اپیزود 40

سلفی ها

اشتراک‌گذاری:
تلگرام
واتساپ
توییتر

لینکهای حمایت مالی  از پادکست داکس:  حامی باش  و PayPal  

وبسایت پادکست داکس

کانال یوتیوب داکس

اینستاگرام پادکست داکس

تلگرام پادکست داکس

متن پادکست

برای علاقه مندانی که به اسکریپت پادکست نیاز دارند:

نویسنده: پیمان بشردوست

ویراستار: سپیده حکمت

 

سلام، من پیمان بشردوست هستم و شما دارید متن اپیزود چهلم پادکست داکس را می­خوانید.

در دو اپیزود قبلی درمورد حسیدی‌ها و آمیش ها صحبت کردم. دو فرقه محافظه ­کار از یهودیت و مسیحیت که اصرار به حفظ سنت‌ها و آیین‌های چند قرن قبل خود دارند و شبیه به اجدادشان در چند صد سال قبل لباس می‌پوشند و رفتار می‌کنند. اینکه چطور این گرایش‌های محافظه کار از یهودیت و مسیحیت شکل گرفتند و الان پیروان این مسلک‌ها در چه نقاطی از دنیا زندگی می‌کنند را مرور کردیم. پیشنهاد می‌کنم اگر هنوز آن اپیزود‌ها را نشنید­ه­اید، حتماً بشنوید یا بخوانید چون یک مجموعه سه‌گانه هستند: سه قسمت درمورد گرایش‌های محافظه کار از سه دین ابراهیمی. حالا در این اپیزود همانطور که از قبل گفته بودم می‌خواهم درمورد یک شاخه محافظه کار از دین اسلام صحبت کنم: شاخه سلفی که با سرعت زیادی در حال بزرگتر شدن است و این چند سال در اخبار و رسانه‌ها زیاد درموردش شنیدیم. سلفی‌گری تبدیل به یک موضوع مهم در حوزه اسلام در دوره معاصر شده. این شاخه از اسلام با مفاهیمی مثل بنیادگرایی و جهادگرایی آمیخته شده.

بیشتر سلفی ها جهادگرا نیستند.

لازم می‌دانم یادآوری کنم که هدف از این سه‌گانه قطعاً زیر سؤال بردن این گرایش‌های مذهبی و یا کل پدیده مذهب نیست. تلاش بر این است که با این گرایش‌ها، تاریخچه و مفاهیمشان بیشتر آشنا بشویم. قطعاً نفرت پراکنی کلاً محکوم و مذموم است. نفرت پراکنی علیه این مذاهب و علیه پیروانشان هم محکوم است و هدف این پادکست نیست. هر کدام از این سه گرایش محافظه کار که موضوع این سه­گانه هستند کمتر از یک درصد از جمعیت پیروان آن دین را تشکیل می‌دهند. مثلاً حسیدی‌ها کمتر از یک درصد از کل یهودیان هستند. آمیش‌ها خیلی خیلی کمتر از یک درصد از کل مسیحیان هستند. سلفی‌ها هم کمتر از یک درصد از جمعیت مسلمانان جهان هستند. بنابراین درست نیست که یک رفتار غیرقابل توجیه از یکی از این گروه‌ها را بگیریم و بعد به کل پیروان آن دین نسبت بدهیم. در این اپیزود راجع به پیشینه سلفی‌گری صحبت می‌کنم. اینکه این جنبش چیست، از کجا آمده و ربطش به جریان اصلی اسلام چیست، وهابیت چطور متولد شد و سلفی‌ها چه اصول فکری دارند. به طور خاص درمورد بریتانیا، عربستان و بوسنی هم بیشتر صحبت می‌کنم. به نظرم مجموعه بدی نشده و این اپیزود تصویر خوبی از این جنبش محافظه کار اسلامی به شما می‌دهد. حالا شما را دعوت می‌کنم که اپیزود سلفی‌ها را بخوانید.

کشور کوچک بوسنی و هرزگوین از معدود کشور‌های مسلمان قاره اروپاست. برای قرن‌ها مسلمانان این کشور از یک اسلام میانه رو پیروی می­کردند. بیشتر از چهل درصد جمعیت کشور را مسیحیان تشکیل می­دهند در نتیجه با اینکه اکثریت نسبی با مسلمانان است، اما تعداد مسیحیان هم بالاست. به خاطر این مسئله و همینطور به خاطر فرهنگ غالب اروپایی (بالاخره بخشی از اروپا محسوب می­شود) خیلی از زنان بوسنی از جمله زنان مسلمان بوسنی حجاب بر سر ندارند و یا نوشیدن مشروبات الکلی یک مسئله رایج در این کشور است. این چیزی است که بوسنیایی ها از آن به عنوان اسلام میانه رو اسم می‌برند. اما در چند سال گذشته تعدادی از مسلمانان بوسنی به سلفی­گری روی آوردند و دنبال اجرای بی کم و کاست احکام اسلام هستند و می‌خواهند که همان اسلامی که در صدر اسلام اجرا می‌شده الان در بوسنی رعایت بشود. عذرا و رسول یک زن و شوهر بوسنیایی هستند که بعد از جنگ بوسنی سلفی شدند و در این سال‌ها تمام تلاششان را برای تبلیغ اسلام سلفی می‌کنند. این زوج بلوند اروپایی قیافه‌ای سلفی دارند. رسول ریش انبوه و بلندی دارد.

عذرا زن سلفی در خانه سارا

عذرا هم چادر و مقنعه و نقاب دارد و همه صورت و بدنش با لباس سیاه پوشیده شده و فقط چشم‌ها و دستهایش تا مچ را می­شود دید. درست عین زنان سلفی در عربستان. زن و شوهر سوار ماشین شدند و رفتند تا یک ویلچر را به سارا تحویل بدهند. سارا یک دختربچه هفت­ساله است که به خاطر بیماری نمی‌تواند راه برود. عذرا و رسول چند کیلومتر رانندگی کردند تا به روستای سارا برسند. مادر سارا یک خانم مسلمان است اما بدون حجاب و با یک تیشرت آستین کوتاه به استقبال عذرا و رسول رفت. بهشان گفت: «سلام علیکم.» آنها هم جواب دادند: «علیکم السلام.» و بعد از خوش­آمدگویی به داخل خانه رفتند. آنجا عذرا با خوشرویی ویلچر را به سارا داد. خانواده سارا توان مالی برای معالجه و خرید ویلچر برای سارا را نداشتند و مجبور شدند که از مردم بخواهند که کمک کنند. فقر یک پدیده رایج در بوسنی است. از هر پنج نفر یک نفر زیر خط فقر است و این موقعیت خوبی برای این زوج سلفی است تا بتوانند با حمایت مالی که از خیریه‌های خارج از کشور دریافت می‌کنند، چهره محبوبی برای سلفی‌ها درست کنند.

عذرا که همه بدن و صورتش را پوشانده، همیشه این­طوری نبوده. وقتیکه جوان بود، حجاب نداشت و به بار و کلاب می‌رفت. اما زمانی که در دهه نود میلادی جنگ داخلی پیش آمد و صرب‌ها به بوسنیایی‌ها حمله کردند، عذرا برای دفاع از سارایوو داوطلب شد. عذرا عکسهایش در لباس نظامی را به سازنده مستند نشان می‌دهد. البته چون در عکس‌ها بدون حجاب بوده، از فیلمساز خواسته که در فیلم صورتش را محو کند که بدون حجاب دیده نشود. جنگ طولانی و وحشتناکی بود و همان جنگ باعث شد که پای سلفی‌گری به بوسنی باز بشود و بعد‌ها آدم‌هایی مثل عذار سلفی بشوند. در جنگ بوسنی که در سال ۱۹۹۲ بود صرب‌ها دنبال پاکسازی قومی بودند. دنبال از بین بردن و نسل کشی مسلمان‌ها بودند و فکر می‌کردند که دارند انتقام امپراتوری عثمانی را می‌گیرند که چند سده بر آن منطقه سلطه داشت و مردم آنجا را مسلمان کرد. این‌ها می­گفتند: «الان داریم انتقام اون موقع رو می‌گیریم.» مثلاً ژنرال ملادیچ که به قصاب بوسنی معروف است بعد از کشتن هزاران بوسنیایی در سربرنیتزا با افتخار می­گفت: «ترک‌ها رو کشتیم.» اما در واقع هدفشان نسل کشی مسلمان‌ها بود. برای همین هم کشور‌های اسلامی زیادی با بوسنی اعلام همبستگی می‌کردند. ارتش بوسنی شاخه‌ای به اسم مجاهدین تأسیس کرد تا داوطلبان مسلمان از کشور‌های اسلامی راهی بوسنی بشوند و در کنار هم علیه صرب‌ها بجنگند. مجاهدین از جمهوری اسلامی ایران، پاکستان، افغانستان، عربستان، کشور‌های عربی و روسیه خصوصاً چچن بودند. با هم به زبان عربی صحبت می‌کردند و در کنار هم فعالیت‌های نظامی می‌کردند. بعد از جنگ بوسنی، عربستان با حمایت مالی از گروه‌ها و سازمان‌های بوسنیایی برای سازندگی بوسنی به حضورش در بوسنی ادامه داد. روستا‌ها را بازسازی می‌کردند، مدرسه می‌ساختند، چقدر مسجد ساختند! اصلاً بزرگترین مسجد بوسنی که بزرگترین مسجد منطقه بالکان محسوب می­شود، مسجد ملک فهد سارایوو است. می‌بینید؟! این یعنی نفوذ فرهنگی و مذهبی عربستان در اروپا. البته نفوذ اقتصادی هم هست. بوسنی طبیعت زیبایی دارد و درضمن یک کشور مسلمان است. برای همین مردم کشور‌های عربی مثل عربستان و امارات و کویت علاقه زیادی به خرید خانه و مسافرت به آنجا دارند. مثلاً یک شهرک بزرگ ساختند با قیمت ۴ میلیارد دلار آنهم در کشوری که ثروت چندانی ندارد. این یعنی عده زیادی از مردم بوسنی اصلاً طرفدار و علاقمند به عربستان شدند، چون میلیارد‌ها دلار پول وارد کشورشان کرده.

مسجد ملک فهد سارایوو

مسجد ملک فهد سمبلی است از نفوذ عربستان در بوسنی. سفارت عربستان در مسجد برنامه‌های فرهنگی و آموزشی برگزار می‌کند. زبان عربی آموزش می‌دهد. سالی ۵۰ نفر را با هزینه خودش به حج می‌فرستد و تعدادی را هم به دانشگاه مدینه تا نسخه مورد تأیید عربستان از اسلام را آموزش ببینند. نسخه‌ای که با آن روش مداراجویانه و میانه ­­روی مسلمانان بوسنی خیلی متفاوت است. اما می­روند و آموزش می‌بینند و به بوسنی برمی­گردند و می­شوند امام جماعت مساجدی که عربستان ساخته. اینجاست که شروع می‌کنند به آموزش اسلام بر اساس آموزه‌های وهابی. با تغییرات فرهنگی که در جامعه بوسنی رخ داده کشوری که در دهه ۱۹۹۰ میلادی وارد‌کننده مسلمانان جهادی بود، در سال‌های بعد تبدیل شد به صادرکننده جهادی. صد‌ها نفر از مسلمانان بوسنی عضو داعش و القاعده شدند. فقط در یک مورد ۴۰۰ نفر از اعضای داعش در سوریه از بوسنی بودند. کشور بوسنی که کمتر از دو میلیون نفر مسلمان دارد ۴۰۰ نفر فقط در سوریه داشت. معلوم نیست چه تعداد سلفی بوسنیایی در کشور‌های دیگر و خود بوسنی هستند. این‌ها هم که یک دفعه به وجود نیامدند. از قبل به اسم فعالیت‌های مذهبی دور هم جمع می‌شدند. مثلاً سی یا چهل نفر همگی با ریش‌های بلند، مو‌های تراشیده، عرقچین به سر و بعضی‌ها دشداشه به تن در بوسنی، با قیافه‌های اروپایی اما با ظاهری شبیه به سلفی‌های عربستانی جمع می‌شدند و برای داعش نیرو استخدام می‌کردند. بلال بوسنیچ یکی از رهبران جهادگرای بوسنی بود. کسی بوده که جوان‌های بوسنی را اغفال می‌کرد و با پول‌هایی که منابعش معلوم نیست، آنها را استخدام می‌کرده و به جنگ می‌فرستاده. خیلی از آن جوان‌ها هیچوقت برنگشتند و در سوریه و عراق کشته شدند. پدر یکی از همین جهادی‌ها در دادگاه به بلال بوسنیچ می‌گفت: «من بوسنیایی هستم. مسلمان هستم. دین من اسلامه. اما تو به بچه‌های ما گفتی باید از خودشون خجالت بکشن که مسلمان واقعی نیستن. اون‌ها رو اغفال کردی. تو وارد هر خونه‌ای شدی، اون خونه رو ویران کردی. بچه هامون رو به کشتن دادی.».

امام جماعت بوسنیایی در کنار مقامات سعودی

گرویدن به سلفی‌گری در بوسنی روندی رو به رشد دارد. الودین پزیک از رهبران سلفی بوسنی ده‌ها سخنرانی می‌کند و هزاران جوان بوسنیایی سخنرانیهایش را گوش می‌دهند و در فیسبوک دنبالش می‌کنند. آنها به خوبی از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند و حتی به طرز سیاستمدارانه‌ای لحن و تن صدای خود را هم تغییر می‌دهند. مثلاً چون می‌دانند مردم بوسنی و مردم اروپا به حقوق زنان حساس هستند، در چند سال اخیر در سخنرانیهایشان لحن صحبت را تغییر دادند و در این حوزه‌ها کمی ملایمتر شدند. این باعث شده که اقبال بیشتری هم پیدا کنند. هم در شبکه‌های اجتماعی فعال هستند و هم با لحنی صحبت می‌کنند که توی ذوق مخاطبهایشان نمی‌زند. می‌بینید تفاوتهایشان با حسیدی‌ها و آمیش‌ها را؟ حسیدی­ها و آمیش‌ها که در دو اپیزود قبلی درموردشان مفصل صحبت کردم، اصلاً روی خوشی به موبایل و تکنولوژی نشان نمی‌دهند اما این‌ها نه. محدودیت‌های این مدلی ندارند و اگر به نفع اهدافشان باشد از شبکه‌های اجتماعی هم استفاده می‌کنند.

در هیچ کجای اروپا به اندازه بریتانیا آزادی مذهبی وجود ندارد. تا جایی که به کسی آسیبی نزنی، اجازه داری که به هر باوری اعتقاد داشته باشی، راجع بهش حرف بزنی و مطابق آن عقیده رفتار کنی و لباس بپوشی. این چیزی است که همه ما در حرف خیلی موافقیم و می‌گوییم خیلی عالی است. اصلاً درست هم همین است. باید آزادی مذهبی وجود داشته باشد اما پای عمل که می­ر‌سد، سخت می­شود. اینکه عقاید دیگران را هم به رسمیت بشناسی و ‌آزاری بهشان نرسانی، مسئله کمی نیست. اما در بریتانیا می­شود آزادی مذهبی را لمس کرد. جایی که پروتستان‌ها، هندو‌ها، سکولار‌ها و سلفی‌ها در کنار هم و هر کسی به سبک و روش خودش زندگی می‌کند.

دانشگاه اسلامی مدینه

یان لیرز (Leyers Jan) مستندساز بلژیکی یک مجموعه هشت قسمتی به اسم الله در اروپا ساخته که در آن به هشت کشور مختلف اروپا سفر کرده و درمورد وضعیت اسلام و عقاید مسلمانان برنامه ساخته. یک قسمت از این مجموعه مربوط به بریتانیاست و در بخش‌هایی از این مجموعه مستندساز به دیدن چند فرد سرشناس سلفی می­رود. شرق لندن جایی است که تعداد زیادی از مسلمانان ساکن لندن در آن منطقه زندگی می‌کنند. برای همین مسجد شرق لندن بزرگترین مسجد این شهر است و روزانه چند هزار مسلمان در آن نماز می‌خوانند. یکی از آن نمازگزار‌ها شیخ حیثم حداد هست که یک روحانی بنیادگرای معروف در بریتانیاست. یکی از دلایل معروفیت شیخ حیثم نظرات جنجالی و حساسیت‌های زیادش در زمینه موضوعات زنان و همجنسگرایان است. شیخ حداد فلسطینی است اما سال‌های زیادی در بریتانیا بوده و حتی در آنجا دکترای حقوق اسلامی گرفته. البته او شیخ است و تحصیلات مذهبی را در مدینه سپری کرده و درواقع یک امام جماعت تربیت­شده در عربستان است. شیخ حداد شبیه به بیشتر سلفی‌ها ریش بلندی دارد و سبیلش را می‌تراشد. دشداشه یا گاهی اوقات قبا می‌پوشد و همیشه یک عرقچین به سر دارد. انگلیسی را روان اما با لهجه غلیظ عربی حرف می‌زند. شیخ می‌گوید: «من همیشه به این مسجد میام که ثواب بیشتری ببرم چون تعداد نمازگزار‌های این مسجد خیلی زیاده و پاداش نماز بیشتر میشه.» بعد که دید یان هاج و واج بهش نگاه می‌کند، توضیح داد که ثواب و پاداش یعنی چی و این پاداش‌ها چطور در دنیای دیگر به درد مؤمن می­خورد. می‌گوید: «می فهمیدن خیلی از مسائل اسلامی برای غیر مسلمون‌ها سخته. یک مسلمان فقط باید کار‌هایی رو انجام بده که خدا رو راضی کنه.»

شیخ حداد روحانی سلفی

یان چند روزی را با شیخ حداد سپری کرد تا با عقایدش آشنا بشود و بفهمد چرا سلفی‌ها دنبال حفظ قوانین اسلامی صدر اسلام هستند. شیخ حداد گفت: «نمی‌شه قوانین اسلامی رو تغییر داد. حتی بزرگترین روحانیون اسلامی نمی‌تونن قواعد مذهبی رو تغییر بدن.» یان پرسید: «مثلاً نمی‌شه اسلام رو مدرن کرد؟» شیخ حداد جواب داد: «نه، اجازه نداری نوآوری کنی. اصلاً بذار ببینم منظورت از مدرن کردن چیه؟» یان گفت: «منظورم اینه که دین با شرایط روز سازگار بشه.» شیخ حداد گفت: «بذار این­طوری بگم اصلاً بیاییم همه قواعد دین رو بر اساس شرایط امروز در قرن ۲۱‌ام تغییر بدیم. همه رو به روز کنیم. چه اتفاقی میفته؟ تا ده سال دیگه همه چیز تغییر می‌کنه. جامعه تغییر می‌کنه، فرهنگ تغیر می‌کنه. بعد باز دوباره همه چیز‌هایی که تعریف کردیم منسوخ میشن. پس باید همون قواعدی که در صدر اسلام تعریف شده تا ابد ادامه داشته باشه. هیچ تغییری نکنه و هیچ ابداعی هم بهش اضافه نشه.» این‌ها حرف‌های شیح حداد روحانی سلفی ساکن بریتانیاست.

مسجد بزرگ شرق لندن

درست کنار مسجد بزرگ شرق لندن یک مؤسسه کفن و دفن اسلامی قرار دارد. مالک مؤسسه یک خانم مسلمان خوشرو و اجتماعی به اسم حبیبه است که این مؤسسه را از پدرش به ارث برده. حبیبه یک مسلمان مؤمن و معتقد است و حجاب به سر دارد اما مسلمان سلفی نیست. حبیبه و یان درمورد روال شستشوی میت به روش اسلامی و بعضی از قوانین اسلامی صحبت کردند و بعد شب با هم به خیابان رفتند. آنجا اتفاقاً یک خانم سلفی در حال رد شدن از پیاده رو بود که با اینکه حجابش به سبک خانم‌های سلفی بود و فقط دو چشمش را می‌شد دید، اما به محض دیدن یان و دوربین فیلمبرداری صورتش را با دستش پوشاند. این صحنه یادآور برخورد‌های حسیدی‌ها و آمیش‌ها بود که در دو اپیزود قبل گفتم. واکنش حبیبه قابل تامل بود. حبیبه می‌گفت: «من می‌تونم توی این خیابون با بیکینی راه برم و کسی جلوم رو نگیره و می­تونم با نقاب و حجاب راه برم و باز هم کسی جلوم رو نگیره چون توی این کشور حق آزادی پوشش دارم و همه مردم اعم از مسیحی و مسلمان به حق انتخابم احترام می‌ذارن. اما من خودم انتخاب کردم که این­طور لباس بپوشم. انتخاب کردم که حجاب داشته باشم. این خانم داره صورتش رو می‌پوشونه چون احتمالاً دوست نداره که ازش فیلم گرفته بشه. اگه کسی دوست داره که این مدلی و با این لباس و نقاب توی خیابون راه بره از نظر من مشکلی نداره، انتخاب خودشه. اما این یه موضوع مذهبی نیست. اسلام نگفته که صورتت رو کلاً با نقاب بپوشون. دلیل من اینه که وقتی شما به زیارت کعبه میری و دور کعبه طواف می‌کنی به عنوان یک زن نباید صورتت رو کاملاً بپوشونی. پس اگه دور خانه خدا نباید صورتت رو بپوشونی به من نگو که طبق مذهب باید توی خیابون‌های لندن یا هر جای دیگه‌ای صورتت رو با نقاب بپوشونی. البته می‌بخشید اگه این حرفم کسی رو میرنجونه اما این اعتقاد شخصی منه.» حبیبه بعد ادامه داد: «دلیل اینکه ما مسلمون‌ها لباس‌های ساده و متواضعانه می‌پوشیم اینه که توجه زنان و مردان دیگه رو به خودمون جلب نکنیم. پس هدف جلب توجه نکردنه. اما اگه شما بخواهید این­طوری یعنی شبیه به سلفی‌ها لباس بپوشید یا نقاب بذارید، اون هم در یک جامعه غربی، اتفاقاً توجه تمام افراد رو به خودتون جلب می‌کنید. ناخوداگاه همه سرشون رو به سمت شما برمیگردونن و بهتون خیره میشن. پس این در تضاده با اون هدفی که دنبالش بودید.» این‌ها حرف‌های حبیبه بود.

درون مسجد شرق لندن

واژه سلفی از سلف صالح گرفته شده. یعنی پیشینیان صالح و زاهد. منظور از این پیشینیان کی‌ها هستند؟ منظور مسلمانانی هستند که در صدر اسلام زندگی می‌کردند یعنی در زمان پیامبر اسلام و همینطور تا دو نسل بعد از پیامبر اسلام. می‌گویند فقط آنها با اسلام واقعی و اسلام ناب سرو کار داشتند. سلفی‌گری جنبشی است که می­خواهد اسلام را برگرداند به آن چیزی که فکر می‌کند در زمان سلف صالح وجود داشته. اتفاقاً نکته جالب این است که این ادعایی نیست که فقط سلفی‌ها داشته باشند. تمام مسلمانان شامل شیعیان و اهل تسنن چنین ادعایی دارند که پیرو سلف صالح هستند.

ریشه‌های جنبش سلفی به قرن دوم هجری برمی­گردد. زمانی که بیشتر از یک قرن از پیدایش اسلام گذشته بود و مدارس مذهبی مختلفی در قلمرو اسلامی از کوفه تا بغداد تأسیس شده بود. مدارسی که در آنها فقه و حقوق اسلامی آموزش می‌دادند. بعضی از این مدارس معروف و معتبرتر بودند و شاگردان زیادی داشتند. به این مدارس مکتب گفته می‌شد. دارم راجع به مکاتب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی صحبت می‌کنم که به ترتیب تبدیل به مکاتب اصلی و درواقع فرق اربعه یا فرقه‌های چهارگانه اهل سنت شدند. به عقیده مسلمانان اهل سنت ابوبکر، عمر، عثمان و علی ابن ابیطالب، امام اول شیعیان، خلفای راشدین بودند که مسئولیت اداره کشور را داشتند. پس آنها خلیفه وقت بودند اما روسای این مکاتب امامان اهل سنت بودند. بنابراین برای اهل سنت این چهار نفر خیلی محترم هستند.

از بین این چهار امام اهل سنت، احمد بن حنبل، بنیانگذار مکتب حنبلی بود. او اعتقاد داشت که اسلامی که در قرن دوم هجری به دست رسیده بود تفاوت‌هایی با اسلام اولیه داشته. برای همین شروع کرد به خالص‌سازی اسلام با استناد کردن به مراجع کتبی. مراجع کتبی یعنی قرآن و حدیث. و خصوصاً نقش حدیث خیلی برجسته شد. چون این اعتقاد وجود داشت که قرآن را که نمی‌شود کم و زیادش کرد. اما داستان حدیث فرق دارد و حدیث‌های جعلی و نامعتبر خیلی زیادی هم وجود داشت. برای همین تمرکز مؤسس مکتب حنبلی روی پالایش کردن حدیث‌ها بوده. خب این از مکتب حنبلی که از قرن دوم تأسیس شد و هنوز هم ادامه دارد. اما قرن هفتم هجری مصادف بود با زندگی یکی از شخصیت‌های پایه‌ای سلفی به اسم ابن تیمیه. ابن تیمیه در یک دوره خاص زندگی می‌کرد. درست در زمانی که بغداد به خاطر حمله مغول‌ها سقوط کرده بود. مغول‌ها به کشور‌های اسلامی می‌تاختند و کشتار می‌کردند. به عقیده ابن تیمیه این یک بلای آسمانی بود که به خاطر گناهان مسلمانان نازل شده بود. مسلمانان چه گناهی مرتکب شده بودند؟ به عقیده ابن تیمیه مسلمان‌ها در آن دوره اسلام واقعی و ناب را رعایت نمی‌کردند و به همین خاطر آن بلا بر سرشان نازل شده بود. این عقیده ابن تیمیه بوده. برای همین برنامه‌ای که ابن تیمیه برای خودش چیده بود این بود که اسلام را از ابداعات خالی کند. اصطلاح ابداع را به کار می‌برد. یعنی موضوعاتی که در صدر اسلام و در زمان سلف‌های صالح نبوده اما به عنوان نوآوری آمده و بخشی از دین شده و شکل دین واقعی به خودش گرفته. مثلاً ابن تیمیه مخالف سرسخت صوفیگری بود و به اعتقادات و اعمال آنها شدیداً می‌تاخت.

ابن تیمیه

شاید بد نباشد اینجا نکته جالبی را بگویم. ابن تیمیه هم­دوره مولاناست. مولانا جلال الدین محمد بلخی که به خاطر حمله مغول از بلخ و خراسان به بغداد و شام و نهایتاً به قونیه مهاجرت کرد. اهل عرفان و طریقت بود، اهل سلوک بود. جلسات سماع و با فقیهان هم­دوره خودش چالش‌هایی داشت. ابن تیمیه عقاید فردی مثل مولانا را نمی‌توانست تحمل کند و مولانا را هم در کنار ابن عربی و چندین فرد دیگر تکفیر کرد. ابن تیمیه در بغداد زندگی می‌کرد و مخالف سرسخت صوفیگری و سماع و سلوک بود و صوفی‌ها را ملحد می‌دانست. این را هم بگویم که صوفی‌ها و صوفیگری هم موضوع خیلی جالبی است که امیدوارم یک روزی در پادکست درموردش بیشتر صحبت کنم. اما همینقدر اینجا بگویم که صوفی‌ها، هم در بین اهل سنت هستند و هم شیعیان. ابن تیمیه فتوای معروفی هم دارد. زمانی که غازان خان که یک خان مغول مسلمان بود می‌خواست به دمشق حمله کند، ابن تیمیه فتوا داد که دفاع در برابر حمله مغول‌ها برای مسلمانان واجب است. درواقع درست است که مغول‌ها مسلمان شده بودند اما ابن تیمیه می­گفت که این‌ها مسلمان واقعی نیستند و به جای اینکه شریعت را مبنا قرار بدهند از یاسا تبعیت می‌کنند. پس باید علیه آنها جنگید. دلیل اهمیت این فتوا این است که این اولین فتوایی بود که یک فقیه برای اعلان جهاد علیه یک گروه مسلمان دیگر صادر می‌کرد.

اما در حوزه نظری یکی دیگر از دیدگاه‌های ابن تیمیه رد کردن تقلید بود. حالا توضیح می‌دهم منظور از تقلید چیست. با آن تقلیدی که در شیعه هست، متفاوت است. ابن تیمیه می‌گفت نباید این­طوری باشد که مسلمان هر چیزی که به اسم اسلام بهش معرفی شده را همینطوری قبول کند و بپذیرد. چون هر مکتب و مدرسه مذهبی برای خودش خطوطی را تعریف کرده بود و پیروان آن مکتب فقط باید تقلید می‌کردند، اجرا می‌کردند و سنت را ادامه می‌دادند. ابن تیمیه می‌گفت این کار درستی نیست. نباید چشم و گوش بسته همه چیز را پذیرفت. درعوض طرفدار اجتهاد بود و می‌گفت که باید احادیث بررسی بشوند. با یک نگاه نقادانه ببینیم این واقعاً همانی است که در زمان پیامبر هم بوده یا نه. می‌گفت که زیارت قبر پیامبر، خاندانش یا یارانش مخالف اسلام است. زیارت غیر اسلامی است. شفاعت هم همینطور. یک ابداع است. این نظرات ابن تیمیه در زمان خودش جنجالی بود. مخالف جریان اصلی اسلام بود. برای همین سرو صدایی به پا کرد و حتی ابن تیمیه به خاطر این نظریاتش به زندان هم افتاد. ابن تیمیه در آن دوران و حتی قرن‌های بعد هم پیروان زیادی نداشت و تقریباً گمنام بود. گرچه نوشته‌ها و نظراتش به عنوان بخشی از تعالیم مکتب حنبلی ماند و ثبت شد. عجیب اینکه نظرات ابن تیمیه تازه در دو سه قرن اخیر دوباره خوانده شدند و طرفدار پیدا کردند.

محمدبن عبدالوهاب ایستاده، محمد بن سعود نشسته

تقریباً سیصد سال پیش محمد بن عبدالوهاب تحت تأثیر نظریات ابن تیمیه قرار گرفت. محمد بن عبدالوهاب پایه‌گذار وهابیت است. محمد بن عبدالوهاب یک روحانی یا مفتی اهل منطقه نجد عربستان بود و در سال ۱۷۹۲ از دنیا رفت. یعنی دوروبر سیصد سال پیش زندگی می‌کرد. محمد بن عبدالوهاب هم شبیه به ابن تیمیه در ابتدا پیروان زیادی نداشت و حتی از محل تحصیلش در بصره اخراج شد اما نهایتا به نجد رفت و دست بر قضا حاکم منطقه الدرعیه از پیروانش شد. آن فرد محمد بن سعود بود. این دو در سال ۱۷۴۴ با هم وارد ائتلافی سیاسی شدند. محمد بن سعود بعد‌ها اولین حکومت عربستان را تشکیل داد و و این­طوری بود که این دو نفر اولین پایه‌های حکومت آل سعود را با هم پایه‌ریزی کردند. خاندان محمد بن عبدالوهاب هم بعد از آن نام خاندان شیخ را گرفتند. آن ائتلاف بین خاندان سعود و خاندان شیخ تا الان ادامه پیدا کرده. قرار شد خاندان یا آل سعود مسئول حکومت بشود و خاندان یا آل شیخ مسئول امور دینی. از هم جدا باشند اما به طور سمبلیک به هم وابسته. و این ائتلاف هنوز که هنوز است بین آل سعود و آل شیخ و مفتی‌های وهابی باقی است. بعد‌ها با قدرت گرفتن خاندان سعود وهابیت تبدیل به مذهب رسمی کشور عربستان سعودی شد و کم کم محدود به عربستان هم نماند و به جا‌های دیگر دنیا هم صادر شد. وهابیت یک گرایش خاص از سلفی‌گری هست. سلفی‌گری شکل‌های دیگری هم دارد مثل وهابیت. پس همه وهابی‌ها سلفی هستند اما همه سلفی‌ها وهابی نیستند. این را هم بگویم که وهابیت نامی است که سایرین به آنها می­دهند. خودشان می‌گویند موحدون یا یکتاپرستان. بعضی از آنها به این مسئله خیلی حساس هستند و اگر بهشان بگویید وهابی بهشان برمی­خورد. اما چون این فرقه در ایران به اسم وهابیت شناخته می­شود من هم در این اپیزود از همین عنوان استفاده می‌کنم.

اما محمد بن عبدالوهاب هم شبیه به ابن تیمیه دنبال این بود که بدعت‌ها را از اسلام پاک بکند. معتقد بود که مسلمانان از مسیر درست خارج شده­اند و دوباره برگشته­اند به جاهلیت پیش از اسلام. چاره این وضعیت به نظرش برگشتن به توحید، قرآن و سنت بود. برای همین با هر چیزی که مخالف این سه بود دشمنی می‌کرد. مثلاً زیارت اماکن مذهبی از نظرش در منافات با توحید بود. می‌گفت اینکه حتی بروید به مزار خود پیامبر اسلام و از آن متوفی چیزی را بخواهید یا قبرش را زیارت کنید بت­پرستی است. یکی از دلایل اصلی که این جنبش با شیعیان و صوفیان از همان ابتدا ناسازگار بودند و آنها را تکفیر می‌کردند هم همین مسئله بوده. برای همین هم به صوفی‌ها می‌گویند قبوریون یا پرستندگان قبور. به شیعیان هم می‌گویند رافضی یا ترک‌کننده‌ها. منظورشان این است که اصول اسلامی و توحیدی را ترک کردند.

به نظرشان شیعیان و صوفی‌ها نه تنها بدعت وارد دین کردند بلکه اصلاً عقایدشان شرک­ آمیز است، و می‌دانیم در اسلام شرک انگ خیلی سنگینی است. حتی محمد بن عبدالوهاب و پیروانش یک قدم جلوتر هم رفتند و گفتند اصلاً هر کسی که دنباله­رو این فرقه‌ها باشد چه شیعه، چه صوفی کافر است. پس تکلیف اینها را معلوم کردند که کافرند. از آن­طرف می‌گفتند در قرآن تکلیف ما با کافران معلوم شده. باید با کفار جنگید. این مسئله تکفیر هم از آنجا دامن ‌زده شد. اینکه یک فردی مسلمان است، شیعه است، صوفی است یا گرایش دیگری از اسلام، به هر حال خودش اعلام می‌کند که مسلمان است اما به خاطر نوع مناسکی که دارد منِ نوعی بهشان بگویم تو مسلمان نیستی، یعنی تکفیر. برای همین هم هست که به وهابی‌ها تکفیری هم می‌گویند. وهابی‌ها باور دارند که راه برگشتن به اسلامِ درست همین است که گروه‌های دیگری را که به عقیده اینها دارند راه اشتباه را می­روند، تکفیر کرد و اعتبارشان را زیر سؤال برد و گفت اصلاً مسلمان نیستند.

جهادگرایان بوسنیایی

در قرن هجدهم و نوزدهم جنبش‌های اسلامی دیگری هم بودند که در کشور‌های مختلف اسلامی دنبال برگشتن به اسلام اولیه بودند. از جمله اخوان المسلمین در مصر یا شیخ جمال الدین اسدابادی، که بهش الافغانی هم می‌گویند، هم در همین راستا برنامه‌هایی را دنبال می‌کردند. یا مثال دیگر اینکه در همان دوره در سال ۱۸۶۰ یک گروه سلفی به اسم اهل حدیث در شبه قاره هند تأسیس شد و الان هم میلیون‌ها سلفی در هند و بنگلادش زندگی می‌کنند. پس گروه‌های سلفی دیگری هم بودند و هستند. به نظر سلفی‌ها هم ایمان و هم عمل مسلمان‌ها مهم و تعیین‌کننده است. گرچه ایمان در دل اتفاق می‌افتد و ما از کم و کیف ایمان در دل افراد باخبر نمی‌شویم، اما اعمالشان را که می‌توانیم بببینم و قضاوت کنیم. مثلاً اگر نبینیم که فردی پنج بار در روز نماز می‌خواند، پس حتماً مسلمان نیست بنابراین می‌توانیم تکفیرش کنیم. یا مثلاً اگر یک رهبر سیاسی در یک کشور مسلمان کاری را بکند که از نظر ما یک اقدام اسلامی نیست، می­شود یقه‌اش را با تکفیر گرفت و گفت که مسلمان نیست. بیشتر سلفی‌ها ساکت گرا (Quietist) هستند، علاقه‌ای به سیاست ندارند و استفاده از خشونت را امر درستی نمی‌بینند. تمرکزشان بر زهد و تقوا و خالص کردن دین از درون است تا فعالیت سیاسی و نظامی. اما گروه‌هایی هم هستند که برای رسیدن به اهدافی که دارند از خشونت استفاده می­کنند. این‌ها گروه‌های سلفی جهادگرا هستند که حتی در بین سلفی‌ها هم در اقلیت هستند. گروه‌هایی مثل القاعده و داعش نمونه‌های بارز گروه‌های سلفی جهادی هستند که بخش کوچکی از سلفی­ها هستند.

یک سلفی بوسنیایی

عربستان کشوری است که مقدس‌ترین اماکن مذهبی مسلمانان را در خود دارد. جایی که هم نقطه شروع اسلام و هم خاستگاه وهابیت بوده. می‌خواهیم ببینیم وضعیت سلفی‌گری و وهابیت در عربستان چطور است و کمی هم درمورد جامعه عربستان صحبت کنیم. فرصت خوبی است که درمورد این کشور کمی بیشتر بدانیم. برای اینکه تصویر اشتباهی از این کشور ارائه نکنم، لازم می‌دانم این توضیح را همین ابتدا بدهم که نمی‌شود نسخه واحدی برای همه مردم عربستان سعودی پیچید. مثلاً گفت که همه مردم عربستان این شکلی هستند، این مدلی لباس می‌پوشند یا این جوری فکر می‌کنند. نه، خیلی چیز‌ها در شهر‌های بزرگ و کوچک متفاوت است یا در بین آدم‌های پیر و جوان فرق دارد. حتی همین وهابیت که دین رسمی عربستان است درواقع مذهب نزدیک به نصف جمعیت است و بقیه مردم شاخه­‌های دیگر اسلام را دنبال می‌کنند. عربستان جمعیت جوانی دارد و نزدیک به نصف جمعیت ۳۵ میلیونی عربستان زیر سی سال هستند. درصدی از این جوان‌ها نمی‌خواهند شبیه به نسل‌های قبلی زندگی کنند یا دوست ندارند شبیه به جریان غالب زندگی کنند. بنابراین اگر در ادامه از مردمی به شدت محافظه­ کار صحبت کردم، مربوط به همه جامعه نیست. چون گاهی اوقات نگاه‌ها کلیشه­ای می­شود. مثلاً در غرب فکر می‌کنند همه مردم خاورمیانه سوار شتر میشوند یا در ایران می‌گویند همه مردم کشورهای عربی بنز دارند یا همه در چادر زندگی می‌کنند یا کلیشه‌هایی از این دست که درست نیستند.

قبلاً درمورد خاندان‌های آل سعود و آل شیخ صحبت کردم. گفتم که آل شیخ درواقع همان خاندان محمد بن عبدالوهاب هستند. این دو خاندان مهمترین خاندان‌های عربستان هستند و برای تحکیم جایگاهشان و بهره بردن از حمایت یکدیگر ازدواج‌های زیادی بین این دو خانواده صورت می‌گیرد. حکومت نسل اندر نسل در اختیار خاندان آل سعود است و جایگاه‌های مهم مذهبی هم نسل اندر نسل در اختیار خاندان آل شیخ. مثلاً جایگاه مفتی اعظم که بزرگترین روحانی این کشور مذهبی است معمولاً در اختیار خانواده شیخ بوده و هست. حتی رئیس مجلس شورای عربستان هم در حال حاضر از خاندان آل شیخ است. اما ببینیم این مجلس شورا چیست؟

حضور مقامات مذهبی عربستان در مساجد این کشور در کشورهای غربی

در کشور عربستان پادشاهی مطلقه حاکم است و دموکراسی وجود ندارد. یعنی انتخابات انجام نمی‌شود. اعضای شورا که ۱۵۰ نفر هستند همه منصوبین شخص پادشاه هستند. انتخابات معنا ندارد. مفتی اعظم عربستان هم در جلسات شورا می‌نشیند و همان جا نظرش را می‌دهد که این موضوع مخالف اسلام است یا نه. منصوبین پادشاه در شورا درمورد قوانین بحث می‌کنند و به پادشاه مشورت می‌دهند یا پیش­نویس قانون را می‌دهند اما درنهایت پادشاه مخیر است که نظر شورا را قبول کند یا نکند. اعضای شورا از قبایل مختلف هستند. سی نفر از آنها که میشود بیست درصد اعضای شورا زنان هستند. بین اعضای شورا آدم‌های به­روز و تحصیل­کرده هم حضور دارند. مثلاً استادان دانشگاه که در کشور‌های غربی تحصیل کرده­اند و انگلیسی را خیلی سلیس صحبت می‌کنند. می‌گویند: «ما انتخابات نداریم، چون جامعه ما هنوز آماده دموکراسی نیست و جامعه انتخاب‌های درستی نمی‌کنه. مثلاً اگه انتخابات داشتیم افرادی وارد شورا می‌شدن که بنیادگرا بودند. یا اگه الان در عربستان انتخابات داشته باشیم اصلاً معلوم نیست که مردم هیچ زنی رو انتخاب کنند. برای همین اصلاً انتخابات نداشته باشیم بهتره. چون پادشاه آدم‌های میانه­رویی رو انتخاب می‌کنه و خیالمون هم راحته که بیست درصد اعضا زنان هستند.» اینها توضیحات اعضای شوراست درباره اینکه چرا در عربستان انتخابات نداریم. حالا توضیحات است یا توجیهات، بحثی درموردش نمی‌کنیم. پنج تا ده در صد از جمعیت عربستان را شیعیان تشکیل می‌دهند. اما شیعیان فقط یک نماینده در مجلس شورا دارند. شیعیان در استان شرقیه زندگی می‌کنند که از نظر منابع نفتی مناطقی غنی به حساب می­آید، اما این مناطق توسعه­یافته نیستند و مردم می‌گویند که جلوی پیشرفتشان گرفته می­شود و هروقت که به تبعیض‌ها اعتراض می‌کنند اعتراضشان به شدیدترین و خشن‌ترین شکل ممکن سرکوب می­شود. شاید معروفترین این اعتراضات در سال ۲۰۱۱ و مربوط به دستگیری شیخ نمر، روحانی شیعه، باشد.

دانشگاه مدینه

منابر و مساجد عربستان در خدمت ایدئولوژی حاکم و در جهت تبلیغ وهابیت است و جایی است که به سایر ادیان ابراهیمی توهین می­شود. می‌گویند که پیروان یهودیت و مسیحیت زمین را به فساد کشیده­اند و جزایشان مرگ است. این همان تکفیری است که قبلاً راجع بهش گفتم. ایدئولوژی وهابی از کودکی روی ذهن آنها کار می‌کند و آموزش‌هایی بر اساس این ایدئولوژی ارائه می­شود. مثلاً در یکی از مستندها که به طور سری از داخل عربستان فیلمبرداری شده بود و هویت افراد نامشخص بود با یک دانش‌آموز پسر چهارده­ساله مصاحبه می­کنند و از او می‌خواهند که برایشان تعریف کند که در مدرسه راجع به شیعیان و کفار چه آموزش داده می­شود. آن نوجوان بخش‌هایی از کتاب‌های درسی­اش را می­خواند که می‌گوید: «مسیحیان باید کشته بشن تا هیچ کسی ازشون زنده نمونه. باید گردن‌ زده بشن. شیعیان هم دشمن ما هستن. باید کشته بشن. ما باید به نام اسلام شیعیان رو بکشیم.» این مستند البته مربوط به ۴ سال پیش است و شاید الان دیگر با توجه به تغییراتی که اجرا شده، دیگر این­طور نباشد. چون عربستان ادعا می‌کند که در کتب درسی تجدید نظر کرده­اند و نفرت­پراکنی و تکفیر سایر ادیان و مذاهب را برداشته­اند اما این کتاب‌ها هنوز در مساجد عربستان و همینطور سایر مناطق دنیا وجود دارد. با وجود چنین آموزش‌هایی تعجبی ندارد که تعداد زیادی از شهروندان عربستان در داعش و القاعده حضور داشته باشند.

مناطق فقیر نشین عربستان پایگاه رشد افراطگرایی

یکی از مسائل مهمی که در کشور عربستان به وضوح به چشم می­آید وضعیت زنان است. خشونت علیه زنان بیداد می‌کند. گزارش‌ها و ویدئو‌های زیادی وجود دارد از برخورد با زنان و کتک زدن آنها توسط اعضای خانواده خودشان مثلا پدر یا همسرشان. در نسل معاصر، بعضی از زنان عربستانی هستند که با وجود همه خطرات، برای بهتر شدن وضعیت و برای به دست آوردن حقوق خودشان می­جنگند. این نبردی واقعی است و این زنان شجاعانه مبارزه می‌کنند. بعضی‌ها در این راه جانشان را از دست دادند اما بقیه به مبارزه ادامه می‌دهند. یکی از معروفترین فعالان زن سعودی خانمی است به اسم لُجَین الهَذلول که در زمانی که زنان حق رانندگی نداشتند برای گرفتن این حق می‌جنگید. لجین از عربستان تا یمن رانندگی کرد و از کار خودش فیلم گرفت و در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد و بعد ­موقع برگشتن به عربستان پلیس زندانی­اش کرد. یک عده از مردم خشک­مغز هم از اسلحه هایشان عکس گرفتند و برای لجین فرستادند و خودش و خانواده الهذلول را تهدید به مرگ کردند. یک سیستم قیمومَت برای زنان وجود دارد. همیشه حداقل یک مرد هست که برای هر زنی تصمیم بگیرد و کنترلش بکند مثلا پدرش، برادرش، همسرش و یا حتی عمو یا رئیس قبیله. زنان برای خروج از کشور، کار کردن، تحصیل کردن و حتی برای دکتر رفتن نیاز به اجازه مرد دارند. زنان باید ساده لباس بپوشند و با هیچ فرد غریبه‌ای تماس نداشته باشند. حالا چرا داریم این‌ها را می‌گوییم؟ این‌ها که در آموزه‌های سلفی و وهابی نیست. بله، نیست. اما این باور‌ها جزئی از فرهنگ عربستان است و از سنت‌های قبیله­ای دوران جاهلیت می­آید و شاید الزاماً بعضی از آنها قرابتی با دین اسلام هم نداشته باشد اما به عنوان اسلام و سلفی‌گری یا وهابیت به کشور‌های دیگر صادر می­شود و این­طوری شما سختگیری به زنان را در سلفی‌های سایر کشور‌های دنیا هم می‌بینید. در اپیزود قبلی، آمیش‌ها، هم دیدیم مثلا خانم آمیشی که می‌گفت زن‌ها نباید لباس رنگی بپوشند چون مخالف مذهب است، درحالیکه مسیحیت چنین چیزی را نمی‌گوید بلکه این بخشی از فرهنگ مردم اون منطقه است. منتها آنقدر این دو یعنی فرهنگ و مذهب به هم آمیخته هستند که جدا کردنشان سخت است.

لجین الهذلول فعال حقوق زنان عربستانی

عربستان سعودی بزرگترین تولید‌کننده نفت و یکی از ثروتمندترین کشور‌های دنیاست اما اختیار این ثروت هنگفت در دست خاندان آل سعود است و هیچ گروه و سازمان منتخبی از مردم بر نحوه مصرف درامد کشور نظارت ندارد. این باعث شده که تضاد طبقاتی زیادی در جامعه به وجود بیاید. برخلاف آن چیزی که خیلی‌ها فکر می‌کنند، تمام مردم عربستان در ناز و نعمت و رفاه زندگی نمی‌کنند، بلکه مردم مناطقی از این کشور در فقر هستند. یکی از این مناطق استان عسیر در جنوب عربستان است، نزدیک به یمن. برخلاف بیشتر مناطق عربستان این ناحیه کوهستانی و سرسبز است. اصلاً فکرش را هم نمی‌کنید که این مناطق سرسبز در عربستان باشد. این منطقه فقیرنشین زمین مستعدی برای افراط­گرایی است. می‌دانیم که پانزده نفر از نوزده تروریست عملیات یازده سپتامبر از عربستان سعودی بودند و نه نفر از آن پانزده نفر اهل این منطقه بودند، یک منطقه دورافتاده و فقیر با مردمی که در قبیله‌های بزرگ زندگی می‌کنند و تفسیر‌های سختگیرانه‌ای از اسلام دارند. ضمنا وقتی می‌گوییم قبیله منظور این نیست که در چادر زندگی می‌کنند. نه، چندین نسل است که حکومت، این‌ها را یکجانشین کرده، خانه دارند اما خانه­هایشان نزدیک به هم است و تصمیمات جامعه را بزرگان قبیله می‌گیرند. پس تروریست‌هایی مثل این نه نفر که وهابی هم بودند در چنین شرایطی زندگی می‌کردند.

پایبندی به سنتها در استان عسیر

شهر ابها (Abha) مرکز استان عسیر است. کشاورزان در روز سه­شنبه به بازارچه محلی شهر ابها می­آیند. در آنجا بساط می‌کنند و محصولات کشاورزیشان را می‌فروشند. مردان دشداشه می­پوشند، جامه‌های بلند عربی که بیشترشان سفیدرنگ­اند اما رنگ‌های تیره هم دارند. مرد‌ها سرشان را با چفیه می‌بندند. همان چفیه‌های چهارخانه قرمز و سفیدی که عرب‌ها روی سرشان می­گذارند و از دیرباز برای محافظت در برابر آفتاب و شن استفاده می‌کردند. بعضی هم عرقچین به سر دارند. به خاطر گرمای هوای عربستان مردم معمولاً صندل یا دمپایی می‌پوشند. این‌ها لباس‌های سنتی عربستان است اما خیلی از سلفی‌های سایر دنیا در اروپا یا امریکا یا نقاط دیگر هم لباس‌هایی شبیه به اینها می‌پوشند. باورتان نمی‌شود من در یک شهر دورافتاده اندونزی چند نفر اندونزیایی را دیدم بالطبع با قیافه‌های آسیایی اما زن‌ها و مرد‌ها عیناً همین لباس‌ها را پوشیده بودند. آن موقع تعجب کردم که چرا لباس عربی پوشیده­اند اما بعد فهمیدم که آنها سلفی بودند و فکر می‌کردند که حتی لباس پوشیدنشان هم باید شبیه به دوران سلف صالح باشد. برگردیم به شهر ابها. آنجا خیلی از آقایان ریش دارند، خصوصاً ریش پروفسوری در عربستان خیلی رایج است. بیشتر آدم‌ها همین تیپی هستند. از مردم عادی تا پادشاهان عربستان. عرب­ها پوشیدن لباس‌های فاخر را خلاف سنت اسلام می‌دانند و برای همین بیشترشان دشداشه‌های ساده به تن می‌کنند. زنان خیلی کمی در خیابان و بازارچه دیده می­شوند. بیشتر، مرد‌ها در جامعه حضور دارند. برخلاف مردان که بیشترشان لباسشان کاملاً سفید است، لباس زنان لباسشون کاملاً سیاه است. یک چادر بلند و گشاد که تا نوک پا را می‌پوشاند و یک مقنعه بلند و گشاد که تمام سر و گردن و بالاتنه را پوشانده و فقط چشم‌های آن زن پیداست. در شهر ابها که یک منطقه محافظه­کار است همه زنان همین شکلی هستند. حجاب سفت و سختی دارند و هیچ زنی هم رانندگی نمی‌کند. توی بازارچه بعضی از فروشنده‌ها خرما می‌فروشند. بعضی‌ها چوب‌های مسواک می‌فروشند که چوبی است که توی دهان می­گذارند‌ و می‌جوند و دندانشان تمیز می­شود. مرسوم است که قبل از نماز این کار را می‌کنند. توی بازار خنجر هم می‌فروشند و بعضی از مردمی که در بازارچه هستند هم خنجر به کمر دارند و در بازار راه می­روند. اینها سنت‌های آن منطقه است. سنت‌هایی که صد‌ها سال است که به همین شکل حفظ شده. مردم عسیر می‌گویند اینجا مثل جده و مکه و ریاض نیست که پیشرفت بکند. اینجا همه چیز عین صد‌ها سال قبل است. فقط خانه‌ها نسبت به قبل بزرگتر شده اما هیچ چیز دیگری تغییر نکرده. اصلاً نمی‌شود اینجا تغییری داد. حتی اگر خود پادشاه هم بخواهد تغییری بدهد چیزی تغییر نمی‌کند. اینجا تنها چیزی که تعیین‌کننده است سنت‌های قبیله است.

        چند زن عربستانی در حال خرید

خب حالا از استان عسیر برگردیم به جده. عربستان سعودی به همراه جمهوری خلق چین و جمهوری اسلامی ایران بیشترین تعداد اعدام در دنیا را دارد. این اعدام‌ها در ملاعام و در نقاط ثابتی انجام می­شود. در بیشتر شهر‌های بزرگ میدان اعدام وجود دارد. یعنی یک میدان عادی شبیه به میادین دیگر اما وقتی قرار باشد کسی را اعدام کنند حکم در آنجا اجرا می­شود. مثلاً میدان صفا در جده یکی از معروفترین میادین اعدام است که به خاطر همین به آن میدان چوپ چوپ  هم می‌گویند.  ( chop chop square)اعدام در عربستان یعنی قطع کردن گردن مجرم با شمشیر. تصور کنید چه صحنه وحشتناکی می­شود آن هم در وسط شهر. فیلم گرفتن از صحنه اعدام جرم است. اما چند سال پیش یکی از نیرو‌های پلیس با موبایلش از این صحنه وحشتناک فیلم گرفت و منتشر کرد و این به قیمت زندانی شدن خودش تمام شد. در فیلم می­شود دید که چند نفر پلیس مجرم را کشان کشان می‌آورند و روی زمین می‌اندازند. یک نفر با لباس عادی شهروندان سعودی یعنی دشداشه سفید و چفیه سفید و قرمز با یک شمشیر بلند هم هست که جلاد است. در میان داد و فریاد مجرم جلاد شمشیر را با یک دست بالا می­برد و روی گردن مجرم فرود می­آورد. بالطبع این صحنه از فیلم قطع شده. اما با این نحوه مجازات خون مجرم میدان را می‌گیرد و برای همین در نزدیکی محل اجرای حکم حفره‌ها و راه آب‌هایی را تعبیه کرده­اند که خون مجرم به آنجا بریزد. یعنی اینقدر که این روال عادی است که راه آاب برای شستن خون گذاشته­اند. اعدام انجام می­شود، جان مجرم گرفته می­شود و بعد مردم زندگیشان را ادامه می‌دهند. حتی بعد بچه‌ها در آنجا فوتبال بازی می‌کنند. می‌گویند مجرم باید دقیقاً با همان روشی که در صدر اسلام مجازات انجام می‌شده، تنبیه بشود.

میدان اعدام که به میدان چوپ چوپ معرف است

در بعضی از شهر‌های بریتانیا محله‌هایی وجود دارد که وقتی در خیابان راه می­روید به وفور سلفی می­بینید. یکی از آن مناطق محله دیوزبری (Dewsbury) در اطراف شهر لیدز است. نزدیک به یک سوم جمعیت منطقه مسلمان‌ها هستند که بیشترشان مسلمان‌های با اصالت پاکستانی هستند. آمار جرم و جنایت در این محله نسبتاً پایین است. مرد‌های سلفی این منطقه هم مو‌های کوتاه و ریش بلند دارند و عرقچین به سر می‌گذارند. خیلی از زنان هم نقاب به صورت می‌زنند. در محله‌های سلفی­نشین بریتانیا بچه‌ها هر روز هفته بعد از مدرسه از ساعت ۵ تا ۷٫۵ عصر به مدرسه مذهبی می­روند تا قرآن و حدیث یاد بگیرند. این مدارس مذهبی را خود جامعه اسلامی مدیریت می‌کند. این­طوری بچه‌ها با اینکه در یک کشور غربی به دنیا می­آیند و زندگی می‌کنند، اما جهان­بینی و ظاهرشان طوری است که انگار در یک کشور مسلمان زندگی می‌کنند. یان لیرز مستندساز بلژیکی به یک فروشگاه اسلامی در همان منطقه دیوزبری رفته. جایی که بیشتر زنانی که به فروشگاه می­روند نقاب به چهره دارند. یان از فروشنده پرسید: «این خانم‌ها رو می‌شناسی؟ می‌تونی مشتریهات رو تشخیص بدی؟ چون همه شون پوشش و نقابشون یه شکل هست.» فروشنده که خودش هم سلفی بود، گفت: «آره، نه از روی چشمهاشون بلکه از تن صدا و نحوه حرف زدنشون به جا می‌آرمشون. البته خودم هم نمی‌خوام که به چشمهاشون نگاه کنم.»

در همان محله دیوزبری یک تولیدی تختخواب هم هست. مالک کارگاه که او هم سلفی است، می‌گوید که حتی نحوه خوابیدن یک مسلمان هم در شریعت توصیه شده و برای اینکه موضوع روشن بشود خودش روی یکی از تخت‌ها به پهلو و روی دست راستش دراز کشید. گفت: «نحوه خوابیدن پیامبر اسلام این­طوری بوده و ما هم سعی می‌کنیم این­طور بخوابیم.» از نظر سلفی‌ها لباس پوشیدن و رفتار کردن و خوابیدن وهمه شئون یک سلفی باید شبیه به مسلمان‌های صدر اسلام باشد، یعنی شبیه به پیامبر و پیروان اولیه‌اش.

یک مدرسه اسلامی در منطقه دیوزبری

یان در بازارچه دیوزبری با یکی از خانم‌های سلفی صحبت کوتاهی کرد. یک خانم ۲۵ساله که در همان منطقه دیوزبری به دنیا آمده و بزرگ شده. به سبک سلفی حجاب دارد و نقاب به صورت می‌زند. یان از او پرسید: «چرا نقاب می‌زنی؟» آن خانم گفت: «این­طوری خدا رو از خودم راضی می‌کنم که چهره‌ام رو به غریبه‌ها نشون نمی‌دم.» یان گفت: «یعنی فرض کن اگه من و تو ده سال با هم همسایه باشیم هم چهره‌ات رو نشونم نمی‌دی؟» گفت: «نه، مگر اینکه ما با هم ازدواج کنیم، در غیر این صورت نه.» این دو کمی صحبت کردند و بعد یان گفت: «از صحبت کردن باهات خوشحال شدم. می‌تونم باهات دست بدم؟» اینجا عموی آن خانم که کنارش بود، گفت: «من از طرفش می‌تونم باهات دست بدم.» که اینجا هم عین آن موقعیتی بود که در اپیزود حسیدی‌ها در خانه آن زوج حسیدی دقیقاً چنین مکالمه‌ای رد و بدل شد. بعد آن خانم توضیح داد: «قبلا‌ها که بچه بودم وقتی در همچین موقعیتی قرار می‌گرفتم و با مردی دست نمی‌دادم، خجالت می‌کشیدم و شرمنده می‌شدم. اما الان می‌دونم که اگه دلم نخواد با کسی دست بدم مجبور نیستم اینکار رو بکنم.»

یکی از شناخته شده‌ترین چهره‌های سلفی در بریتانیا یک فرد پاکستانی تبار به اسم انجم چودری است. چودری به خاطر اظهارنظر‌ها و فعالیتهایش در بریتانیا یک چهره جنجالی است که گروهی به اسم المهاجرون از مسلمانان سلفی درست کرده بود. این گروه به طور مداوم در کوی و برزن و پارک تجمع برگزار می‌کردند، همان جا با لباس‌ها و ظاهر سلفی ده بیست نفری نماز جماعت اقامه می‌کردند و بعد با صدای بلند شعار‌های مذهبی و ایدئولوژیک سرمی­دادند. آنهم درست زمانی که داعشی‌ها موقع انجام فعالیت‌های تروریستی در اروپا الله اکبر سر می‌دادند و بعد بمبشان را منفجر می‌کردند. همان موقع‌ها اینها هم با ظاهری شبیه به داعشی‌ها در خیابان‌های لندن تجمع می‌کردند و به عربی شعار‌هایی شبیه به داعش می‌دادند. به خاطر همین هم واکنش بیشتر مردم نسبت به حضور اینها ترس و خشم بود. گرچه بعد‌ها گروه المهاجرون به اتهام اینکه ایدئولوژی القاعده را ترویج می‌کرد منحل شد، اما چودری فعالیتهایش را با گروه‌های دیگر ادامه داد. چودری که خودش در اروپا متولد شده در یکی از مصاحبه­هایش گفته بود: «آدم‌ها در غرب مثل حیوان زندگی می‌کنند. شرکت‌های بزرگ رو ببینید که منافعشون در گرو مشروبات الکلی و پورنوگرافی و قمار و همجنسگراییه. اگه من روزی مسئول این کشور بشم حتماً همه این‌ها رو در بریتانیا ممنوع می‌کنم. قوانین اسلامی باید در بریتانیا جاری بشه و کاخ باکینگهام باید تبدیل به مسجد بشه.»

اعدام به روش گردن زدن در ملا عام در عربستان

سلفی‌های جهادگرا در شهر‌های دیگر بریتانیا هم هستند. شهر بیرمنگام پایتخت جهادی‌های بریتانیاست. یکی از آنها یک بریتانیایی پاکستانی تبار هست به اسم شهید بات. شهید یک جهادی سابق است که الان برای پیشگیری از جهادی شدن جوان‌ها فعالیت می‌کند. شهید می‌گوید: «اوایل دهه ۹۰ یک نوار ویدئو درمورد جنگ بوسنی به دستم رسید. وحشتناک بود. وقتی ویدئو رو تماشا کردم، مغزم پکید. حجم جنایت‌هایی که توی فیلم بود ورای تصورم بود و من رو شوکه کرده بود. با خودم گفتم باید حتماً یه کاری بکنم. نباید دست روی دست بذارم و بی تفاوت باشم. برای همین به نیرو‌های مجاهدین ارتش بوسنی ملحق شدم. بعد از تموم شدن جنگ بوسنی هم همراه با خیلی دیگه از مجاهدین به افغانستان رفتم. به کشمیر هم رفتم. در مرز بین پاکستان و هند بودم. جوون بودم. سریع تحت تأثیر قرار می­گرفتم. ازم سوءاستفاده می‌شد. منی که توی بریتانیا به دنیا اومدم و همه عمرم رو اینجا بودم رو کسی به عنوان بریتانیایی به حساب نمی­آورد. فقط به خاطر اینکه والدینم مسلمان و پاکستانی بودن. از جامعه بریتانیا عصبانی بودم. با وجود این خشم و اون بی­عدالتی که در بوسنی و افغانستان می‌دیدم انتخاب برام راحت بود. رفتم اما نباید می‌رفتم.» شهید بعد از برگشتن به بریتانیا با اتهام تروریسم مواجه شد اما چون شواهدی علیه‌ او وجود نداشت، آزاد شد. خیلی از این جوان‌های بیرمنگامی که از خانواده‌های مسلمان هستند می‌گویند:«ما هم بریتانیایی هستیم. خسته شدیم از اینکه مدام باید به خاطر عملکرد بنیادگرا‌های مذهبی جواب پس بدیم. هی از ما می‌پرسن دیدی فلان جا بمب‌گذاری شده؟ شنیدی بمب­گذار‌ها مسلمان بودن. نظرت چیه؟ محکومش می‌کنی؟ خب بابا به من چه؟! از من می‌پرسی نظر من چیه؟ اصلاً نظر من برای کی مهمه؟! من هم یه بریتانیایی هستم مثل بقیه. چرا مایی که گناهی نکردیم رو از بقیه جامعه جدا می‌کنید؟ اینقدر به نوجوونهای مسلمون محلات بیرمنگام می‌گید خطرناکید خطرناکید که وقتی بزرگ میشن باورشون میشه باید خطرناک بشن. باورشون میشه که باید برن عضو گروه‌های جهادگرا بشن و یه حرکت تروریستی بزنن.»

تا اینجا درمورد تاریخچه سلفی­گری صحبت کردیم و درمورد حضور سلفی‌ها در چند کشور مختلف هم حرف زدیم. حالا می‌خواهیم ببینیم چرا سلفی‌گری و وهابیت در دهه‌های گذشته رشد داشته و چطور این گرایش‌ها به کشور‌های مختلف صادر شدند.

شاید یکی از دلایل رشد سلفی‌گری موفقیت این گروه در فعالیت‌های رسانه­ ای باشد. در قرن بیستم که دوره رسانه‌های کاغذی بود، مجلات مختلفی چاپ می‌کردند. ده‌ها مجله عمدتاً مجانی به زبان‌های مختلف و الان هم حضور خیلی فعالی در اینترنت دارند. به طوریکه الان تقریباً محتوای اسلامی در اینترنت را قبضه کرده­اند و وقتی شما یک موضوع مرتبط با اسلام را جستجو می‌کنید، خیلی از اوقات نتیجه جستجو از یک منبع سلفی می­آید. سلفی‌ها در یوتیوب به شدت فعال­اند. همینطوردر توییتر، فیسبوک، ردیت و سایر پلتفرم‌ها و شبکه‌های تلویزیونی و ماهواره‌ای هم هستند. به زبان‌های مختلف. کلاً در تولید محتوایی که به راحتی قابل دسترس باشد توانمند هستند. هدفشان مسلمانان جوان و خصوصاً آن دسته از مسلمانان مهاجری هستند که حس می‌کنند در جامعه میزبان مورد تبعیض قرار می‌گیرند. آنها مخاطب هدف هستند و خیلی راحت جذب سلفی‌گری می­شوند. یک موضوع دیگر هم این است که خیلی اوقات در محتوا‌های سلفی‌ها ادعا می‌شود که این درست‌ترین و ناب‌ترین قرائت از اسلام است و با پیروی کردن از اسلام سلفی بهشت برایتان تضمین می­شود. گاهی اوقات هم این­طوری است که کارگران خارجی که سال‌ها در عربستان کار کرده­اند و وهابی شده­اند بالاخره به کشورشان بر می­گردند. مثلاً طرف بعد از بیست سال کار کردن در عربستان به روستای خودش در بنگلادش برمی­گردد. بعد همولایتی­هایش را به چالش می‌کشد: «این چه اسلامیه که شما دارید؟ من خودم بیست سال در جایی بودم که اسلام اصلاً از اونجا اومده. اسلام واقعی این شکلیه که من می‌گم.» پول هم که دارد و شروع می‌کند به تبلیغ وهابیت در منطقه خودش.

اهل حدیث در شبه قاره هند

صادر کردن سلفی­گری و وهابیت به کشور‌های دیگر به روش‌های مختلف انجام می­شود. مثلاً از طریق بازو‌های اجرایی حکومت سعودی مثل وزارت امور اسلامی و یا از طریق فعالیت‌های سفارتخانه‌های این کشور یا از طریق بنیاد‌های خیریه عربستانی. بنیاد‌هایی که با پول ثروتمندان سعودی وهابیت را در کشور‌های دیگر تبلیغ می‌کنند. یک اهرم دیگر عربستان دانشگاه مدینه است. دانشگاه مدینه یکی از مهمترین مراکز آموزشی اسلامی در دنیاست. این دانشگاه از دهه هفتاد میلادی آموزش مبانی سلفی را هم در آموزشهایش گذاشته. دانشجو‌های دانشگاه مدینه چندین هزار نفر هستند و از بیش از صد کشور دنیا می­آیند. این دانشجو‌ها چند سال به هزینه دولت عربستان در دانشگاه مدینه تحصیل می‌کنند. یکی دو سال اول زبان عربی، فقه و حقوق اسلامی را کامل یاد می‌گیرند. در کنارش با مفاهیم سلفی و وهابیت هم آشنا می­شوند و درنهایت وقتیکه شیخ شدند، یعنی روحانی مورد تأیید این دانشگاه شدند به کشورشان برمی­گردند و مفاهیم سلفی و وهابی را با خودشان به کشورهایشان می‌برند. تشکیلات مذهبی عربستان در خیلی از کشور‌های اسلامی و حتی کشور‌های غربی نفوذ دارد. این نفوذ هم از طریق دانشگاه مدینه است هم از طریق مدیریت مسجدالحرام، مقدس‌ترین مسجد مسلمان‌ها. این مسجد تشکیلاتی شبیه به تشکیلات واتیکان دارد. دولت عربستان خیلی از اوقات در کشور‌های دیگر مسجد می‌سازد. بعد امام جماعتی انتخاب می­شود که در دانشگاه مدینه تحصیل کرده. ضمنا برای آن مسجد به همراه قرآن متون سلفی هم فرستاده می­شود.

یکی از مراجعی که در این اپیزود استفاده کردم درمورد مدارس مذهبی سلفی در هند بود. شاید باورتان نشود که هزاران مدرسه سلفی در هند وجود دارد که با بودجه عربستان، امارات و کویت ساخته شده­اند و بودجه می‌گیرند. اصلاً چند دهه قبل در مناطقی از هند اکثریت جامعه با مسلمانان صوفی بوده اما الان ترکیب جمعیتی این مناطق به نفع سلفی‌ها تغییر کرده. می‌دانیم که سلفی‌ها مخالف صوفی‌ها هستند و این باعث تنش و درگیری بین اینها شده. آن مستند ایالت به ایالت می‌رفت و مدرسه‌های مختلفی که در هند راه افتاده، کتاب‌های مرجع مدرسه‌ها و منبع تامین بودجه آنها را به طور موشکافانه‌ای بررسی می‌کرد و خب سرنخ همه به عربستان و کشور‌های عربی حاشیه خلیج فارس می‌رسید. شبیه به همین مسئله در همسایگی هند یعنی پاکستان هم هست. مدارس مذهبی زیادی وجود داره که سلفی‌گری را آموزش می‌دهند. معروفترین مدرسه مذهبی پاکستان مدرسه حقانی است که به آن دانشگاه جهاد می­گویند.

مدرسه حقانی یا مدرسه ترور

خیلی از سران طالبان در این مدرسه درس خواندند. همینطور گروه‌های تندرویی که در پاکستان فعالیت می‌کنند و کسی که بینظیر بوتو را ترور کرد، هم در آنجا درس خوانده­اند. البته این را هم بگویم که در شبه قاره هند و افغانستان شاخه‌ای از مذهب حنفی رایج است به اسم دئوبندی. پس دئوبندی‌ها حنفی مذهب هستند یعنی مثل سلفی‌ها حنبلی نیستند اما شباهت‌های زیادی به سلفی‌ها دارند و در این چند دهه اخیر هم به خاطر بیشتر شدن نفوذ عربستان تحت تأثیر سلفی‌ها و وهابی‌ها قرار گرفته­اند. مثال بارز دئوبندی‌ها طالبان افغانستان هستند که همه می‌دانیم که چه ظلمی علیه مردم نجیب افغانستان روا می­دارند. یک نمونه‌اش اینکه حق تحصیل را از دختران افغانستانی گرفتند و بیشتر زنان را خانه­نشین کردند. گفتم که بیشتر سران قبلی و فعلی طالبان در مدرسه حقانی پاکستان آموزش دیده­اند. این مدرسه در دهه هفتاد و هشتاد میلادی با حمایت‌های مالی سازمان سیا رشد کرد و تبدیل به جایی شد که نیروهای جهادی برای مقابله با شوروی آموزش می‌دیدند. شوروی به افغانستان حمله کرده بود و امریکا به عنوان رقیبش می‌خواست که شوروی شکست بخورد، برای همین ایده را به سمت جنگ اسلام بر علیه کمونیسم بردند. این موضوع برای عربستان و نظام وهابی آن هم موضوع مطلوبی بود. این­طور بود که ایدئولوژی وهابی و پول عربستان، حمایت نظامی و اطلاعاتی امریکا با همکاری پاکستان در کنار هم قرار گرفتند و جهادگرایی در افغانستان متولد شد. سازمان سیا کتاب آموزش الفبای جهاد را در دانشگاه نبراسکای امریکا منتشر کرد. کتابی که در آن آموزش کار با اسلحه را توضیح می­داد و بعد این کتاب‌ها به افغانستان و پاکستان منتقل شد و نظامی‌های پاکستان به افراد آموزش نظامی می­دادند. البته این را هم بگویم که آن جنگ از نظر اسلامی واقعاً یک جهاد دفاعی بود. یک کشور کمونیستی به یک کشور اسلامی حمله کرده بود. برای همین هزاران مسلمان دیگر از سایر کشور‌ها هم داوطلب بودند که در این جهاد شرکت کنند. به آنها مجاهد یا جنگجویان الله می‌گفتند. این­طور بود که پای هزاران جهادی به افغانستان کشیده شد. از جمله اسامه بن لادن. بعد‌ها که جنگ بوسنی هم پیش آمد بعضی از همین مجاهدین به بوسنی رفتند و بعضی‌های دیگر که به بوسنی رفته بودند بعد از پایان جنگ بوسنی از آنجا به افغانستان رفتند. این مجاهدین بعد از اینکه چندین سال در آن مناطق بودند بالاخره به کشورهایشان برگشتند و تجربیات جهادی و نظامیشان را به کشورهایشان منتقل کردند. مثلاً طرف از اندونزی یا چچن آمده بود به افغانستان و بعد از چند سال جنگ کردن و کار با اسلحه وقتیکه به کشورش برمی­گشت بالطبع نمی‌رفت مثلاً مربی مهدکودک یا کارمند کتابخانه بشود، بلکه می‌رفت یک گروه جهادی تشکیل می‌داد و این­طوری بوده که سلفی‌گری با ایده جهادی در طول سال‌های گذشته به خیلی از کشور‌های دیگر هم صادر شد که مخربترین و خطرناکترین آنها حکومت شام و عراق (داعش) بود. گرچه یادآوری می‌کنم که اکثریت سلفی‌ها ساکت گرا هستند و سلفی‌های جهادی در اقلیتند. سلفی‌ها در کشور‌های مختلف اسلامی با نام‌های متفاوت حضور دارند. در قرقیزستان و تاجیکستان با اسم حزب التحریر و در اندونزی با نام نهضت العلما و در کشور‌های دیگر با نام‌های دیگر. کسی چه می‌داند شاید هم یک دلیل استقبال از این گرایش تأثیر حمله بیگانگان بوده. همانطوری که در قرن هفتم هجری حمله مغول‌ها روی ابن تیمیه تأثیر گذاشت، در عصر جدید هم اشغالگری قدرت‌های بیگانه باعث شد ایدئولوژی سلفی و یا جهادی طرفدار پیدا کند.

مدرسه حقانی پاکستان

اپیزود چهلم پادکست داکس را شنیدید که بخشی از یک مجموعه سه‌گانه درمورد گرایش‌های محافظه­کار از ادیان ابراهیمی است. این آخرین اپیزود از فصل دوم پادکست داکس بود. قصد داشتم این فصل را چند ماه پیش تمام کنم اما مشغله کاری و همینطور اتفاقات تلخ اخیر باعث شد که انتشار چند اپیزود آخر به تأخیر بیفتد. برنامه دارم که در فصل سوم با ایده‌های بهتر ساخت پادکست را ادامه بدهم. در همین فصل هم تغییراتی در پادکست داشتیم. در فصل اول روال، بیشتر بر این بود که یک یا نهایتاً سه مستند معتبر را بررسی می‌کردم. درموردشان تحقیق می‌کردم و در پادکست درمورد همانها حرف می‌زدم اما هر چقدر جلوتر آمدیم روال را به این سمت بردم که بر روی یک موضوع خاص که کنجکاوی داشتم، تحقیق کنم و در تحقیقاتم یکی از مراجع اصلی هم فیلم‌های مستند شد. الان برای هر اپیزود از چندین فیلم مستند و البته کتاب و گزارش به عنوان مرجع استفاده می‌کنم. این­طوری گرچه ساخت اپیزود زمان و انرژی بیشتری می‌برد اما به نظرم نتیجه بهتر و قابل اعتناتر می­شود. چند ماهی است که وبسایتی را هم به نشانی داکس پادکست داتکام (doxpodcast.com) راه‌اندازی کرده­ایم و می­شود اپیزود‌ها را از آنجا هم شنید. ضمنا اگر دوست دارید که متن اپیزود‌ها را هم داشته باشید می‌توانید آنها را در صفحه پادکست داکس در وبسایت ویرگول هم بخوانید. کم کم این متن‌ها را در وبسایت خود پادکست هم می‌گذاریم.

دوستان دو سال و سه ماه از شروع پادکست می‌گذرد و تا امروز اپیزود‌های پادکست داکس یک میلیون بار دانلود شده. من از داشتن شنونده‌ها و خواننده­هایی مثل شما به خودم می‌بالم و به اینکه هر اپیزود این پادکست را ده‌ها هزار شنونده یا خواننده فرهیخته می­شنوند یا می­خوانند. مایه مباهات من است که وقتی را که می‌توانید در آن خیلی کار‌های ارزشمند بکنید، به شنیدن یا خواندن این پادکست اختصاص می‌دهید، خطا‌های سهوی من را صبورانه نشنیده و نادیده می‌گیرید، گاهی اوقات دلسوزانه به من تذکر می‌دهید و بیشتر اوقات من را با پیام‌های پرمحبتتان شرمنده می­کنید. دم همگی گرم! تا فصل بعدی و یک اپیزود جدید خداحافظ.

 

 

کانال یویتوب پادکست داکس Do’xperience

وبسایت پادکست داکس

صفحه پادکست داکس در ویرگول

 

The Birth Of Radical Islam: A Faith Misused | In Bad Faith – Part 2 | CNA Documentary

Allah in Europe (5/8): The blessings of Sharia – Great Britain | Documentary series

Wahhabism in the World: The Geopolitics of Saudi Arabia’s Religious Soft Power

TV Justice Magazine I Episode 107: Bosnian Salafist Preachers Calibrate Message to Growing Audience

Inside Saudi Arabia: The Power of the Holy Cities | Islam | ENDEVR Documentary

Inside Saudi Arabia: How Far Can Any Reform Really Go? | ENDEVR Documentary

The strict male guardianship laws controlling Saudi women | What’s Going On?

Ibn Taymiyya – The Father of Salafism?- Let’s Talk Religion

What is Salafism?- Let’s Talk Religion

What is Wahhabism?

Why are the SAUDIS financing mosques in CHECHNYA? – VisualPolitik

Jihadi-Salafism & Violence

Islamic Extremists in London

Engaged After Three Weeks | How We Met | Interracial Couple In LDR *5 Life Lessons! | Muslim Convert

 

 

تازه‌ترین اپیزودها

جمهوری ایرلند

جهان در سال ۲۱۰۰

دیرپایی، راز بلوزونها

5 1 رای
امتیاز به اپیزود
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها