اپیزود 42

پشت میله های زندان، قسمت دوم

اشتراک‌گذاری:
تلگرام
واتساپ
توییتر

نلسون ماندلا در مورد زندان جمله معروفی دارد. میگوید تاوقتیکه زندان یک کشوری را ندیدی نمیتوانی آن ملت را به درستی بشناسی و قضاوتشان کنی. حرف درستی است و از شرایط حاکم بر زندانهای یک کشورمیشود فهمید که اوضاع اقتصادی و سیاسی آن کشور چطور است، و یا مردم جامعه چه ارزشهایی دارند. در این اپیزود با هم میخواهیم به زندانهای امریکا، ایران فنلاند و چند کشور دیگر برویم، میخواهیم ببینیم یک متهم بعد از دستگیری چه بر سرش میاید. چه چیزهایی را از دست میدهد، چه رنجهایی میکشد واز طرف دیگر چه حقوقی دارد.

 

کانال یوتیوب داکس

اینستاگرام پادکست داکس

تلگرام پادکست داکس

صفحه پادکست داکس در ویرگول

دفاعیه کارشناسی ارشد ضیا نبوی 

 

  • Behind Bars: South Cotabato Jail, Philippines | World’s Toughest Prisons
  • Behind Bars: Urso Branco, Brazil | World’s Toughest Prisons
  • RUSSIA’S ALCATRAZ – The toughest prison on Fire Island
  • Prisoners In Finland Live In Open Prisons Where They Learn Tech Skills
  • In the hell of Japanese prisons
  • How Tough Is Singapore Prison Life? | Inside Maximum Security
  • Behind Bars: The World’s Toughest Prisons – San Pedro Prison
  • Louis Theroux: Behind Bars, San Quentin Prison
  • Behind Bars-Shanghai maximum security prison (Qing pu 1998)
  • Mysterious Qincheng Prison
  • Russia’s Toughest Prisons 2011

سلام. من پیمان بشردوست هستم و شما دارید اپیزود چهل و دوم پادکست داکس رو میشنوید.

 

در اپیزود  قبلی یعنی اپیزود ۴۱ در مورد زندانها درفیلیپین و چین صحبت کردم. اینکه زندانی چطور وارد زندان میشه. اونجا چه روالی در انتظارشه.  مساله ازدحام در زندان فیلیپین رو توضیح دادم. در مورد موضوع کار اجباری در زندانهای چین گفتم. در مورد یک  زندان خاصی که چینیها برای حبس کردن سیاسیون رده بالاشون دارند صحبت کردم. به موضوع گلد فارمینگ و همینطور زندانی   کردن اویغورها هم اشاره کردم. اول اپیزود قبل گفتم که زندان در هر جایی از دنیا که باشه بالاخره  جای دلپذیری نیست. اما کیفیت زندان و مسائلی که زندانی باهاش مواحه میشه در کشورهای مختلف میتونه خیلی متفاوت باشه. گفتم نلسون ماندلا اعتقاد داشت که با دیدین زندانهای یک کشوره که میشه فهم عمیق  و درست تری از اون کشور پیدا کرد. برای همین وقتیکه داریم در مورد زند ان یک کشوری صحبت میکنیم در وافع به نوعی داریم وضعیت  سیاسی و اقتصادی و احتماعی اون کشور رو هم بررسی میکنیم.  توی این اپیزود میخواهیم در مورد زندانهای امریکا، ایران و فنلاند هم صحبت کنیم و ببینیم زندانهای این کشورها چطور هستن. لابلای این مطالب در مورد حقوق زندانیها و چالشهای گردانندگان زندان هم حرف میزنم. دیگه بیشتر از این توضیم نمیدم و و میریم سراغ قسمت دوم از محموعه دو قسمتی پشت میله های زندان.

در بیرون شهر سانفرانسیسکو یکی از قدیمیترین و بدنامترین زندانهای امریکا واقع شده. قدیمیترین یعنی چقدر قدیمی؟ خیای قدیمی. صد و هفتاد سال پیش ساحته شده. زندان  San Quentinشهرتش بخاطر تعداد بالای زندانیهایی هست که در انتظار اعدام داره.  و جاییه که تعداد زیادی قاتل و سارق و آزارگر جنسی در اون زندانی هستن. حتی بعضیها قاتل سریالی هستن و چند نفر رو کشتن. اتفاقا در اطراف سانفرانسیسکو یک زندان معروف دیگه هم وحوئد داشته زندان مخوف آلکاتراز که فرار ازش غیر ممکن بود ولی بحاطر هزینه های بالای نگهداریش الان چند دهه است که بسته شده.  اما این زندان سن کوئنتین که اون هم در اطراف سانفراسیسکو هست هنوز برقراره و شهرت این هم کمتر از آلکلتراس نیست. در موردش کلی کتاب و فیلم و مستند ساخته شده.

نمیدونم  لویی ثرو  رو میشناسید یا نه. لویی ثرو مستندساز شبکه بی بی سی هست. یه انگلیسیه . اون دو هفته توی این زندان حضور داشت و با زندانیها گفتگو کرد. لویی ثرو مستندساز معروفیه یا بهتره بگم یک روزنامه نگار تحقیقیه. احتمالا اگه چهره اش رو ببینید بشناسید. فوی العاده آدم جسوریه و کارهای خیلی جالبی رو ساخته. به نظرمن چیزیکه مستندهاش رو جذاب میکنه اینه که اصلا خودش رو نمیبازه و در موقعیتهای ترسناک و در مقابل آدمهای خطرناک سوالهای شجاعانه ای میپرسه. این رو هم بگم ها. لویی ثرو اهل بازجویی کردن و قضاوت کردن سوژه اش نیست.  دیدید بعضی از خبرنکارها و روزنامه نکارها خودشون یه پا بازجو هستن؟ اما این اینطور نیست. در عین اینکه فاصله اش رو با یک مجرم حفظ میکنه بهش بی احترامی هم نمیکنه، قضاوتش نمیکنه. اما بله سوالات چالشی میپرسه تا متوجه بشه دنیای این آدم چیه. چرا همچین عقیده ای داره و چرا همچین دست به همچین کاری زده.

برخلاف زندانی که در فیلیپین تشریح کردم این زندان امکانات امنیتی فوق العاده بالا و نیروهای امنیتی زیادی در خودش داره. یادتونه در مورد زندانهای چین هم گفتم که زندانیها در اونجا کار میکنن کار احباری میکنن. و در زمانیکه در بند هستن هم نظم بالایی در اتاقهای زندان برقراره. اما در امریکا و در زندان سن کوئنتین زندانیها کار نمیکنن و بیشتر روز رو در سلولهای کوچک باید بگذرونن. هز پنج شش نفر توی یک سلول کوچک هستن. تختهای دو طبقه ای دارن. خیلی از محکومین ادمهای درشت هیگلی هستن که از موندن در سولهای کوچک به تنگ اومدن. عصبی هستن. میخوان از سلولشون بزنن بیرون. اما زمان هواخوری فقط چند ساعت در هفته است. موندن زیاد در سلول، نمیتونن راه برن نمیتون انرژیشون رو تحلیه کنن. اینها باعث میشه که زندانهیا پرخاشگر باشن. در داحل بند همیشه سر و صدا و داد و فریاده. مثلا پنج نفر از داخل این سلول با دو نفر از یک سلول دیگه کل کل میکنن. شوخی میکنن. میخندن. بین خودشون داحل سلولها دعوا میکنن. خلاصه محل پرتنشی هست. با این اوصاف زندانیها حتی وقتیکه در داحل سلول هستن هم میتونن برای دیگران خطر ناک باشن. برای همین هم لویی باید با جلیقه محافظ وارد زندان بشه که اگه یه زندانی به هر دلیلی بهش حمله کرد یا چیزی رو پرتاب مرد تا حد زیادی جلوی اسیب رو بگیره. اصلا وارد بندهای این زندان که میشی از اون سکوت و نظم اجباری که مثلا  در زندانهای روسیه و ژاپن هست خبری نیست. سرو صدا و شیطنتهای زندانیها واقعا بالاست. قشنگ معلومه که زندانبان بودن توی همچین زندانی قدرت جسمی و روحی بالایی رو میطلبه.  لویی از یکی از افسرهای زندان پرسید کارت رو دوست داری ؟ اینکه بیشتر روزت رو با محکومینی  سرو کله میزنی که خیلیهاشون سابقه خیلی بدی دشاتن برات اوکیه؟ اون افسر پلیس مگثی کرد و گفت آره دوست دارم چون خیلی از حرفهایی که زندانیها میزنن و کارهایی که بامزه است و باعث خنده من میشه. یه روز دیگه ای لویی از یه افسر دیگه پرسید به زندانیها چطور نگاه میکنی؟ مثلا زندانیها رو یه عده آدم بالذاته خلافکار میبینی یا یه ادمی مثل خودت میبنی که یه جاهایی از زندگیشون تصمیمات اشتباه کرفتن؟ اون افسر گفت معلومه که اره. من خودم صدبار توی زندگیم تصمیمات اشتباه گرفتم که ممکن بود زندگیم رو به جاهای بد بکشونه. لویی ازش پرسید پس چرا اینطور نشد؟ چطور شد که از مسیر خارج نشدی؟  گفت نمیخواستم مادرم رو ناامید کنم. همین. اینجا این مکالمه ساده برام خیلی جالب بود و من دلم نمیاد به این مساله اشاره نکنم که این موضوعی که بهش اشاره کرد نکته فوق العاده مهمه. همین که نمیخواستم مادرم رو ناامید کنم. نمیخواستم پدرم از دستم عصبانی بشه. تحقیقات زیادی وحود داره در مورد نقش خانواده و نقش پدر و مادر در جرم  فرزندان. مثلا در یک گزارشی که وزارت دادگستری امریکا منتشر کرده بود میگفت که  پسربچه ای که از داشتن پدر بی بهره است. حالا بدلیل از دست دادن پدر یا جدایی والدین، احتمال اینکه  در بزرگسالی به زندان بیافته سه برابر بیشتر از سایر بچه هاست. سه برابر. ببینید چقدر یک کودک توی این مساله نقش داره؟ هیچی. اما چقدر کیفیت زندگیش متاثر میشه؟ خیلی زیاد.  البته لازم به ذکره که هم وجود پدر و مادر برای تربیت بچه ها مهمه و هم کیفیتشون. نحوه تربیت کردنشون. ا

لویی با یک زندانی سی و چند ساله به اسم نولان صحبت کرد. در نگاه اول نولان یه آدم باحال و خوش مشربه و اصلا نمیتونی فکرش رو  بکنی که این آدم عضو یک باند تبهکاری بوده. البته اینطوریه که عضو باند بوده اما بعدا از اون باند بیرون اومده . اما حالا که به زندان افتاده چندین زندانی دیگه هم اونحا هستن که هنوز به اون باند وفادار هستن و براساس قوانین نانوشته ای که باندهای تبهکاری دارن کسی که به باند خیانت کنه سزاش مرگه. برای همین در داحل زندان هم اون زندانیها خیلی راحت میتونن یه بلایی سرش بیارن. آدمهایی مثل نولان که از باندهای تبهکاری در یمان و بهشون خیانت میکنن نه در بیرون زا زندان امنیت دارن و نه حتی در داخل زندان.برای همین نولان بخاطر امنیت خودش همیشه و همیشه باید در سلول انفرادی زندانی باشه.

زندانیهای زندانSan Quentin در هفته فقط چند ساعت وقت هواخوری دارن. غیر از اون چند ساعت و زمان دوش گرفتنشون بقیه اوقات رو در سلولهاشون هستن. یه روز وقیتیکه زمان هواخوری زندانیها بود لویی همراه فیلمبرداش و چند مامو پلیس که مراقبش بودن به داخل حیاط رفتن تا با زندانیها گپی بزنه.  زندانیها همگی شلوار و پیراهن آستین کوتاه نارنجی رنگ پوشیده بودن که توی زندانهای امریکا اونطور رایجه.  خیلیهاشون هم پیراهانهاشون ر در اورده بودن و بدنهای پر از حالکوبیشون رو میتونسیتی ببینی. کلا خالکوبی کردن از قدیم بین زندانیهای خیلی از کشورها رایج بوده. از زندانیهای روسی تا امریکایی و ایرانی. خالکوبیهای خیلی از زندانیهای همین زندان حالت بیانیه داره. نمادها و شکلهایی رو روی بدنشون کشیدن که اعتقاداتشون رو نشون میده. حرم زندانی زو نشون میده. تعداد دفعات دستگیری و زندانی شدنشون رو نشون میده.  یا عضویت در باندشون رو نشون میده. همه اینها به حالت سمبلکیه یعنی با اون نمادهایی که روی بدنشون خالکوبی کردن میکن. دیدید ژنرالها روی سینه کتشون پر از مدال و برچسبهای نظامیه؟ خیلی از زندانیهای سن کوئنتین هم در ساعتهای هواخوری پیراهنهاشون رودر میارن با خالکوبیهاشون به سوابقشون افتخار میکنن.

زندانیها گروه گروه در جاهای محتلف حیاط بودن. بعضیها بسکتبال بازی میکردن، بعضیهای دیگه ورزش میکردن. بیشترشون هم جثه های بزرگ و تنومند دارن. لویی رفت سمت یکی از گروهها. ده بیست نفر یه گوشه از حیاط کنار هم نشسته بودن. لویی بهشون گفت دارید چیکار میکنید؟ استراحت میکنید؟ اونها گفتن ما باند سفیدپوستها هستیم. دور هم جمع شدیم. اونطرف باند سیاهها نشستن اونطرفتر باند لاتین تبارها. لویی گفت اون بیرون زندان دیگه آدمها یاد کرفتن که بیخیال نژادشون با همدیگه کنار بیان. کنار هم دیگه زندگی کنن چطور شما هنوز توی این فازها هستید؟ اونها گفتن ما نژاد پرست نیستیم فقط نمیخواهیم با اونها بور بخوریم. یکیشون گفت اره مثلا اکه یه افریقایی تبار یه سیاه پوست بهمون غذا بده ما ازش نمیگیریم. لویی گفت آخه چرا؟ جواب داد قوانین اینطوریه. ازش غذا نمیگیریم. اگه تو هم یه سفیدپوست باشی و از یه سیاهپوست غذا بکیری میریزیم سرت کتکت میزنیم. اینقدری میزنیمت تا اینکه بالاخره یه پلیس سر برسه و جدامون کنه.  لویی گفت واقعا؟ آحه چرا اینکار رو میکنی؟ بعد اون زندانی جوری که انگار خودش هم تابحال به این مساله فکر نکرده بود مکثی کرد و به زندانی کناریش گفت تو جوابش رو بده. اون هم گفت. همینی که هست. قانونمون اینه.

من بعد دیدن این صحنه های مستند کمی در این مورد بررسی کردم و فهمیدم که اینها، همینهایی که میگن ما گروه سفیدپوستها هستیم. اینها عضو یک گروهی هستن به اسم اخوت آریایی. برادری اریایی. Aryan Brotherhood. اخوت اریایی یک سندیکای خلافکاری و نژادپرستی  هست که نزدیک ۲۰ هزار عضو در داخل و بیرون زندان دارن.اعضاش دربقیه جاهای امریکا هم هستن اما اساسش از همین زندان san quentinشروع شده. این هم توضیح واضحاته ولی بذارید بگم. منظور از سفیدپوست و منظور از آریایی که میگن من و شمای ایرانی نیستیم. منظورشون سفیدپوستان با ریشه اروپاییه. به اونها میگن سفیدپوست یا وایت. برگردیم به زندان و همون باند سفیدپوستهایی که یه گوشه حیاط نشسته بودن. لویی گفت اینجا یکیتون رییسه؟ یه نفر که وسط جمع نشسته بود و بیشتر سوالات رو خودش حواب میدادو اتفاقا تابلو بود که رییس خودشه گفت که کسی حواب این سوال رو بهت نمیده. لویی پرسید چرا؟ گفت چون قواعد گروه رو به هم میزنه. میبینید اینها همه قواعدی هستن که در نگاه اول احمقانه میان و واقعا هم خیلیهاشون احمقانه هستن اما هدف این قوانین اینه که وفاداری در یک گروه ایحادبشه. و اعضای گروه پشت همدیگه در بیان و بتونن توی اون وانفسای زندان از حمایت همدیگه برخوردار بشن. چون به این نتیجه رسیدن که زندان جای مهیبیه. جای دشواریه. و راه حل غلبه کردن بر سختیهای زندان اینه که تیم درست کنیم  از همدیگه پشتیبانی کنیم. حالا سوال مهم اینه که کی از کی پشتیبانی کنه؟ جئابی که بهش رسیدن این بوده که سفید پوستها از همدیگه و لافریقایی تبارها یا سیاهپوستها از همدیگه. حمایت از همنژادها.

لویی ثرو یه روزی به دیدن یه زندانی تازه وارد به اسم آنتونی رفت. آنتونی یه جوون ۲۱ ساله افریقایی تبار بود که تازه چند روز بود وارد بخش طبقه ۴ زندان شده بود. که بخش مخوفیه. جایی که زندانیهای خیلی خطرناک اونجا هستن. لویی گفت من میدونم اولین بارته که در زندان هستی میخواهم بدونم حست راجع به زندان چیه؟ آنتونی خیلی حونسرد، جوون بیست و یک اله ها. ۲۱ ساله که اولین باره وارد زندان شده.  با لبحند گفت خوبه بابا. اینجا مثل زمین بازیه. اونقدر هم جای ترسناکی نیست. لویی گفت برام بگو چی شد به زندان افتادی؟ آنتونی گفت میگن که من بهترین رفیقم رو کشتم ولی من بیگناهم. من این کارو نکردم. برام ۵۰ سال حبس بریدن. لویی گفت ۵۰ سال حیلی طولانیه ولی تو انگار حیلی حونسردی. انگار عین خیالت نیست. میگی اینجا برات مثل زمین بازیه. مثلا من اگه جای تو بودم ۲۱ سالم بود و ۵۰ سال بهم حبس میدادن الان اوضاعم افتضاح بود.  آنتونی گفت خب ما دو تا ادم کاملا متفاوت هستیم. جایی که من بزرگ شدم اینطوری بوده که صبح با صدای شلیک تفنگ از خواب بیدار میشدم. توی حیابون مدام دعوا و مرافعه و کشتار میدیدم. اینجا که در مقایسه باهاش چیزی نیست. این رو که آنتونی گفت لویی از یکی از افسرهای زندان که اونجا پرسید ایا این نرماله که زندانیها براشون همچین جایی عادی باشه؟ افسره جواب جالبی داد. گفت بیشتر زندانیها روزهای اول داغونن ، نا امیدن اما تلاش میکنن که نشانه ای از این  حال و روزشون رو بروز ندن. هیچی نباشه الان آنتونی کنار خلافکارهای واقعیه. باید ظاهرش رو خوب حفظ کنه. اون نمیتونه ضعف نشون بده. اینجا زندانه. باید وانمود کنه که قویه وگرنه کلاهش پس معرکه است. لویی پرسید مثلا اگه اینکار رو نکنه چی میشه؟ افسر گفت اگه زندانیهای دیگه بفهمن که اون یه زندانی ضعیفه، اونوقت آنتونی خیلی از چیزهاش رو میتونه از دست بده. وسایلش رو، خوراکیهایی که از فروشگاه میخره و حتی مردونگی اش رو ممکنه از دست بده. این رو گفت و آنتونی رو به سلولش برگردوند.

در یک روز دیگه لویی به سلول یه زندانی خطرناک به اسم دیوید سیلوا رفت. دیوید یازده سالش بود که برای اولین بار به زندان افتاد. آحرین بار هم همین چند سال پیش وقتیکه ۲۹ سالش بود دستگیر شد و اینقدر اینبار جرائمش زیاده که دیگه اینبار قرار نیست هیچوقت پاش رو از زندان بیرون بذاره. دیوید به یازده بار اعدام و  ۵۲۱ سال زندان محکوم شده. جرمش اخاذی، شکنجه طعمه با روشهای خطرناک و سرقت مسلحانه بوده. لویی ازش پرسید چرا این خلافها رو انجام میدادی؟ دیوید گفت یه نگاهی به من بنداز. سوابقم رو ببین. کسی که به من کار نمیده. مجبور بودم همچین کارهایی بکنم تا بتونم اونطور که میخوام زندگی کنم. اره البته هستن آدمهایی که مثل برده کار میکنن که پول در بیارن اما من همچین کاری رو نمیکنم. من آدم کار کردن مثل بقیه نیستم. من از روشهای خودم واسه پولدار شدن استفاده میکردم، ریسکش رو هم قبول میکردم . اصلنش هم  ریسکی نمیدیدم. دنبال پول بودم فقط.

قبلتر گفتم زندانیهای سن کوئنتین در هفته فقط چند ساعت هواخوری دارن.  دیوید حتی اون چند ساعت رو هم نمیتونه به هواخوری بره. یعنی تمام  روزها رو تنهایی در سلول انفرادی خودش هست و موقع هواخوری هم اون رو به یک قفس ۶-۷ متری توی هوای ازاد میبرن. تنها. توی سلولش تنها. توی قفس هواخوریش هم تنها. زندگیش اینه. عمر و جوونیش رو داره توی سلولش میگذرونه. هیچوقت هم قرار نیست از این وضعیت حلاص بشه. امروز همینه. هشت سال دیگه همینه، بیست و هشت سال دیگه هم همینه. حالا سوالی که برای ادم پیش میاد اینه که ایا واقعا همچین زندگی ای ازرش زیستن داره؟ لویی همین سوال از خود دیوید پرسید. گفتم بهتون لویی سوالات چالشی میپرسه. از دیوید پرسید ایا احساس پشیمون میکنی؟ دیوید گفت اره . اونقدرها هم دیو و دد نیستم. برای بعضی از کارهام پشیمون هستم . من الان چند ساله که زندانم و توی این مدت وقت کافی داشتم  که به کارهام فکر کنم. اره پشیمونم و مسئولیت کارهام رو قبول مبکنم. لویی گفت میشه برای من توضیح بدی متوحه بشم چرا اون کارها رو میکردی؟ حرمش رو گفتم احادی و شکنجه کردن طعمه هاش بود. دیوید گفت بببین تو هیجوقت نمیفهمی که چرا من اون کارها رو کردم. چون از نظر تو خیلی از اون کارها رو اصلا نباید انجام داد. اینطوری بزرگ شدی. شحصیتت اینطوریه. برای همین تو اصلا به اون کارها فکر هم نمیکنی. اما از نطر من اینطور بود که اوکیه. میشه هر کاری رو انجام داد ولو خلاف،  ولو غیر انسانی. لویی همراه فیلمبردار و افسرهای زندان  در بیرون قفس ایستاده بود و به حرفهای دیوید گوش میداد.  ازش پرسید فکر میکنی میتونی اینجا زندگی کنی؟ از پسش برمیای؟ دیوید از داحل قفس گفت اره میشه اگه فکرت رو باهاش تطبیق بدی میشه. درسته، وضعیت رقت انگیزیه. ولی من سعی میکنم اینطوری بهش نگاه کنم که من دیگه قرار نیست هیچ وقت توی زندگیم نگران غذا باشم. قرار نیست نگران سقف و سرپناه باشم. قرار نیست فشار کار و استرس از دست دادن کار رو داشته باشم. من قرار نیست دیگه نگران این چیزها باشم. قراره از من مراقبت بشه تا زمانیکه من بمیرم. سعی میکنم با همین چیزهای کوچک خودم رو راضی کنم. اگه این کار رو نکنم با فکر کردن راجع به زندگی از دست رفته و وضعیتم خودم رو شکنجه میدم.

وضعیتی که یک زندانی مثل دیوید داره واقعا رقت انگیزه. حالا ممکنه خیلیها  بگن که این موقعیتیه که دیوید خودش رو در اون انداخته. که درست هم هست. در نهایت خود ادمخها مسئول کارهاشون هستن. اما از طرفی نگاه میکنید که خیلی اوقات وضعیت ادمها بصورت تمام و کمال نتیجه کارهای خود اون فرد نیست. بلکه وضعیت خانواده اش، وضعیت محله ای که در اون به دنیا اومده، محله ای که در زندگی میکنه چقدر جرم خیز هست. چقدر فقر وجود داره. وضعیت اون جامعه و خیلی عوامل دیکه تاثیر میذارن روی اینکه یک فرد به کارهای خلاف رو بیاره. در چنین شرایطی خود اون مجرم هم یک قربانیه.یعنی درسته که خودش به یه تعداد قربانی آسیب زده اما خودش هم قربانی خانواده یا جامعه است. مثلا توی کشور خودمون در نظر بگیرید چقدر توی همین سالها کودکانی بودن که  بخاطر وضعیت نابسامان اقتصادی، بحاطر مشکلات خانوادگی مثلا بخاطر اعتیاد پدر یا مادرشون مجبور به کار کردن شدن. قبلا هم بودن ها اما این چند سالی واقعا تعداد زیادی بچه وارد حیابونها شدن. طوریکه من بار اخری که در ایران بودم هر جایی سرم رو میچرخوندم ک.دک کار میدیدم. بچه های معصوم چهار ساله و ۵ ساله تا نوحووون. خب بچه های معصومی که حای بازی کردن در یه محیط امن و لذت بردن از زندگیشون افتادن به خیابونها. که یه حای خطر ناک برای بچه ها مستونه باشه. توی مناطق حرم خیز. این بچه ها به شدت در معرض جرم هستن. و مطالعاتی که سازمان بهزیستی ایرن منتشر میکنه تایید میکنه که  یه درصد قابل تاملی از بچه های کار در نهایت به فروش مواد مخدر رو میارن. فروش مواد مخدر در ایران ودر حیلی از کشورها میتونه محازات اعدام داشته باشه. میتونه محازات حبس ابد داشته باشه. حالا فرض کنید کسی که از بچگی خودش در معرض تبعیض و فقر و گرفتاری بوده. کودکی نکرده یه روز خوش ندیده و به معنای واقعی کلمه قربانی جامعه است در مسیری بیافته که به زندگی امروز دیوید منتهی بشه. و من، من نوعی چطور میتونم به همچین فردی یگم مجرم، بگم بزهکار بالذاته. میدونید؟ شاید به قول سهراب چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.

ایالات متحده بیشتر از ۲ میلیون و چهارصدهزار زندانی داره. که عدد خیلی بالاییه. دو میلیون و چهارصدهزار نفر از یک حمعیت ۳۳۰ میلیون نفری. هر حور حساب کنی بالاست. تعداد زندانیها در امریکا در دهه ۱۹۸۰ نسبتا پایین بود. دورو بر نیم میلون نفر بود.  الان ۵ برابر شده. دلیلش چی بوده که ۵ برابر شده؟ دو تا دلیل داشته. یکیش زیادشدن جمعیت کشور بود. که  باطلبع حمعیت کشوز زیاد شد  تعداد زندانیهاش هم بیشتر شد. عامل دوم تغییر کردن قوانین مربوط به جرائم مواد مخدر بود. قوانین اینقدر سحتگیرانه شد که دیکه تعداد زیادی مجرم به حساب میومدن.  تعداد زندانیها سال به سال بیشتر شد و الان رسیده به این رقم عجیب و غریب. شنیدید که میگن تعداد زندانیها هلند خیلی پایینه؟ یه دلیلش همینه که مواد مخدر و البته فحشا در هلند جرم نیست. پس میبینید قوانین سختگیرانه و یا سهل گیرانه چقدر میتونه تعداد زندانیها رو زیاد یا کم  کنه.  حالا اینکه چرا هلند این کار رو کرده، ایا به نفع کشور شده یا نه هم موضوع جالبیه اما جاش انجا نیست که راحع بهش صحبت کنیم. فقط یه مثال بود. برگردیم به امریکا. در امریکا در دهه ۸۰ قوانین مواد مخدر سحتگیرانه شد و حمعیت هم که در حال زیاد شدن بود. هر سال زیادتر شدن و تعداد زندانیها رسید به عدد بالای دو میلیون و چهارصد هزار نفر. که بیشترین زندانی در دنیاست.

این تعداد زندانی بالا غذا میخوان، لباس میخوان. نکهبان و اشپز میخوان. کلی هزینه روی دوش سیستم میذاره. کلی یعنی چقدر؟ سالی ۸۰ میلیارد دلار. ۸۰ میلیارد دلار از بودجه سالانه خیلی از کشورها بیشتره. تازه ۸درصد از زندانیها در زندانهای خصوصی نکهداری میشن. اینقدر که زندانی زیاده بخش خصوصی هم وارد شده. اما هدف زندان چیه؟ اینکه اون زندانیهای خیلی خطرناک  مثل دیوید دور از حامعه نکهداری بشن و زندانیهای کم خطر یعنی بیشتر زندانیها هم بعد از دوره حبسشون به حامعه برگردن و زندگی سالمی داشته باشن. یعنی ۸۰ میلیارد دلار در سال هزینه میشه که اینا به جامعه برگردن اما از هر سه زندانی ای که از  زندانهای امرکیا مرخص میشه. ۱ زندانی تا دو سال نشده به زندان برمیکرده. که عدد بالاییه و نشون میده زندان در امریکا خاصیت بازپروری و مهارت اموزی نداره. برای همین هم خیلی از کارشناسان امریکایی میکن که ایکاش دولت امریکا به حای هزینه های چندهزار میلیارد دلاری  نظامی و بعلاوه همین هشتاد میلیاردی برای زندان، به حاش این هزینه ها رو در جای درستتری میکرد. از طبقات فرودست حمایت میکرد. بهشون کمک هزینه ماهانه میداد  که طرف مجبور به دزدی نشه. در کنارش بهشون اموزش محانی بده. مهارت بهوشن یاد بده. و کمک کنه که اونها محبور به دزدی و کار خلاف نشن و برای جامعه مفید باشن.  چیز عجیبی هم نیست. این همون کارهایی که بیشتر کشورهای اروپایی انجام میدن و این یکی از دلایلیه که امار جرم و جنایت در این کشورها پایینه.

توی اپیزود هشتم، سفرهای مایکل مور در مورد زندان نروژ صحبت کردم که حقوق فردی زندانی اونقدری بود که مایکل مور مستندساز امریکایی فکش به زمین خورده بود. که زندانیها اتاق و دوش و امکانات خودشون رو داشتن. پلیسها باهاشون با احترام صحبت میکردن و رفتار میکردن. توی زندان  استودیوی ضبط موسیقی داشتن، میتونستن دروس دانشگاهی پاس کنن و غیره. و اونجا گفتم که چنین زندانی هزینه بالایی برای دولت داره.  اما نروزیها میگن که درسته که از محل مالیاتمون، از پولی که داره از حیبمون داریم میدیم خرج زندان میکنیم اما عوضش مطمئنیم که اولا رفتارمون با زندانیها یه رفتار انسانیه و مساله دوم اینکه نرخ بازگشت زندانی به زندان خیلی کمه. یعنی اینطوری نمیشه که زندانی بخاطر مثلا دعوا سه ماه بره به زندان و بعد توی همون سه ماه دوره های پیشرفته و پیشرفته باز کردن قفل ماشین و جاسازی مواد رو هم یاد بگیره و بعد از ازادی یه خلافکار واقعی بشه. یا بحاطر رفتار بدی که در زندان دیده بخواد بعد از ازادیش از جامعه انتقام بگیره.  نه این اتفاق نمیافته، از هر ۵ زندانی نروژی فقط یک نفر دوباره به زندان برمیگرده. پس درسته که هزینه های نگهداری زندان برای دولت بالاست اما در نهایت این روش مدیریت زندان به نفع حامعه تموم میشه. در مورد زندان  نروژ من دیگه بیشتر حرف نمیزنم چون مفصلتر در اپیزود هشتم در موردش صحبت کردم. اما  تازه فنلاندیها از همسایه شون نروژ یک قدم هم حلوتر هستن. در فنلاند چند ساله که پدیده ای به اسم زندان باز Open prioson باب شده. اون دسته از زندانیانی که یه دوره ای رو در زندان معمولی گذروندن و رفتار خوبی داشتن و نشون دادن که میتونن به جامعه برگردن اونها میتونن در یک جایی در بیرون از زندان، جایی شبیه به خوابگاه زندگی کنن. یعنی اصلا زندان نیست. یک خوابگاه. هر زندانی اتاق خودش رو داره. موبایل داره. کامپیوتر و اینترنت داره. اما هنوز با خانواده خودش زندگی نمیکنه. میتونه کار کنه. بره سر کار با ماشین خودش و بعد برگرده به اون خوابگاه یا اون  زندان باز. در یک گزارشی میدیدم یه جوون فنلاندی بود که مرتکب قتل شده بود.به ۱۵ سال زندان محکوم شده بود.  چند سال در زندان عادی بوده. دوره های مدیریت خشم گذرونده بود. مددکار باهاش کار کرده بود. نهایتا بخاطر رفتارخوبش و اینکه ثابت شد که ازادی این فرد خطری برای حامعه نداره به زندان باز منتقل شده بود. و شروع کرده بود به یادگیری برنامه نویسی و حتی دنداشت یک استارتاپ میزد. قشنگ کت و شلوار پوشیده بود و میرفت در یک شرکت ای تی با اونخها جلسه برگزار میکرد. این کارهایی که کشورهایی مثل نروز و فنلاند میکنن در واقع رعایت همون اصل احترام به کرامت انسانیه که  اشاره کردم. فرد مرتکب یک جرم شده، اما نشون داده  ثابت کرده که خطری برای جحامعه نداره ضمنا خودش هم  قابل اصلاحه، و جامعه یک فرصت دیگه بهش داده که برگرده.

جمله نلسون ماندلا رو یادتونه؟ که تا وقتیکه زندان یک کشوری رو ندیدی نمیتونی اون ملت رو به درستی بشناسی. دلیلش میدونید چیه؟ ماندلا میگه یک ملت رو نباید براساس اینکه با افراد عالیرتبه چطوررفتار میکنند سنجید بلکه باید دید اون ملت با افراد فرودست چطور رفتار میکنه، با افرادیکه قدرتی ندارن، با زندانیهاشون چطور رفتار میکنن.  باید با اینها اون ملت رو قضاوت کرد. قبل از اینکه راجع به زندان در چین رو بگم میخوام راجع به حقوق زندانی صحبت کنم.  یکی از مهمترین ارزشهای هر جامعه ای  احترام به کرامت ذاتی انسان‌هاست، یعنی همه انسانها فارغ از موقعیت فردی و اجتماعی که دارن. البته این ادعائیه که همه کشورها دارن اما یکی از بزرگترین محکهایی که نشون میده کشورها چقدر واقعا به کرامت انسانی اهمیت میدن نحوه برخورد اون جامعه با مجرمین یا متهمین هست.حتی ممکنه که در بین مجرمین افرادی باشن که خودشون به حیثیت و به حقوق دیگران اصلا احترام نگذارند. طرف خودش به حقوق دیگران احترام نمیذاره، پس من حکومت چطور؟ من هم باید به حقوق اون احترام نذارم؟ به حیثیت و شان انسانی اش احترام نذارم؟ اصلا اگه قرار باشه شان انسانی اش رو رعایت کنم چطور میتوم زندان رو اداره کنم؟ اگه بخوام از گل نازگتر بهش نگم توی زندان سنگ روی سنگ بند میشه؟ مستونم نظم برقرار کنم؟ اگر هم که بیخیال این حرفها بشم و شان انسانی مجرم رو زیر پا بذارم، چی؟ پس فرق من با همون مجرم چیه؟ ها؟ سوالات مهمیه دیگه. واقعا چالش برانگیزه. چطور باید زندان رو اداره کرد که هم از نظر انسانی درست باشه و هم قابل اجرا باشه چیه؟

مردان و زنان و کودکانی که در زندان هستند هنوز انسان هستند. انسانیت آنها فراتر از این واقعیت است که آنها مجرم بودن و زندانی هستند. شاید بشه به مجرم بودن یک زندانی شبهه وارد کرد. مثلا بعدا سیستم قضایی متوجه بشه که این بابا بیگناه بوده. پس به مجرم بودن میشه شبهه وارد کرد اما انسان بودن زندانیها رو هم میشه زیر سوال برد؟ معلومه انسان هستن. معلومه که از حقوق انسانی برخوردارن. از اونطرف کارکنان زندان هم انسان هستند. اینکه این دو گروه تا چه اندازه به حقوق همدیگه ملتفت هستن و رعایت می کنند، مهم ترین معیار برای یک زندان با شرایط انسانیه. اما زندانی که نه زندانی و نه زندانبان از حقوق خودشون مطلع نیستن و رعایت نمیکنن، اونجا خطر جدی  برای نقض حقوق بشر وجود داره.

سازمان ملل متحد قوانینی داره بعنوان حداقل قوانین استاندارد برای رفتاربا زندانیان که به کشورها ابلاغ کرده.  این قوانین از کارکنان زندانها این توقع رو داره که  رفتار شایسته، انسانی و عادلانه با زندانیها داشته باشن. ابتدایی ترین حق یک زندانی امنیته. زندانی باید در امن و امان باشه. جونش حفظ بشه. در معرض خطر و بیماری قرار نگیره. مراقبتهای بهداشتی و پزشکی دریافت کنه.  الزام مهم بعدی این قانون اینه که باید نظم و کنترل خوبی در زندان ها برقرار باشه و زندانیهای خطرناک فرار نکنند. و از طرفی هم برای زندانیان فرصتی فراهم بشه که از زمان خودشون در زندان یه استفاده مثبت کنند که بتونن بعد از آزادی به آغوش جامعه برگردن. دولتها متعهد شدن که به کرامت انسانی زندانی  احترام بذارن. اتاق و تخت کافی برای زندانیها تامین کنند.  شرایط بهداشتی، لباس ، غذا، نوشیدنی و تسهیلات ورزش فراهم کنند. قوانین بین المللی حقوق بشر جایی برای شک و تردید در رابطه با شکنجه و بدرفتاری باقی نمی گذاره. زندانی تحت هیچ شرایطی نباید زیر شکنجه قرار بگیره.  نه شکنجه جسمی و نه شکنجه روحی.

حالا بیاییم مساله رو از جنبه دیگه ماجرا ببینیم. نه از طرف زندانی بلکه از طرف زندانبان. یکی از مراجع من کتاب راهنمای کارکنان زندان هست.  A human rights approach to prison management این کتاب نکته جالبی رو یاداوری میکنه. اینکه  کارکنان زندان در شرایط خاصی کار میکنند. فضای کارشون با کار بیشتر آدمها متفاوته. اونها توی یک محیط بسته و منزوی کار می کنند. توی یه محیط که شادی کمی توش هست. خطراتی متوجهشون هست. فشار و استرس زیادی روشون هست. که زندانی بهش آسیب نزنه. یا به رشوه گرفتن متهم نشه. مجموعه اینها روحیه کارکنان زندان رو تغییر میده. به مرور زمان اونها رو آدمهای خشکی میکنه. تازه غیر از اینها کارکنان زندان نسبت به سایر افرادی که توی سیستم پلیسی و قضایی کار می کنند، کمتر مورد توجه قرار می گیرند. زندانبانی شغلی نیست که متقاضی زیادی براش باشه. حقوقشون هم پایینه.در نتیجه استحدام نیرو اون هم یک نیروی متخصص و درست برای زندانها کار سحتیه و دولتها با این چالش هم مواجه هستن. چالش جذب نیرویی که ضمن اینکه بلد باشه زندانیهای رو مدیریت کنه. به خودش  هم مسلط باشه و بدونه و همیشه یادش باشه که زندانی اسیرش نیست اون هم یک انسانه، خانواده ای داره. حقوقی داره. منتها از بد حادثه و بخاطر یه شرایطی الان کارش به زندان افتاده.

میدونید، گفتن اینها خیلی راحته. الان خود من قشنگ رفتم بالای منبر و دارم دیگران رو ارشاد میکنم اما مهم اونه که در اون جایگاه رفتار ادم چه باشه. بد نیست اینجا آزمایش زندان استنفورد رو یاداوری کنم. گرچه خیلیهاتون حتما میدونید. در سال ۱۹۷۱ یک ازمایش روانشناسی انجام شد. از بین دانشجوها ۲۴  داوطلب انتحاب شدن. همگی هم از نظر روانی سالم بودن. از بین این افراد به نصفشون گفتن شما زندانی هستید و به نصف بقیه گفتن شما زندانبانید. بعد ازمایش رو شروع کردن و قرار بود دو هفته رفتارهای زندانی و زندانبان رو شبیه سازی کنن. شبیه به زندان واقعی وسایل داوطلبهایی که قرار بود زندانی باشن رو گرفتن و انداحتنشون داحل زندان. زندانیها عینا نقش زندانی رو بازی میگردن و زندانبانها هم اونطوری که فکر میکردن یک زندانبان باید رفتار کنه. زندانیها میخواستن شورش کنن. زندانبانها جاسوس فرستادن بینشون. تنبهشون کردن و خلاصه ازمایش چند شبانه روز ادامه پیدا کرد و اینها همه شون بدجور توی نقششون فرو رفته بودن. و دیگه شروع کردن به نشون دادن رفتارهای سادیسمی. تا جاییکه کار دیگه از کنترل حارج شد و در روز ششم دکتر زیمباردو که طراح این ازمایش بود، آزمایش رو متوقف کرد. البته انتقادهایی هم به نوع طارحی و احرای این ازمانیش وارد شده اما ازمایش نشون داد که آدمها وقتی فکر میکن طرف مقابلشون هیچ حقی نداره و درعوض خودشون صاحب حق هستن به احتمال زیاد رفتارهای عجیب و غریب از خودشون نشون میدن. این آزمایش هشداری بود برای موضوعاتی مثل قدرت موقعیت و خطر رییس بودن. بنابراین وحود بازرسیهای داخلی و یا بین الملی میتونه کمک بکنه که مردم خیالشون راحت باشه که در مورد زندانیها بدرفتاری صورت نمیگیره. نماینده های پارلمان، گروههای مردمی، رسانه ها. مثل همین فیلمهای مستندی که گفتم از یرن سرکشی کنن، از زندانها گزارش تهیه کنن و مردم نسبت به داحل زندان حساس باشن و بدونن که با افرادیکه در بند هستن چه رفتاری میشه.

بخشی از فیلم اعتراض ساخته مسعود کیمیایی بود که تبدیل به یکی از ماندنی ترین دیالگوهای سینمای ایران شد و خب واضحه که این صحنه در زندان اتفاق میافته. اشاره ای هم به ناموس میشه. ناموس در لغت به معنی پاکدامنی و عفت هست اما چیزی که بعنوان ناموس در بین مردم ایران و کلا کشورهای خاور میانه رایجه اینه که وظیفه حفظ حرمت زنان بعهده مردانه. یعنی یک مرد مسئول حفظ حرمت مادر، خواهر، همسر و دخترشه. این باور منجربه یک عقیده اشتباه دیگه شده که مرد مسئول زنه و یا حتی به این باور خطرناک رسیده که مرد مالک زنه. این شده معنای ناموس در ایران و کشورهای همسایه مون. و خدا میدونه که چقدر از قتلها و درگیرهایی که منجر به زندان میشه هم مربوط به همین موضوع ناموس میشه.

زندان در زبان فارسی معادلهایی مثل بندیخونه و دوستاقخونه داره. حبس کردن و زندانی کردن هم معادلهایی مثل در بند کردن و بازداشتن داره که معنی حرکت نکردن میدن. پس کسی که در بنده  یا در بازداشته یعنی کسیه که نمیتونه حرکت کنه. در واقعیت هم همنیه دیگه کسیکه در زندانه نمیتونه زیاد حرکت کنه. حالا که راحع به معنی کلمه گفتیم این رو هم بگم که جالب اینجاست که در ادبیات فارسی اصلا یک ژانری داریم تحت عنوان حبسیه یا حبس نامه که در اون نویسنده یا شاعر در مورد تجربه زندان خودش صحبت میکنه. یعنی اینقدر درمورد زندان متن ادبی  وجود داره که یک ژانر زندان داریم. توی کتابهایی ژانر حبس نامه اون شاعر یا نویسنده علاوه بر توصیف کردن زندان، از تنگی زندان، از تاریکی همیشگی زندان، از سنگینی غل و زنجیر، از رفتار توهین آمیز و خشن زندانبان میگه، یعنی شرح شرایط زندان. غیر از اونها در مورد احساسات خودش هم میگه. از غمی که بر دل داره از احساس بیگناهی که داره. در ستایش و در تمنای ازادی حرف میزنه.یا از صبر و شکیبایی میگه.  اینها موضوعاتیه که در ادبیات حبسیه میاد.

جالبه بدونید که در تاریخ ایران بیشتر اوقات زندانها درقلعه ها وجود داشته. یعنی قلعه هایی که در بلندیها میساختن  و نیروهای نظامی در اونجا بودن یه بخشی از قلعه هم زندتن بود. مثلا قلعه کلات یا قلعه اردبیل. البته زندانهایی در داخل شهر هم وجود داشت. در دوره قاجار به اون زندانهایی که در درون شهر بودن میگفتن انبار. مثلا انبار شاهی اسم یک زندان معروف دوره قاجاریه بوده که فجایع زیادی در اونجا اتفاق افتاده.  زندانیها در غل و زنجیر بودن. زنجیرها اینقدر سنگین بودن که زندانی به زحمت میتونست وزنش رو تحمل کنه و نمیتونسته زیاد حرکت کنه.  وضعیت بهداشت انبار یا همون زندان هم که افتضاح بود. انبار پر از حشرات موذی بود. غذا شامل یه تکه نان و یه کوزه اب بود. برای همین زندانیها بعد از زندانی شدن به سرعت ضعیف میشدن، وزنشون رو از دست میدادن و خیلیها در زندان در اثر ضعف از دنیا میرفتن. با اومدن دوره پهلوی دیگه رویه زندانی کردن در قلعه ها برچیده شد و کم کم زندانهایی که برای همین کار طراحی شده بودن ساخته شدن. و زندانها حالت زندان واقعی رو پیدا کردن. زندان قصر اولین زندان جدید تهران بود که اون رو بر بقایای ساحتمونهای یک قصر قاجاری ساخته شد . جالب اینجاست که خنکترین آب تهران از همون منطقه میگذشت و زندانیها هم از همون آب خنک میخوردن. برای همین هم این اصطلاح رایج شد که اگر کسی زندانی میشد میگفتن رفته آب خنک بخوره.

در حال حاضر ایران یکی از بیشترین زندانیها در دنیا رو داره. از هر صدهزار نفر حمعیت کشور یه چیزی دوروبر ۲۰۰ نفر زندانی هستن. و این ایران رو در رده دهم دنیا قرار میده. البته از نظر تعداد بالای زندانی. بیشترین زندانی رو امریکا و بعد چین دارن.  حکومت ایران برنامه هایی رو دنیال میکنه که این امار رو کمتر کنه. چون گفتم بالاخره نگهداشتن زندانی کلی هزینه هم روی دست کشور میذاره. برای همین  درصدد تغییر بعضی از قوانین هستن که زندانهیای کمتری در زندان باشن. مثل افرادیکه بخاطر بدهیهای جزیی یا مثلا مهریه به زندان میافتن. الان تعداد زیادی زندانی داریم که بخاطر مبالغ پایین زندانی هستن. مثلا طرف چند سال قبل که ارزش پول بیشتر بوده بحاطر ده میلیون تومان به زندان افتاده. و الان که ده میلیون تومان پول زیادی نیست هم هنوز در زندان به سر مییبره. تعداد این افراد کم نیست. و ایکاش ادمهایی که میخوان کار خیری بکنن حواسشون به زندانیهای مقروض باشه. آدمهای زیادی هستن که بخاطر قرضشون به زندان افتادن و چند ساله بچه هاشون رو ندیدن.

اما در مورد کیفیت زندانها حرف و حدیثها و نقل قولهای متفاوتی وحود داره. گفته میشه که در بعضی از زندانها خصوصا زندانهای شهرستانها مشکلات جدی وجود داشته ویا داره در حالیکه وضعیت بعضی از زندانهای دیگه نسبتا بهتره. یکی از مشکلاتیکه زندانهای ایران دارن مساله ازدحامه. نه به اون شدتی که در فیلیپین هست اما مساله کمبود جا موضوع جدی ای هست. توضیح دادم که مساله  ازدحام و کم بودن جا چه تبعات بدی رو روی بهداشت و همینطور سلامت روانی زندانیها میذاره. بعضی از زندانها هم بودن که بحاطر شرایط بد و غیر استانداردی که داشتن تعطیل شدن مثل بازداشتگاه کهریزک و یا زندان کارون اهواز.

بیشترین زندانیان در ایرن مجرمین سرقت ، کلاهبرداری و مواد مخدر هستن. اخیرا هم که مثل خیلی دیکه از کشوزرها جرایم سایبری اضافه شده. اما از نظر زندانی کردن روزنامه نگاران جمهوری اسلامی ایران در کنار چین، بلاروس و میانمار بیشترین روزنامه نگار زندانی در دنیا رو داره. البته حکومت ایران میگه که روزنامه نگارها رو بخاطر روزنامه نگار بودن دستگیر نمیکنیم. میگن اونها جرائم امنیتی دارن اما اهالی رسانه میگن افرادی داریم که بخاطر وظیفه حرفه ایشون زندانی شدن. مثلا عکاس خبری از یه واقعه ای عکس گرفته که یک خبر رو پوشش بده،  یا تحلیلگر سیاسی بوده تحلیل ارائه داده. و میگن اینها وظیفه خودشون رو انجام دادن و کار خلاف قانون انجام ندادن.

یکی از چالشهای زندانها در ایران کنترل کردن توزیع مواد مخدر در بین زندانیهاست. و بعضی از زندانیها هستن از این طریق در داحل زندان کسب درآمد میکنن. که این مساله مختص ایران هم نیست. زندانیهای همه کشورها تلاش میکنن که مواد مخدر وارد زندان بکنن و از این راه پول در بیارن. زندانیانی هم هستن که در زندان کار شرافتمندانه میکنن. معرق و منبت و تسبیح و دستنبد درست میکنن یا برای سایر زندانیها آشپزی میکنن، زندان رو نظافت میکنن و کارهایی از این دست که یه درامد جزیی رو برای خودشون و خانواده شون کسب کنن.

من الان دوست دارم چند دقیقه از یک دفاعیه کارشناسی ارشد رو براتون بذارم. اسن صدا مربوط میشه به جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد اقای ضیا نبوی که فعال دانشحویی بودن و بعد زندانی دشند و اخیرا توی جلسه دفاعیه  کارشناسی ارشد شون در در رشته حامعه شناسی دانشکاه علامه نکات جالبی رو مطرح کردن و من اینجا چند دقیقه از اون فایل رو براتون میذارم. ممنونم از ضیا نبوی که بهم اجازه داد که صحبتهاش در پادکست داکس پهش بشه.

 

 

خب من اگه واقعا بخوام ادامه بدم باورد کنید دو سه تا اپیزود دیگه هم در مورد زندان میسازم. چندین مستند جالب در مورد زندان دیدم. مستند دشوار ترین زندانهای روسیه رو دیدم، مستند زندان در سنگاپور رو دیدم ، پشت میله های زندان برزیل و چندین مستند دیگه که من نرسیدم راحع بهشون توی این دو اپیزود صحبت کنم. تلاش کردم مهمترین موضوعات مربوط به زندان رو اینجا پوشش بدم. مثالهای عجیب و جالب تا دلتون بخواد در مورد زندان وجود داره که واقعا فرصت نمیشه در موردشون بیشتر صحبت کنم. مثلا زندان Fortezza medicea  ایتالیا که زندانیهاش یک رستوران مجلل رو اداره میکنن و مردم عادی به اونحا میرن غذا میخورن و از این طریق زندان پول خوبی در میاره. زندانیها هم احساس میکنن سودمند هستن. مثال عجیب دیگه زندان San Pedro بولیوی هست که در وسط شهر لاپاز واقع شده و از بلای شهر که نکگاه میکنی متوحه نمیشی که اونجا زندانه. عین شهره. کوچه پس کوچه داره. فقط دورش دیوار و برجکه. عجییب اینکه زندانیها میتونن با خونواده هاشون در خود زندان زندگی کنن. عین کارتون میشا، که دوره بچگی ما پخش میشد و توی زندان دهکده یک گربه وحشی همراه با حانواده اش زندانی بودن و کلی دردسر برای کلانتر درست میکردن.

 

خب من قصدم این بود که با کارتونهای اون دوره و خصوصا دوبله های بینظیرش تحدید خاطره کنیم. همونطوری که گفتم زندان زندانه. سحته، مهیبه. چه سلول انفرادی باشه و چه زندان همراه با حانواده. اصلا واقعا چرا باید یک بچه در زندان بزرگ بشهو غیر از اون خود زندانیها مدام نگرانی این رو دارن که همسر و فرنداناشنون توسط بقیه زندانیها مورد ازار جنسی قرار نگیرن.  البته میگم این زندان سن پدروی بولیوی اصلا شباهتی به زندان نداره. پلیسها هیچ کنترلی بر داحل زندان ندارن. نمیدونن واقعا چند نفر داخل این شهر زندگی میکنن. و کنترل زندان بعهده خود زندانهیا و سرگروههاست. من بیشتر از این در مودش نمیگم اما پیشنهاد میکنم خودتون در موردش حستحو کنید. و اگه تونستید مستندش رو هم ببینید. زندان سن پدرو بولیوی.

خلاصه اینکه موضوع زندان وافعا پر از نشنیده های غافلگیر کننده است. هدفم این بود که با این دو اپیزود باب گفتگو در مورد زندان رو باز کنم. با زندان آشنا بشیم و نسبت به زندان و زندانیها حساسیت بیشتری داشته باشیم. به قول ماندلا با شناخت زندانهای یک کشور میشه اون کشور و مردمش رو بهتر شناخت. هر چقدر زندانهامون انسانی تر باشه نشونه ایه از اینکه جامعه مون داره راه رو درست میره و مردم هم به حقوق همدیکه احترام میذارن. و این همدیگه که میگیم  شامل محکومان اون حامعه هم میشه. سال قبل ئر شهر زوریخ یک زندان جدیدی باز شد. چند ماه قبل از اینکه زندان افتتاح بشه از شهروندان زوریخ خواستند که میخواهیم کیفیت خدمات زندان رو امتحخان کنیم، کیفیت غذاش، وضعیت اتاقها و غیره. از مردم خواستن دهها داوطلب اومدن و یکی دو روز رو در زندان بطور داوطلبانه موندن و بعد نظراتشون رو گفتن. با اینکار به مردم این سیگنال رو فرستادن که نکگهداری از مخکومین برای ما مهمه. مجکومین در شرایط مناسبی نکهداری مشن. میگید نه بیایید خودتون ببینید. و این یک مثال خوب دیگه هست از مدیریت درست، انسانی و شفاف زندانها. روشی که کرامت انسانی محکومین رو حفظ میکنه. خیلی خب. پروژه دوقسمتی پشت میله های زندان هم تموم شد. تا یک کنجکاوی خدا حافظ. ایشالا آزادی قسمت همه زندانیها خصوصا آزادگان در بند.

تازه‌ترین اپیزودها

جمهوری ایرلند

جهان در سال ۲۱۰۰

دیرپایی، راز بلوزونها

0 0 رای ها
امتیاز به اپیزود
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها