اپیزود 45

تب کانال، کانال سوئز

اشتراک‌گذاری:
تلگرام
واتساپ
توییتر

۴۵تلاشها برای ساخت کانال پاناما از دهه ۱۸۷۰ پیش از میلاد شروع شد و در نهایت این تلاشها در دهه ۱۸۷۰ پس از میلاد به بار نشست و کانال پاناما ساخته شد. در اپیزودهای ۴۳ و ۴۴ گفتم که ساخت کانال کار یک ابرقدرت مدعی است. در طول تاریخ دراز کشور مصر ابرقدرتهای بزرگی توانایی خود برای ساخت کانال را محک زدند، از سنورست فرعون سلسله دوازدهم مصر تا داریوش بزرگ هخامنشی و ناپلئون بناپارت. در این اپیزود داستان تاریخ دراز کانال سوئز را تعریف کردم ا از زمان فرعونها تا ساخت کانال توسط فردینان دو لیسپس فرانسوی. چندین دهه بعد از ساخت کانال و در جریان بحران کانال سوئز بین قدرتهای بزرگ تنشی رخ داد که منجر به نغییر توازن قدرتهای جهانی شد.

علاوه بر این اپیزود از پادکست داکس، می تونین ویدئوی اون رو هم تو یوتیوبم ببینین:

لینکهای حمایت مالی  از پادکست داکس:  حامی باش  و PayPal  

وبسایت پادکست داکس

کانال یوتیوب داکس

اینستاگرام پادکست داکس

تلگرام پادکست داکس

با تشکر از:

ساسان موسوی برای تدوین این اپیزود

تصویرپوسترمتعلق به فردینان دولیسپس است.

 

مراجع:

 

متن پادکست

برای علاقه مندانی که به اسکریپت پادکست نیاز دارند:

نویسنده: پیمان بشردوست

 

سلام، من پیمان بشردوست هستم و شما دارید اپیزود چهل و پنچم از پادکست داکس رو میخوانید.

کشور مصر در دوران باستان منطقه پرآبی بود. آب بود، کشاورزی شکل گرفت، صنعت درست شد و در طول هزاره ها جامعه شون رشد کرد و اون تمدن درخشان بوحود اومد. رود نیل و دهها رود پراب دیگه در اون منطقه جریان داشتن، چندین دریاچه هم در نقاط مختلف مصر وجود داشت مثل  دریاچه تلخ و دریاچه تمساح. و البته این رو هم بگم، خودتون هم میدونید برای اینکه یک تمدنی شکل بگیره فقط نیاز به آب نیست. مولفه های دیگه ای هم نیازه و یکی ازمهمترینهاشون موقعیت هست. موقعیت جغرافیایی  مصر خیلی ویژه بوده و هنوز هم هست. مصر جاییه که آسیا رو به افریقا متصل میکنه. شبیه به ترکیه که یه کشور آسیایی اروپاییه، مصر هم یک کشور آسیایی آفریقاییه. صحرای سینا که بخشی از مصره در محدوده آسیاییه و بقیه کشور در آفریقاست. یه مساله دیگه هم که مصر رو خیلی ویژه میکنه اینه که از چهار جهت اصلی شمال و جنوب و شرق و غرب، مصر در دو جهتش مجاور با دریاست. شمال مصر تماما چسبیده به دریای مدیترانه، و تقریبا تمام شرقش هم همجوار با دریای سرخ و خلیج سوئزه. پس شمال مصر دریای میدترانه است، شرقش هم دریای سرخه. پس از حرفم میشه نتیجه گرفت که این دو تا دریا در شمال شرق مصر به هم خیلی نزدیک میشن.  و همینطور هم هست. اگر در یک ناحیه کوچکی از مصر، در شمال شرقش، یه خشکی کوچکی وجود نداشت این دو دریا به هم میرسیدن. اما اون خشکیه مانع از رسیدن این دو دریا شده.  دریای مدیترانه ای که به اروپا میرسه و دریای سرخی که  به اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس میرسه. اگه اون یه تکه خشکیه وجود نداشت کشتیها از دوره باستان راحت میتونستن مثلا از ایران و خاور میانه و اسیا به اروپا برن. اما خب اینطور نبود. وقتیکه کشتیها به دریای سرخ میرفتن در اون بن بست گیر میکردن. نهایتا تا خلیج سوئز میتونستن برن.
موقعیت کشور مصر، در مجاورت دریای مدیترانه و دریای سرخ
تصور کنید که مثلا شما در مصر در جایی نشستی که از یه طرفت یه گروه کشتیهای اسیایی رو میبینی که میان و میرن و از طرف دیگه کشورت هم یه گروه کشتیهای اروپایی رو میبینی که میان و میرن،  در واقع این دو گروه کشتی خیلی به هم نزدیکن اما در دو دریای متفاوتن. و اگه قرار باشه به هم برسن باید برن تمام قاره افریقا رو دور بزنن تا برسن به هم. معلومه که شما اکه در مصر باشی و اینها رو ببینی به این فکر میکنی که چرا این به تکه خشکی این وسط رو برندارم و این دو دریا رو به هم وصل نکنم.  تازه اینهمه هم رودخونه پراب و دریاچه توی این یه تکه خشکی وحود داره. پس حتما یه راهی پیدا میکنیم. و اینطوری بوده که موضوع ساخت یک ابراهه، یک کانال هزاران سال در فکر آدمهای اون منطقه از جهان بوده. هزاران سال. یعنی مثلا چقدر؟ ما الان میدونیم که کانال سوئز در سال ۱۸۶۹ساخته شده اما شواهدی هست که میگه تلاشها برای وصل کردن دریای سرخ و مدیترانه دوروبر سال ۱۸۷۸ پیش از میلاد شروع شده. دقت کردید چی گفتم؟ تلاشها از دهه ۱۸۷۰ پیش از میلاد شروع شده تا رسیده به دهه  ۱۸۷۰ پس از میلاد کار تموم شده. یعنی  تقریبا ۳۷۵۰ سال انسانها رویای این رو داشتن که این دو دریای رو به هم وصل کنن تا بالاخره تونستن یه راه حل ثابت و قابل اطمینانی پیدا کردن.
چرا اینقدر طول کشید؟ شمایی که دو اپیزود قبلی رو شنیدید میدونید که اجرای همچین پروژه ای کار راحتی نیست. کار هر کسی نیست. سختیهای اجرایی زیادی داره. مضافا بر اینکه اول باید در اون کشور امنیت برقرار باشه، در زمان جنگ که نمیشه همچین کارهایی کرد. باید ثبات اقتصادی وجود داشته باشه. نگرانی بابت تامین مالی کار وحود نداشته باشه. مضافا بر اینکه یک سیستم حکومتی باید از نظر مدیریتی و فنی قوی باشه خیلی به خودش مطمئن باشه تا بتونه همچین پروژه ای رو شروع کنه. توی دو اپیزود قبل دیدیم که ایالات متحده وقتیکه داشت تبدیل به یک ابرقدرت میشد در خودش میدید که کانال پاناما رو اجرا کنه. یا قبلترش فرانسویهای ابرقدرت کار رو در اونجا شروع کرده بودن. در مورد سوئز هم همینطوره. همیشه کسیکه مدعی بوده، قدرت رو در اون منطقه در دست داشته تلاشش رو کرده که این کار انجام بشه. چونکه ساخت کانال کار بک ابرقدرت مدعیه. حالا میخوام بهتون بگم که در طول تاریخ دراز مصر پای چه ابرقدرتهایی به این کشور باز شده و از قضا بیشتر این قدرتها شانس خودشون رو برای ساخت کانال محک زدن. نکته جالب اینه که همینطوریکه داریم راجع به تاریخچه کانال میگیم یه مروری به تاریخ جالب کشور مصر هم میشه.
تمدن مصرباستان چیز عجیبیه. اگه امروز ما خیلی راحت عبارت فرعونهای مصر یا سلسله های مصر رو جستجو کنیم ، میبینیم اطلاعات ریز فرعونها یا پادشاهانشون مربوط به پنج هزار سال پیش چهار هزار سال پیش بطور دقیق وجود داره. سلسله اول، سلسله دوم، سلسه بیستم فرعونهای مصر تمام اطلاعاتشون هست. ما ایرانیها به درستی به تاریخ باستانمون افتخار میکنیم، مثلا به کورش بزرگ افتحار میکنیم. کورش بزرگ مال ۲۵۰۰-۲۶۰۰  سال پیشه که زمان خیلی دوریه و ما حق داریم افتحار کنیم که دو هزار و پونصد سال پیش چنان حکمرانی داشتیم. اما اینها فرعونهاشون مال ۵ هزار سال پیشن ۴ هزار سال پیشن.   مثلا میدونیم که خفره Khafre که یکی از فرعونهای دودمان یا سلسله چهارم بوده بین سالهای  ۲۵۵۸-۲۵۳۲پیش از میلاد سلطنت میکرده و بچه هاش کی بودن. همسرش کی بوده. چیکار کرده. همه این جزییات در کتیبه ها نوشته شده. نگاره های این فرعون، یعنی تصویر چهره اش موجوده. مجسمه ازش وحود داره. میدونیم چه شکلی بوده. اصلا مومیایی خیلی از فرعونها وجود داره. خلاصه کلی اطلاعات شگفت انگیز در مورد مصر باستان وجود داره.
مجسمه عظیم رامسس دوم از مقترترین فرعونهای مصر
اما حالا ببینیم کیها و در چه زمانی به فکر ساخت کانال افتادن. اولین قدرت مدعی که به فکر ساخت کانال افتاد سنورست دوم Senusret IIفرعون مصر از سلسله دوازدهم بود. سنورست  دوروبر ۱۹۰۰ سال پیش از میلاد سلطنت میکرده. بیست سال سلطنت کرده. وقت کافی داشته کارهای زیادی کرده و از جمله اینکه تلاش کرده که یه راه میانبری بزنه بلکه دریای سرخ و دریای مدیرتزانه به هم برسونه. میانبرش چی بوده حالا؟ جای اینکه یه کانالی بکشه بین این دو تا دریا،  تلاش کرده که یه  کانال کوچکتری درست کنه بین دریای سرخ تا رود نیل. برنامه اش این بوده که از دریای سرخ کشتیها رو با اون کانال به رود نیل برسونه و بعدش چون رود نیل قابل کشتیرانیه از اونجا دیگه کشتیها خودشون بتونن به دریای مدیترانه برن. کار کار عظیمه ها برای ۳۵۰۰ سال قبل. ولی در نظر دارید داریم راجع به یک ملتی و تمدنی حرف میزنیم که مگاپروژه های زیادی رو انجام دادن. اهرام مصر رو یادتون بیاد، اونوقت تایید میکنید که چه توانمدیهای مهندسی داشتن. به هرحال سنورست کار رو شروع کرد یک کانال کوچکی کشید اما اون کانال خیلی قابل استفاده از اب درنیومد. چون مدام نیاز به مراقبت و لایروبی و لجن کشی داشت. چند صد سال بعدش اینبار در زمان رامسس دوم مصریها دوباره دنبال اجرای کانال افتادن. میگن رامسس دوم مقندرترین فرعون مصر بوده. یعنی در تمام اون چند هزار سال و بین اونهمه فرعون رامسس دوم از همه مقتدرتر بوده. رامسس دوم  نزدیک به هفتاد سال سلطنت کرد، سیاستمدار مقتدری بود. رامسس دوم هم به دنبال ابن بود که از رودخونه ها و دریاچه ها استفاده کنه و یه طوری دریای سرخ رو به دریای مدیترانه گره بزنه. قابل کشتیرانی بشه. اما موفق نشد.
فرعون قدرتمند بعدی که شانسش رو امتحان کرد نکوی دوم از سلسله بیست و ششم بود که دو هزار و ششصد سال پیش سلطنت میکرد. نکو هم دنبال یک کانال شرقی غربی بود تا از دریای سرخ به رود نیل برسه. ساخت این کانلها راحت نبود و هر بار هر فرعونی که حواسته کانال حفر کنه هزاران نفرکشته شدن. مثلا هرودوت تاریخ نویس یونانی نوشته که در زمان نکو صدهزار نفر برای ساخت این کانال کشته شدن. در یکی از مراجعم خوندم که پیشرفت کارش هم خوب بود اما یک طالع بین به فرعون گفت که عاقبت این کانال خوب نیست و از این کانال علیه خودت استفاده خواهد شد. اون موقع هم دور دور خوابگزار و طالع بین بود دیگه که بیاد از عالم غیب پیشکویی کنه. نکوی دوم هم اطاعت کرد. و کار رو متوقف کرد. یه نکته ای هم بگم اینکه فاصله دریای سرخ تا دریای مدیترانه دویست کیلومتره. این دویست کیلومتر یه مسیر جنوب به شماله که در وسطش دریاچه تلخ و دریاچه تمساح وجود داره. اما نه که فرعونها دنبال میانبر بودن میخواستن از دریای سرخ به سمت رود نیل کانال بزنن. بنابراین برنامه شون این بود که کانالهای بزن که این آبها رو به هم وصل کنه و برسن به رود نیل. مثلا یه کانال کوچک میزدن از خلیج سوئز به دریاچه تلخ، بعد از اون سر دریاچه تلخ یه کانال دیکه میزدن به سمت نزدیکترین شعبه رود نیل. دنیال میانبر بودن و به همین خاطر هم کانالهایی که فرعونها ساحتن شرقی غربی بودن.
کانال فرعونها میخواست خلیج سوئز را به رود نیل متصل کند
در سال ۵۲۵ پیش از میلاد کشور مصر توسط امپراتوری ایران فتح شد. ایران در اون زمان بزرگترین امپراتوری بود که تاریخ تا اون روز به خودش دیده بود. هحامنشیها قلمروهای زیادی رو به دست آورده بودن.  اونها کشورهایی رو که فتخ میکردن رو بعنوان یک استان ایران قلمداد میکردن. بهش میگفتن ساتراپی. هر ساتراپی یک حکمران داشت و پادشاه هحامنشی که نفر اول امپراتوری ایرن بود، امپراتوری پارس، از شوش بر همه این ساتراپیها یا ایالتها حکمرانی میکرد. به همین خاطر هم بهشون میگفتن شاه شاهان. در حمله به مصر خود کمبوجیه دوم پادشاه هخامنشی فرمانده جنگ بود و بعد از پیروزی بر فرعون مصر، کمبوجیه بعنوان فرعون جدید مصر تاجگذاری کرد. پادشاه ایران پادشاه همه ممالک زیر سلطه اش بود. از جمله فرعون مصر هم بود. و مصر به مدت ۲۱ سال یک ساتراپی هخامنشی موند و اصلا دودمان ۲۷ ام مصر در واقع پادشاهان هخامنشی هستن. ایرانیها بعد از گرفتن سرزمینهای جدید اونها رو مجبور نمیکردن که زبانشون رو به زبان پارسی تغییر بدن یا به زوردینشون رو زرتشتی کنن. دین و زبان و آداب  و قوانین اون کشورها حفظ میشد. نه سال بعد از فتح مصر یعنی در سال ۵۱۶ پیش از میلاد داریوش اول پادشاه امپراتوری پارس بود. گفتم پایتحت امپراتوری در شهر شوش بود. داریوش اول دستور داده بود که پرسپولیس یا تحت جمشید رو بسازن و اونجا هنوز در حال ساخت بود.
داریوش بزرگ قدرتمندترین امپراتور ایرن بود.
داریوش اول بزرگترین حکمران تاریخ ایرانه. کسیه که در زمان اون ایران بیشترین تصرفات رو داشته. داریوش یک امپراتور با اعتماد به نفس بالا بود و چندین کار بزرگ رو انجام داد. جالبه که از مهمترین دستاوردهای داریوش چهار پروژه عمرانی بزرگی بودن که در زمانش اجرا شدن. پروژه توسعه شهر شوش پایتخت هحامنشی، پروژه تاسیس پایتحت جدید در  پارسه یا تخت حمشید. پروژه تاسیس راه شاهنشاهی برای راحتتر شدن حمل و نقل بین شهرهای امپراتوری، و پروژه کانال داریوش برای متصل کردن رود نیل به دریای سرخ. داریوش درهمون اول پادشاهایش یک ناخدای یونانی به اسم اسکولاکس رو مامور کرده بود تا راههای آبی بین امپراتوری پارس رو بررسی کنه. چون قلمروی کشور خیلی بزرگ بود و حمل و نقل از طریق راههای زمینی سحت بود. مسیرها طولانی بودن، هزینه حمل زیاد بود. تجارت سخت بود و هم اینکه از نظر نظامی داریوش نیاز داشت که زودتر به مناطق مختلف قلمروش بره. اگه شورشی رخ میداد برای سرکوب شورش، یا برای لشکرکشی به قلمروهای جدید نیاز داشتن راه ابی درست کنن. اسکولاکس دو سال و نیم وقت صرف کرد. به همه قلمروی پارس رفت. از هند تا مصر رفت و راههای آبی محتلف رو بررسی کرد. نتیجه بررسیهاش این بود که داریوش میبایستی کانالی که فرعونهای قبلی نیمه تمام گذاشته بودن رو تمام کنه. و اینطوری بود که نقشه یک آبراهه بین دریای سرخ و رود نیل رو تهیه کردن. اجرای این پروژه یکی از مهمترین برنامه های اقتصادی دولت جهانی داریوش اول بود.
بخشی از مجسمه داریوش اول که در مصر ساحته شد- موزه ملی ایران
داریوش در سال ۵۱۶ پیش از میلاد به بابل رفت، عراق امروزی و بعد از طریق مسیری که الان سوریه و عربستان امروزی هست به مصر سفر کرد. البته این بار دومی بود که به مصر میرفت. بار اول در زمان حمله به مصر هنوز پادشاه ایرن نشده بود. برای همین اینبار وقتیکه به مصر رفت تاج قدیمی سلطنت مصر علیا و سفلی رو بر سر گذاشت. یعنی در مصر هم تاجگذاری کرد.چون گفتم فرعون مصر هم بود دیگه. دلیل سفر داریوش مسائل سیاسی و نظامی هم بود. اما اجرای کانال براش اهمیت خیلی زیادی داشت. قصد داریوش این بود که کشتیهایی که از قلمروی ایران مثل خود پارس و هند و فینیقیه میان اینها بتونن وارد دریای روم بشن. یعنی دریای مدیترانه. تجارت رونق بگیره. پول زیادی عاید تاجرها بشه و در نهایت حکومت مالیات خوبی دریافت کنه. فهمیده بود که فرعونهای قبلی هم هدفشون همین بوده. اما برای داریوش موضوع فقط این هم نبود . مساله این بود که اگر این کانال راه میافتاد دیگه راحتتر میتونست نیروی نظامی خودش رو به کشورهای دیگه ببره و قلمروی نظامی خودش رو هم گسترش بده. یا شورشهایی که در ساتراپیهای محتلف میشد رو کنترل کنه. مساله دیگه که برای داریوش مهم بود هم این بود که سواحل جنوبی پارس اهمیت زیادی پیدا میکردن. تجارت در سرزمین اصلی ایران هم رونق میگرفت. برای همین خود داریوش نظارت مستقیمی بر اجرای کانال داشت. داریوش موفق شد از خلیج سوئز یک کانال به دریای تلخ بکشه، بعد از سمت دیکه دریاچه یک کانال دیگه به دریاچه تمساح بکشه و بعد از دریاچه تمساح یک کانال دیگه به سمت رود نیل کشید.اینطوری با ترکیبی از کانال دست ساز و دریاچه های طبیعی راهی بین دریای سرخ و رود نیل باز کرد.
متن کتیبه داریوش در کنار کانال داریوش
روش کارشون اینطور بود که اول کانال رو با ابزارهای برنزی و آهنی حفر میکردند. و بعد در کانالی که کنده بودن سنگ کار میذاشتن که مسیر کانال برقرار و محکم بمونه. ساخت این کانال ۲۰۰ کیلومتری هفت سال طول کشید. از یک سمت سنگ کاران مصری سنگها رو از کوه میکندن و تامین میکردن و از طرف دیگه سارندگان کانال مسیر رو حفر میکردن و بعد سنگها رودر کف مسیر نصب میکردن. یکی از چالشهای اصلی که داشتن بالطبع تامین آب بود چون در وسط بیابون کار میکردن. به هر حال اما کار تمام شد. در زمان گشایش کانال، برای یادبود چهار کتیبه سنگی در نقاطی از کانال نصب شد. این کتیبه ها چهار زبانه بودن. به زبان پارسی باستان و به خط میخی نوشته بودن، زبان عیلامی بود. زبان بابلی بود و همینطور زبان مصری که با خط هیروگلیف hieroglyphs نوشته شده بود. این کتیبه ها سه متر ارتفاع دارن و جنسشون از گرانیت سرخه. سنگی  نیست که مال مصر باشه. یعنی در یک محل دیگه ای تراشیده شده و برای افتتاح به مصر برده بودن. در عصر معاصر سه تا از این کتیبه ها در اطراف اون کانال در منطقه Wadi Tumilat پیدا شده و این کتیبه ها جای شک و شبهه نمیذاره، ثابت میکنه که یک کانال توسط داریوش بزرگ هحامنشی پادشاه ایران ساحته شده. نوشته روی لوحها شبیه به کتیبه هایی که در تخت جمشید به جامونده. یک الگو رو دارن. با نیایش و ستایش اهورامزدا شروع میشه ، اسم  پادشاه و نژاد پارسی اش رو میگه و بعد در ادامه داریوش با ایندگان صحبت میکنه. بر روی این لوح اینطور نوشته شده.
بخشی از کتیبه داریوش
داریوش، شاه بزرگ، شاهانْ شاه، شاه سرزمین‌ها، شاه در این زمین بزرگ، پسر ویشتاسپ هخامنشی.
خداوند بزرگ است اهورامزدا، که آن آسمان را آفرید، که این زمین را آفرید، که این مردم را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید،
که داریوش را شاه کرد، که به داریوش شاهنشاهی بزرگی را بخشید، من داریوش، پادشاه بزرگ هستم، شاه شاهان، شاه مردمان گوناگون، شاه در این زمین بزرگ دور و دراز ، پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی، داریوش شاه گوید: من یک پارسی ام، از پارس مصر را گرفتم، من فرمان دادم تا این آبراه را از رودی که نیل نام دارد و در مصر روان است به دریایی که از پارس می‌آید بکنند. پس این آبراه چنانچه که من فرمان داده بودم کنده شد و کشتیها از مصر از این کانال به پارس میرفتند، همانگونه که خواست من بود.
کانالی که داریوش هحامنشی ساخت درسته که نیل رو به دریای سرخ متصل میکرد اما این کانالی نبود که همیشه قابل استفاده باشه. محدودیتهای زیادی داشت. یکیش اینکه این کانال فقط در پاییز و زمستون و درزمانیکه بارش بارون  فراوان بود و رود نیل آب زیادی داشت قابل استفاده بود. پس فقط در پاییز و زمستان قابل بهره برداری بود. در حالیکه کشتیهایی که از سمت هند میخواستن بیان اونها متکی به بادهای موسمی شرقی بودن که بیشتر در تابستونها اون سمتی میوزیدن. ۲۵۰۰ سال پیشه دیکه. کروزهای اقیانوس پیما که نبود، کشتیها با باد و با پارو کار میکردن. نیاز به باد داشتن. پس اینطوری نشد که با این کانال یک مسیر دریایی ثابت بین هند و دریای مدیترانه باز بشه. نه. یه موضوع دیکه هم عرض کانال بود. هرودوت تاریح نویس یونانی نوشته که عرض کانال داریوش اونقدری بود که دو تا کشتی جنگی میتونستن از کنار هم رد بشن و چهار روز طول میکشیده که کشتی از دریای مدیترانه به نزدیکی دریای سرخ برسه.  اما بعضی از تاریخنویسها این رو رد میکنن و میگن که کانال داریوش چندان بزرگ نبود.کشتیهای کوچک و یا قایقها میتونستن ازش رد بشن. ضمن اینکه این یک کانال کامل نبود. در یه نقاطی مجبور میشدن کشتی رو از آب در بیارن، زیرش چرخ و الوار بذارن و با اسب و گاو و انسان کشتی رو روی زمین بکشن، چند صدمتر مسیررو روی خاک ببرن و بعد برسن به ادامه کانال و دوباره کشتی رو به اب بندازن. پس کاری که فرعونها و داریوش بزرگ انجام داده بودن برای اونزمان خیلی بزرگ و ارزشمند بوده اما یک کانال همیشگی نبود. یا یک کانال با اون تصوراتی که ما ازش داریم نبود. غیر از اون هم مشکل همیشگی برقرار بود که کانال مدام نیاز به لایروبی داشت چون این کانال در وسط صحرا ساخته شده بود. با باد و فرسایش خاک شنها به داخل آب میریختن و کف کانال رو میگرفتن. و مدام باید لجن کشی میشد.
مسیر کانال داریوش
اما با همه این حرفها بد هم نبود. چون راه ارتباطی جایگزین بین مصر و آسیا عبور کردن از بیایان بود. برای همین با همه مشکلات وموانع این کانال تا قرنها استفاده شد. یعنی حتی بعد از سقوط هخامنشیها در اون منطقه و در زمانیکه مصر به دست رومیها افتاد حاکمان رومی بارها کانال رو دوباره کندند یا لایروبی کردن  یا یه بخشی بهش اضافه کردن. در طول تاریخ کشور مصر بین قدرتها دست به دست میشد. ایرانیها رفتن، رومیها اومدن و بعدش امپراتوری بیزانس اون و در نهایت بعد از چند قرن نوبت اعراب رسید. مصر در همون سالهای اول اسلام، در زمان ابوبکر توسط مسلمونها فتح شد. عمرابن العاص فرمانده ای بود که سوریه و فلسطین و بعد مصر رو فتح کرد. در واقع امپراتوری بیزانس رو در اون مناطق شکست داد.  مصریها به اجبار قوای مهاجم نه تنها مجبور به تغییر دین شدند، مسلمون شدن، بلکه زبانشون هم اونجا عربی شد. یعنی ما ایرانیها هم همون زمانها درسته که مجبور به پذیرش اسلام شدیم اما پیشینیان ما که دورد خدا بر آنها باد مقاومت کردن و زبان و فرهنگمون رو حفظ کردن. بگذریم برگردیم به کانال، عمرابن العاص والی مسلمان مصر کانال را برای کشتیرانی بازگشایی کرد و اسمش رو کانال امیرالمؤمنین گذاشت. حتی به فکر این افتاد که دریای سرخ و مدیترانه رو مستقیم به هم وصل بکنه اما عمربن خطاب خلیفه وقت مانع این کار شد. در اونزمان از کانال برای انتقال غلات به شبه جزیره عربستان استفاده میشد و همینطور برای جابجایی زائران حج. اما دور و بر سال ۱۵۰ هجری قمری در زمان منصور، خلیفه عباسی، مردم مکه و مدینه علیه خلیفه قیام کرده بودن. اونجا خلیفه یعنی همین منصور برای اینکه مردم مکه و مدینه رو زیر فشار قرار بده و نذاره که غلات و آذوقه بهشون برسه دستور داد که کانال را با شن پر بکنند. اون زمانها اینترنت نبود که قطع کنن، کانال رو پر میکردن. خلاصه اینطوری بود که زحمات زیادی که در طول قرنهای مختلف انجام شده بود از فرعونها تا داریوش و رومیها، همه اون زحمتها رفت زیر خاک. فقط برای اینکه یک نفر چند صباحی بیشتر در قدرت بمونه.  کانال از بین رفت و دریانوردی بین دو دریا برای تقریباً یازده قرن متوقف شد. و خب در اون دوره فقط از مسیرهای زمینی برای حمل و نقل تجارت مصر استفاده می شد.
در قرنهای سیزدهم تا شانزدهم میلادیی سلسله ای به اسم مملوکان بر مصر حکومت میکردن. در اون زمان هم ونیزیها که یک حکومت ثروتمندی بودن و نیروی دریایی خوبی داشتن دنبال ساخت کانالی بودن که بتونن راحتتر با آسیا تجارت کنن. میدونید دیگه چقدر تاجرهای ونیزی در راه اسیا بودن. معروفترینشون مارکو پولو. به ایران می اومدن. به چین میرفتن. میخواستن که راحتتر از ونیز به شرق سفر کنن. طرحشون رو به حکومت مملوکان مصر دادن اما موافقت نشد. ولی در سال ۱۵۱۷ بین امپراتوری عثمانی و حکومت مملوکان مصر یک جنگی رخ داد و عثمانی برنده جنگ شد. و مصر وسوریه و شبه جزیره عربستان ضمیمه خاک عثمانی شدند. و اینجا بود که عثمانی در سال ۱۵۱۷ تبدیل شد به یک امپراتوری بزرگ که هم در اروپا و بالکان حضور داشت و هم در آسیا و هم افریقا. سلطه عثمانی به مصر چند قرن ادامه داشت. توی این دوران هم باز تمایلاتی برای درست کردن کانال وجود داشته. بعدا که عثمانیها اومدن اونها هم در مورد ساحت کانال برنامه های داشتن ولی باز هم به جایی نرسید.
نقاشی ناپلئون در مصر
دیگه رسید به طرفهای قرن هجدهم، زمانیکه رقابت شدیدی بین بریتانیا و فرانسه شکل گرفته بود و این دو کشور دنبال کشورگشایی و استعمار بودن. مسابقه بود که کی زودتر بره یه جایی رو مستعمره خودش کنه. فرانسه بدش نمی اومد که مصر رو ضمیمه خاک خودش کنه و بعد بتونه از اونجا به هند لشکرکشی کنه. و در نهایت هم ناپلئون بناپارت در سال ۱۷۹۸ به مصر حمله کرد و اونجا رو تصرف کرد. بناپارت به فکر این افتاد که یک کانال درست کنه و اینطوری مسیر تجارت به اقیانوس هند رو تحت کنترل خودش در بیاره. چون برای اینکه یک کشتی از فرانسه بخواد بره به هند باید به جنوب اروپا میرفتن و بعد تمام قاره افریقا رو دور میزدن و بعد تازه میافتادن توی مسیر آسیا. راه خیلی طولانی ای بود. اگه فرانسه یک کانال در اونجا میساخت راه برای کشورگشایی بیشتر در آسیا براش هموار میشد. ضمنا اینجوری میتونست بر مسیر تجارت کنترل داشته باشه یا مانع از دسترسی بریتانیا به هند بشه. گفتن اقا بسم ال.. کار رو زودتر شروع کنیم. برای همین مهندس فرانسوی شارل لپر charles le pere در سال ۱۷۹۹ به مصر فرستاده شد.
یه تیم فرانسوی بررسیها رو شروع کردن و اونجا بود که بقایای کانال داریوش رو کشف کردند. قرار بود که اینبار برای اولین بار یک کانال کامل از دریای مدیترانه به دریای سرخ کشیده بشه. یعنی برخلاف کانالهای قبلی که جهتشون عمدتا شرقی غربی بودن و به رود نیل میرسیدن اینبار قرار بود مستقیما این دو تا دریا به هم وصل بشه. مدیترانه به سرخ یا  به قول خودشون مد تو رد. اما عجیب اینکه نتیجه بررسیهای فرانسویها در اون زمان ناامید کنده بود. چرا؟ اون موقع فکر میکردن که ارتفاع دریای سرخ ده متر بالاتر از ارتفاع دریای مدیترانه است و اگه یک کانالی این وسط درست بشه اونوقت نه که دریای سرخ بالاتره، آبش سرریز میشه توی کانال و میاد به صحرای سینا و دلتای رود نیل رو میگیره و سیلی راه میافته که کل مصر رو با خودش میبره. این یک عقیده ای بود که از زمان باستان هم داشتن . زمان داریوش بزرگ هم همینطور فکر میکردن. در حالیکه اینطور نیست و این یک خطای محاسباتی بود. ارتفاع دریای سرخ و مدیترانه یکیه. اما اون موقع این رو نمیدونستن و همین شد مبنایی برای اینکه ناپلئون پروژه کانال رو شروع نکنه. اما این تلاش ناپلئون باعث شد که این ایده پا بگیره که این دو دریا رو بطور مستقیم به هم وصل کنیم. حضور فرانسه در مصر طولانی نشد. ناپلئون نه تنها نتونست که بطور زمینی بره هند و رو تصرف کنه بلکه در سال ۱۸۰۱ بخاطر حملاتی که بریتانیاییها میکردن فرانسه مجبور به عقب نشینی شد و مصر رو ترک کردن. و چقدر در اون سالها هم فرانسویها و هم بریتانیاییها آثار باستانی مصر رو بار کشتی کردن و با خودشون به اروپا بردن.
فرانسویها فهمیده بودن که ساخت کانال یک فرصت خیلی خوبی براشون هست. ول کن نبودن. در سال ۱۸۳۳ یه گروهی از افراد صاحب نفوذ فرانسوی به مصر رفتن تا روی پروژه کانال کار بکنن. سال ۱۸۳۳ هنوز مصر جز قلمروی عثمانی بود. نفر اول مصر رو بهش میگفتن والی مصر که بر مصر حکومت میکرد اما باید به سلطان عثمانی هم جواب پس میداد. برای همین بهش میگفتن نائب السلطنه مصر. اما دقیقتر بخواهیم بگیم این بابا والی مصر، شام، حجاز، سودان و بخشهایی از یونان بود. یه قلمروی بزرگی زیر نظرش بود.  والی مصر یا در واقع نائب السطلنه فردی بود به اسم محمدعلی پاشا. محمدعلی پاشا ۴۴ سال والی مصر بود. وقت کافی هم داشت که هر کاری که فکر میکرد درسته انجام بده. اصلاحات زیادی در اقتصاد و ارتش و جامعه مصر انجام داد. حتی بهش میگن بنیانگزار مصرجدید اما از قضا محمدعلی پاشا مخالف ساخت کانال بود و با خواسته فرانسویها مخالفت کرد.
محمدعلی پاشا
محمدعلی پاشا به جاش طرفدرا ساخت راه آهن سوئز بود. حتی با شرکتهای مطرح جهانی اون موقع برای ساخت راه اهن مذاکره میکرد. به نظر محمد علی پاشا راه اهن گزینه بهتر و بی دردسرتری بود، مضافا بر اینکه برای گرفتن مجوز کانال باید با سلطان عثمانی هماهنگ میکرد و این رو دوست نداشت. میگفت همین راه آهن شمال به جنوب بهترین کاره، گرچه که فرانسویها مانع از این کار میشدن. فرانسویها دوست داشتن که کانال توسط خودشون ساخته بشه که کنترل رفت و امد بین اروپا و شرق دست خودشون باشه. اما عجیب اینجاست که اونقدری که فرانسویها برای اجرای کانال جلز و ولز میکردن و پیگیر بودن، رقیب فرانسویها، یعنی بریتانیاییها تمایلی برای اجرای کانال نشون نمیدادن. اونها چند دلیل برای این کار داشتن. یکی اینکه امیدی به اجرا شدن کانال نداشتن بخاطر همون باوری که وجود داشت که ارتفاع دریای سرخ بیشتر از دریای مدیترانه است. برای همین بیشتر امید بسته بودن به راه آهن .یک خط آهن در شمال مصر دربندر اسکندریه که به قاهره و بعد به بندر سوئز میرفت. اینجوری که کشتیهای بریتانیایی بار رو از هند بیارن به بندر سوئز در جنوب مصر، بعد بار رو به قطار منتقل کن. قطار بیاردش به بندر اسکندریه در شمال مصر و از اونجا هم بار کشتی کنن و بره به بریتانیا. میگفتن اینحوری دیگه نیاز به همچین پروژه با ریسک بالایی نیست. و البته یه دلیل دیگه هم بود که چه بسا اون مهمتر بود. اینکه دوست نداشتن یه مسیر کشتیرانی که برای همه ازاد باشه بین اروپا وهند باز بشه. اون هم چی، کنترل اون راه ابی در دست رقیبشون باشه. میگفتن اگه مسیر رفتن به هند راحت بشه که هیچی دیگه دو فردای دیگه کل اروپا یکی بدونه کشتی میگیرن پا میشن میان هند. دست زیاد میشه، هند رو از چنگمون در میارن. برای همین بریتانیا که نفوذ زیادی در مصر داشت مخالف اجرای کانال بودن.
اما محمدعلی پاشا که سنش بالا بود عاقبت در سال ۱۸۴۸ از دنیا رفت. و والی بعدی، عباس پاشا هم طرفدار پروژه وصل کردن دو دریا از طریق راه اهن بود. عباس پاشا دیگه رفت با معتبرترین شرکت راه آهن دنیا در اون موقع قرار داد بست. در اونزمان یه فرد انگلیسی بود به اسم Robert Stephenson که بهش میگفتن پدر خط آهن. خطوط آهن  چندین کشور از جمله فرانسه، نروژ و بلژیک و مصر توسط همین بابا ساخته شده. صحبت صد و هفتاد، صدو هشتاد سل پیشه ها. اولین بخش این خط آهن بین اسکندریه وشهر  كفر الزيات در دلتای رود نیل در سال ۱۸۵۴ تکمیل شد. صد و هفتاد سال پیش. این نه تنها اولین راه اهن مدرن مصر و کل امپراتوری عثمانی بود بلکه اولین راه آهن در کل خاور میانه و همینطور قاره افریقا بود. سال ۱۸۵۴ دیگه، فکرش رو بکنید. مصر در اون دوران پیشرفته ترین کشور خاور میانه بود. این شرکتی که اومد مصر راه آهن رو کشید یک شرکت فوق العاده معروف و  های تک اون دوران بوده. هر کشوری راه آهن نداشت. رابرت استفنسون  مالک این شرکت انگلیسی کسی بود که نشان لیاقت از پادشاههای کشورهای مختلف گرفته بود، رییس جامعه مهدسین بریتانیا بود، در بریتانیا اینقدر اعتبار داشت  آدمی بود در لول افراد سلطنتی بریتاینا. حالا همچین فردی با شرکتش رفته بودن در مصر این راه آهن رو ساختن. و باز برای اینکه دستمون بیاد حتی همین کار در نوع خودش چقدر کار پیشروانه ای در خاور میانه بود یادآوری کنم که راه آهن سراسرس ایران ۸۴ سال بعدش افتتاح شد.
رابرت استفنسون، پدر خط آهن
تا اینجا پروژه کانال سوئز نه تنها شروع نشده، بلکه اصلا هر چی آدم تاثیرگذار در مصره مخالف اجراش هست و ضمنا هم دلیل توجیهی اجرای کانال هم داره هی ضعیفتر میشه. میگن مگه نمیخواستید حمل و نقل راحت بشه، بیا این هم راه آهن بین اسکندریه و سوئز. دیکه اصلا چه نیازیه به کانال. اما با همه این حرفها فرانسویها مگه کوتاه میومدن. اونها قصد داشتن که هر طور شده این کار رو انجام بدن. و خصوصا یه فردی که شما در دو اپیزود قبل اسمش رو شنیدید اینجا دیگ. وارد ماجرا میشه . فردینان دولسپس. دو لسپس خیلی پیکیر ماجرا بود. هم پیگیر بود و هم مترصد فرصت مناسب. فرانسویها در سال ۱۸۴۷ یک مهندس فرانسوی به اسم  paul Adrien Bourdaloue رو به مصر بردن. منطقه رو دید، بررسیهاش رو کرد و طبق محاسباتش گفت اقا دریای سرخ و دریای مدیترانه همسطح هستن. چون تا قبلش فکر میکردن که  ارتفاع دریای سرخ بیشتره و کار نشدنیه. اما حالا دیگه خیلی فرق میکرد. چون میدیدن کار شدنیه. گرچه که هم نائب السلطنه انگیزه ای برای این کار نداره و هم اینکه بریتانیا رقیب دیرین فرانسه مانع ایحاد میکرد. از نقوذش استفاده میکرد که کار رو بخوابونه. اما فردینان دو لسپس آدمی بود ول نکن. منتظر موند و موند تا یه فرصتی پیش بیاد و یه تحولی در حکومت مصر اتفاق بیافته.
نقاشی از جوانی دولسپس
حالا ببینیم فردینان دو لسپس کیه.  دولسپس در سال ۱۸۰۵ در شهر ورسای و در  یک خانواده ای که بیشترشون دیپلمات بودن به دنیا اومد. پدرش و عموش و خودش دیپلمات بودن، در سال ۱۸۳۲ با سمت معاون کنسولی در  کنسولگری فرانسه در بندر اسکندریه ماموربه خدمت شد. وقتیکه کشتی دولسپس وارد بندر اسکندریه شد باید چند ورزی رو در قرنطینه میموندن. برای همین سرکنسول که در واقع رییس دولسپسبود براش چند تا کتاب فرستاد که حالا که کشتیتون اینجا در قرنطینه است برای اینکه حوصله دولسپس جوان سر نره کتابها رو بخونه. یکی از کتابها در مورد تاریخچه ساخت کانال در مصر بود. از نکوی دوم تا داریوش بزرگ و سایرین. اونجا بود که فکر ساخت کانال برای اولین بار در ذهن دولسپس جرقه زد. دولسپس ۲۷ ساله تازه وارد مصر شده بود و هنوز پاش رو روی خاک مصر نذاشته سودای ساخت کانال در سرش اومده. ولی میبنید که بعدا چقدر صبوری کرد. وقتیکه دولسپس کارش رو شروع کرد رابطه خیلی خوبی با محمد علی پاشا و خانواده اش پیدا کرد. خصوصا با سعید پاشا یکی از فرزندان محمدعلی پاشا دوست نزدیک شد. دولسپس چند سالی رو در مصر کنسول بود و بعد در سال ۱۸۳۷ به پاریس برگشت. دیپلمات بود به ماموریتهای دیگه رفت. در اروپا مامور شد و چند سالی رو در کشورهای محتلف کار دیپلماتیک انجام داد.  دیپلمات برجسته ای بود و مثلا درگیر مذاکراتی بود برای حل و فصل یک مشکل پاپ اون زمان خلاصه دیپلمات شناخته شده ای بود. گرچه که در تمام این سالها یه گوش و یه چشمش هم به مصر بود. دولسپس خیلی زود بازنشسته شد. هنوز پنجاه سالش نشده بود که از کار دولتی کنار کشید. حالا ببینیم در مصر چه خبره؟
محمدعلی پاشا که فوت کرد، و گفتم والی بعدیش عباس پاشا هم سفت ومحکم مخالف احداث کانال بود و به جاش راه آهن رو احداث کرده بود.  اما در سال ۱۸۵۴ یکدفعه ورق برگشت. اتفاقی افتاد که کسی انتظارش رو نداشت. عباس پاشایی که تازه شش سال بود حکومت میکرد و هنوز میتونست دهه ها والی مصر باشه در سن ۴۲ سالگی سال توسط غلامهاش به قتل رسید. اینجا بود که سعید پاشا والی جدید مصر شد.
سعید پاشا
 
همون سعید پاشایی که دوست دولسپس بود. دولسپس موقعیت رو برای ساحت کانال فراهم دید. جلدی به مصر برگشت تا با سعید پاشا ملاقات کنه. الان دیگه سالها کار دیپلماتیک کرده بود، اعتماد به نفس بالا، از کار دولتی بازنشسته شده، برای ساخت کانال انگیزه قوی داره و طرف مقابل هم که دوستشه. رفت به قاهره برای عرض تبریک و از اون مهمتر برای رایزنی جهت اخذ امتیاز کانال و موفق شد که تایید سعید پاشا برای ساحت کانال رو بگیره. هفتم نوامبر وارد مصر شد و  یه هفته بعدش مجوز کانال رو از سعید پاشا گرفته بود.  دولسپس مهندس نبود، ولی به جاش یک سازماندهنده بود، مذاکره کننده بود. برنامه ریز بود. از ۲۷ سالگی دنبال این کار بود و الان دوروبر پنجته سالش بود.  ولی از همه مهمتر اون ادمی بود که الزامات سیاسی و مالی یه همچین کار بزرگی رو میفهمید. میدونست که همچین پروژه ای اجرا نمیشود مگر اینکه اراده سیاسی براش باشه، مگر اینکه لابیگریهای لازم انجام بشه، مگر اینکه منابع مالی لازم تامین شده باشه. اینها رو خوب میدونست و برای همین هم اولویتش و تمرکزش روی همینها بود. از طرف مصری حمایت سعید پاشا رو گرفت اما بزرگترین حامی اش ناپلئون سوم بود. ناپلئون سوم کسی بود که میدونست این پروژه چقدر میتونه برای منافع ملی فرانسه سود داشته باشه. هم پول عاید کشور کنه و هم اعتبار و اهمیت کشور رو زیاد کنه. شارل لوئی ناپلئون بناپارت یا همون ناپلئون سوم رییس حمهور وقت فرانسه بود. که البته چند سال بعدش تبدیل شد به امپراتور فرانسه. خودش رو امپراتور فرانسه کرد.گرچه در نهایت سالها بعدش از قدرت خلع شد. مردم اون رو پایین کشیدن و سیستم حکومتی فرانسه برای همیشه جمهوری شد. حالا کاری نداریم، حامی اصلی ساخت کانال ناپلئون سوم بود.
دولسپس دنبال گرفتن حمایت از اسپانسرهای بریتانیایی هم بود اما اونها تمایلی نشون ندادن و پولی از طرف بریتانیا جمع نشد. چون خیلیها در اون برهه فکر میکردن که این پروژه عاقبتی نداره و به جایی نمیرسه. اگه اون موقع میگفتی میخواهیم برای پروژه راه آهن قاهره به سوئز پول جمع کنیم بیشتر خواهان داشت تا پروژه کانال. دولسپس اما زبلتر از این حرفها بود. اون سهام کانال رو در بورس پاریس عرضه کرد. یعنی کانالی که هنوز ساخته نشده رو در بورس پاریس فروخت. سرمایه گزارهای کوچک و بزرگ فرانسوی اومدن سهام رو خریدن و اینطوری دولسپس موفق شد که پول لازم برای ساخت کانال رو تامین کنه. و البته ناپلئون سوم یکی از بزرگترین سرمایه گزارها بود.
خاکبرداری مسیر کانال سوئز
در سال ۱۸۵۸ دولسپس شرکت بین المللی کانال دریایی سوئز رو تاسیس کرد.  این یک شرکت خصوصی بود که سهامدارهاش فرانسوی و مصری بودن و این شرکت امتیاز حفر کانال و بهره برداری ازش به مدت ۹۹ سال رو داشت. و قرار بود که بعد از ۹۹ سال مالکیت کانال به دولت مصر داده بشه. برآورد اولیه شرکت برای هزینه ساخت کانال مبلغ ۲۰۰ میلوین فرانک فرانسه بود. معادل ۲٫۲ میلیارد دلار امروز. طراحی و امور اجرایی کار بعهده دو مهندس فرانسوی بود. این دو نفر رو بهشون میگفتن “Linant Bey” و Mougel Bey. خصوصا لینانت بی یا لینانت پاشا کسی بود که سالها  در مصر حضور داشت. از قبل از اجرای این پروژه و برای دولت مصر کار میکرد. کارمند وزارت امور زیربنایی بود و درگیر پروژه های عمرانی در مصر. کلی روی این موضوع کار کرده بود. از سالهای دور، زمانیکه دولسپس در مصر کار کنسولی میکرد این دو نفر با هم ارتباط داشتن. این فرانسوی اینقدر در مصر مونده بود و کار کرده بود که بهش عنوان بی Bey رو داده بودن. یعنی رییس، سالار. لینانت بی. حالا که دولسپس موفق شده بود امتیاز کانال رو بگیره کسی بهتر از لینانت بی برای سمت چیف اینجیر نبود. کسی که مسئول مهندسی و اجرای پروژه باشه. در واقع مدیر پروزه بود. یک مهندس فرانسوی دیگه هم بود به اسم موگل بی که یه مهندس هیدرولیک بود. این دو نفر نقش مهمی در اجرای کار داشتن.  دولسپس هم مسئول شرکت کانال سوئز بود و کسی بود که برای پیشبردن این پروژه عظیم و بین المللی مدام باید رایزنی میکرد، با والی مصر، با ناپلئون سوم، با جامعه بین المللی. و چون خودش یک دیپلمات برجسته بود راحت از عهده این کارها بر می اومد.
از نوامبر ۱۸۵۴ که دولسپس امتیاز کانال رو ازسعید پاشا گرفته بود تا مدت ۴ سال و نیم دو لسپس و تیم مهندسی سرگرم طراحی، تامین مالی و انجام کارهای مقدمانی  بودن. بالاخره در تاریخ ۲۵ اپریل ۱۸۵۹ دولسپس کلنگ شروع کار رو زد و پروژه بطور رسمی در پورت سعید افتتاح شد. پورت سعید یا بندر سعید یه بندریه در کنار دریای مدیترانه که برای همین پروژه کانال سوئز ساخته شده. اسمش رو هم از اسم والی اون زمان سعید پاشا گرفتن. مهندسها تخمین زدن که ۷۵میلون متر مکعب خاک رو باید از سایت جابجا کنند.  شرکت در همون ابتدا دچار مشکلات مالی شد و دیدن اعتبار کافی برای اجرای کانال ندارن. اینجا بود که سعید پاشا والی مصر سرمایه گزاری کرد و ۴۴ درصد از سهم کانال رو خرید. و چهار سال ازشروع ساخت کانال گذشته بود که سعید پاشا والی مصر در سن ۴۰ سالگی از دنیا رفت. و به جاش برادرزاده اش اسماعیل پاشا والی مصر شد. به اسماعیل پاشا میگفتن خدیو مصر. خدیو یه واژه فارسیه به معنی ارباب یا سرور. زبان فارسی در دربار عثمانی حیلی کاربرد داشت. از یه جایی به بعد از واژه فارسی خدیو هم برای یک عنوان در نظام سلطنتی خودشون استفاده کردن. خصوصا در مصر از زمان اسماعیل پاشا دیگه نمیگفتن والی مصر میگفتن خدیو مصر.  اسماعیل پاشا حامی اجرای این پروژه نبود. شبیه به دولت عثمانی و دولت بریتانیا. حتی اسماعیل پاشا کار رو متوقف کرد و دولسپس برای حل مشکل دست به دامن ناپلئون سوم شد. اینجا بود که ناپلئون سوم که حالا امپراتور فرانسه بود در سال ۱۸۶۴ یک کنوانسیون بین المللی ترتیب داد تا در مورد ادامه کار به توافق برسن. طرفین راضی شدن و کار ادامه پیدا کرد.
جابجایی اقلام مورد نیاز پروژه در صحرای سینا
محل اجرای کانال صحرای سینا بود که یکی از خشکترین بیابانهای دنیاست. یه صحرا به وسعت ۶۰هزار کیومتر مربع. برخلاف کانال پاناما که در وسط جنگلهای بارانیه. اینجا وسط بیابون. خود کار حفر کانال راحتتر از جایی مثل پاناماست. اما در وسط صحرا هیچ چیزی وجود نداشت. همه چیز رو باید با خودشون میبردن. از تجهیزان و ماشین آلات تا غذا و از همه مهمتر آب. دولسپس در اجرای کانال سوئز خیلی مصمم و مصر بود. هیچ مانع و هیچ بهانه ای رو نمیپذیرفت. مثلا خیلیها میگفتن که این کانال اینده ای نداره . به فرض هم که کانال ساحته بشه شنها وارد کانال میشن و کانال از بین میره. یا میگفتن در ورودی کانال در منطقه پورت سعید کلی گل و لای هست که که هر چقدر هم لایروبی کنید گل و لای  میاد و کانال رو میبنده. اما دولسپس به هیچکدوم از این حرفها اهمیتی نداد وکار رو جلو برد. این سماجتش در اینجا جواب داد وباعث شد که کار جلو بره. اما یادتونه توی اپیزودهای قبلی در مورد کانال پاناما گفتم وقتیکه دولسپس کار کانال پاناما رو بعدا شروع کرد هرچقدر بهش هشدار دادن که اینجوری پروژه با سر به زمین میخوره به خرجش نرفت و آخرش هم  یک دندگیش باعث شد که پروژه شکست بخوره.
کانال سوئز، قرن نوزدهم
شرایط کاری پروژه خیلی سخت و طاقت فرسا بود. گرمای هوا، خطرات همچین کاری اون هم دروسط صحرای سینا، حقوق کم و مریضی. وبا غوغا میکرد. این مشکلات باعث اصطکاک بین کارگران و شرکت کانال سوئز میشد، باعث میشد که خیلی زود کار رو رها کنن و برن. نرخ ماندگاری کارکنان در پروژه خیلی پایین بود. آدمها میمومدن و زود ول میکردن ومیرفتن. تخمین زده شده که در کل نزدیک به یک و نیم میلیون کارگر مصری در این پروژه کار کردن. شده  یکماه دوماه موندن و بعد رفتن. البته بعضیها بیشتر موندن.  هر ده ماه شرکت کانال باید بیست هزار نیروی کار جدید استخدام میکرد. آمار مرگ و میر به شدت بالا. یه چیزی نزدیک به ۱۲۵ هزار نفر یعنی نزدیک به ده درصد نیروی کار فقط بخاطر وبا از دنیا رفتن. اینقدر نیاز به نیروی کار زیاد بود که دولت مصر طرح کار اجباری اجرا کرد. شبیه به خودمت سربازی اجباری. نیروی کار به اجبار بیاد و کار کنه.
یه مشکل بزرگ دیگه تامین کالا بود. هیچ چیزی در مصر تولید نمیشد. همه ابزارها، ماشین الات و مواد مصرفی باید از اروپا وارد میشد و به اون نقاط پرت از بیابان منتقل میشد. دوره ایه که نه ماشینی هست و نه جاده ای. خیلی از ملزومات با شتر منتقل میشده. اما برای اینکه هم اجرای کار و هم تامین کالا راحتتر بشه یه تصمیم جالبی گرفتن. اونها اولش یک کانال کوچک درست میکردن یه کانال به عمق دو متر و به عرض ۱۵ متر. چاله رو میکندن بعد اب رو واردش میکردن. دوباره در ناحیه کنارش چند صدمتر دیگه میرفتن جلو در امتداد چاله قبلی یه گودال دیگه به عمق دو متر میکندن و اب واردش میکردن و بعد این کانالهای کوچک رو به هم وصل میکردن. قصدشون این بود که یه کانال کوچک بکنن که بشه توش قایق انداحت. اینکه یه کانال کوچک قابل قایقرانی بسازن دو تا فایده داشت. یکی اینکه همینطور که جلو میرفتن یه راه ابی هم در کنارشون داشتن. میتونستن ملزومات شون رو از طریق همین کانال از پورت سعید  با قایق به محل اجرا بیارن. و هدف بعدی این بود که با کمک کشتیهای لایروبی این کانال کوچک رو تبدیل به کانال بزرگ کنن. هم عمق کانال رو زیاد کنن و هم عرضش رو . گرفتید چی شد؟ به جای اینکه همه اون کانال بزرگ و عمیق رو با بیل و کلنگ بکنن فقط اندازه یه کانال کوچک میکندن و بقیه رو قایقیهای لایروبی طراحی کرده بودن که اونها کانال رو به مرور بزرگتر میکردن.  با اون قایقها راحتتر خاک از بستر کانال در میاوردن.  و از اون خاکی که بیرون می اوردن در اطراف کانال برای ساحتن دیواره استفاده میکردن.
کشتیهای لجن کش مخصوص کانال سوئز
فرانسویها ۷۸ کشتی لایروبی مخصوص برای کانال سوئز درست کرده بودن. کار کشتیهای لایروبی اینطوری بود که دهها سطل بزرگ زنجیر وار و پشت هم به زیر آب میرفتن و خاک و آب کف کانال رو با خودشون به بالا می اوردن و روی عرشه شناور تخلیه میکردن. کار کشتیها همین بود که اروم اروم در مسیر کانال حرکت کنن و بذارن این سطلهای بزرگ به کف کانال بره و خاک رو بکنه بیاره بالا. این کار رو باید در تمام اون مسیر ۱۹۰ کیلومتری انجام میدادن.  مهندسهای فرانسوی چند مدل ماشین لایروبی مختلف بطور خاص برای این پروژه طراحی کرده بودن. این ماشن آلات برای اون زمان تجهیزات خیلی مدرنی به حساب می اومدن.  چیزی بود که فرانسه به خودش افتحار میکرد که چنین قابلیتهای فنی ای داره. 
بعد از یک دهه مشکلات مالی، کار طاقت فرسا و مشکلات مالی، بالاخره کانال در حال تکمیل بود.  در این زمان یک مجسمه ساز فرانسوی به اسم Frédéric Auguste Bartholdi  به مصر رفت.  هم پیش اسماعیل پاشا رفت و هم  پیش دولسپس. و گفت که خب به خیر و خوشی و میمنت کانال هم که داره تموم میشه. همچین کار بزرگی اصلا حیفه که یک بنای یادبود در خور شانی نداشته باشه. من میگم یک مجسمه بزرگ در سمت دریای مدیترانه بسازیم و نصب کنیم که از این به بعد هر کشتی که میخواد وارد کانال بشه این مجسمه رو ببینه. خب چی هست این مجسمه؟ اره یک بانویی هست یک شنلی به سبک مصریان باستان پوشیده و یک مشعلی به دست داره و اون رو بالا آورده. این هم یک مجسمه یادبود میشه و هم یک فانوس دریایی. چون اون مشعل همیشه نور داره.  برای همین  اسم  مجسمه رو میذاریم مصر نوربه آسیا میتابد. قابلتون رو نداره، هزیه اش هم اینقدر میشه. ولی دولسپس و اسماعیل پاشا کفتن هزینه این کار زیاده و با انجام این کار مخالفت کردن.  بارتولدی هم به نظرش ایده خوبی داشت کوتاه نیومد و روی فروش مجسمه کار کرد.  و موفق شد که مجسمه اش رو بفروشه. به کجا ؟ حدس بزنید. یکی از معروفترین مجسمه های دنیاست. در سال ۱۸۸۶ مجسمه ای که بارتولدی فرانسوی ساخته بود در نیویورک رونمایی شد. مجسمه ای که الان ما بعنوان مجسمه آزادی میشناسیمش. بارتولدی اون رو برای ورودی کانال سوئز از سمت دریای مدیترانه در نظر داشت. اما سر از نیویورک در اورد.
مراسم افتتاح کانال سوئز
یک ماه به افتتاح کانال مونده بود و در آخرین بخشهای کانال  کشتیهای لایروبی درعمق چهار متری به صخره های سنگی رسیده بودن. یعنی برخلاف همه مسیر که شن بیابون بود در اون نقاط صخره های سنگی بود و ماشینهای لایروبی فقط میتونستن شن رو بکنن. نه صخره های سنگی رو. اون برهه یکی از پر استرس ترین زمانهای پروژه بود. یکماه مونده به افتتاح و همچین مشکل بغرنجی. راه حلی که بهش رسیدن این بود که یه بخشهایی ازصحره ها رو سوراخ کنن مواد منفجره کار بذارن و صخره ها رو در زیر اب منفحر کنن. خرد کنن. همین کار رو هم کردن. گرجه کار خیلی سختی بود  اما بالاخره موفق شدن که در زمان مقرر اون بخش رو هم به عمق ۸ متری برسونن. طوری که بیشتر کشتیهای اون دوره بتونن از کانال عبور کنن.
عاقبت در۱۷  نوامبر سال ۱۸۶۹ کانال بطور رسمی افتتاح شد. اینطور که خاکریزهایی که در سمت دریای مدیترانه کشیده شده بودن برداشته شد و آب دریای مدیترانه وارد کانال شد و به سمت دریای سرخ رفت. بعد از شلیک صدای توپ یاکت سلطنتی AIGLE اولین کشتی ای بود که وارد کانال شد. این در واقع کشتی سلطنتی ناپلئون سوم بود. و بعدش چهل کشتی دیگه که در اون خدیو مصر یا همون اسماعیل پاشا و اعضای خانواده های سلطنتی از کشورهای اروپایی حضور داشتن. امپراتور اطریش و ولیعهد پروس و شاهزاده هلند و سفرای بریتانیا و روسیه و سایرن. تو بگو از یک کشور مسلمان اگه نماینده داشتن. اسماعیل پاشا دنبال رابطه با اروپا بود تا آسیا. شش هفته  هم جشن برگزار کردن، جشن برگزارکردنی. ۶هزار نفر در چشنها شرکت کردن. میگفتن این جشنها یادآور داستانهای هزار و یک شبه. در ابتدای کانال در سمت پورت سعید یک مجسمه بزرگ از دولسپس رو ساحتن ونصب کردن. اون مجسمه مصر نور به آسیا می اورد که تبدیل به مجسمه آزادی شد قرار بود که در همون نقطه نصب بشه.  محسمه بزرگ دولسپس نصب شد.
طزح مجسمه مصر تور به آسیا می آورد
کانال سوئز به طول ۱۹۰ کیلومتر از کرانه دریای مدیترانه از نزدیکی بندر سعید شروع میشه، ادامه پیدا میکنه به سمت دریاچه تمساح یک دریاچه طبیعی که ازدوران باستان در اونجا بوده. بعد از اونجا کانال ادامه پیدا میکنه به دریاچه تلح میرسه. که اون هم یک دریاچه طبیعیه و قابل کشترانی. در انتهای دریاچه تلخ هم دوباره کلنال ادامه پیدا میکنه تا میرسه به خلیج سوئز در کرانه دریای سرخ. ساحت این کانال این یک دستاورد بزرگ برای سازندگان و برای بشریت بود.
مجسمه ازادی
 
خیلی از کشورهایی که تا اون روز به دیده شک و تردید به این پروژه نگاه میکردن دیگه تحت تاثیر قرار گرفته بودن و میدیدن که این کانال چه ابراه مهمیه. از جمله بریتانیا. بریتانیایی که هنوزدر هند حضور داشت و میدید که این کانال میتونه دسترسیشون به هند رو راحتتر و ارزونتر کنه. مثلا میدیدن یه کشتی اگه میخواست از لیورپول به هند بره قبلا ها باید بیست هزار کیلومتر راه میرفت اما الان با وجود این کانال مسافت نصف شده.  ده هزار کیلومتر شده. بریتانیا تازه افتاد دنیال این کانال. زمانی بود که در مصر اسماعیل پاشا دنبال صنعتی کردن کشور بود. پروژه های صنعتی زیادی رو میخواست جلو ببره. با یه دست چند تا هنونه رو بلند کرده بود و خب اینجوری جواب نمیده. برای همین کلی قرض بالا آورد. اسماعیل پاشایی که صاحب ۴۴ درصد ار سهام کانال سوئزه. فقط شش سال از ساخت کانال گذشته بود. سال ۱۸۷۵ بود. بریتانیا فرصت رو مغتنم دید. خداییش از این بهتر چی میتونست برای بریتانیا پیش بیاد؟ بریتانیا گفت که ما ۴۴درصد سهم سعید پاشا از شرکت ساخت کانال میخریم. و خریدن. بریتاینا بدون اینکه در دردسرهای ساخت کانال سهمی باشه یه دفعه شد یک سهامدار اصلی کانال سوئز. هشتاد درصد کشتیهایی که از کانال رد میشدن کشتیهای بریتانیایی بودن و میخواستن به مستعمرات شرقی برن. از همه مهمتر هند که بهش میگفتن جواهر تاج . از اونجا بود که هم کنترل کانال و هم امنیت مصر تبدیل به یکی از اولویتهای اصلی بریتانیا شد.
دولسپس مجری کانال سوئز
در اپیزودهای قبلی گفتم که بعد از اجرای کانال دو لسپس تبدیل به یک قهرمان ملی فرانسه شد. خیلی طرفدار پیدا کرد. و پشت بندش دو لسپس افتاد دنبال اجرای کانال پاناما. جزیاتش رو اونجا گفتم که چطور کارشون با شکست مواجه شد و کار به ورشکستگی دولسپش کشید.  دولسپس بعنوان یک چهره شناحته شده جهانی درگیر کارهای بین المللی دیگه هم بود. از جمله در افریقا فعال بود. در کنگو هم در کنگوی فرانسوی فعالیتهایی کرد و هم با لئوپولد دوم  پادشاه بلژیک همکاریهایی داشت. توی اپیزودهای ۵و ۶ مفصل در مورد اینکه لئوپولد کی بود و در کنگو چه کرد گفتم.
در این سه اپیزود تب کانال حتما متوجه شدید که هر بار داشتیم راجع به کانال حرف میزدیم یه طرف بحث ما گره میخورد به یک قدرت حهانی. از فرعونها ی مصر تا داریوش اول و رومیها و خلافت عباسی و خلافت عثمانی و ناپلئون بناپارت و در نهایت امپراتوریهای فرانسه و انگلیس. وهمینطور ایالات متحده. الان بیشتر از ۱۵۰ سال ازساخت کانال سوئز میگذره و طبعا اتفاقات زیادی در این مدت افتاده.  من الان میخوام بطور خلاصه راجع به یکی از مهمترین اتفاقات مربوط به کانال سوئز صحبت کنم. راجع به بحران سوئز.
بحران سوئز، یه بحران نبود.  نقطه تلاقی سه بحران با هم بود. یعنی انگار سه بحران همزمان در یه نقطه اتفاق افتاده بود. یک بحران مروبط به رابطه دول استعمارگر با مستعمراتشون بود. یک بحران راجع به اسرائیل بود بعنوان یک کشور تازه تاسیس در مقابل همسایه های عربش. و بحران سوم جنگ سرد بود.  رویارویی بین ایالات متحده امریکا  و اتحاد جماهیر شوروی. گفتم که صاحبان کانال فرانسه و مصر بودند. اما بحاطر بدهی مصر سهم مصر به بریتانیا منتقل شد. کانال سوئز در سال ۱۸۶۹ تکمیل شد و شش سال بعدش در سال ۱۸۷۵ بریتانیا یکی از بزرگترین سهامداران کانال شد. فقط ۷ سال بعدش بود که یکی از افسران ارشد مصر دست به یک کودتا زد و میخواست حکومت خدیو مصر رو ازش بگیره. اینجا بود که بریتانیا بعنوان قدرت برتر جهان در اون زمان و کشوری که در مصر ذینفعه به مصر رفت، کودتا رو سرکوب کرد و بعد هم تا دهه ها در مصر موند و کنترل کانال رو به دست خودش گرفت.
کانال سوئز
این بهترین هدیه برای بریتانیا بود که در مصر حضور داشته باشه. بعنوان قدرت برتر دریایی جهان در اون دوران در اطراف کانال پایگاه داشته باشه که بر این آبراه جهانی نظارت کنه. اما در واقعیت هدف اینه که مطمئن باشه رفت و امد کشتیهای بریتانیایی که از هند مواد و کالا  میارن و همینطور از خاور میانه نفت به بریتانیا میارن برقراره و تهدیدی علیه اونها وجود نداره. در دوره ای که بریتانیا کم کم داشت مستعمره هاش رو از دست میداد الان دیگه اقتصاد بریتاینا به محموله این کشتیها شدیدا متکی بود. کشتیها از بریتانیا که می اومدن تا به خاور میانه و هند برسن از نقاطی رد میشدن که خیلی از اون نقاط کنترلش در دست خود بریتانیا بود. مثلا کشتیها از بریتانیا میرفتن به حنوب اروپا، بعد  از تنگه جبل الطارق که بین اسپانیا و مراکش هست رد میشدن. میدونیم دیگه برتاینا اون نقطه کوچک و استراتزیک رو گرفته، در حالیکه اسپانیا میگه جبل الطارق مال منه، ولی بریتانیا مال خودش کرده. هنوز هم اونجا حضور داره. بعد کشتیها به سمت مصر و کانال سوئز میرفتن که باز بریتانیا حضور نظامی داشت.  کشتی از کانال خارج میشد وارد دریای سرخ میشد. که در اونجا هم در عربستان و بعد کشورهای عربی بریتانیا نفود زیادی داشت. ناوهای نظامیش هم در تردد بودن و اینطوری خیال بریتانیا راحت بود که اقتصادش آسیب نمیبینه و صنایعشون نمیخوابن. اما در سال ۱۹۵۲ نظام پادشاهی مصر سقوط کرد و ۴ سال بعدش جمال عبالناصر بعنوان رییس جمهور قدرت رو به دست گرفت. جمال عبدالناصری که  نه تنها یک ملی گرا بود بلکه یک پان عرب بود. کسی بود که دنبال متحد کردن همه اعراب علیه استعمارگران بود.
جمال قرارداد نظامی که به بریتانیا اجازه حضور در کانال سوئز میداد رو لغو کرد. بعد اجازه تردد کشتیهای اسرائیلی در کانال رو هم لغو کرد. گفت کشتیهای اسرائیلی حق ندارن نه از کانال سوئز رد بشن و نه از تنگه تیران. این یعنی اینکه دسترسی اسراییل به دریای سرخ از بین میرفت. این از این. حالا این رو داشته باشید که کشور الجزایر در شمال افریقا، در نزدیکی مصره و فرانسه هنوز بعنوان یک کشور استعمارگر در اونجا حضور داشت. و اصلا میگفت الجزایر مال فرانسه است. اما مردم الجزایر دنبال استقلال بودن. و جمال عبدالناصر از شورشیهای الجزایری حمایت میکرد، براشون کمک نظامی میفرستاد. از اونطرف هم با اسراییل روی خوشی نشون نمیداد. با اسراییل درگیری مرزی داشتن. با چه سلاحهایی با اسرایلیها میجنگیدن؟ با سلاحهایی که از اتحاد جماهیر شوروی و چکوسلواکی خریده بودن  و اینها موضوعاتی بودن که در سال ۱۹۵۶ قضیه رو پیچیده میکردن. امریکا دوست نداشت شوروی در اون منطقه نفوذ داشته باشه.
یکی از برنامه هایی که جمال عبدالناصر قصد داشت در مصر پیش ببره یک پروژه بزرگی بود به اسم سد اسوان. قصد داشت که یک سد بزرگی رو روی رود نیل بزنه که هم مانع طغیان رود بشه و هم برق تولید کنه و شروع به مدرن کردن مصر کنه. این پروژه براش خیلی مهم بود و حتی مصر تونسته بود سرمایه گزاری امریکاییها رو جذب بکنه. اما الان با ارتباطاتی که مصر با شوروی پیدا کرده بود امریکا از این اهرمش استفاده کرد. گفت طرف شوروی میری؟ باشه برو. ولی دیکه روی پول ما روی سد اسوان حساب نکن. امریکا از پروژه سد اسوان کنار کشید. اما برای جمال این سد حیثیتی بود. اینجا بود که برای تامین مالی سد اسوان یک راه بیشتر براش نمونده بود. اینکه کانال سوئز رو که در دست بریتانیا بود رو از چنگش در بیاره و از درآمد کانال برای ساخت سد استفاده کنه. سال ۱۹۵۶ معادل ۱۳۳۵ شمسیه. یعنی زمانیه که شش سال  قبلترش در ایرن به کوشش دکتر محمد مصدق صنعت نفت ملی شده بود. تب ملی کردن و قطع کردن دست بیگانه در منطقه خاور میانه شکل گرفته بود.
جمال عبدالناصر رهبر کاریزماتیک مصر
در۲۶ جولای سال ۱۹۵۶ ناصر برای یک سحنرانی به بندر اسکندریه رفت. هزاران نفر برای سحنرانی در یک میدان بزرگ جمع شده بودند. ساعت ۹ شب ناصر به پشت تریبون رفت و یک سخنرانی طولانی رو شروع کرد. در اون به تاریخ طولانی حضور کشورهای اروپایی در مصر اشاره کرد، به تحقیرهایی که ملت مصر تحمل کردن. به اینکه دولسپس که بود. چرا به مصر اومد. چیکار کرد. طبق یک برنامه ریزی قبلی که حمال با راتش کرده بود قرار بود  وقتیکه جمال کلمه دولسپس رو به کار میبره سه گروه ویژه ارتش عملیاتشون رو شروع کنن و نقاط کنترلی رو از بریتانیا تحویل بگیرن . برای محکم کاری بارها و بارها اسم دولسپس رو تکرار کرد. ارتش همزمان عملیات رو در اسماعیلیه شروع کرد و بدون خشونت و خونریزی کنترل مهمترین نقطه کانال رو به دست گرفت. در اسکندریه جمال به سحنرانیش ادامه میداد. میگفت اروپاییها با ما با غرور و نخوت رفتار کردن، ما دیگه ازشون بازی نمیخوریم. جمال حساب شده و دقیق اما عصبانی حرف میزد. میگفت امروز ما میخواهیم از هر چیزی که در گذشته بوده خلاص بشیم. ما کانال را با جانهامون، با گوشت و استخوانمون با خونمون حفر کردیم. بیشتر از صدهزار مصری برای ساختن کانال کشته شدن. این کانال مال ماست و درآمدش هم متعلق به مصریهاست. پو ما باید سد اسوان رو بسازیم. ناصر همونجا در میان تشویق و استقبال حاضرین اعلام کرد که از همین لحظه شرکت کانال سوئز ملی اعلام میشه. تمام داراییهای شرکت کانال سوئز باید به دولت مصر منتقل بشه. و گفت همین الان در همین لحظه که حرف میزنم مصریها کنترل بخشهایی از کانال رو به دست گرفتن. ناصر گفت از امشب کانال به دست مصریها اداره میشه. مصر پول سهام خارجیها رو بهشون برمیگردونه. مردمی که از اروپا برای ساخت کانال سرمایه گزاری کردن پولشون رو از دست نمیدن. مردم مصر سهام اونها رو میخرن و خودشون سهامدار میشن. مصریها شوکه شدن بودن و بعد از سحنرانی مردم در شهرهای محتلف مصر به حیابون ریختن و جشن گرفتن. و این حرکت ناصر نه تنها تاثیرش بر کشور مصر بود بلکه بعدا باعث شد که  توازن قدرت جهان تغییر کنه. چطوری؟ الان میگم.
تا چند ماه بعدش بریتانیا و فرانسه و اسراییل مونده بودن که چیکار کنن. اونها میدیدن که حضور ناصر در قدرت به ضرر اونهاست. هر کدومشون یه نیتی داشتن. بریتانیا دنیال کانال بود. فرانسه میخواست که مصر به الجزایر کمک نفرسته. اسراییل هم حضور یک رهبر قدرتمند عرب در همسایگیش رو نمیتونست تحمل کنه. هر سه بطور پنهانی و بدون اطلاع دادن به امریکا برنامه ریزی کردن تا به مصر حمله کنند. و همین کار رو هم کردن، بریتانیا و فرانسه کنترل کانال رو به دست گرفتن.اونجا بود که پای شوروی اومد وسط. خروشچف رهبر شوروی بریتانیا و فرانسه ر تهدید به بمب هسته ای کرد. آیزونهاور رییس جمهور امریکا به خروشچف اخطار داد که دست به سلاح هسته ای نبره. امریکا نمیخواست که یک جنگ هسته ای شکل بگیره. از طرفی هم میدید که بریتانیا و فرانسه بدشون نمیاد که امریکا رو در دردسر بندازن. سرخود و بدون مشورت با امریکا در مصر یه کاری کنن که شوروی تهدیدش رو عملی کنه  بعد هم امریکا محبور بشه که وارد عمل بشه. آمریکا این رو نمیخواست. و اینجا بود که آیزنهاور از بریتانیا، فرانسه و اسراییل خواست که خاک مصر رو ترک کنید. اگر نکنید با تحریم اقتصادی مواجه میشدی. یعنی امریکا سر بحران سوئز  فرانسه و بریتانیا و اسراییل رو تهدید به تحریم اقتصادی کرد و در نهایت هم هر سه کشور اطاعت کردن. و این حرکت آیزوهاور اعلانی بود به جهان که حالا دیگه ما قدرت برتر دنیا و رهبر دنیای غرب هستیم. گرچه بعد از جنگ حهانی دوم موقعیت امریکا معلوم بود که بالاتره اما اینجا دیگه امکریکا اونقدری بالا بود که به فرانسه و برتیانیا اولتیماتوم داد.
بحران سوئز
آمریکایی که با ساخت کانال پاناما در سال ۱۹۱۳ به دنیا اعلام کرده بود که جز باشگاه قدرتمندانه حالا سر بحران کانال سوئز به دنیا نشون داد که دیگه دوره فرانسه و بریتانیا تموم شده و این ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی هستن که قدرتهای برتر دنیا هستن. به هر حال اما تا پایان سال ۱۹۵۶ بریتانیا و فرانسه و اسراییل خاک مصر رو ترک کردن و مدتی نیروهای صلحبان سازمان ملل در مصر بودن که مطمئن بشن حمله دیگری اتفاق نمی افته. در نهایت مصر به خواسته اش یعنی مالکیت کانال رسید. جمال عبدالناصر دستور داد مجسمه دولسپس رو از ورودی کانال سوئز برداشتن. کانال سوئز ملی شد.  در مورد کانال پاناما هم این اتفاق چند دهه بعد افتاد. مردم پاناما اعتراض داشتن که مالک کانال امریکاییها نباشن بلکه خودشون مالک و اداره کننده کانال پاناما باشن. آخرش اعتراضاتشون نتیجه داد و در سال ۱۹۷۷ در دوره کارتر یه قراردای بین امریکا و پاناما بسته شد که یه دوره ای کانال مشترکا اداره بشه و در نهایت هم در سال ۱۹۹۹مالکیت و اداره کانال بطور کامل به کشور پاناما منتقل شد. در سال دهها هزار کشتی از این دو کانال عبور میکنه و اینطوری هم در زمان و هم در مصرف سوخت صرفه جویی میکنن. دو کشور مصر و پاناما هم با داشتن این کانالها کشورهای مهمی در دنیا هستن. و در سال چندین  میلیلرد دلار عایدشون میشه. هر دو کشور در سالهای گذشته برنامه های ارتقا و بزرگتر کردن کانال رو اجرا کردن. عرض کانال رو زیاد کردن، عمق کانالها رو بیشتر کردن که تعداد کشتی بیشتری از کانالها بتونه رد بشه. گرچه به لطف تکنولوژی پیشرفته الان دیگه اجرای همچین پروژه هایی مثل قبل  ده سال طول نمیکشه یا بیست هزار نفر کشته نمیشن. کار خیلی سریع و بطور ایمن اجرا میشه. مثلا در قرن نوزدهم برای ساحت کانال سوئز نزدیگ ده سال طول کشید تا ۷۵ میلیون متر مکعب خاک رو جابجا کنن. اما در پروژه توسعه کانال سوئز که اخیرا انجام شده همون میران خاک رو فقط در عرض دو ماه تونستن جابجا کنن. بسکه تجیزات حفاری و لایروبی پیشرفته شدن.
مسیر کانال سوئز
خب این هم از پادکست سریالی تب کانال. که دو قسمتش مربوط به کانال پاناما و یه قسمت هم مربوط به کانال سوئز بود. امیدوارم که لذت برده باشید و براتون سودمند بوده باشه. من اینجا میخوام به شما یک پادکست شنیدنی رو معرفی کنم. یه پادکستی که با کیفیت خوب ساخته میشه، باعث میشه که آدم هم لذت ببره و هم کلی چیز یاد بیگیره. چون باید قدر همچین پادکستهایی رو دونست. من پادکست آنارشی رو دنبال میکنم که یه پادکستیه در حوزه روابط بین الملل .علی رجب زاده یه جوون لایق و باسواد درستش میکنه. به مخاطبش احترام میذاره و یه کار درجه یک رو تحویل مخاطب میده. من از پادکست آنارشی خیلی چیزها یاد گرفتم و این کاریه که در عوضش من میتونم بکنم. اینکه به بقیه معرفیش کنم و کمک کنم بیشتر شنیده بشه و سازنده چنین پادکستی که داره اینقدر زخمت میکشه بدونه که زحمتش هدر نرفته. ازتون خواهش میکنم شما هم پادکستهایی که براتون سودمند بوده رو به دوستانتون معرفی کنید. بذارید زحمتهای بیدریغی که پادکسترها میکشن بی جواب نمونه. خستگی توی تنشون نمونه. دستتون درد نکنه. ممنونم از شما که تا اینجا همراهم بودید . ممنونم از اسپانسرهای این مجموعه پلتفرم نویسش و پادکست کارگاه، لینکشون رو در توضیحات میذارم. ممنونم از ساسان موسوی  برای صدابرداری و تدوین این اپیزود. تا اپیزود بعدی خدانگهدار.
خب این هم از پادکست سریالی تب کانال. که دو قسمتش مربوط به کانال پاناما و یه قسمت هم مربوط به کانال سوئز بود. امیدوارم که لذت برده باشید و براتون سودمند بوده باشه. مرسی که همراهی کردید، مرسی که پادکست داکس رو حمایت میکنید و به دوستانتون معرفی میکنید. باز هم بکنید و خوشحخالمون کنید. دمتون گرم. ممنونم از اسپانسر این اپیزود پلتفرم نویسش، لینک نویسش و همینطور مجموعه روستاگل رو در توضیحات میذارم. و ممنونم از ساسان موسوی  برای صدابرداری و تدوین این اپیزود. تا یه کنجکاوری جدید و یه اپیزود بعدی خدانگهدار.
تازه‌ترین اپیزودها

جمهوری ایرلند

جهان در سال ۲۱۰۰

دیرپایی، راز بلوزونها

0 0 رای ها
امتیاز به اپیزود
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها