس چهره‌ ترامپ رو خیلی اصلاح کرد و به عنوان یک تاجر موفق و کارآفرین توانا به جامعه‌ آمریکایی معرفی کرد. شبکه‌ ان‌بی‌سی از سال ۱۹۹۴ تا سال ۲۰۰۴ یک شو بسیار موفق داشت که شاید یکی از موفق‌ترین برنامه‌های تلویزیونی تاریخ باشه اصلا. سریال کمدی فرندز «Friends».

سریال اپرنتیس
سریال اپرنتیس

این سریال سال ۲۰۰۴ تموم ‌شد و سریال پارینتیس یا کارآموز، همون موقع‌ها داشت شروع می‌شد و باید جای فرندز رو می‌گرفت. یعنی ده‌ها میلیون بیننده‌ اون شبکه، بعد از فرندز، حالا دیگه باید اپرنتیس رو تماشا می‌کردن. خدا شانس بده. چی از این بهتر برای یه آدمی مثل ترامپ؟ سازنده‌های اپرنتیس هم تمام تلاششون رو کردن که یک برنامه‌ی بسیار موفق درست بکنن. اپرنتیس یک برنامه‌ استعدادیابی حرفه‌ای بود و صاحبان حرفه‌های مختلف میومدن با هم رقابت می‌کردند.

سازنده‌های این سریال به خاطر شهرت بالایی که ترامپ داشت و به خاطر حضوری که در تلویزیون همیشه داشت، رفتن سراغ ترامپ و گفتن که آقا شما بیا مجری اپرنتیسش بشو. هم تاجری. هم بلدی تو تلویزیون چطوری حرف بزنی. اینم فرصت رو هوا قاپید. جالب اینکه جایزه‌ی برنده‌ی مسابقه هم قرارداد یک ساله در سازمان ترامپ بود. یعنی همای سعادت اومد روی دوش ترامپ تا بتونه چهره‌ خودش و از یک تاجر شکست خورده تبدیل کنه به یک میلیاردر بسیار موفق.

تهیه کننده و سرپرست نویسندگان اپرنتیس، توی همین مستند حضور دارن و صحبت می‌کنن. اونا میگن که فکر کن چقدر بامزه‌اس. کسیو داریم که پنج بار ورشکسته شده و در قصر طلایی زندگی می‌کنه که بقیه‌ آدما پولشو دارن میدن. حالا این سریال می‌بایستی این آدم رو به عنوان یکی از موفق‌ترین تجار آمریکا به مردم غالب می‌کرد و اون هم کار همین دو عزیز بوده.

سازنده‌های اون سریال، باید همه چیز رو از اول می‌ساختن. مثلا دفتر واقعی خود ترامپ در برج ترامپ. خیلی دفتر شیکی بود. تمیز بود. خوب بود. اما قدیمی بود. اون چیزی نبودش که اینا می‌خواستن به مردم بفروشن. باید جذابش می‌کردن. خیلی هم سخت کار کردن روی ظاهر و استایل ترامپ. بعدها حتی همین تیم اپرنتیس بود که روی صحنه‌ی اعلام کاندیداتوری ترامپ اومدن کار کردن. تصویر ساختن. خودشون اینا میگن که ما نمی‌دونستیم مردم انقدر قضیه رو جدی میگیرن و میرن انقدر بهش رای میدن.

حالا من اینجا یه توضیحی اینجا لازمه بدم راجع به این صحنه‌ اعلام کاندیداتوری ترامپ. نویسنده‌ سریال انیمیشن سیمپسون‌ها در سال ۲۰۰۰، ۲۰ سال پیش، فکر کرده بود که اگه یکی مثل ترامپ رییس جمهور آمریکا بشه چه اتفاقات وحشتناکی که ممکنه بیفته برای آمریکا. برای همین به عنوان شوخی و البته هشدار به جامعه یه قسمت از سیمپسون‌ها رو ساخته بود که نشون بده که اگه ترامپ رییس جمهور بشه چه اتفاقی میفته.

بعدها در سال ۲۰۱۵ که تیم اپرنتیس که داشتن کمک می‌کردند که برای اعلام کاندیداتوریش یه ویدیو بسازن، گفتن که چقدر بامزه میشه که از همون انیمیشن سیمپسون‌ها الهام بگیریم و همون صحنه‌ انیمیشن رو دوباره بازسازی بکنیم. منظورم همون صحنه‌ معروفی هستش که ترامپ از پله برقی میاد پایین و یه کاغذ از اون بالا میفته پایین و اینا. چون من مطالبی رو تو اینترنت خونده بودم که می‌گفت بله همه‌ اینها اصلا توطئه‌ی فراماسونرها هستش و ریاست جمهوری ترامپ از قبل اینا همش برنامه‌ریزی شده بوده و ببینید از سیمپسون‌ها هم نمایش داده شده بوده و همه‌ این‌ها طبق برنامه داره جلو میره. نه اون انیمیشن رو سیمپسون‌ها برای فان و سرگرمی سال ۲۰۰۰ ساخته‌بودن و بعد اپرنتیس، با هدف سرگرمی، اومدن این صحنه رو بازسازی کرده بودن.

خلاصه. ترامپ در اپرنتیس داشت یکه‌تازی می‌کرد. دل مردم رو داشت می‌برد و خودش به عنوان موفق‌ترین تاجر آمریکا داشت معرفی می‌کرد. اون موقع هیچ کدوم از این دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه آمریکا هم نمی‌دونستن که این سریال اپرنتیس چقدر داره چهره‌ ترامپ رو برای یه عده رای‌دهنده داره تقویت می‌کنه. ترامپ از حضورش در سریال اپرنتیس استفاده می‌کرد و به طور مستقیم برای پروژه‌هاش تبلیغ می‌کرد و در حالی که شرکتش فقط و فقط لایسنسور پروژه بود. یعنی فقط اسم پروژه‌ ترامپ بود. یه پولی گرفته بودند که اسم اون پروژه بشه ترامپ.

اما یه طوری وانمود می‌کرد که به عنوان مثال تمام ساخت و ساز این پروژه‌ هتل ترامپ در نیویورک، نتیجه‌ ایده و پول و کار شرکت خود ترامپه. اما پول همون پروژه‌ای که گفتیم توسط آدمای بد نامی از شوروی سابق تامین شده بود. یه فردی به نام توفیق عارف، تبعه قزاقستان، با یه کلاهبردار روس تبار به نام فلیکس تیتر یک شرکتی می‌زنن که دفتر اون شرکت در برج ترامپ بوده در نیویورک.

فلیکس تیتر یه روزی میره دفتر ترامپ و می‌گه من می‌تونم یه قرارداد برات بگیرم. هماهنگ می‌کنه و یه گرجستانی‌تبار هم پول پروژه‌ همون سوهو رو میده. تازش این همه تبلیغ کرده بودن که پروژه‌ سوهو چنانه و فلانه. اصلا هم پروژه‌ موفقی از آب در نیامد و تعداد کمی از واحدها نهایتا به فروش رفت. در هر صورت اما اون موقع ترامپ وانمود می‌کرد که ای تو زد کار اصلا همش دست خود ترامپ هست. اما بعدها که رفتن ازش پرسیدن گفتن که چرا نرفتی این آدمای بد سابقه رو از پروژه بیرون بکنی؟ گفت که آره ما مسئول توسعه‌ همه‌ پروژه نبودیم. ما فقط یک قرارداد لایسنس ساده داشتیم.

در هر صورت اما ترامپ نمی‌تونه توجیه کنه خودش رو و بگه که من از کار شرکای تجاری مطلع نیستم. نه شما بیگانه نیستید. چون شما اصلا سازمانتون رو طوری آموزش می‌دید که به سوابق شرکاتون عمدا نگاه نکنن. چون احتمالا می‌دونید که شرکاتون دارن چیکار می‌کنن. اما مدیران سازمان ترامپ کیا بودن؟ شخص ترامپ. خودش. پسرش دونالد جونیور «Donald Trump Jr». دخترش ایوانکا «Ivanka Trump» و مایکل کوهن «Michael Cohen» و چندتا کار چاق ‌کن دیگه.

در سال ۲۰۱۰ فلیکس تیتر هم در سازمان ترامپ به عنوان یک معامله‌گر رسما کار کرده. بعدها در یک بازجویی که در ترامپ بوده و فیلمش موجود بوده در این مستند نمایش داده شد، ازش پرسیدن و در واقع قسم خورده بود که راستش رو بگه و پرسیدن که فلیکس تیتر رو می‌شناسی؟ کلا از بیخ و بن منکر آشناییش با فلیکس تیتر شده. گفت نه این آدم اصن اگه تو این اتاق باشه، من اصلا تشخیص نمیدم کیه. در حالی که اصلا با هم عکس دارن با هم به سفر رفته بودن. توی شرکت خودش کار کرده بود این آدم. خلاصه اینکه همچین آدم صادقیه.

سازمان ترامپ کارش رو با آدم‌های بدنام در کشورهایی که این مستند اون‌ها رو بدنام می‌خونه شروع کرد. مثال می‌زنه از برج ترامپ باکو که یک برج لوکسه، اما در یک محله‌ شلوغ پلوغ و کثیف ساخته شده. بنابراین قاعدتا پروژه از نظر تجاری اشتباه بوده و موقع فروش واحدها این‌ها مشکل خواهند داشت. صاحبان پروژه هم سیاستمدارهایی بودن که متهمن به پولشویی. سازمان ترامپ از این معامله پنج میلیون دلار درآمد داشته.

توی مستند میگه که اصلا فرض کن بیخیال اخلاق باشی و بگی که اصلا برام مهم نیست با کی ها دارن تجارت می‌کنم. مسئله اینه که این کارها نشون میده که این بابا اصلا بیزینس من خوبیم نیست. اینکه ساختمونش که اونجوری باشه. خود ساختمون شیک، ولی در یک محله‌ی داغون و افتضاح. از اون طرفم که شرکات یه همچین آدمایی باشن و میگه که خب شما در کل پنج میلیون دلار سود کردی؛ ولی اگه وزارت دادگستری آمریکا بخواد دست بذاره رو یه همچین معامله‌ای، شما صدها میلیون دلار باید جریمه پرداخت کنید.

مثال دیگش برج ترامپ مسکو است. آقای ترامپ، چندین بار در توییتر اعلام کرده بود که یه برج در مسکو می‌خوام. یه برج در مسکو می‌خوام. مایکل کوهن که بعدها دستیار شخصی خود ترامپ هم شد، جلو میره و یه توافقنامه‌ اولیه با طرف روسی می‌بنده؛ اما بعدش نتونستن مجوزهای لازم از دولت روسیه بگیرن. بعدا مایکل کوهن شروع می‌کنه به مکاتبه با مقامات بلندپایه روسیه که بله من آدم ترامپ هستم و لذا خواهشمند است مساعدت لازم را مبذول فرمایید مثلا. کی؟ ژانویه‌ی ۲۰۱۶ وقتی که ترامپ وسط مبارزات انتخاباتی بوده.

ترامپ همه رو می‌دونسته که دستیارش داره چیکار می‌کنه با مقامات بلندپایه روسیه در مکاتبه هستش. اونم روسیه‌ای که این همه حساسیت راجع بهش هست در سیاست آمریکا. یعنی یه همچین کاری و هیچ سیاستمداری یک کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا نباید بکنه. برای همینم یه تئوری وجود داره می‌گن که‌ این بابا خودش اصلا باور نمی‌کرد که رییس جمهور آمریکا میشه. برای همینم همچین کارایی رو داشته به طور همزمان جلو می‌برد که اگر رییس جمهور آمریکا نشد، حداقل بیزینسش رو جلو برده باشه.

آقای تیم ابرایان همون که کتاب نوشته راجع به به ترامپ، می‌گه که ترامپ خیلی کوتاه مدت فکر می‌کنه و اینکه چیکار کنیم که خیلی زود پول بسازیم؟ این همون چیزی که باعث میشه با آدمای بد نام تجارت کنه. اسمشو بده روی هر محصولی بزنن. از ودکا بگیر تا آب معدنی، استیک، تختخواب، عطر، بازی و سرگرمی رومیزی، کت و شلوار و کتاب، روی هر چیزی اسمش رفته. شروع شرکت‌های جانبی ترامپ، از سال ۲۰۰۵ یعنی بعد از اینکه در اپرنتیس به عنوان یک تاجر موفق معرفی شد، آدما پیش میومدنو باهاش قرارداد می‌بستن. بازاریابی خیلی خوبی کرده بود روی برند خودش به عنوان یک تاجر موفق.

ولی خیلی از اون آدمایی که اومده بودن سرمایه‌گذاری کرده بودن، پولشون رو باختند؛ اما اینا چیزاییه که هیچ وقت گفته نشد. یکی از اونا شرکتی بود به اسم آیدیال هلث «ideal of health». کار شرکت فروش ویتامین به صورت بازاریابی شبکه‌ای بود. شرکت بیزینسش خوب بود و داشت کارشو خوب انجام می‌داد. یه روز مدیر شرکت اومد و گفت که ما می‌خوایم کارمون رو گسترش بدیم. حدس بزنید با کی می‌خوایم کار کنیم؟ بله درسته. ترامپ. همه هم خوشحال شدن، چون فکر کردن که دیگه شرکتشون یه شرکت میلیارد دلاری میشه مثلا. اسم شرکت جدیدم شد ترامپ نتورک «Trump Network». خود ترامپ بلند شد اومد روز شروع به این شرکت جدید سخنرانی کرد. اصلا این مدل سخنرانی‌های متداول کرد.

بله باورتون نمیشه قراره چقدر ما بزرگ بشیم. اینقدر می‌بریم که از بردن اصلا حوصله‌تون سر بره. ما اینجا رو تبدیل به بزرگترین شرکت شبکه‌ دنیا می‌کنیم و خلاصه از این مدل سخنرانی‌هایی که الانم می‌کنه دیگه. سخنرانیش رو می‌کنه و میره. بعد از اون بود که پرسنل شرکت تازه فهمیدن که چه بلایی سرشون اومده. تازه فهمیدم که بابا این شراکت نیست؛ بلکه یک قرارداد لایسنسینگه فقط. یعنی یک میلیون دلار جیرینگی فقط ترامپ گرفته که اسم این بیاد توی اسم شرکت. بشه ترامپ نتورک مثلا. بعدشم آقا صاحب هفده درصد از سهام شرکت شده. بعد مثلا اگه یه جلسه‌ای بخواد بیاد حضور داشته باشه توی شرکت باید یه پول مجزایی باید بگیره غیر از اینا.

بعد از قرارداد هیچی دیگه کلا اون طرفا اصلا آفتابی نشد. یعنی پول و گرفت و رفت. هیچ تعهدی نداشت. گفت من قراردادم اصلا لایسنسینگ بوده. یعنی درواقع فقط هزینه به شرکت اضافه شد بدون اینکه اصلا در عملکرد شرکت و کارایی شرکت بخواد اتفاق مثبتی پیش بیاد. بعد از مدتی، مشکلات مالی این شرکت شروع شد و نهایتا هم ورشکسته شد.

مثال دیگش از این شرکت‌های ناموفق ترامپ، دانشگاه ترامپه. اینا شعارشون این بود که در دانشگاه ترامپ، ما موفقیت رو آموزش می‌دیم. حرف ما همینه. موفقیت. توی آگاهیشون هم نوشته بودن دونالد ترامپ بدون شک معروفترین تاجر بین‌المللیه. یعنی خودشون می‌دونستن که بهترین تاجر بین‌المللی نیست؛ ولی احتمالا معروف‌ترینه.

دانشگاه ترامپ
دانشگاه ترامپ

دانشگاه کارش رو در سال ۲۰۰۶ شروع کرد. در واقع یه موسسه‌ آموزشی بود که یه مجموعه‌ای از محصولات آموزشی که گذروندن طولانی‌ترینش دوازده ماه طول می‌کشید رو می‌فروختن. مثلا دوره‌ سرمایه‌گذاری در بازار املاک. دوره‌های این‌چنینی. روی جزوه‌های آموزشی هم نوشته شده بود همراه با ستاره‌ اپرنتیس. یعنی انقدر تبلیغ و استفاده از اعتبار اپرنتیس تو همه جا بود.

فروششون هم خیلی خوب بود. کارشون این بود که یه تعداد سمینار درپیت اقد ارزش رو باید ۱۵۰۰ دلار تا ۳۵۰۰۰ دلار می‌فروختن. شما اینجا فقط توجه بکنید به مفاد بخشی از یکی از این جزوه‌های آموزشیشون. میگه که «اگه اون‌ها راجع به قیمت شکایت داشتند بهشون یادآوری کن که ترامپ بهترینه». جان؟

آگهی دانشگاه بین مردم توزیع می‌شد که بله. فلان روز در فلان جا یه سمینار مجانی هست. توسط کی؟ خود ترامپ که اون موقع یک ستاره‌ تلویزیونی بود. بیایید. بیایید. پاشید. فقط پاشید بیاید تو این سمینار شرکت کنید. بعد می‌رفتن می‌دیدن که جای خود ترامپ، عکس تمام قد و گذاشتن روی سن و یه عده بازاریاب کلی هیجان در فضا پخش می‌کردند که بدو که غفلت موجب پشیمانی است. اعتبار کردیت کارت‌هاتونو «Credit Card» ببرید بالا. همین امشب خرید کنید. شناخت مردم از ترامپ این بودش که خب این بابا اگه اصلا هیچ تخصصی نداشته باشه، حداقل یک سرمایه‌گذار ملک بسیار موفقه. به خاطر اون چیزی که داشت در تلویزیون هر روز پخش می‌شد.

در بین مشتریان، آدمایی بودن که رفتن قرض کردن تا بتونن این دوره رو بخرن. ۳۵٫۰۰۰ دلار پول کمی نیست. بدن که در یک دوره‌ واقعا فاقد ارزش شرکت بکنن. از اون طرفم به مدیران فروش دانشگاه، آموزش داده بودند که اگه حتی یه زن بیوه‌ای فقیر که سه تا بچه داره، مشکل مالی داره، غذاشم نمیتونن بخرن، اگه اونم اومد ازمون می‌خواد خرید بکنه، به اونم رحم نکنید. به اونم محصولات ارزشمندمون رو بفروشیم.

بعد یه مدیر فروشی بودش که دلش به رحم اومد. یه زوج فقیری اومده بودن، اغوا شده بودن. می‌خواستن که یک محصول ۳۵٫۰۰ دلاری بخرن. این بابا دلش به رحم اومد و نفروخت به این‌ها و بعد توبیخش کردن. گفتن اصلا تو چیکاره‌ای که راجب توان مالی مشتریا قضاوت می‌کنی؟ اونم وقتی برگشت پشت میزش، نامه‌ استعفاش رو نوشت و یه ربع بعدشم دوستان در خروجی رو نشونش دادن.

حالا قرار بر این بوده که مدرس دوره یا خود ترامپ باشه یا آدمایی که ترامپ انتخاب کرده؛ اما مدرسین اصلا تا به حال ترامپ رو ندیده ‌بودن. بعضی از اون مدرسین هم یه عده واقعا شیادتر از خود ترامپ بودن که ادعاهای عجیب غریبی رو به دروغ مطرح می‌کردن. خلاصه. با این اتفاقا، پرونده‌ کلاهبرداری به خاطر عملکرد دانشگاه ترامپ به راه میفته. ترامپ هم حالا دیگه کاندید ریاست جمهوری آمریکا شده ‌بود. دانشگاه ترامپ، تا اون موقع پنجاه میلیون دلار، دوره فروخته بود به مردم و اگه این پرونده به دادگاه می‌رفت به احتمال زیاد ترامپ می‌باخت. و باید دویست میلیون دلار جریمه می‌دادند.

بنابراین به جای این کار در نوامبر ۲۰۱۶، یعنی وقتی که هنوز این پرونده در جریان بود؛ اما ترامپ دیگه به عنوان ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شده بود. اون موقع اومدن وکلای ترامپ گفتن که آقا ما با خریداران دوره توافق کردیم که ۲۵ میلیون دلار بگیرن و پرونده مختومه بشه. اینم از پرونده‌ دانشگاه ترامپ. درواقع خودشون براشون مسجل بود که تخلف کردن.

آقای والتر شاو «Walter Shaw» مدیر دفتر برنامه‌ اخلاق در دولت آمریکا بوده و هفده سال با دولت‌های بوش و اوباما و ترامپ کارکرده. میگه یه وقتایی من در دوران دولت‌های قبلی یه چالش‌هایی با دولت‌های بوش و اوباما داشتم؛ اما آخرش اونا می‌گفتن خیلی خب. تو کارتو انجام بده. اما با ترامپ وضع واقعا متفاوت بود میگه قاعدتا فرض بر این که دیگه خود رییس جمهور باید آدمی باشه که اخلاق کار براش مهم باشه؛ اما در مورد ترامپ تردیدهای جدی در مورد این قضیه هستش.

یکی از هتلهای ترامپ
یکی از هتلهای ترامپ

مثالی که این آقا می‌زنه میگه که استفاده کردن از هتل‌های ترامپ برای رویدادهای دولتی هستش. دولت آمریکا یه رویدادهایی رو برگزار می‌کنه، بعد میگن که خب بیاید این برنامه رو در فلان هتلی که معلق به ترامپ است برگزار بکنیم یا مثلا در یکی از املاک خود ترامپ در نیوجرسی روی آگهی نوشته بودن که مردم اگر از اینجا یه سوییت مثلا اجاره کنید، ممکنه که شب رییس جمهور رو همینجا ملاقات بکنید. واقعا هم اوقات زیادی از سال رو خودش در املاک و تفریحگاه‌های شخصی خودش می‌گذرونه یا در همین هتل‌های که متعلق به خودش هست. جاهایی که آدم‌های دیگه هم خصوصا آدم‌های ثروتمند یا آدمای سیاستمداران رده بالا، می‌تونن با اون املاک وارد بشن و بعد مثلا یه ده دقیقه با همدیگه صحبت بکنن. یه امتیازاتی اونجا بگیرن.

باز یه مثال دیگه ای که می‌زنه میگه که یکی از تفریحگاه‌هاش در فلوریدا «Florida» که از وقتی که ترامپ رییس جمهور شده، حق عضویت اونجا یه دفعه دو برابر شد و به دویست هزار دلار رسیده. غیر از این‌ها هنوز اون عادت سریال اپرنتیس باهاش هستش که وسط برنامه، تبلیغ کارهای خودش رو می‌کرد. الانم گاه به گاه وسط سخنرانی به عنوان رییس جمهور ایالات متحده، یه دفعه مثلا برداشته پرسیده گفته که اینجا استیک ترامپ داریم؟ یا مثلا وسط درگیری‌های شارلوت ویل به خبرنگاران گفته کسی می‌دونه من اینجا خونه دارم تو این شهر؟ آره. من یکی از بزرگترین شراب‌سازی آمریکا در شارلوت ویل مال منه. ملت داشتن اونجا همو می‌کشتن تو خیابونا. این داشته تبلیغ ملک خودش رو می‌کرده.

همین آقای والتر شاو میگه که معلوم نیست که این تصمیماتی که داره می‌گیره، آیا واقعا ناشی از سیاست‌گذاری‌هایی هستش که داره؟ یا واقعا شاید از منافع اقتصادی شخصی خودش باشه؟ مثلا اینکه رابطه داشته باشه با عربستان یا ترکیه یا دعوت از رییس جمهور فیلیپین که همه اونو به عنوان یک قاتل می‌شناسند که پاشه بیاد در کاخ سفید. بعد می‌بینی مثلا سازمان ترامپ در همه‌ این کشورها حضور فعال داره و در واقع ترامپ، منافع اقتصادی داره با ۱۴۰ شرکت در ۲۵ کشور دنیا. شامل امارات، اسراییل، قطر، عربستان، فیلیپین، آذربایجان و غیره.

داستان شیاد، در آمریکا بارها تکرار شده. داستان اصلی در مورد فروشنده‌ دوره‌گردی هستش که روغن مار می‌فروشه و روستایی‌ها رو متقاعد می‌کنه که محصولاتش رو بخرن. این اتفاق در سال ۱۹۳۰ با یک کشیش به نام کافین پیش اومد که از طریق رادیو، آدم‌ها رو همراه خودش می‌کرد تا یهودی ستیزی و فاشیسم رو گسترش بده. همین آقای کافین، پدر کافین، سی میلیون شنونده‌ رادیویی داشته.

و باز مستند میگه که در سال ۱۹۵۰، یه بار دیگه داستان کان من یا شیاد تکرار شده. توسط کی؟ توسط یک سناتوری به نام جو مکارتی «Joe McCarthy» که این بار، این آقا از تلویزیون استفاده می‌کرده تا همه رو همراه خودش بکنه و حرف و ایده‌ خودش رو به بقیه بخواد بفروشه و حرف و ایده‌اش چی بوده؟ این بودش که آره. همه جا رو جاسوسای شوروی برداشتن و این ترس از کمونیسم رو به همه‌جا گسترش بده.

باز مستند میگه که حالا این بار در سال ۲۰۱۶ داستان کامن یه بار دیگه تکرار شده. این بار توسط دونالد ترامپ که با استفاده از رسانه‌های اجتماعی سوشیال مدیا به ترس مردم از سیستم تصمیم‌گیری دو حزبی دامن بزنه و نهایتا خودش بیاد و قدرت را در دست بگیره. کانمن یا شیاد، کسی که از اعتماد آدما سو استفاده می‌کنه و میگه من رویاهاتون رو بهتون میدم. من احتیاجاتتون رو تون برآورده می‌کنم. با این که خودشم می‌دونه نه همچین قصدی داره و نه اصلا تواناییشو داره.


خب. چیزی که شنیدید برداشت من از فیلم مستند کان من یا شیاد بود. امیدوارم که لذت برده باشید ازش. فیلم به نظر من خوبی بود و در وب سایت آی‌ام‌دی‌بی «IMDb»، نمره‌ نسبتا بالای ۸٫۲ از ۱۰ رو گرفته. در سال ۲۰۱۸ ساخته شده. کارگردانش آقای فیشر استیونس «Fisher Stevens» هستش و این مستند، همونطور که گفتم بخشی از سریال مستند پول کثیف هست. در واقع اپیزود قبلی ما فولکس‌واگن و همین اپیزود، مربوط میشن به قسمت‌های اول و آخر سریال پول کثیف.

موضوع مستند راجع به ترامپ بود. آدمی که جامعه‌ آمریکایی رو به دو قسمت تقسیم کرده. جامعه رو دوقطبی کرده این آدم. یه عده موافقش هستند و چه بسا موافق سرسختش هستند و یه عده مخالف و مخالف سرسختش هستن. بیننده‌های این مستند هم تقریبا همین حالت رو داشتن. یعنی من ریویو «review» رو هر جایی می‌خوندم، تقریبا همین حالت رو داشت و یه عده‌ای بودند که مدام میومدن می‌گفتن که این مستند یک جانبه هستش. انصاف توش رعایت نشده و کامنت‌های از این دست و یه عده‌ دیگه‌ای هم از اون طرف طیف بودن. می‌گفتن که نه دستتون خوب رو شده و همه چیز این‌جا کاملا درسته و منصفانه هستش.

اما باز یه تعداد، در کنار همه‌ی این کامنت‌ها از دو طرف طیف، یه تعداد کامنت دیگه‌ای هم بود که اتفاقا حرف هر دو رو می‌زد و می‌گفت که درسته شاید یک جانبه گرایانه باشه. خیلی سازنده‌ها در واقع مخالف ترامپ هستند و این مخالفت خودشون رو پنهان نمی‌کنن؛ اما از اون طرف هم حرفاشون رو دارن با شاهد و مدرک و سند دارن ارائه می‌کنن. بنابراین درسته که شما این حس رو می‌کنید که قشنگ با هدف کوبیدن ترامپ ساخته شده این فیلم؛ اما از طرفی هم یک سری مستنداتی رو داری میبینی که نمی‌تونی انکارشون بکنی.

در هر صورت نکات جالبی تو این فیلم دیدم من و من راضی بودم از تماشاش. امیدوارم که شما هم خوشتون اومده باشه ازش.

ایران ما این روزها مثل خیلی دیگر از نقاط دیگه‌ دنیا، روزهای سختی رو به خاطر گسترش ویروس کرونا داره تجربه می‌کنه. مدت‌هاست که همینطور هی اعلام میشه که امروز چند صد نفر به خاطر این ویروس جونشونو از دست دادند. روز بعد دوباره چند صد نفر دیگه و این دویست نفر، سیصد نفر شاید برای خیلی از ماها دیگه تبدیل شده به یک عدد. یک عدد خیلی عادی. به عنوان مثال ۳۰۳ با ۳۰۴ برای خیلی‌هامون شاید هیچ تفاوتی نداشته باشه؛ اما واقعیت اینه که تفاوت ۳۰۴ با ۳۰۳، جان یک نفر انسان هست و جان یک نفر انسان، می‌تونه تمام دنیای یک نفر یا چندین نفر آدم دیگه، بستگان و خونواده‌ی اون آدم باشه. بنابراین جان یک نفر هم بسیار مهمه. چه بسا که ما الان داریم راجع به صدها نفر تلفات صحبت می‌کنیم در روز.

خیلی از ماها شاید اصلا فکر می‌کنیم که این ویروس اصلا سمت ما نخواهد اومد؛ اما متاسفانه اومده. خود من هیچوقت فکر نمی‌کردم که این ویروس روی زندگی من بخواد به عنوان مثال خودم تاثیری داشته باشه؛ اما متاسفانه پدر نازنین خود من جونش رو به خاطر همین ویروس از دست داد. این رو به عنوان یک مثال عرض کردم و به عنوان یک هشدار و یک یادآوری به همه‌ شما عزیزان که این خطر می‌تونه برای همه‌ آدما پیش بیاد. من امیدوارم که برای کسی پیش نیاد؛ اما در هر صورت واقعیت اینه که این ویروس داره به سرعت می‌تازه و گسترش پیدا می‌کنه در سطح جامعه.

فقط خواستم یک یادآوری بکنم راجع به بزرگی این خطری که همه رو تهدید می‌کنه و دو اینکه خواستم تشکر و قدردانی کنم از کادر درمانی بیمارستان‌های سراسر کشور عزیزمون ایران. فرقی هم نمی‌کنه یک بیمارستان خصوصی با امکانات خیلی عالی باشه یا یک بیمارستان در یک نقطه دور افتاده‌ کشورمون باشه. اون چیزی که واضحه برای هممون اینه ‌که عزیزانمون در کادر درمانی، دارند تمام تلاش خودشون رو می‌کنن تا جان هموطنان رو به بهترین نحو حفظ بکنن و برای این مسائله دارن واقعا جان‌فشانی می‌کنن و عده‌ی زیادی‌شونم متاسفانه جون خودشون رو از دست دادن. من فقط خواستم از تریبون کوچیکی که در اختیار دارم همین جا ازشون تشکر بکنم و احیانا اگر عزیزی از کادر درمانی داره صدای من الان می‌شنوه، من فقط خواستم بگم که از راه دور دستتون رو می‌بوسم و سپاسگذارم ازتون. دم همتون گرم.

باز هم اینجا دوست دارم که از دوست عزیزم علی بندری تشکر بکنم به خاطر همه‌ حمایت‌ها راهنمایی‌هایی که بی‌دریغ به من داره. از شما شنونده‌های عزیزم هم که خیلی سپاسگذارم که وقت شریفتون رو که می‌تونید صرف هر فعالیت سازنده‌ دیگه‌ای بکنید، به جاش میاید پادکست من رو گوش میدید. واقعا به من منت می‌ذارید و باعث افتخار من هست. خوشحال میشم که اگر صلاح می‌دونید، پادکستم رو به دوستانتون هم معرفی بکنید و خوشحال‌تر می‌شم اگر اون دکمه‌ سابسکرایب یا دنبال کردن رو هم فشار بدید و مشتری بشید. سپاس و بدرود!

تازه‌ترین اپیزودها

جمهوری ایرلند

جهان در سال ۲۱۰۰

دیرپایی، راز بلوزونها

0 0 رای ها
امتیاز به اپیزود
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها