اپیزود 41

پشت میله های زندان، قسمت اول

اشتراک‌گذاری:
تلگرام
واتساپ
توییتر

نلسون ماندلا در مورد زندان جمله معروفی دارد. میگوید تاوقتیکه زندان یک کشوری را ندیدی نمیتوانی آن ملت را به درستی بشناسی و قضاوتشان کنی. حرف درستی است و از شرایط حاکم بر زندانهای یک کشورمیشود فهمید که اوضاع اقتصادی و سیاسی آن کشور چطور است، و یا مردم جامعه چه ارزشهایی دارند. در این اپیزود با هم میخواهیم به زندانهای فیلیپین و چین برویم. در اپیزود بعدی هم به زندانهای امریکا، ایران فنلاند و چند کشور دیگه میرویم، میخواهیم ببینیم یک فرد بزهکار بعد از دستگیری چه بر سرش میاید. چه چیزهایی را از دست میدهد، چه رنجهایی میکشد واز طرف دیگر چه حقوقی دارد.

کانال یوتیوب داکس

اینستاگرام پادکست داکس

تلگرام پادکست داکس

دفاعیه کارشناسی ارشد ضیا نبوی 

 

  • Behind Bars: South Cotabato Jail, Philippines | World’s Toughest Prisons
  • Behind Bars: Urso Branco, Brazil | World’s Toughest Prisons
  • RUSSIA’S ALCATRAZ – The toughest prison on Fire Island
  • Prisoners In Finland Live In Open Prisons Where They Learn Tech Skills
  • In the hell of Japanese prisons
  • How Tough Is Singapore Prison Life? | Inside Maximum Security
  • Behind Bars: The World’s Toughest Prisons – San Pedro Prison
  • Louis Theroux: Behind Bars, San Quentin Prison
  • Behind Bars-Shanghai maximum security prison (Qing pu 1998)
  • Mysterious Qincheng Prison
  • Russia’s Toughest Prisons 2011

نلسون ماندلا یه جمله معروفی داره.  میگه تاوقتیکه زندان یک کشوری رو ندیدی نمیتونی اون ملت رو به درستی بشناسی و قضاوتشون کنی. حرف خیلی درستیه. واقعا میشه از شرایط حاکم بر زندانهای یک کشور فهمید که اوضاع اون کشور از لخاظ اقتصادی چطوره، از لحاظ سیاسی چطوره، مردم جامعه چه ارزشهایی دارن. وضعیت زندان خیلی چیزها رو به آدم میگه.  زندان موضوعیه که از دوران باستان تا به امروز در جوامع بشری وجود داشته و داره. ولی مثل هر پدیده دیگه ای به مرور زمان شکل و شمایلش تغییر کرده. چیزهایی ازش کم شده و یه چیزهای دیگه ای بهش اضافه شده. در زمانهای قدیم و حتی تا همین چند دهه قبل هدف از زندان رو بیشتر برای تنبیه مجرم میدونستن. برای اینکه یه فردی رو تنبیه کنن ازادیش رو ازش میگرفتن. اما در دنیای مدرن انسانها به اینجایی رسیدن که میگن زندان غیر از جنبه تنبیهی، باید جنبه اصلاح و توانبخشی هم داشته باشه. به این معنی که فرد مجرم بعد از پایان دوره حبس خودش بتونه دوباره به زندگی عادی برگرده. کیفیت و شکل و شمایل زندان در جاهای محتلف دنیابا هم خیلی فرق داره. زندانی داریم در نروژ که در زندانیها امکانات خودوشون رو دارن، حریم شخصی خودشون رو دارن. زندانبانها با زندانیها حرف میزنن بهشون مهارت یاد میدن. زندانی هم مثل زندان Gitarama   در رواندا هست که وضعیت بهداشت و حقوق زندانیهاش واقعا فاجعه باره. موش و سوسک از سر و کول زندانیها بالا میره. و از بس که جا کمه زندانیها رو هم رو هم میخوابن. زندانی داریم مثل زندان روبن Robben در کیپ تاون افریقای جنوبی که ماندلا ۲۷ سال در یک سلول اونجا زندانی بوده و به همین حاطر امروز اونجا تبدیل شده به یک سایت میراث جهانی یونسکو.  زندانهایی داریم در سیبری روسیه که بیشتر از صد ساله که محل حبس جنایتکارها و خلافکارهای روسی بوده و توی همه این سالها بیشتر از یک میلیون نفر در اونجا زندانی شدن. میبینید پس زندان برای خودش موضوعیه. واقعا خودم هم موندم الان بگم موضوع جذابیه، موضوع جالبیه. اره موضوع جالبیه برای بررسی از بیرون. نه جالب برای موندن در اون. به هر حال موضوع مهمیه و ما میخواهیم به زندان از یک زوایای دیگه ای نگاه کنیم. اگه بخواهیم در مورد زندان صحبت کنیم واقعا اپیزود کم میاد. بسکه مطلب هست، بسکه فکت تاریخی و منبع علمی وجود داره. از پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتری و مقاله های آکادمیک بگیرید تا کتاب و مصاحبه و فیلم مستند. از بین اینهمه  منبع تحقیق مفصلی انجام دادم و راستش مردد بودم که موضوع رو در یک اپیزود ببندم یا دو اپیزود که در نهایت دلم نیومد که بخشهایی از متن رو حذف کنم. برای همین پشت میله های زندان رو در دو اپیزود ۴۱ و ۴۲ تقدیمتون میکنم. توی این اپیزود با هم میخواهیم به  زندانهای چند کشور بریم، میخواهیم ببینیم زندان درفیلیپین، چین بریم. در اپیزود بعدی به زندانهای امریکا، ایران فنلاند و چند جای دیگه میریم،  میخواهمی ببینیم یک فرد بزهکار بعد از دستگیری چه بر سرش میاد.  چه چیزهایی رو از دست میده، چه رنجهایی میکشه واز طرف دیگه چه حقوقی داره. بهتون قول میدم که موضوع جالبیه و کلی مطلب شنیدنی براتون دارم. قبل از شروع اپیزود بگم که این اپیزود رو تقدیم میکنم به ساحت ازاد زنان و ازاد مردانیکه برای اینکه جامعه شون ، کشورشون جای بهتری بشه تلاش و مبارزه میکنن وحتی حاصرند در راهشون از گوهر ازادی بگذرند و در بند بیافتند. این اپیزود تقدیم میشه به آزادگان در بند.

در مورد موضوع زندان  مستندهای جالبی وجود داره که رفتن داخل زندان در  کشورهای مختلف و بدون واسطه زندگی رو در اونجا به تصویر کشدین. اینکه مشکلات زندانها چیه، با زندانیها چطور رفتار میشه. دغدغه های زندانیها چیه؟ نگرانی زندانبانها چیه و الی آخر. گرچه که زندان زندانه. هر جایی هم که باشه پر از تلخی و سختیه. اما بعضی از مسائل هست که کشور به کشور و شهر به  شهرمیتونه متفاوت باشه. و ما این رو توی این اپیزود متوجه میشیم. برای شروع میخوام در مورد یکی از قسمتهای مجموعه پشت میله های زندان صحبت کنم. که در مورد یکی از سختترین و شلوغترین زندانهای دنیاست. یکی از چیزهایی که بیشتر مردم در مورد زندان نمیدونن مساله ازدحام در زندانه.  حالا این زندانی که میخوام در موردش بگم به خودی خودش همچین جای خطرناکی نیست اما ازدحام بالای زندانی اون رو تبدیل به یکی از خطرناکترین زندانها کرده.  زندان ساوث کوتاباتو در کشور فیلیپین.  میخواهیم ببینیم چه جور زندانیه و اصلا وقتیکه یه زندانی وارد این زندان میشه چه اتفاقی براش میافته. چطور مرحله به مرحله آزادیش رو ازدست میده و دربند میافته. فیلیپین، یک کشور استوایی در اسیای حنوب شرقیه. جمعیتش بیشتر از ۱۰۰ میلیون نفره. بیشتر از ۶ میلیون نفر بیکار هستن. و این به گسست طبقاتی دامن زده. در کنار دهها میلونی که درمناطق معمولی و یا مدرن هستن دهها میلیون نفر کوخ نشین و زاغه نشین هم هستن. دقیقا اینجاست که پای جرم و جنایت باز میشه. دزدی و زورگیری و اینها. اما بزرگترین جرم و بزه در فیلیپین مواد مخدره. در یه جاهایی از فیلیپین ماریجوانا و کرک  مثل نقل و نبات بین مردم رد و بدل میشه. اما اونهایی که توی کار قاچاق هستن دیر یا زود گذرشون به زندان South Cotabato میافته. البته فقط قاچاقچیها اونجا نیستن. قاتلها و تجاوزگرهای جنسی هم در اون زندان هستن. این زندان جاییه که شما رو با مفهوم ازدحام آشنا میکنه. قشنگ غلغله است. کیپ تا کیپ آدم کنار هم دراز کشیدن. شونه به شونه هم. یا به قولی سبیل به سبیل هم نشستن. یعنی چیزی به اسم حریم شحصی وحود خارجی نداره. زندانی بغلی از رگ گردن بهت نزدیکتره. گرچه زندان پره اما هنوز هر روز زندانیهای جدید وارد زندان میشن.

خانیر یه مرد ریز جثه سی و پنج ساله است که برای اولین باره که به زندان میافته. صبح به یک سوپرمارکت رفته بود. یه مقداری هم انگار مواد مصرف کرده بود و توی حال خودش نبود و سر هیچ وپوچ با صندوقدار فروشگاه که یه خانمی بود دعواش شد. بعد هم  براش چاقو درآورد. چاقوکشی کرد، بیخود و بی جهت. خوشبحتانه اون خانم چیزیش نشده بود اما همین کار خانیر یعنی اقدام به قتل. البته خانیر هنوز محکوم نشده. فعلا متهمه. این اتهام بهش وارد شده. دستگیرش کردن ودستبند به دست همراه با دو مامور به زندان South Cotabato اوردنش. در واقع این زندان مخوف یک بازداشتگاهه. یعنی یه زندان موقته تا زمانیکه دادگاه برگزار بشه و متهم حکم بگیره. بیشتر زندانیهای این زندان منتظر دادگاه هستن.بعضیهاشون سالهاست که منتظر دادگاه هستن. بعضیها جند ماه منتظر میمون بعضیها چند سال. فرقی هم نمیکنه قاتل باشن یا قاچاقچی. برای زندانیها مهمترین چیز اینه که از اونجا جون به در ببرن.  خانیر دستبند به دست تازه از در ورودی زندان وارد شده. کاملا مشخصه که اضظراب داره. نمیدونه که چی قراره به سرش بیاد. لباس شخصیش تنشه و یه کوله پشتی داره. پلیسها وسایلش رو بازرسی کردن و ازش از سه جهت عکس انداختن و وارد زندان کردنش. زندان  محموعه ایه از چند ساختمان عریض و طویل سه طبقه که در مقابل این ساحتمونها یک حیاط بزرگ قرار گرفته. اون موقع که خانیر وارد شد زندانیها در هواخوری بودن. عجیب اینکه زندانیهای این زندان در فیلیین لباس فرم زندان بر تن ندارن. بلکه هر کسی لباسهای شخصی خودش رو پوشیده. همه با شلوارک و استین کوتاه یا شلوارک و رکابی توی حیاط زندان میچرخیدن. لباسهای رنگ و وارنگ و تابستونی. جز این هم انتظاری نیست. بس که هوا گرم و شرجیه. متوسط دمای هوا ۳۵ درجه است. در تمام طول سال.

محوطه زندان شبیه به یک بازارچه قدیمیه. کوچه و گذرهای کثیف و شلوغ داره. توی یه گذر ارایشگاه زندان هست. البته آرایشگاه اسم خیلی لوکسیه که با اغماض میشه به اون صندلی وسط گذر اطلاق کرد. یکی از زندانیها کارش اصلاح سر بقیه زندانیهاست. توی فضای باز یه صندلی گذاشته از زندانیها پول میگیره و موهاشون رو با ماشین از ته میزنه. گذر همه زندانیها به اونجا خورده. تیغ اون ماشین اصلاح در همون ساعت اولیه حضورش در زندان به سر خانیر هم خورد. خانیر غمگین و بهت زده روی صندلی نشسته بود و با حیرت موهاش رو میدید که داره کپه کپه از روی سرش میریزه پایین.  هنوز باورش نمیشد که کجاست. ئارد چه دنیایی شده؟ فقط چند ساعت قبلترش ازاد بود، در دنیای ازاد قدم میزد. و حالا روی صندلی پلاستیکی ارایشگاه زندان نشسته بود و داشت دونه دونه چیزهایی که از دنیای ازاد براش موئده رو از دست میداد. دور تا دورش بقیه زندانیها حلقه زده بودن.  ایستاده بودن به لودگی و خندیدن. معلومه که کار اخلاقی ای نیست اما شاید بهشون حرجی هم نباشه، دیگه در فضایی  که هستن و با امکاناتی که دارن ظاهرا این صحنه یعنی صحنه شکستن غرور یک زندانی تازه وارد و همشکل شدنش با بقیه زندانیها از نظر اونها موضوع بامزه ایه. یا نمیدونم شاید هم موضوع دل خنک کنیه که یه نفر دیگه هم از اون بیرون کارش به اینجا کشید و به ما ملحق شد. حالا فکر کنید چه فشار روحی ای به زندانی تازه وارد میاد

زندان South Cotabato  فیلیپین توسط خود زندانیها اداره میشه. یعنی غیر از اون لایه بیرونی زندان که پلیسها حضور دارن.زندانی رو پذیرش میکنن ازش عکس میگیرن و پرونده تشکیل میدن. بعدش دیگه یک مامور پلیس زندانی رو به داخل زندان میبره و تحویل یکی از گردانندگان زندان میده و میره. دیگه پلیسها نقش زیادی در داخل ساحتمون زندان ندارن. اما این گردانندگان کیها هستن؟ اونها خودشون زندانی هستن. همه چیز در داحل زندان دست اونهاست. قدرت در دست اونهاست. این مساله ایه که در زندانهای حیلی از کشورها وحود داره و مختص این زندان در فیلیپین نیست. اختیار اینکه زندانی تازه وارد در کدوم اتاق و کجای اتاق بخوابه و کی بره بیرون  و سایر چیزها با اونهاست. اون گرداننده ای که مسئول خانیر  بود اون رو به یک اتاق به بزرگی ۲۵ متر مربع برده. گفتم چقدر؟ ۲۵ متر مربع. حالا اینجا رو داشته باشید. ۶۹ زندانی در این اتاق زندگی میکنن. دیگه فکر کنم نیاز نباشه بگم که چقدر فضا کمه. ۶۹ نفر در ۲۵ متر مربع. البته اتاق پره از تختهای سه طبقه کهنه چوبی. اما هر چقدر هم که تخت باشه باز حوابکو نیست. آدمها پهلو به پهلوی هم درزا کشیدن.اون یکی از گرما پیراهنوش رو دراورده و با شلوارکه. یکی دیگه برهنه است و فقط با شورت دراز کشیده. فرض کن طبقه دوم رو بهت دادن. یعنی بهت گفتن اون نطه ار طبقه دوم مال توئه و از این به بعد باید روی اون تشک چرک بخوابی و بیشتر روز رو هم همو.نحجا کز کنی. دو نفر دیکه هم با این وضعیتی که گفتم یکی اینورته یکی هم اونور کنارت دراز کشیدن. دیگه فکر کنم شکنجه و آسیب روانی همین مساله کمتر از نداشتن ازادی نیست. بعد هم جایی که داری تخته، زمین نیست. نمیتونی راه بری. بالا سرت یه ردیف دیگه هم خوابیدن. از اطراف هم که توسط افرادیکه نمیشناسی احاطه شدی. ولی از این به بعد باید چسبیده به هم بخوابید. حالا این عزیزان کی ها هستن؟ توشون سارق هست، قاتل هست، قاچاقچی هست . تجاوزگر هم هست. طبیعیه که با این شرایط خانیر  گرخیده. کم میاره آدم. هر کسی هم که باشه کم میاره. یه دفعه آزادیش رو از دست داده، هر آن چیزی که داشته و هر آن کسی که میشناحته رو گذاشته اونطرف دیوار و اوردنش به اینور لای چند هزار نفر ادمی که حس میکنه باهاشون هیچ نسبتی نداره. ترسیده. به وضوح ترسیده. که قراره اینجا چه بلایی سرم بیاد. کار من چی میشه.  با اینها مگه من دووم میارم. جون سالم به در میبرم. تخت خانیر  طبقه سومه که گرمترین و بدترین جای اتاقه و تمام گرما و بوی بد اتاق به اونجا میره. زندانیها در طول روز چند ساعت به هواخوری میرن اما خانیر  سه روز اول رو  باید در همین اتاق باشه و فقط وقتیکه مسئولش بهش اجازه بده میتونه حیاط بره. اون هم فقط با همراهی همون مسئوله. با وجود اون هوای گرم هیچ مدل تجهیرات خنک کننده و تهویه ای در اتاق وجود نداره. این زندان برای ۵۰۰ نفر طراحی شده اما دو هزار نفر رو توش چپوندن. حتی زیر تختها هم شونه به شونه همدیگه دراز کشیدن. انکار نه انگار که اینها  آدمیزاد هستن. انکار که  قفس مرغه و تا جایی که میشده قفس رو پر کردن. گرما و عرق ریزون، نبود حریم خصوصی. ترس، خشم، ناامیدی و استیصال.

این زندان ساحتمونهای مجزایی داره. مثلا یه ساحتمون برای زندانیهای سالمند داره. یه زندان مجزا برای زندانیهای شرور و خیلی خطرناک داره. یه ساختمون داره که سلولهای انفرادی در اونجاست. و اگه یک زندانی از قانونی تحلف کرد برای تنبیه به اونجا فرستاده میشه.  یه ساحتمون هم  برای زندان زنان هست که چهارصد زندانی زن در اون نگهداری میشن. غیر از اینها آشپزخونه و عبادتگاه هم در ساختمونهای جدا وجود داره. یک ساختمون هم در نزدیکی درب ورودی قرار گرفته که مختص سالن ملاقاته و هفته ای یکبار ازش استفاده میشه. گفتم همه اینها در ساحتمونهای مجزا هستن و زندانیها طبیعتا فقط به بند و مناطق خودشون دسترسی دارن. دور تا دور همه این ساحتمونها دیوار مرتفعی هست، سیم خاردار روش کشیده شده. ۵ برجک نگهبانی در نقاط مختلف دیوار هست و از اونجا نگهبانها و دوربینها از بالا مراقب هستن که هیچ زندانی ای حتی به فرار فکر هم نکنه. اما تعداد نگهبانها به طرز عجیبی پایینه. دلیلش هم اینه که دولت فیلیپین هزینه هاش رو کم کرده و نمیخواد خرج زندان بده. در زندانی که بیشتر از دو هزار زندانی داره. فقط ۲۰ نگهبان مسلح در اونجا کار میکنن. برای همین هست که کارها رو سپردن به دست خود زندانیها. یعنی همون گرداننده ها.

این گرداننده ها یک رییس دارن که اون رییسه همه چیز رو زیر نظر داره. نفر اول داخل زندان اونه. یک روز بعد از ورود خانیر  به زندان مسئولش اون رو برای دیدار و به قولی عرض ارادت و دستبوسی خدمت رییس بزرگ برد. ریس بزرگ . البته در فیلیپین بخاطر پیشینه حضور اسپانیاییها از کلمات اسپانیایی زیادی استفاده میکنن. بهش میگن ال پرزیدنته. ال پرزینته به اقاییه پنجاه و چند ساله با ظاهری مرتب. شلوار جین و تی شرت سفید. توی حیاط روی صندلی نشسته بود و چند تا نوچه هم دور و برش ایستاده بودن. خانیر  و یه زندانی تازه وارد دیگه رو آوردن محضر آقای ال پرزدنته تا بهش معرفی کنن. ال پرزیدنته با یه لحن جدی طوری که یعنی اینجا رییس منم بهشون گفت که ما اینجا قوانینی داریم و شما هم باید اونها رو رعایت کنید. فهمیدید؟ بله قربان. اگه به من احترام بذارید و به حرفهای سرگروهها گوش کنید  مشکلی ندارید. بله قربان. قشنگ یه سیستم سلسله مراتبی دارن . در راس هرم ال پرزیدنته است و در لول بعدی سرگروهها هستن که مسلح به چوب دستی هستن. مسلح به سلاح سردن. و پرواضحه که تمرد از سرگروهها چه عواقبی رو در بر داره. قدرت در زندان خیلی تعیین کننده است. چون افراد هویت قبل از زندانشون رو از دست دادن، اینکه عنوانش در بیرون چیه، شغلش چیه و زندگیش چی بوده گذشته. اونها مال بیرونه. اینجا زندانی  اگه در این سلسله مراتب قدرت نقشی نداشته باشه اوضاعتش در زندان کمی خطرناکه. البته چنانکه در خارج زندان هم رایجه یک تبصره مهمی وجود داره. واون اینه که مگر اینکه پول داشته باشی. اگه پول داشته باشی اوضاعت میتونه فرق کنه. میتونی سیگار بکشی، میتونی از دکه زندان خوراکی و از همه مهمتر اب خنک بخری. بسکه گرم و شرجیه و هیچ وسیله برودتی وجود نداره، آب خنک خودش آپشنیه. البته اونها نمیدونن که ما در فارسی ضرب المثلی داریم که میگیم طرف رفته اب خنک بخوره یعنی رفته زندان. اما در زندان فیلیپین باید پول داشته باشی تا آب خنک بخوری. بقیه که این امکان رو ندارن باید از آب چاه بنوشن. که وضعیت بهداشتی خوبی نداره و خیلی از زندانیها بخاطر آب آلوده چاه دچار بیماریهای عفونی میشن.  البته کسی مثل ال پرزیدنته از این دست مشکلات نداره. ال پرزیدنته خودش یک زندانی متهم به قتله که ۱۳ ساله در اینجا زندانیه و در این سالها جایگاه خودش رو بعنوان قدرتمندترین فرد تثبیت کرده. در حالیکه گفتم از شدت کم بودن جا زندانیها بین هم میلولن اون یک اتاق و تحت اختصاصی داره. اتاقش تلویزیون داره و حتی یک موبایل هم داره.

زندانیها باید روزی دو بار در حیا ط بزرگ زندان حمع بشن تا یک ، فقط یک پلیس تنها به داحل بره و با کمک سرگروهها زندانیها رو شمارش کنه. حالا از دید زندانبان نگاه کنید ببینید چه استرسی رو تحمل میکنه. تنها بری به داحل زندانی که توش نزدیک دو هزار زندانی نگهداری میشه. بری اونها رو بشماری. رودریگو یکی از مامورهای پلیسه که ۱۸ سال در این زندان کار کرده. همیشه خواسش به سه چیز هست. خطر جانی که از طرف زندانیها متوجه خودش و نیروهاش هست. احتمال رشوه  گرفتن از زندانیها و همینطور اینکه مراقب باشه که  نکهبانها و زندانیها یک فاصله ای رو بین خودشون حفظ کنن. و نذاره که رابطه شحصی بین اونها شکل بگیره. رودریگو توی این ۱۸ سال  فشار رو روی گرده خودش حس کرده. میگه هر وقت موبایلم زنگ میخوره از ترس موهام سیخ میشن پیش خودم میگم باز چی شده.

ماهی یکبار پلیسها بدون اطلاع قبلی  به ساحتمون بندها میرن و از زندانیها میخوان که فی الفور بند رو ترک کنن. البته خیلی از این کارها هم با هماهنگی سردسته ها انجام میشه یعنی همون افراد ال پرزدینته.  زندانیها سریعا باید ساحتمون رو تحلیه کنن. موقع خروج دونه به دونه بازرسی بدنی میشن که چیزی رو از اتاق بیرون نبرن. بعد که سالن خالی شد مامورها به داحل سالن میرن و موشکافانه همه جا رو تجسس میکنن. لای رحتخوابها، زیر تخت، سقف توالتها همه جا رو . هر چقدر هم که بخاطر شراط بد بهداشتی اونجا کار ناخوشایند و حتی چندش آوری باشه اما مامورها با جدیت این کار رو میکنن و هر بار چند قلم جنس ممنوعه پیدا میکنن. از گوشی موبایل بگیر تا چاقوهای دست ساز و مواد مخدر. منظور چاقوییه که خودشون توی زندان درست کردن. بعد از کشف این اقلام اگه مامورها بتونن متوجه بشن که این اقلام متعلق به کیه برای اون زندانی گرون تموم میشه. میتونه به قیمت چند روز حبس توی سلول انفرادی یا ملاقات ممنوعی تموم بشه. موبایل رو که از روی سیمکارتش خیلی راحت میشه فهمید صاحبش کیه. اما اون اقلام ممنوعه مثل چاقوی دست ساز یا مواد مخدر رو به این راحتی نمیشه فهمید.

بیشتر کارهای داحل زندان بعهده سردسته هاست. مثلا عصر که میشه سردسته ها زندانیها رو از محوطه به داخل زندان هدایت میکنن. و بعد که زندانیها وارد اتاقهاشون شدن. نیروهای گارد میان و اتاقها رو قفل میکنن. بعد از اون زندانیها  ۱۲ساعت بعد رو پشت میله ها باید سپری کنند.  تا فردا بشه و اجازه بدن که از بند بیرون بیان و برن به هواخوری. دوازده ساعت تلاش و مبارزه برای زنده موندن. برای گرفتن هوای سالم. برای جون به در بردن از دعواها. برای گشنه نموندن. برای تقلای خوابیدن بین اون همه آدم. در دمای  ۳۵درجه ای کسی نمیتونه از گرما بخوابه. فقط تلاش میکنن تا حواس خودشون رو پرت کنن و زمان بگذره. کنار همدیگه بدون فاصله خوابیدن.  شب اولیه که خانیر  زندانه و میگه نمیتونم حتی نفس بکشم. به ازادی از دست رفته اش فکر میکنه و به همسر و چهار فرزندش. دلش براشون تنگ شده و براشون نگرانه که در نبود اون چه سرنوشتی در انتظار اونهاست. این فکرها کلافه اش میکنه.

اما درست همون موقع در بیرون از بند یک گروه سعادتمندی هستن که میتونن آزادانه در حیاط رفت وامد کنن. ال پرزیدنته و یارانش. همون سرگروهها. ال پرزینته که یه خورده فاز رهبر خردمند جمع رو گرفته میگه که اره اینجا همه با هم برابرند. غیر از بنده  که یک موقعیت خاصی دارم. بقیه زیر نظر من با هم برابر هستن. حالا انگار صدر اعظم موزامبیکه. والا.

اما دلیل ازدحام زندانهای فیلیپین برنامه ایه که رییس جمهور این کشور در سال ۲۰۱۷ برای مبارزه با مواد مخدر اجرا کرد. یه عده زیادی از قاچاقچیها رو زندانی کردن و بعد تازه  پلیس توی حیابونها افتاد دنبال قاچاقچیها به کشتنشون. اینقدر معتادها رو بدون محاکمه کشتن که قاچاقچیها و معتادها خودشون فوح فوج خودشون رو به پلیس معرفی کردن که اقا تو رو خدا مار و دستگیر کنید زندان باشیم ولی نکشید ما رو. اینجوری بود که هفتصدهزار نفر در انتظار دادگاه قرار کرفتن و کشور فقط ۱۶۰۰ نفر وکیل داشت. بحاطر همین باید ماهها و سالها در زندان بمونن تا نوبت دادگاهشون بشه.  بلکه تکلیفشون معلوم بشه. نمیدونن تا چند سال باید اونجا باشن و همین بلاتکلیفیه هست که کلافه شون کرده. برای همین دست به هر کاری میزنن که وقت بگذره. اگه پا بده ورزش میکنن. با درپلاستیکی بطری نوشابه یه بازی ای شبیه به تحته نرد درست کردن و بازی میکنن. برای نظافت جاهای کثیف زندان داوطلب میشن. یعنی با اینکه کار کثیفیه، بوی تعفن و احساس تحقیر شدن و همه اینها رو داره اما فقط میخوان که سرشون گرم باشه و به این بهانه از اون بند شلوع ۶۰-۷۰ نفری بیرون باشن. چون اگه مثلا داوطلب نظافت نشه باید بره توی ازدحام اتاق. دیگه ببینیند موندن در اون بند چیه که طرف حاضره اون توالتهای کثیف رو بشوره بلکه یکساعت کمتر توی بند باشه. افرادی هستن که ۱۵ ساله که در همچین شرایطی هستن. طرف چهل سله بوده زندانی شده و الان ۵۵ سالشه. نا امیده. بریده، میگه الان من برگردم به بیرون چیکار کنم؟ زندگیم رو باختم. جوونیم رفته. خانواده ام من رو طرد کردن. از طرفی اینجا هم جای موندن نیست. یک مشکل بزرگ دیگه اینه که همه همدرد هم هستن، یک درد رو دارن اما باز به هم اعتماد نمیکنن و نمیتونن حرفشون رو به هم بزنن.  همدرد هستن اما همدل نیست. فشار روانی اینقدر بالاست که بعضیها دچار جنون میشن. مشاعرشون رو از دست میدن.

جانیل یکی از زندانیهاست که ۵ ساله در زندان South Cotabato هست. بخاطر سرقت زندانی شده. در این ۵ سال ۲۳ بار برای جلسه استماع به دادگاه دعوت شده اما هر ۲۳ بار دادگاه جلسه رو به بعد موکول کرده. ۲۳ بار. جانیل ارزو میکنه که فقط دادگاهش برگزار بشه و تکلیفش معلوم بشه. . حالا حکم هر چی که میخواد باشه. با تمام وجودش آرزو میکنه که ایکاش میتونست زمان رو به عقب برمیگردوند و اینبار اون پول رو نمیدزدی. بس که بهای سنگینی رو برای اون اشتباهش پرداحت کرده. چیزی که بیشتر از همه اذیتش میکنه اینه که همسرش هم بحاطر همون دزدی بعنوان همدستش دستگیر شده و در بخش زنان زندان اون هم حبس میشکه. جانیل هر روز بار این عذاب رو بردوش میکشه که بخاطر اون بوده که همسرش هم پشت میله هاست. از این زجر میکشه که زنش هم نمیتونه بچه هاش رو ببینه. و از این عذاب میکشه که بچها ش در بیرون زندان تنها هستن  و با مشکلات زیادی دست و پنچه نرم میکنن. جانیل میگه فقط میخوام این کابوس تموم بشه. دیگه تحملش رو ندارم.

شنبه روزیه که خیلی از زندانیها منتظرش هستن. روز ملاقاته و خانواده زندانیها برای دیدنشون میان. الیته نه همه زندانیها. اونهایی که نزدیکان و بستگانی در بیرون از زندان دارن واون نزدیکان امکان اومدن به زندان رو دارن یا اصلا دوست دارن که به دیدن زندانیشون برن. چون بعضی از زندانیها اهل یک شهر دیکه ای هستن و رفت وامد براشون کار راحت یا ارزونی نیست. برای همین با اینکه زندانیها از حق ملاقات برخوردار هستن اما خیلی اوقات کسی رو ندارن که به ملاقاتشون بیاد. خانواده هایی که برای ملاقات اومدن باید در یک صف طولانی بمونن تا بازرسی بدنی بشن. تمام وسایل و تمام غذاهایی که برای زندانیشون آوردن بازرسی میشه. بعد منتظر بمونن تا اسمشون صدا بشه و نوبت ملاقاتشون سر برسه. دلیل این سختگیریها هم مشخصه دیگه. بیشتر اقلام ممنوعه ای که در زندان پیدا میشه رو ملاقات کننده ها براشون میارن و توی اون شلوغی روز ملاقات یه جوری به دست زندانی میرسونن. چون توی این زندان ملاقات حضوری انجام میشه و زندانیها میتونن تا سه ساعت در یک سالن بزرگ با خانواده هاشون وقت بگذرونن. معمولا ملاقات کننده ها برای زندانیهاشون غذا و پول و لباس میبرن. روز ملاقات پر مشغله ترین روز ماموران زندانه. همه چیز رو وارسی میکنن که مبادا مواد، موبایل، چاقو و اقلامی مثل اینها وارد زندان نشه. اگه دو بار یکی از این اقلام رو در وسایل یکی از ملاقات کننده ها پیدا کنن به احتمال زیاد اون زندانی حق ملاقات رو از دست میده.

اریل شش ماهه که به اتهام چاقوکشی در زندانه و در تمام این مدت هر هفته همسر و دو دختر خردسالش برای دیدنش به زندان میرن. دخترها با دیدن پدر بغلش میکنن و احساساتی میشن. اریل هم اونها رو بغل میکنه و میبوسه. هر دو طرف یه شدت به این اغوشها نیاز دارن و دلشون برای در اغوش  کشیدن در ارامش و در آزادی تنگ شده. همسر و دحترهای اریل براش یه عالمه خوراکی و کمی هم پول تو جیبی اوردن. دخترش یک گنجشک کوچک رو هم با خودش اورده. با بطری پلاستیکی نوشابه برای گنجشکه یه قفس ساخته  و به مرغ در قفس دونه میده. اریل هم که خودش هم الان یکی از  پرنده های قفسیه به گنجشک دون میده. انگار حال اون پرنده دربند رو خوب میدونه.

سالن ملاقات پره  و حال وهواش با سالن بند خیلی فرق داره. اما همه  زندانیها ملاقاتی ندارن. زندانیهای بی ملاقاتی از دور و با حسرت سالن ملاقات رو میپان و همه اون آغوشها و لبخندها رو رصد میکنن. رومیو گومزاز زندانیهاییه که در داخل زندان کارهای چوبی میکنه. وسعی میکنه کارهاش رو در روز ملاقات به ملاقات کننده ها  بفروشه. رومیو در پانزده سال گذشته هیچ ملاقاتی ای نداشته. جرم رومئو اینه که به یکی ازبستگان نزدیکش تجاوز کرده. برای همین خانواده اش اون رو طرد کردن. و سرنوشتش برای هیچکس مهم نیست. حتی در داحل زندان هم برای هیچکس از زندانیها وجود اون اهمیتی نداره. هیچکس باهاش حرف نمیزنه. در چنین وضعیتیه که اون برای زنده موندن بیشتر از هر کسی به پول احتیاج داره. این رو هم بگم که اینطور که کتوجه شدم در زندانهای سایر کشورها هم همینطوره. تجاوزگرها خصوصا تجاوزگران به کودکان طرد میشن و حنی زندانیهای دیگه بهشون آسیب میزنن.

خانیر داره تلاش میکنه تا با شرایط جدیدش در زندان عادت کنه اما با اینحال میگه هر روز داره وضعیتش سختتر میشه. خانیر در حایکه با کاسه و سطل روی خودش اب میریزه و بدنش رو در در گوشه ای از همون اتاق پرجمعیت میشوره میگه که من فقط میخوام از این وضعیت دربیام. اما افسوس که واقعیت چیز دیگه ایه و تازه زندگی اون در زندان South Cotabato شروع شده. و او هم مثل دو هزار زندانی دیگه باید منتظر بمونه که یه سال و ماهی سر برسه و دادگاهش برگزار بشه.

میخواهیم بریم به لندن در دسامیر سال ۲۰۱۹ . وقتیکه فقط چند هفته به کریسمس سال ۲۰۲۰ مونده بود. یه دختر بچه ۶ ساله به اسم فلورانس ویدیکامب به فروشگاه زنجیره ای تسکو در شهر لندن رفت. فلورانس میخواست یک کارت تبریک کریسمس بخره که به دوستش بده. به سلیقه خودش یه کارت بامزه انتحاتب کرد. از این کارتهای جینگیلی که بچه های اون سنس دوست دارن.  روی کارت عکس یه بچه گربه با کلاه بابانوئل بود. کارت رو خرید اما وقتیکه  بازش  کرد ک بخواد متنی رو روش بنویسه دید که داحل کارت از قبل یه متنی با خودکار روش نوشته شده. متن داخل کارت واقعا شوکه کننده بود. روی کارت اینطور نوشته شده بود که : “ما زندانیان خارجی هستیم که در زندان کینگ پو Qingpu درشانگهای چین زندانی هستیم. اینجا ما رو بر حلاف میل خودمون محبور به کار میکنن. کار اجباری.  لطفاً به ما کمک کنید و به سازمان حقوق بشر اطلاع دهید.” بعدش هم زیرش نوشته بود لطفا با آقای پیتر همفری تماس بگیرید. پر واضحه که دختربچه طفل معصوم بدجور ترسیده بود. برای همین به پدرش موضوع رو گفت. پدر فلورانس هم موضوع رو جدی گرفت و یه جستحویی در اینترنت کرد و توی پلتفرم لینکدین همون فردی که بهش آدرس داده بودن یعنی پیتر همفری رو پیدا کرد. ازش پرس و جو کرد که آقا داستان چیه، دوربین مخفیه؟ سر کاریه؟ پیتر همفری یک روزنامه‌نگار سابق بریتانیاییه که بنا به دلایلی خودش هم در سال ۲۰۱۵ مدت چند ماه رو در همون زندان در شانگهای چین زندانی بوده.

پیتر همفری میگفت که من نمیدونم دقیقا چه شخصی این متن رو نوشته اما حتما یکی از کسایی بوده که وقتیکه من در کینگ پو زندانی بودم من رو میشناحته. و بعد هم اینکه در اون زندان زندانیها مجبور به کار میشن رو تایید کرد. اونجا بود که موضوع به مطبوعات بریتاینا کشیده شد و مثل بمب صدا کرد. که اره تسکو، فروشگاه زنجیره ای کشورما کارتهایی رو میفروشه که توسط زندانیها و اون هم با کار اجباری تولید شده. بعدش تسکو افتاد دنبال ماجرا، پای دیپلماتهای دو کشور باز شد و کلی جنجال. من در یکی از منابعی که داشتم داستانی که در خود زندان اتفاق افتاده بود رو هم پیدا کردم. که جالبه اون رو هم بگم. لئو یک زندانی خارجی بود که سه سال توی کینگ پو در چین حبس کشیده. مشکلات زیادی رو اونجا داشته. و از اون سحتگیریهایی که زندانبانها داشتن به خبرنگارها گفته. مثلا میگه یکبار یه زندانی مسیخی با صدای بلند دعا خونده. توی زندان یک کشور کمونیستی. زندانبانها اومدن دست و پاش رو با طناب به چوب بستن. طوریکه یک روز نمیتونسته تکون بخوره. باطلبع بعد از یک روز توی خودش دستشویی کرده و نخوابیده و اینها. و شکنجه های دیگه. مثل بیخوابی دادن به زندانی. لئو میگه که کینگ پو زندان نیست، مثل چرخ گوشته.ساحته شده که زندانی رو نابود کنه. میگه ایده کینگپو اینه که به مردم بیرون نشان بده که نمی توانید با دولت درگیر بشید. اونجا یک اردوگاه کار عظیمه. اصلا دستگیری افراد در چین یک صنعت پولسازه.  لئو تعریف میکنه میگه اون روز توی چاپخونه  زندان متوجه شدیم که این کارتهای کریسمسی که چاپ میکنیم قراره که به برتانیا بره.  یکی دوتا از زندانیها رفتن مقابل دوربین مداربسته چاپحونه زندان ایستادن که تصویری ثبت نشه، بعدش ده تا کارت رو یواشکی توی لباسم جاسازی کردم. بعدش که به اتاقم رفتم روی کارتها این پیامها رو نوشتم و بعدا اورم لای بقیه کارتها گذاشتم. هیچ امیدی نداشتیم، اما گفتیم حالا این کار رو بکنیم بلکه صدامون رو یه نفری بیرون از زندان بشنوه. لئو میگه که چند هفته بعد وقتیکه اتفاقی داشتم توی زندان تلویزیون تماشا میکردم خبر مربوط به کارت ما در تسکوی لندن رو دیدم و داشتم از هیجان منفجر میشدم وبی اختیار گریه میکردم.

افشای این مساله باعث شد که خیلی از شرکتهایی که با چین کار میکنن نسبت به استفاده از نیروی کار اجباری کمی بیشتر حسایت به خرج بدن. چین یکی از بزرگترین سیستم های کار کیفری در جهان را دارد و خروجی کار زندانیهای چینی رو شرکتهای بزرگ دنیا استفاده میکنن از خودروساز تا شرکتهای حوزه فناوری. مدافعان حقوق بشر می گویند که این سیستم کاری استانداردهای بین المللی علیه کار اجباری را زیر پا میذاره. از اونطرف پکن معتقده که کار در زندان  قانونیه، و همه چیز مطابق با قانون انجام می شود. زندانیهایی که از زندان در اومدن میگن که بله کار خوبه. کار باعث میشه زمان توی زندان زودتر بگذره . نمیشینی یه جایی و فقط به آزاد نبودنت فکر بکنی. یه کاری میکنی. حوصله ات سر نمیره. یه حرفه ای یاد میگیری، یه دستمزد کوچکی هم بهت میدن. خب بد نیست که اما مشکل با کار اجباریه. یعنی اینکه تحت هر شرایطی باید کار کنی و اگه نکنی تبدیل میشی به دشمن. حقوقی که بعنوان یک انسان و بعنوان یک زندانی داری رو از دست میدی. نمیذارن با خانواده ات تماس بگیری و یا تنبیه میشی. انتظار دارن مثل یک کارگر ورزیده و کاری چینی سخت کار کنی. توی اپیزود کارخانه امریکایی در مورد فرهنگ کار چینیها صحبت کردم . اینکه چینیها خودشون سخت کار میکنن و از بقیه هم انتظار دارن همونطور بکوب کار کنن. حالا فرض کنید یه فرد خارجی که در چین زندانیه چه فشار کاری رو باید تحمل کنه.

یه مورد دیگه عجیبی که موقع تحقیق در مورد زندانهای چین بهش برخورد کردم موضوع گلد فارمینگ هست. گلد فارمینپ رو شاید بشه پرورش طلا ترجمه کرد اما منظور از گلدفارمینگ یه روشی از پول در اوردن از طریق گیمینگ و صنعت بازی هست. چحوریه؟ اینطوری که توی بازیهای کامپیوتری خیلی اوقات شما بعنوان بازیکن باید مساله ای رو توی بازی حل کنی، یا حرکتی انجام بدی و بعد بعنوان امتیاز طلا بهت تعلق میگیره. مثلا میگه هزار سکه طلا. منتها این طلا مجازیه دیگه، فقط توی بازی اعتبار داره دیگه. اما توی خیلی از بازیها شما میتونید طلایی که به دست اوردید رو به سایر بازیکنها بفروشید. مثلا یه بازیکن مبتدی میخواد طلا یا همون امتیازهای شما رو بخره تا بتونه بره به مرحله بعد، به شما پول میده، پول واقعی میده. اینحوری بوده که صنعت گلد فارمینگ شکل گرفته. یه عده آدم فقط کارشون اینه که صبح تا شب بازی میکنن امتیاز به دست میارن و اون امتیاز رو به بازیکنهای دیگه میفروشن. البته این موضوع درچند سال گدشته خیلی کمتر شده ولی در دهه های ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ رواج بیشتری داشت. حالا ربط این موضوع به زندانهای چین اینه که در سال ۲۰۱۱ مواردی گزارش شده از اینکه زندانبانها زندانیهای چینی رو مجبور میکردن که شبها گیم بازی کنند، امتیاز به دست بیارن تا زندانبانها بتونن اونها رو بفروشن. زندانی مجبور میشده تا جایی که میتونه بازی کنه و اگه خوابش میبرد کتک میخورد. گرچه موضوع گلد فارمینگ در زندانهای چین بعد از اون دیگه گزارش نشده یا خداقل من گزارشی رو پیدا نکردم اما درکل این موضوع نشون میده که گردانندگان زندانهای چین زندانی رو بعنوان یه منبع کسب درآمد میبینن. یادتون میاد حرف نلسون ماندلا رو؟ از زندان یک کشور میشه اون جامعه رو شناخت. میشه فهمید ارزشهای حاکمان اون کشور چیه؟ از زندانی هم بعنوان نیروی کار استفاده میکنه و پول در بیاره.

خب برگردیم به چین. در مورد زندانهای عادی چین صحبت کردیم و اینکه زندانیها محبور به کار هستن. اما در بین زندانهای چین یک زندان مرموزی هست که جایگاه خاصی داره. زندان Qincheng که در حومه بیجینگ یا همون پکن واقع شده. غیر از تصویر هوایی از بالای این زندان میشه گفت تصویری از داخل این زندان وجود نداره. اما روزنامه نگارها تونستن با بعضی از زندانیهای سابق اونجا مصاحبه کنن. زندان Qincheng جاییه که کارگزاران سابق  دولت و اعضای سابق حزب کمونیست اونجا زندانی میشن، سیاستمدارانی که متهم به فساد مالی شدن اونجا میرن و سیاستمدارانی که از نظر سیاسی برای امنیت کشور تهدید محسوب میدشن. و البته بعضی از زندانیهای سیاسی سرشناس چینی، یعنی مخالفان خزب کمونیست هم اونجا زندانی هستن. اما گفتم بیشتر زندانیهای این زندان متهمان یقه سفید هستن، یعنی کارگزاران سابق حزب کمونیست.

مائو تسه تونگ یا کسی که ما اون رو مائو میشناسیم بنیانگزار جمهوری خلق چین بود. مائو در سال ۱۹۵۷ در یک سخنرانی ای توضیح داده بود که بنا به دلایلی زندانیان سیاسی رو نباید اعدام کرد. بعدش هم دلایل خودش رو لیست کرده بود. گفته بود که اولا اینکه وقتی یه نفری رو اعدام میکنیم، بعداً برای اینکه عدالت رو رعایت کرده باشیم محبور میشیم که همه افراد دیگه ای که همون جرم رو کردن رو هم اعدام کنیم. یعنی دیگه میافتیم توی یه دوری که هر کی این کار رو کرد باید از دم تیغ بکذره و کلا راه نجات عده زیادی  رو میبنیدم. دوم اینکه هر چقدر هم که ما سیستم قضایی دقیق و درستی داشته باشیم اما همیشه امکان این وحود داره که مجرمی  رو به اشتباه اعدام کنیم یا از اون بدتر افراد بی گناه رو اشتباها اعدام شوند. دلیل سومم اینه که با اعدام زندانی یکی از شواهد اصلی اون پرونده از بین میره. یعنی راه برای تخقیق دوباره در مورد پرونده از بین میره. دلیل چهارمم اینه که گیریم که زندانی سیاسی رو کشتیم، چه اتفاقی میافته؟ تولید کشور افزایش پیدا میکنه؟ تحقیقات علمی رشد پیدا میکنه؟ دفاع ملی تقویت میشه؟ تایوان آزاد میشه؟ نه هیچکدوم فقط جان یه نفر رو گرفتیم. و در انتها دلیل پنجمم اینه که با اعدام کردن منتقدان نظام کمونیستیمون متهم به کشتار بیش از حد میشه.و این باعث بدنامی ما خواهد شد. بنابراین درسته که مخالفین ما آدمهای شروری هستن اما مامیتونیم بعد از دستگیری اونها رو به افرادی مفید برای جامعه تبدیل کنیم. این حرفهای مائو اولین رهبر حمهوری خلق چین بود.

حالا برگردیم به زندان Qincheng. این زندان با این نیت ساخته شده که این صحبتهای مائو روی زمین نمونه. به جای اعدام کردن  زندانیان سیاسی در زندان Qincheng ، به کار گرفته بشن. از دید مقامات چین دارم میگم ها. والا  معلومه که نه تنها زندانی سیاسی نباید اعدام بشه، بلکه اصلا نباید چیزی به اسم زندانی سیاسی وجود داشته باشه. حالا نقد اصلی راحع به اعدام به کنار. فعال سیاسی، منتقد سیاسی باید در قالب احزاب فعالیت بکنه، نظر خودش رو بگه. و تا زمانیکه دست به اسلحه نبرده وامنیت کشور رو به خطر ننداخته فعلیت بکنه ولو در مخالفت با حزبی که امروز قدرت رو در دست داره. اداره زندانهای چین زیر نظر وزارت دادگستری انجام میشه اما زندانQincheng تنها زندانیه که زیر نظر وزارت امنیت عمومی چین اداره میشه. نه که زندانیها متفاوت هستن برای همین رویه ها توی این زندان هم متفاوت از بقیه زندانهاست و اونجا رو بعنوان راحتترین ندامتگاه چین میشناسن.

مجرمهای عادی به زندانهای دیگه  فرستاده می شن. اینجا زندان پادم مهم هاست. مشهورترین زندانی سیاسی تاریخ چین فردیه به اسم لیو شیائوبو. بذارید یه توضیخ کوچکی راجع بهش بدم. لیو شیائوبو، این اقا نویسنده بود، دکترای ادبیات چینی داشت. در زمان دانشجوی اش توی جنبش دموکراسی خواهی میدان تیان آمن حضور فعال داشت و حز رهبران  دانشجوها بود و بحاطر همین هم  ۲۱ ماه زندانی شد. منتها فعالیتهاش رو ادامه داد و بعد دوباره به سه سال به اردوگاه کار اجباری محکوم شد. بعد از آزادی دوباره در برابر نظام تک حزبی ایستاد و از حکومت خواست که اجازه بدید در کنار حزب کمونتیست احزاب دیگه هم فعالیت بکنن. پیش بینی اش سحت نبود، برای بار سوم در سال ۲۰۰۹ دستگیر و به ۱۱ سال زندان مجکوم شد. یکسال بعدش از طرف کمیته صلح نوبل بعنوان برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۱۰ انتخاب شد. که خب زندانی بود و دولت چین بهش اجازه خروج نمیداد. تازه نه تنها خودش زندانی شد که هیچ همسرش رو هم حبس خانگی کردن نتونه از چین خارج بشه. اما در هر صورت لئو شیائوبو مبتلا به سرطان شده بود و چند سال بعدش در سال ۲۰۱۷ از دنیا رفت. طبعا بخاطر همه این اتفاقات، کارهایی که کمرده بود و جایزه نوبل و غیره اون مشهورترین زندانی سیاسی چینه بوده. این توضیح رو راجع بهش دادم که بگم که اون هم مدت ۱۸ ماه در همین زندان در حبس بود. کرچه بیشتر زندانیهای اونجا اعضای سابق و بلندپایه حزب هستن. از وقتیکه شی جین پینگ ریس حمهور چین شد بیشتر از ۱ میلون مقام چینی به اتهام فساد اداری مجازات شدن. بیشتر از یک میلیون نفر. فکر کنید.در لولهای محتلف. بعضیها رده بالا بودن به قول خودشون ببر بودن، وبعضیها هم رده پایین بودن باز به قول خودشون مگس معمولی بودن. این اصطلاحات رو به کار میبرن. زندان Qincheng قفس ببرهاست. اون مگسهای معمولی رو میفرستن زندانهای دیگه. Qincheng جاییه که مهره های سوخته ای که وجودشان حتی در زندان هم هنوز برای سیستم مهمه اونجا زندانی میشن. و برای همین در زندان یه وقتهایی امتیازات ویژه بهشون میدن. گرچه زندان زندانه و امکانات خاصی غیر از تخت وسلول ندارن. اما حئداقل مثل بقیه زندانها ازشون کار احباری نمیکشن. مثلا یکی به باغبانی علاقمنده باغبانی میکنه. یکی به خوشنویسی علاقمنده، خوشنویسی تمرین میکنه و کارهایی از این دست. یا مثلا یکی از مقامات رده بالای سابق براش مهم بوده که یونیفرم زندان نپوشه. بهش اجازه دادن که کت و شلوار بپوشه. توی زندان با کت و شلوار میگرده. همچین ادم رسمی ایه. Qincheng زندان خاصیه و زندانبانها هم راجع به این مساله توجیه هستن. بهشون گفته شده که این زندانیان افراد عادی نیستند و نباید بهشون آسیبی بزنید. این هم از زندان Qincheng.

اما قبل از اینکه پرونده چین رو اینجا ببندیم بذارید راجع به یک زندان بزرگ هم صحبت کنم. یک زندان تقریبا به اندازه مساحت ایران در داخل چین. دارم راجع به استان Xinjiang صحبت میکنم که اویغورها ساکنش هستن.  الیته مردم اونجا، همین اویغورها میکن که اسم منطقه ما ترکستان شرقیه. Xinjiang  یا ترکستان شرقی بخشی از چینه که هم مرز با پاکستان  و افغانستان و تاجیکاستان و چندکشور اسیای میانه است. و بیشتر مردمش مسلمان هستن و از اقوام ترک تبار به حساب میان.برای همین با سایر مناطق چین از نظر زبان و فرهنگ و مذهب متفاوتن. حتما شنیدید که چندین ساله که  دولت چین برنامه های محدود کنده ای رو در اون منطقه اجرا کرده و دنبال اینه که فرهنگ چینی رو در اونجا جا بندازه. تغییر فرهنگ. منتها روششون روش فرهنگی نیست، روششون زور و فشاره. از هر ۲۵ نفر در این استان یک نفر در زندان هست. ما میگیم زندان، دولت چین میگه اردوگاه. میگه اینها تهدید تروریستی هستن و ما توی اردوگاههامون به این افراد زبان چینی اموزش میدیم، مهارتهای فنی و حرفه ای یاد میدیم و افراط گرایی رو از بین میبریم.این حرف حکومت چینه. رفتار جکومت چین با این مردم واقعا وحشتناکه اما بخاطر رابطه خوبی که چینیها با کشورهای مسلمان دارن تقریبا تمان کشورهای مسلمان راجع به این مساله سکوت کردند. بیشتر از ۱ میلیون نفر از مردم اویغور در اردوگاههای کار اجباری به سر میبرن. در زندان سالنهای تولیدی محتلف هست که زندانیها صبح تا شب فقط کارشون تولیده و اونها مجبورن که کار بکنن و چه بسا محصولی که ما از چین سفارش دادیم و الان داریم ازش استفاده میکنیم هم ساخته دست همین زندانیها باشه.

خب تا اینجا در مورد زندانهای فیلیپین و چین صحبت کردم و کمی هم راجع به حقوق زندانیان و چالشهای گرداندگان زندان گفتم.  موضوع زندان وافعا پر از نشنیده های غافلگیر کننده است . در اپیزود بعدی در  مورد زندان در امریکا، ایران و اسکاندیناوی و چند جای دیگه صحبت میکنم.  هدف اینه که با مفهوم زندان فضای حاکم بر زندان آشنا بشیم مشکلات زندانی رو بفهمیم و و کم کم نسبت به موضوع زندان و زندانی حساسیت بیشتری داشته باشیم. من دیگه همینجا این اپیزود رو تموم میکنم احازه بدید از مانی اثنی عشری تشکر کنم بابت کمکش برای طراحی پوسترهای پادکست داکس. طراحی اپیزود حسیدیها و دردسرهای مد کار خود مانیه. پوستر بقیه اپیزودها رو هم شبیه به همون الگو دوباره طراحی کردم. ممنونم از دوست عزیزم نیما بیگلر بیگی برای کنترل و بازبینی متن این اپیزود. ممنون از مانی و نیمای عزیز. یاد اوری کنم که متن اپیزودها رو کم کم داریم هم در وبسایت پادکست داکس و هم صفحه داکس در وبسایت ویرگول میذاریم. میتونید  متن رو بخونید و تصاویر مرتبط با متن هر اپیزود رو هم همونجا ببینید. مرسی از شما شنونده ها بابت پیامهای پرمهرتون و پیگیریتون برای انتشار پادکست. من واقعا دوست دارم که زودتر و بیشتراز این پادکست بسازم اما یه وقتهایی مشغله کاری این اجازه رو بهم نمیده. گرچه اپیزود بعدی یعنی قسمت دوم پست میله های زندان رو تا دو زهفته بعد از انتشار این اپیزود منتشر میکنم. به هر حال ممنونم که شرایط رو درک میکنید و حمایتتون رو ادامه میدید. دمتون گرم و تا اپیزود بعدی خداحافظ.

 

 

تازه‌ترین اپیزودها

جمهوری ایرلند

جهان در سال ۲۱۰۰

دیرپایی، راز بلوزونها

0 0 رای ها
امتیاز به اپیزود
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها