اپیزود 49

اونجلیستها، مسیحیان انجیلی

اشتراک‌گذاری:
تلگرام
واتساپ
توییتر

قبلا یک سه گانه در مورد فرقه های محافظه کار ادیان ابراهیمی ساخته بودم. حسیدیها، آمیشها و سلفیها. این اپیزود هم در ادامه همان سه گانه است. گرچه اونجلیستها فرقهایی اساسی با آن سه فرقه یادشده دارند. از جمله اینکه برخلاف سه فرقه ذکر شده اونجلیستها یک گروه ناشناخته و کم قدرت نیستند بلکه آنها یکی از بزرگترین گروههای مذهبی ایالات متحده و دارای قدرت سیاسی و مالی بسیار زیادی اند. حتی میتوان گفت بر روی سیاست خارجه امریکا نفوذ زیادی دارند.

علاوه بر این اپیزود از پادکست داکس، می تونین ویدئوی اون رو هم تو یوتیوبم ببینین:

 

لینکهای حمایت مالی  از پادکست داکس:  حامی باش  و PayPal  

وبسایت پادکست داکس

کانال یوتیوب داکس

اینستاگرام پادکست داکس

تلگرام پادکست داکس

با تشکر از:

سمانه هاشمی نژاد برای پژوهش در مورد اونجلیسم

ساسان موسوی برای تدوین این اپیزود

مراجع:

  • Book: American Evangelicals: A Contemporary History of a Mainstream Religious Movement (Critical Issues in History)
  • Documentary: God Bless America: How the US is Obsessed with Religion – ENDEVR Documentary
  • Documentary: An (Un)Civil War: The Evangelical Divide – CBS Reports
  • Documentary: Why Evangelical Christians Love Israel – VICE on HBO
  • Documentary: How a Bible prophecy shapes Trump’s foreign policy – Vox
  • Research: About Three-in-Ten U.S. Adults Are Now Religiously Unaffiliated – Pew Research Center
  • Research: Modest Warming in U.S. Views on Israel and Palestinians – Pew Research Center
  • Article: Evangelical church – Britanni

 

متن پادکست

برای علاقه مندانی که به اسکریپت پادکست نیاز دارند:

نویسنده: پیمان بشردوست

ویراستار: سپیده حکمت

سلام، من پیمان بشردوست هستم و شما دارید اپیزود چهل و نهم از پادکست داکس را میخوانید.
هر سال هزاران فستیوال موسیقی در امریکا برگزار میشود و یکی از آنها فستیوال بزرگی است در ایالت پنسیلوانیا که از خیلی از جهات یک جشنواره متفاوت و منحصر به فرد است. نه فقط به خاطر اینکه شصت هزار نفر در آن شرکت می کنند بلکه به خاطر رویکرد مذهبی این جشنواره. اینجا بزرگ‌ترین فستیوال موسیقی مذهبی امریکا در حال برگزاری است. فستیوالی بهcreation یا آفرینش. آهنگ‌های این فستیوال فقط دربارۀ یک موضوع است: خدا و مسیح. بیشتر این شصت هزار نفر زیر ۲۵ سال سن دارند. دختر و پسرهایی که از ظاهرشان اصلا نمی شود حدس زد که مذهبی باشند، نه شرکت کننده ها و نه خواننده ها. در ظاهر همه چیز شبیه بقیه فستیوال هایی هست که جوان ها به آنجا می روند که شادی کنند، از خود بی خود بشوند و بترکانند، اما در اینجا جو متفاوت است. هم خواننده ها و هم تماشاچی ها بسیار مذهبی هستند در حالیکه ظاهرشان مذهبی نیست. شرکت کننده ها تمام آهنگ های مذهبی را از بر هستند چون هواداران پروپاقرص موسیقی مذهبی‌اند. یعنی تک‌تک کلمه‌های هر آهنگ را حفظ هستند و با شور و حرارت با خواننده ها همخوانی می ‌کنند.
فستیوال آفرینش
آدم هایی در این جشنواره هستند که چنان به آهنگ دل می دهند که به پهنای صورت اشک می‌ ریزند. بعضی از این شرکت کننده ها آدم هایی هستند که در خانواده های مذهبی بزرگ شده­اند و کماکان هم مذهبی مانده­اند. اما افرادی هم هستند که مذهبی نبوده­اند اما در برهه ای در ورطه مشکلات مختلف افتاده­اند، مثلا با مواد مخدر یا الکل درگیر بودند، مورد آزار جنسی یا خشونت قرار گرفتند یا توی چاله مشکلات مختلف گیر کرده بودند و بعد راه نجات و راه آرامششان را در مذهب پیدا کردند و معمولا هم این تیپ مومنان معتقدتر و دوآتشه تر از سایرین می شوند. خلاصه اینطوری بوده که همگی سر از این فستیوال در آورده­اند. فستیوال آفرینش در کنار یک دریاچه برگزار می شود و در مقابل دریاچه یک صف طولانی وجود دارد از افرادی که می خواهند غسل تعمید داده بشوند و به قول خودشان دوباره به دنیا بیایند. این حال و هوایی است که در جشنواره آفرینش جاری و ساری است.
بااینکه ایالات متحده یکی از سکولارترین کشورهای دنیاست اما مذهب را می شود در همه جای این کشور دید و این برخلاف آن چیزی است که خیلی از ما ایرانی ها راجع به امریکا تصور می کنیم. مثلا خیلیها فکر می کنند که در امریکا بی بندوباری و بی دینی رایج است. اما در واقعیت اینطور نیست. غیر از چند ایالت سکولارتر مثل کالیفرنیا و نیویورک، مردم بیشتر ایالت های امریکا مذهبی هستند. حداقل نسبت به سایر کشورهای غربی بسیار مذهبی هستند و این مذهبی بودنشان را می شود در شئون زندگی شان دید. حالا در این کشور مذهبی گروهی از مسیحیان هستند که هم تعدادشان بالاست هم قدرت بسیار زیادی دارند. آنها اونجلیست ها و اونجلیکال ها هستند که در این اپیزود می خواهیم راجع بهشان حرف بزنیم. اونجلیکال های امریکا جمعیتی بیشتر از نودمیلیون نفر دارند و از نظر سیاسی و مالی جز قویترین مسیحیان ایالات متحده هستند.
من قبلا یک سه گانه درمورد فرقه های محافظه کار ادیان ابراهیمی ساخته بودم. حسیدی ها، آمیش ها و سلفی ها. این اپیزود هم به نوعی در ادامه آن سه گانه است اما اونجلیست ها تفاوت های اساسی با سه فرقه ای که گفتم دارند. یکی اینکه برخلاف پیروان آن سه فرقه که از ظاهرشان می شود فهمید به چه آیینی معتقد هستند، از ظاهر بیشتر اونجلیست ها نمی شود تشخیص داد که عقیده شان چیست. خانم ها و آقایان اونجلیست لباس هایی شبیه به بقیه مردم جامعه می پوشند. مثلا شاید یک خانم اونجلیست مثل خیلی دیگر از شهروندهای امریکا تاپ و شلوارک کوتاه بپوشد اما در عین حال اونجلیست بسیار معتقدی باشد. یک تفاوت دیگر هم شاید این باشد که اونجلیست ها افرادی در حاشیه و ضعیف نیستند. مثلا شبیه به حسیدی ها و آمیش ها یک اقلیت کوچک و ناشناخته نیستند. بلکه همانطور که گفتم اونجلیست ها یک جماعت قوی و بسیار مهم هستند که اتفاقا در ساختار قدرت ایالات متحده هم بسیار تاثیرگذارند. آنقدر که یک هدف کلیدی که هر نامزد حزب جمهوری‌خواه و تیمش دنبال می کنند، جلب حمایت رأی‌دهندگان اونجلیکال است. مثلا یک دلیل اصلی پیروزی ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ همینها بودند و یا یک دلیل اینکه ایالات متحده یک حامی بزرگ برای اسرائیل هست، وجود اونجلیکال هاست. در دنیا بیشتر از ۲٫۵ میلیارد نفر مسیحی داریم که یک چیزی بین هشتصدمیلیون تا یک ‌میلیارد نفرشان مسیحی پروتستان هستند. از این تعداد پروتستان هم ششصدمیلیون نفر عضو اتحاد جهانی اونجلیکال هستند. به عبارت دیگر از هر چهار مسیحی در جهان یک نفر خودش را اونجلیکال می‌ داند. پس گروه خیلی بزرگی هستند اما ما راجع بهشان کم می دانیم. حداقل من خودم کم می دانستم و در موردشان کنجکاو بودم.
اونجلیستها که به آنها مسیحیان انجیلی میگویند
اونجلیست ها کی هستند؟ تاریخ و ارزش هایشان چیست؟ در این اپیزود می خواهیم از جنبه های مختلف به این گروه مذهبی مهم نگاه کنیم. می خواهیم در ادامه به فستیوال آفرینش بر‌گردیم و ببینیم در این فستیوال چه می گذرد. بعد به ایالت ویرجینیا می ‌رویم تا با یک کشیش مسلح آشنا شویم که بعد از کلیسا توی ماشین گشت‌ پلیس می نشیند و مظنونین را موعظه و ارشاد می کند. بعد به موزۀ آفرینش در ایالت کنتاکی می رویم که طراحی شده که بازدید‌کننده‌ هایش را متقاعد کند که جهان فقط ۶۰۰۰ سال عمر دارد و چند میلیارد سال عمر ندارد. بعد از آن سری به ایالت جورجیا می‌ زنیم و با کریس و گروه شبه‌نظامی ناسیونالیست مسیحی­اش آشنا می ‌شویم. بعد نگاهی به شورش تسخیر کنگره امریکا در سال ۲۰۲۱ می ا‌ندازیم و دست آخرهم بر فراز منطقۀ آرماگدون در اسراییل پای نطق آخرالزمانی یک کشیش اونجلیکال می نشینیم. خب حالا که کنجکاویتان یک خرده قلقلک داده شد تک تک اینهایی که گفتم را برایتان تعریف می کنم.
خب برگردیم به فستیوال موسیقی آفرینش در پنسیلوانیا تا بیشتر با سبک ‌زندگی و باورهای اونجلیکال ‌های امریکا آشنا بشویم.
یکی از شرکت کنندگان در فستیوال آفرینش یک دختر هفده ساله به اسم زویی هست که در یک خانواده‌ مذهبی به دنیا آمده و معتقد است که طی چند سال اخیر تا حدودی از مسیح فاصله گرفته بوده. مثلا در پارتی‌ها شرکت کرده، نوشیدنی الکلی خورده و دراگ مصرف کرده. اما حالا می‌خواهد به مسیح برگردد و غسل‌ تعمید برایش در حکم اعلان عمومی این است که قصد دارد ادامۀ زندگی­اش را در مسیر مسیح صرف کند. اونجلیکال‌ ها تحت عنوان «مسیحیان از نو زاده‌شده» یا new-born هم شناخته می‌ شوند. به این معنی که ممکن است که بارها و بارها به مسیح ایمان بیاوری، ایمانت قویتر بشود و اعلام کنی که دوباره متولد شدی. یعنی مهم نیست که تو پیش از این هم خودت را مسیحی می‌دانستی، اما آن لحظه‌ای که ناگهان به قول خودشان به فیض روح‌القدس، نور ایمان را در قلبت احساس می کنی آن‌موقع به یک مسیحی واقعی تبدیل می ‌شوی. این تجربۀ ایمان‌آوری مجدد، معمولاً با غسل ‌تعمید همراه است و برای همین هم این فستیوال در کنار یک دریاچه برگزار می شود. دو کشیش با لباس شخصی تا کمر وارد آب شده­اند و داوطلبانی را که در یک صف طولانی منتظر هستند، غسل تعمید می دهند. زویی هم یکی از آنهاست که بعد از ماندن در صف وارد آب دریاچه می شود و تا نیمه بدنش توی آب فرو می رود و دستانش را ضربدری روی سینه­ا‌ش می گذارد؛ یکی از کشیش ها از زویی می پرسد: «مایلی که غسل ‌تعمید داده ‌بشی؟» زویی با خوشحالی جواب می دهد: «آره لطفا.» کشیش می پرسد: «باور داری که عیسی پروردگارته؟» زویی با صدایی بلند می گوید: «بله.» کشیش می گوید: «آمین.» و بعد تمام بدن زویی را از پشت آرام به زیر آب می برند. هم خود زویی خوشحال است و جیغ می زند و هم جمعیتی که در صف هستند برایش هلهله و خوشحالی می کنند. بعد زویی با خوشحالی می گوید: «هیجان‌زده‌ام که این کار رو انجام دادم. احساس می‌ کنم که یه آدم جدیدم».
غسل تعمید در آب دریاچه
صف غسل ‌تعمید برای ساعت‌ها ادامه دارد و مردها، زن‌ها و حتی کودکان زیادی غسل‌ تعمید داده ‌می ‌شوند.
در فستیوال آفرینش جاذبه‌ها و سرگرمی های متعددی وجود دارد از جمله باغ‌وحش حیوانات اهلی، مسابقه، مراسم عشاء ربانی، آتش‌بازی، والیبال، کمپینگ و… ، اما هرچه باشد این یک فستیوال موسیقی است و حول اجراهای زنده موسیقی شکل گرفته. درحقیقت همه‌جور موسیقی را می‌ شود در این فستیوال پیدا کرد. از گروه های پسرانه گرفته تا رپرهای مد روز. از پاپ جریان ‌اصلی گرفته تا راک و البته حتی اجراهای سنگین متال. مهم این است که هنرمند کلمات مذهبی را در اثرش بیان کند. هوادارها هم عینا همان واکنش هایی را نشان می دهند که در کنسرت های دیگر می بینید. فقط به نظر می ‌رسد در عین هیجان و شوروحال‌شون مراقب هستند که دست هایی که به هوا برده­اند و تکان می دهند حالت‌ های خاصی پیدا نکند که یک وقت ضدمسیحی یا جنسی به نظر برسد. یکی از بندهایی که اجرا دارد گروهی است به اسم «جنگ اعصار یا war of ages». اعضای گروه کاملا شبیه به یک گروه غیرمذهبی هستند و بعضی هایشان موهای بلندی دارند و دیوانه‌وار هد می ‌زنند، موهایشان را توی هوا می‌ چرخانند و روی بدن هرکدامشان کلی تتو دیده می‌ شود. اما اعضا تلاش دارند با هنرشان جدال با شیطان را به تصویر بکشند. یک نکته جالب هم این است که حتی خالکوبی ‌هایشان هم مذهبی است، مثلا الهام‌گرفته از مکاشفۀ یوحناست یا مبارزه آخرالزمانی فرشتگان با شیاطین را به تصویر می ‌کشد.
صنعت موسیقی مسیحی خیلی بزرگ است و گردش مالی عظیمی هم دارد. در عین ‌حال در پس هر اجرا همیشه توجه مخاطب را به یک پیام اجتماعی یا سیاسی جلب می کنند. یکی از این پیام ‌های سیاسی/اجتماعی که هم خیلی محوری است و هم خیلی مجادله‌برانگیز، مخالفت با سقط ‌جنین است. درحقیقت، اسپانسر این فستیوال سازمانی است به اسم «نجات لک ‌لک ها». منظور لک لک هایی است که در داستانهای کودکانه مسئول تحویل نوزادان به پدر و مادرها هستند. یک سازمان غیرانتفاعی که در زمینۀ مخالفت با سقط‌ جنین فعالیت می‌ کند. اعضای پرشمار این سازمان در گوشه و کنار فستیوال آفرینش برای تبلیغ دیدگاه‌ هایشان دربارۀ سقط‌ جنین در تکاپو و تلاشند. این سازمان ابایی هم از استفاده از ابزارهای شوکه‌کننده یا به نظر بعضیها منزجرکننده ندارد. مثلا با لاستیک چیزی شبیه به جنین انسان را ساخته­اند. در اندازه واقعی با وزن واقعی که آدم ها و مخصوصا بچه ها می توانند آن را لمس کنند. هدفشان هم همین است که آدم ها جنین را لمس و حس کنند و متقاعد بشوند که نباید سقط جنین کرد.
فعالیت گروههای مخالف سقط جنین
دومین موضوع محوری در فستیوال تاکید روی پرهیز یا خودداری از عمل جنسی است. غرفه‌ هایی در فستیوال هست که در آنها حلقه‌ های پاکدامنی فروخته می ‌شود. حلقه پاکدامنی چیست؟ خیلی از کلیساهای اونجلیکال پیروان نوجوان و جوان‌شان را ترغیب می‌ کنند که در مراسمی تعهد خودشان را به پاکدامنی تا پیش از ازدواج مسیحی اعلام کنند. جوان‌هایی که عهد پاکدامنی می‌ بندند، این حلقه‌ها را به عنوان نماد و نشانه‌ای از تصمیم‌شان در دستشان می اندازند. البته این سنت در کلیسای کاتولیک هم رایج است.
خب می دانیم که در فستیوال های موسیقی آدم ها نوشیدنی الکلی و خصوصا آبجو زیاد می نوشند، اما یکی از چیزهای جالبی که توی فستیوال آفرینش می ‌توانید پیدا کنید، آبجوهای اونجلیکاله! میکده یا باری که در فستیوال هست کاملا شبیه به بارهای معمولی است، لیوان ها و تمام اجزا هم شبیه به میکده های معمولی است اما در اینجا به جای آبجوی معمول آبجوی ریشۀ گیاه می‌ فروشند که یک ‌جور نوشیدنی گازدار غیرالکلی است.
گرداندن این فستیوال کسب و کار پررونقی است. قیمت یک بلیط معمولی فستیوال ۹۰ دلار است و قیمت بلیط‌ های VIP به هشتصد دلار هم می‌ رسد. غیر از این، در این فستیوال چهار روزه اعانۀ قابل‌توجهی هم جمع‌آوری می ‌شود. اما ظاهرا فقط چند دقیقه بعد از جمع‌آوری اعانات خشم خداوند گریبان‌گیر این فستیوال شد. طوفان شدیدی تمام بندوبساط فستیوال را به هم ریخت. شرکت‌کننده‌ ها هر کدام می خواستند خودشان را به یک ‌جای آرام و امن برسانند. برگزارکننده‌ ها و داوطلب‌ ها سراسیمه تلاش می کردند غرفه‌هایشان را جمع‌ کنند تا خسارت بیشتری بهشان وارد نشود. خلاصه بلبشویی بود و وسط این اوضاع آشفته چند نفر جمع شده بودند که به برگزارکننده‌ های فستیوال اعتراض کنند. البته اعتراض‌شان به این نبود که چرا برنامه ریزی خوب نبوده، فرضاً وضعیت آب‌وهوا بررسی نشده یا چرا فضای فستیوال را جوری تدارک ندیدند که در برابر چنین طوفانی آسیب‌پذیر نباشد، بلکه باور داشتند سیاست ‌های مالی برگزارکننده‌ ها خشم خداوند را برانگیخته و حالا خدا با این طوفان دارد مجازات‌شان می‌ کند. این معترضین به آسمان خیره شده بودند و با سوز جگر نعره می کشیدند و استغفار می کردند. واقعا صحنه دراماتیکی را خلق کردند! آنها معتقد بودند فستیوال از هدف اصلی خودش، یعنی گسترش‌ دادن پیام مسیحی فاصله گرفته و بیش‌ از اندازه درگیر اولویت‌ های مادی‌گرایانه شده.
به اونجلیست ها می گویند پروتستان های محافظه کار. محافظه کاریشان چه مدلی هست؟ اول اپیزود گفتم که خیلی از امریکایی ها به شدت مذهبی هستند. یعنی چطور هستند؟ برای اینکه جواب را بگیریم به شهر کوچک لیزبورگ (Leeseburg) در ایالت فلوریدا می رویم. جایی که مردمش خیلی مذهبی هستند و در این شهر کوچک ۲۲هزار نفری ۱۵۱ کلیسا وجود دارد. برای همین رقابت خاصی بین کلیساها در جذب مخاطب در جریان است. مثلا از خیابان که می خواهی رد بشوی، محال است که به گروه های مبلغ مذهبی برنخوری و خفتت نکنند. قصدشان این است که شما را به کلیسای خودشان دعوت و تعداد اعضای کلیسایشان را بیشتر کنند. در این شهر مدارس ویژه مذهبی وجود دارد. مدارسی خصوصی هستند که توجه و تمرکز ویژه ای به مذهب دارند. مثلا هر روز یک ساعت کلاس انجیل دارند. یکی از آموزه هایی که به بچه ها یاد می دهند پرهیز است. پرهیز از گناه و خصوصا پرهیز از رابطه جنسی پیش از ازدواج. خیلی از اینها شبیه مدارس ما هست و این حرف ها برای ما باز یاداورخاطراتی است. اما در فضای غربی اگر نگاه کنید عجیب است. مثلا مدارس اروپایی روش متفاوتی دارند. می گویند ما که نمی توانیم جلوی رابطه جوان ها را بگیریم، حداقل بهشان آگاهی و آموزش می دهیم. درست است که در مدارس امریکا بچه ها در کنار همدیگر هستند، مدارس مختلط است و دخترها لباس هایی که بخواهند را می پوشند، اما سیستم آموزشی به رابطه حساس است و تاکیدش روی پرهیز از گناهانی است که انجیل گفته انجام ندهید. خب این هم از مدرسه.
یک مدرسه مسیحی در امریکا
مردم شهر لیزبورگ مذهبی هستند و رادیوی ماشینشان همیشه روی کانال مسیحی است و وقتیکه در ماشین هستند هم به موعظه ها و موسیقی مذهبی گوش می دهند. بزرگ و کوچک در خانه هایشان نفری حداقل یک جلد انجیل دارند که هر روز می خوانند. برای مردم شهر لیزبورگ کلیسا رفتن در روز یکشنبه نه تنها یک وظیفه مذهبی است، بلکه اساسا یک فعالیت اجتماعی لذتبخش است. تمام خانواده باهم به کلیسا می روند، بعد از موعظه موسیقی اجرا می کنند، سرودهای جمعی مذهبی می خوانند، اشک می ریزند و احساساتی می شوند. مسئله مهم این است که به کلیسا اعانه می دهند. پول می دهند و با این پول ها کلیسا یک نهاد قوی می شود که می تواند کلی کارهای خیریه بکند. مثلا بیمارستان درست می کنند. برای بی خانمان ها سرپناه می سازند و کارهای خوب دیگری که اعضای کلیسا احساس می کنند کارهایی خداگونه است و در طرف درست و در جایگاه درستی هستند. و خلاصه مجموعه اینها کمک می کند که این افراد روی عقایدشان بمانند و سبک زندگیشان را حفظ کنند.
خب حالا وقت آن است که برویم به شهر کوچیک لوییزا در ایالت ویرجینیا. جایی که ایمان راهش را حتی به نهاد مجری قانون هم باز کرده. صبح یکشنبه ا‌ست. کشیش کلیسای اصلی شهر، مارک اوکانر، خودش را برای خطابه آماده می ‌کند. مارک یک مرد سفیدپوست و میانسال است. وقتی مارک از روی صندلی در اتاق کارش بلند می ‌شود که برود و مراسم یکشنبه را اجرا کند، به ‌جای ردای کشیشی، کلت کمری­اش را برمی ‌دارد و آن را پشت شلوارش جا می‌ کند. کتش را که می ‌پوشد، اسلحه زیرش پنهان می‌ شود. مارک می ‌گوید: «من اسلحه حمل می ‌کنم چون بخشی از شغل یه کشیش، محافظت از مردم مسیحیه؛ هم محافظت معنوی و هم محافظت فیزیکی. این بخشی از شغلمه و من خیلی جدی می ‌گیرمش.»
خیلی از دیدگاه‌ های این کشیش مسلح بسیار محافظه‌کارانه و مجادله‌برانگیزند. چند دقیقه بعد، مارک در جایگاهش جلوی کلیسا ایستاده. او کتاب ‌مقدسی را که در دست دارد، رو به جمعیت بالا می‌ آورد و می ‌گوید: «این کتاب می‌ گه همجنسگرایی گناهه. دقیقاً شبیه دروغ‌ گفتن. دقیقاً شبیه دزدی. شبیه رابطه جنسی. این گناهان در چشم خداوند کاملاً مساوی‌اند. اگه از مسیر درست منحرف بشین، برای همیشه به جهنم می ‌رید.» مارک برای انتقالِ موثرترِ پیامش، ابزارهای چندرسانه‌ای هم دارد. کنار خودش یک مانیتور دارد که روی آن تصویری از دو پله‌برقی دیده می ‌شود. پله‌برقی سمت راست به سمت بالا می‌ رود و انتهای مسیرش غرق در نور است و پله‌برقی سمت چپ پایین می ‌رود، جایی که شراره‌های آتش انتظار گناهکاران را می‌ کشند. مارک به تصویر اشاره می‌ کند و رو به جمعیت می‌ گوید: «پس انتخاب ساده‌ست؛ مگه نه؟ کی می‌ خواد بره پایین و سوزونده بشه؟» و از چهره‌های متاثر حاضرین می‌ شود حدس زد که موعظۀ کشیش موفق از آب درآمده.
استفاده مارک از ابزارهای چند رسانه ای در موعظه
اما مأموریت مارک برای پایبند کردن مردم به اصول اخلاقی مدِّنظرش فقط به موعظه در محراب کلیسا ختم نمی ‌شود. بعد از مراسم، مارک انجیلش را در خانۀ خدا می گذارد و کلیسا را قبل از رفتن به یک مأموریت نامعمول می‌ بندد. دم در، یک افسر پلیس منتظر مارک است. چند دقیقه بعد، هر دو سوار ون پلیس مشغول گشت‌زنی هستند. مارک در این گشت‌زنی حضور دارد تا شانه‌به‌شانۀ مجریان قانون برای کسانی که از راه راست منحرف شده­ا‌ند موعظه کند. خیلی زود هوا تاریک می ‌شود. افسر پلیس یک ماشین را به‌ خاطر سرعت زیاد متوقف می‌ کند. رانندۀ این ماشین یک دختر بیست ساله به اسم کورتنی است. افسر پلیس با نزدیک‌ شدن به ماشین کورتنی متوجه بوی ماریجوانا شده؛ برای همین از پشت به دست‌های کورتنی دستبند می ‌زند. در تاریکی سنگینی که فقط با نور چراغ‌قوه و چراغ‌ های ماشین‌ ها کمی روشن شده، همه ‌چیز اضطراب‌آور است. کورتنی وحشت‌زده ا‌ست و نگران که آیا قرار است به زندان برود. افسر پلیس حقوق کورتنی را برایش قرائت می‌ کند. بعد مشغول بازرسی ماشین می‌ شود و دختر را با مارک یعنی همان کشیش مسلح داستان تنها می گذارد. مارک هم شروع به موعظه می کند:«آره، ما می ‌تونیم گناهی رو که انجام می ‌دیم انتخاب کنیم؛ اما نمی‌ تونیم عاقبتی رو که در انتظارمونه، انتخاب کنیم. این حرف به نظرت منطقیه؟» کورتنی که هم غافلگیر شده و هم نگران زندان رفتن است، برای تنها چیزی که آماده نیست، موعظه شدن است. آنهم در حالیکه دست هایش از پشت بسته شده. برای همین فقط به مارک می گوید: «من خیلی ترسیدم!» در همین حین، مأمور پلیس یک بسته ماریجوانا در ماشین کورتنی پیدا می کند و نشان می دهد که این ماریجوانا برای مصرف شخصی کورتنی است و طبق قوانین آن ایالت ظاهرا جرم سنگینی محسوب نمی‌ شود. مأمور پلیس دستبند کورتنی را باز می کند و دوباره میدان را به مارک می دهد تا دختر را ارشاد کند. مارک خطابه­ا‌ش را از سر می گیرد. او معتقد است که خدا این پیشامد را سر راه دختر جوان قرار داده تا او را به خودش بیاورد. گرچه دختر جوان آشکارا از سروکار داشتن با مارک کلافه ا‌ست و بی‌توجه به حرف هایش سوار ماشینش می‌ شود و می رود، ولی در این سمت ماجرا افسر پلیس و مارک از اینکه توانسته­اند به ماموریت الهی شان عمل کنند، عمیقا خوشحال و راضی اند و فکر می کنند مسیحی های نمونه ای هستند و حتی به شوخی می گویند که بعد از مرگشان در بهشت وقتیکه نوح را دیدند بهش اینطور می گویند و چنان می شنوند.
موزه های تاریخی معمولا مکانهایی هستند که وقایع تاریخی را بر مبنای شواهد علمی و تاریخی به مخاطبانشان عرضه می کنند، اما موزه ای در ایالت کنتاکی امریکا هست که کاری به شواهد علمی ندارد و تلاش می کند که روایت کتاب‌ مقدس از آفرینش را برای مخاطبان مشتاقش تعریف ‌کند. اسم آن، موزه آفرینش (the creation museum) است و در شهر کوچک و آرام ویلیامزتاون از ایالت کنتاکی قرار گرفته. هر روز صدها گردشگر به این شهر می‌ آیند تا از این موزۀ منحصر به فرد بازدید کنند. اولین گام در مسیر بازدید از این موزه تماشای فیلمی است که بیگ‌بنگ و فرگشت چهارده‌ میلیارد سالۀ جهان را رد می ‌کند. این فیلم که جلوه‌های ویژۀ خیره‌کننده‌ ای دارد، حجم عظیمی از اطلاعات شبه‌علمی را در خودش جا داده و مدعی می‌ شود که آفرینشِ کل جهان در عرض شش روز و تقریباً شش‌هزار سال پیش اتفاق افتاده؛ درست به همان شکلی که در کتاب‌ مقدس توصیف شده.
این اعتقادات از یک مکتب فکری به اسم آفرینش‌گرایی (Creationism) می آید. بااینکه از لحاظ علمی مطلقاً هیچ اعتباری ندارد، در حال ‌حاضر چهل‌ودو درصد از امریکایی‌ها به آن باور دارند. یعنی می گویند که دنیا در شش هزار سال پیش خلق شده. در حالیکه دیرین شناس ها، زمین شناس ها و فسیل شناس ها می گویند که زمین چندین میلیارد سال عمر دارد. جالب اینجاست که اینطور نیست که آدم های معتقد به این مکتب فکری آدم های بیسوادی باشند. کلی هم دانشمند بینشان دارند. مثلا در همین موزه آفرینش ده دانشمند کار می ‌کنند. همۀ این ده دانشمند از دانشگاه ‌های معتبری مثل هاروارد مدارک خودشان را دریافت کرده­­ا‌ند. یکی از این دانشمندها خانم گابریلا هینز (Gabriela Haynes) است که دکترای خودش را در حوزۀ دیرینه‌شناسی و جغرافیا گرفته. دکتر هینز که هدایت گروهی از بازدیدکننده‌ها را برعهده دارد، می‌ گوید: «من شما رو به باغ عدن وارد می‌ کنم.» و بعد آنها را به محوطه‌ای وارد می‌کند که بر اساس توصیف‌های کتاب‌ مقدس از «باغ عدن» طراحی شده.
دکتر گابریلا هینز ارزشی برای تئوری فرگشت قائل نیست
باغ از ماکت‌های حیوانات، گیاهان، صخره‌ها، چشمه‌ها و چیزهای دیگری که قرار است توی چنین باغی وجود داشته ‌باشد، پوشیده ‌شده. حتی از جلوه های صوتی‌ استفاده کرده­اند تا تجربۀ بازدیدکننده‌ها را هرچه بیشتر به توصیفات کتاب‌ مقدس نزدیک بکنند. دانشمندان این موزه به آنچه که در دانشگاه‌ها یاد گرفتند، پشت کرده­ا‌ند. آنها کتاب ‌مقدس را به عنوان شاهدی برای پشتیبانی از نظریه‌هایشان انتخاب کرده­ا‌ند. یعنی باور دارند که جهان هستی در شش هزار سال پیش و ظرف شش روز آفریده شده و معتقدند که تمامی موجودات زنده در یکی از این شش روز آفریده شده­ا‌ند، یعنی انسانها حیوانات و حتی دایناسورها. به همین دلیل است که در این موزه ماکت دایناسورها در کنار گوزن ها و فیل‌ ها و حتی آدم و حوا دیده می ‌شود. دکتر هینز هم حین راهنمایی گردشگران در فضای موزه دقیقاً به همین مسئله اشاره و تأکید می ‌کند که آدم و حوا و دایناسورها همزمان و در یک محیط مشترک با همدیگر زندگی می‌ کرده‌اند. گرچه که می دانیم شواهد متعدد و نظریات معتبری وجود دارد که نشان می‌ دهد بین انقراض دایناسورها و پیدایش اولین انسان‌ها شصت ‌میلیون سال فاصله بوده، اما ایشان برای آن نظریات ارزش و اهمیتی قائل نیستند.
بر اساس نظر دکتر گابریلا هینز فرگشت انسان یا نظریه تکامل یک نظریۀ کاملاً غلط و توطئه‌آمیز است که به دست دانشمندان و خداناباوران سرهم‌بندی شده. او معتقد است که از آنجایی که دانشمندهای مدافع فرگشت جهان‌شناسی مسیحی ندارند، نمی‌ شود توقعی ازشان داشت که به صداقت و حقیقت تعهدی داشته باشند.
موزه آفرینش را یک سازمان آفرینش‌گرا به اسم «پاسخ‌ها در سِفر پیدایش» (answers in genesis) اداره می‌ کند. مدیرهای این مجموعه برای تبلیغ دیدگاه هایشان فقط به این موزۀ منحصر به ‌فرد و عظیم بسنده نکرده‌اند. گروه‌های توریستی بعد از بازدید از موزه سوار اتوبوس می ‌شوند و بعد از ۳۰ دقیقه به یک جاذبۀ توریستی خارق‌العاده می ‌رسند. این جاذبه یک کشتی غول پیکر است که در خشکی ساخته شده. درواقع خواسته­اند کشتی نوح را شبیه سازی بکنند. خیلی از بازدید کننده ها صدها کیلومتر را از سراسر امریکا طی می کنند تا برای تماشای موزه کشتی نوح به کنتاکی بیایند. این کشتیِ نیمه‌موزه نیمه‌جاذبۀ مدرن، نسخۀ کتاب ‌مقدس از داستان نوح را روایت می‌ کند. این سازۀ غول‎آسا صدوپنجاه متر طول، پانزده متر ارتفاع و بیشتر از ۵۰۰۰ تن وزن دارد. ورودی کشتی تقریباً ۵۰ دلار است. محوطۀ این موزه هم پر از کودکان و نوجوانانی است که از طرف مدرسه‌های مسیحی برای بازدید از این جاذبه آمده­اند. توی این کشتی با الهام از کتاب مقدس تمام جزئیات داستان نوح را بازسازی کرده­اند که نوح در این سن کشتی را ساخته، حیوانات را جمع آوری کرده و… و چون معتقد هستند که همه حیوانات باهم آفریده شدند، در کشتی حیواناتی مثل خرس، کرگدن و حتی دایناسورها در قفس‌ها دیده می ‌شوند. مجسمۀ نوح و نزدیکانش را می‌ بینیم که هرکدام در گوشه‌ای از کشتی به فعالیتی مشغول هستند. دیدن همۀ اینها حکایت های کتاب ‌مقدس را در ذهن دانش‌آموزان مسیحی به‌ مراتب ملموس‌تر و واقعی‌تر می ‌کند. بعضی از معلم‌هایی که با دانش‌آموزان‌شان به اینجا آمده­اند، آفرینش‌گرایی را در کلاس‌ های درسشان آموزش می‌ دهند. فکر کنم معلم آفرینش­گرایی چیزی شبیبه به معلم پرورشی ما باشد. خلاصه اینکه این جاذبۀ توریستی یک ابزار کمک آموزشی ایدئال است برای پشتیبانی از نظریات آفرینش‌گرایانه. و کلا یک جو مذهبی در کشتی جاری و ساری است.
جاذبه گردشگری-آموزشی کشتی نوح
هرچند بعضی از بازدیدکننده ها حتی در اینجا هم نشانه‌هایی از انحراف را تشخیص می‌ دهند. نیدین (Nadine) زنِ تقریباً مسنی است که با گروهی از دوستانش از کارولینای شمالی برای بازدید به اینجا آمده. خیلی هم با موزه ارتباط برقرار کرده. سرکیف است و حال خوبی دارد. به مدیر موزه که اتفاقا آنجا حضور داشت، گفت: «به نظر من برای دنیایی که کاملاً در فساد غرق شده، این موزه پیام‌های مسیحی ارزشمندی داره.» اما علاقۀ نیدین به این موزه مانع نمی‌ شود حالا که فرصتش دست داده به مدیر موزه گله نکند. به‌ نظر نیدین پوشش بعضی از ماکت‌های زنان این موزه آنقدری که باید محجوبانه نیست. برای همین به آقای مدیر تذکر داد که دلش می‌ خواسته ماکت زنان پوشش شایسته‌تر و مناسب‌تری داشته باشد. مدیر موزه هم جا خورد. چون زنان در همۀ ماکت‌ها رداهای بلند و گشادی به تن دارند، اما شانه های بعضیهایشان پوشیده نیست. مدیر از نیدین تشکر کرد و گفت تلاششان بر این است که توصیفات کتاب‌ مقدس را به موثق‌ترین و واقعی‌ترین شکل ممکن ارائه بدهند.
این سازه بزرگ مذهبی با کمک سرمایه‌گذاری خصوصی ساخته شده و بیشتر از ۱۰۰ میلیون دلار هزینه داشته و اصلی‌ترین جاذبۀ این مجموعۀ مذهبی-تفریحی می باشد، گرچه که تنها جاذبه‌اش نیست. غذاخوری، زیپ لاین، باغ وحش و بخش های دیگر هم دارد. اما برگه آس آن همین کشتی نوح است که یک جورهایی دیزنی‌لند جهان مسیحی است و سود زیادی را برای صاحبانش به ارمغان می ‌آورد. مدیر مجموعه می ‌گوید: «قبل از ساختن این کشتی ما یه کمپانی ۳۰میلیون دلاری بودیم ولی الان حدود ۱۱۰میلیون دلار ارزش داریم و می تونیم بازدید کننده های بیشتری داشته باشیم.»
دایناسور در کشتی نوح
 
حالا می خواهیم ببینیم اونجلیسم چطور به وجود آمده و تاریخچه اش چیست. اونجلیسم یعنی گسترش دادن ایمان مسیحی با استفاده از موعظه‌گری‌. اصطلاحات اونجلیکالیسم و اونجلیسم مترادف هم نیستند، اما خیلی با همدیگر مرتبط هستند. هر دو از کلمۀ Evangel به معنای «خبرهای خوب» ریشه می‌ گیرند. ریشۀ واژۀ انجیل هم همین است. اونجلیسم یعنی پخش ‌کردن این خبر خوب که مرگ مسیح گناهان جهانیان را پاک کرده و آدم ها با ایمان ‌آوردن به مسیح می ‌توانند رستگار بشوند. پس اونجلیست یعنی بشارت دهنده، اما اونجلیکال یعنی مسیحی انجیلی. اونجلیکال ‌ها خودشان را موظف می ‌دانند که این پیام الهی را به گوش مردم جهان برسانند. قبلا هم گفتم که اونجلیکال ها شاخه ای از مسیحیان پروتستان هستند. پس تاریخ اونجلیکالیسم با اصلاحات پروتستانیِ مارتین لوتر در قرن شانزدهم آغاز می ‌شود. دوره ای که پاپ به دنبال افزایش درامدهای کلیسای کاتولیک بود. برنامه هایی مثل فروش بهشت و فروختن آمرزش نامه و مغفرت گناهان در ازای پول. در سال ۱۵۱۷، مارتین لوتر تز ۹۵ ماده‌ای خودش را به در کلیسای کاستل در ویتنبرگ (Wittenberg)، یک شهر کوچک آلمانی، نصب کرد. ادعای کلیسای کاتولیک این بود که فقط پشیمانی از گناه کافی نیست، بلکه یک فرد گناهکار باید کفاره هم بپردازد. باید پول بدهد تا نشان بدهد که خالصانه پشیمان است. در مقابل، لوتر و تمام پروتستان ‌هایی که بعد از او آمدند، باور داشتند که فقط ایمان است که می‌ تواند ما را به رستگاری برساند و یکی از شعارهای اصلی پروتستان ها «رستگاری فقط با ایمان» بود. پروتستان ها می گفتند: «مسیح با مرگش بر صلیب حجت رو بر ما تمام کرده و باید بپذیریم که هر چیزی که برای رستگاری یه شخص لازم بوده با مرگ مسیح بر صلیب مهیا شده. دیگه نیازی به چیز دیگه ای نیست.» دومین اصل محوری لوتر این بود که فقط متن مقدس مبنای شناخت حقیقت است‌. درحالیکه کلیسای کاتولیک باور داشت که هم کتاب‌ مقدس و هم کلیسا یعنی روحانیون منبع اقتدار مذهبی محسوب می ‌شوند. پروتستان ها شاخه های زیادی دارند اما همگی در این دو اصل اشتراک دارند. از زمان پیدایش پروتستانیسم تا دویست سال بعدش واژۀ اونجلیکال به عنوان مترادف برای واژۀ پروتستان به کار می ‌رفت.
مارتین لوتر
حالا اینجا کلید واژه دیگری هم داریم: بیداری بزرگ. جنبش اونجلیکال به «اولین بیداری بزرگ» معروف است. چیزی که در قرن هجدهم زندگی فرهنگی و اجتماعی ایالات متحده را برای همیشه تغییر داد. برای اینکه تصویری از حال‌وهوای دوران « بیداری بزرگ» داشته ‌باشید، درمورد دو شخصیت محوری بیداری بزرگ امریکا حرف می زنم. گرچه آدم های موثر دیگری هم بوده­اند، اما من می خواهم درمورد جانتان ادواردز و جورج وایتفیلد حرف بزنم.
جاناتان ادواردز یکی از متفکرین اصلی عصر روشنگری در ایالات متحده بوده. عصر روشنگری می شود قرن هجدهم. ادواردز متولد ۱۷۰۳ بوده. آدم بسیار باهوش و اهل تحقیقی بود. در ۱۳سالگی وارد دانشگاه ییل شد و تا قبل از بیست سالگی از آنجا فارغ التحصیل شد. در ادامۀ زندگی­اش هم به یادگیری ادامه داد و در مهم‌ترین آثار روشنفکرانۀ زمان خودش متبحر شد، مثلا در آثار جان لاک و رنه دکارت و دیگر اندیشمندان دورۀ روشنگری. ادواردز در سال ۱۷۲۹ کشیش شد و با موضوعاتی مواجه شد که از نظرش گناهان اجتماعی به حساب می آمدند، مثل افراط در نوشیدن الکل و بی‌بندوباری جنسی. به نظر ادواردز اینطور می آمد که نقش دین در جامعه کمرنگ شده و باید به دین جان دوباره داد و در جامعه پررنگش کرد. تلاش کرد این وضعیت را به کمک موعظه‌ های اثرگذارش اصلاح و مردم را مذهبی کند. در سال ۱۷۳۴، با تلاش ادواردز اولین موج تجدید حیات مذهبی شروع شد و نتیجه هم خیره کننده بود. در طول سه ماه تقریبا تمامی اهالی شهر به کلیسا پیوستند و بعد این روند به شهرهای دیگر هم سرایت کرد. با گذشت فقط چند سال زندگی هزاران نفر تحت‌ تأثیر این تجدید حیات دینی قرار گرفت و جرقۀ چیزی را زد که امروزه به آن می گویند «اولین بیداری بزرگ» (First Great Awakening) پس منظور از بیداری، بیداری مذهبی جامعه امریکاست
ادواردز مبلغ دینی پرسروصدایی نبود. بیشتر اوقات خطابه هایش را از روی یادداشت هایش می خواند. موقع خطابه به مخاطب نگاه هم نمی کرد و ارتباط چشمی برقرار نمی کرد. اما با وجود این، خطابه‌هایش بر شنونده‌ها تاثیر زیادی می گذاشتند. گفته می ‌شود که حین یک خطابه در سال ۱۷۴۱، شنونده‌های ادواردز آنقدر تحت ‌تأثیر موعظه هایش قرار گرفتند که ضجه می زدند، ناله می کردند و از ترس فریاد می کشیدند. (نعره ای بزد و جامه درید و از حال بشد!) حالا این هم در همان حد. چون حضار با آن سخنرانی که داشتند از ادواردز می شنیدند، برایشان مسجل شده بود که حتما به جهنم می ‌روند و ردخور ندارد. جو به قدری متشنج شد که ادواردز مجبور شد موعظه­ا‌ش را نیمه‌تمام بگذارد و با دستیارش بین جمعیت برود و آرام‌شان کند. یعنی دیگر خودش تسلی می داد و می گفت: «حالا ما یه چیزی گفتیم، کوتاه بیایید. وضعیت اونقدر هم بد نیست.» این خطابه بعدا خیلی معروف شد و الان به خطابه «گناهکاران در دستان خداوندگاری خشمگین» شناخته می شود.
وایتفیلد در حال موعظه
اما با وجود اهمیت بالای موعظه‌های ادواردز، جورج وایتفیلد را موثرترین فرد در بیداری بزرگ امریکا می شناسند. وایتفیلد یک مبلغ مذهبی بریتانیایی بود و در مناطق مختلفی در سرتاسر بریتانیا و کولونی‌های امریکایی موعظه کرد. آن موقع هنوز امریکا زیر سلطه بریتانیا بود. وایتفیلد هم در بریتانیا و هم در امریکا به ‌شدت محبوب و پرآوازه شد. به قولی وایتفیلد اولین سوپراستار رسانه‌ای امریکا بود؛ گرچه خودش عضو کلیسای آنگلیکن بود ولی میراثی که به جا گذاشت، به جنش اونجلیکالیسم شکل داد. حالا جالب است که این را هم بگویم که چرا این آدم موفق بود. وایتفیلد در کودکی شیفته تئاتر انگلیسی شد و بازیگری یاد گرفت. در بزرگسالی همین تجربه در موعظه های دراماتیک و پرآب‌وتابش به کمکش آمد. وایتفیلد در آکسفورد دوره کشیش شدن را گذراند و بعد در رشته هنر درس خواند و فارغ التحصیل شد. اما قصدش این بود که کشیش بشود. یعنی کسی که درس کشیش شدن را خوانده و ضمنا در کنارش هم هنر را ادامه داده، ولی قرار است که کشیش بشود. قدم اول برای کشیش شدن این است که باید دستیار کشیش شد که شماس گفته می شود. وایتفیلد در همان موقعیتِ دستیار کشیش در کلیسا چند موعظه داشت که آنقدر موعظه هایش را دراماتیک و پرشور برگزار کرد که بهش اجازه کار در کلیسا را ندادند. گفتند زیادی احساسی و پرشور حرف می زند و کلیسا آن سطح از هیجان را نمی ­پذیرد. می گفتند موعظه باید طبق چهارچوب کلاسیک جلو برود. این جوری بود که وایتفیلد از سر ناچاری موعظه هایش را در خارج از کلیسا و در فضای باز اجرا کرد. از سر ناچاری بود اما اتفاقا باعث شد که آدم های بیشتری پای منبرش بیایند و موعظه های پرشورش برای مردم آن زمان جذاب بود. تا ده‌ها هزار نفر در فضای باز می آمدند و پای صحبت هایش می نشستند. این طوری بود که وایتفیلد به محبوب‌ترین واعظ جنبش‌ بیداری بزرگ امریکا تبدیل شد.
ببینید داریم راجع به دورانی حرف می زنیم که نه تلویزیون و رادیو هست، نه اینترنت هست و نه حتی برق. مذهب برای مردم موضوع مهمی است و ضمنا مردم سرگرمی های زیادی ندارند. گزینه های زیادی روی میز نیست. در چنین شرایطی اگر موعظه گر یا کشیشی هنری در چنته داشت، می توانست خیلی ها را با خودش همراه کند. شاید دلیل اصلی موفقیت وایتفیلد هم همین بود که هنرمند بود. اجرا را بلد بود. در آن دوره بعضی از مناطق امریکا به محلی برای بزهکاران و جنایتکاران خرده‌پا و بدهکاران تبدیل شده ‌بودند. وایتفیلد امیدوار بود بتواند با بردن ایمان به آن مناطق سروسامانی به وضع فرهنگی، اجتماعی و البته اخروی ساکنین آنجا بدهد. برای همین تصمیم گرفت به امریکا مهاجرت کند، آنهم در زمانی که در لندن برای خودش واعظ مشهوری شده بود و آوازه ای پیدا کرده بود. در آن سال درمجموع برای نزدیک به یک میلیون نفر سخنرانی کرده بود. بعد از ورود به امریکا به تشویق حامی‌ هایش موعظه‌ای در فضای باز برگزار کرد. کجا؟ مقابل ساختمان دادگستری در فیلادلفیا. آن روز حدود ۶۰۰۰ نفر برای شنیدن موعظۀ وایتفیلد حضور داشتند که یکی از آن مخاطب ها، بنجامین فرانکلین متفکر و سیاستمدار برجسته امریکایی بود. کسی که بعدا تبدیل شد به یکی از پدران بنیانگذار ایالات متحده. فرانکلین پای سخنرانی وایتفیلد نشست و بعد از آن سخنرانی به یکی از طرفدارها و دوست ‌های همیشگی وایتفیلد تبدیل شد. رفاقت این دو نفر من را به یاد اپیزود سلفی می اندازد. منظورم رفاقت بنیانگذار وهابیت با بنیانگذار عربستان سعودی است و اینکه رفاقت آن دو نفر چه نتایجی برای کشورشان داشته. اینجا هم چیزی شبیه به همان است.
برگردیم به اونجلیسم. وایتفیلد قدرت متقاعدسازی بالایی داشت و فرانکلین هم به شدت این توانایی اش را ستایش می کرد. یک بار فرانکلین در سخنرانی وایتفیلد شرکت کرد ولی تصمیم داشت در آخر مراسم هیچ اعانه‌ای پرداخت نکند. اول سخنرانی تصمیمش این بود که اصلا اعانه ای ندهد. فرانکلین تعریف می ‌کند: «یک جایی از سخنرانی نظرم عوض شد و گفتم حالا عیب نداره. سکه‌های نقره‌ ام رو به وایتفیلد می دم.» اما سخنرانی که تمام شد باز نظرش عوض شد و تمام پولی که همراهش بود را به وایتفیلد داد. دیگر ببینید که وایتفیلد چقدر قدرت اقناع و تاثیرگذاری بالایی داشته که نه فقط عوام و افراد کم سواد حرف هایش را دنبال می کردند، بلکه بنجامین فرانکلین هم که یکی از درخشان‌ترین ذهن‌ های زمانۀ خودش را داشته، اینطور تحت ‌تأثیرش قرار می گرفته.
به لطف این خطابه‌های تأثیرگذار، وایتفیلد تبدیل به اولین سوپراستار بین‌کولونی‌ در تاریخ امریکا شد. زمانی است که هنوز ایالت های امریکا باهم متحد نشده­اند. تعدادی کولونی دور هم هستند و گفته می شود که همین جنبش دینی در امریکا نقش مهمی در وقوع انقلاب امریکا داشت. چراکه به ساکنین امریکا این فرصت را داد که حسی از اتحاد و همبستگی را بین خودشان تجربه کنند. بعضی از تاریخ‌دانان استدلال کرده‌اند که اگر اولین بیداری بزرگ وجود نمی‌داشت، انقلاب امریکا هم شانسی برای وقوع پیدا نمی‌کرد وکشور امریکا درست نمی شد.
موعظه های پرشور کشیشهای اونجلیکال باعث بیداری بزرگ در امریکا شد
 
بعداً «دومین بیداری بزرگ» هم در امریکا رخ داد که از اوایل قرن نوزدهم شروع شد و تا اواسط این قرن هم ادامه داشت. اولین بیداری بزرگ، اونجلیکالیسم امروزی را به وجود آورد و دومین بیداری بزرگ هم اونجلیکالیسم را به مذهب غالب در امریکا تبدیل کرد. حالا که این تاریخچه را گفتیم می شود فهمید که چرا جامعه امریکا مذهبی است. چون اساسا اتحاد ایالت ها و شکل گرفتن این کشور بر مبنای یک جنبش مذهبی بوده. مذهب و ملیت امریکایی در هم تنیده هستند. مذهب و کلیسا از نمادهای اصلی این کشور هستند. برای همین است که مذهب، کلیسا و صلیب نمادهایی از ملی گرایی امریکایی هستند.
ضمنا این را هم بگویم که اونجلیکالیسم یک زیرشاخه عادی از پروتستان نیست، بلکه چتری است که چند زیرشاخه را در بر میگیرد و خیلی از اعضای کلیساهای متدیست، باپتیست، آنگلیکن و برخی دیگر از کلیساهای پروتستان خودشان را اونجلیکال هم می‌دانند.
پس شاخه های اونجلیکال زیاد هستند اما همه آنها چهار ویژگی دارند. ویژگی اول تمرکز بالا بر کتاب مقدس است. اونجلیست ها تمام باورها را با سنجۀ متن ‌مقدس می ‌سنجند. اگر یک باور خلاف کتاب‌ مقدس فرض بشود، کنار می‌ گذارندش و اگر باوری مطابق با کتاب‌ مقدس به نظر برسد، مهم نیست که چقدر عجیب یا مجادله‌برانگیز باشد، می گویند باید به آن ایمان آورد. در همین اپیزود هم می بینیم که مثلا معتقدند که عمر دنیا ۶هزار سال است.
ویژگی دومشان تصلیب گرایی است. از نظر آنها به ‌صلیب‌ کشیده‌ شدن مسیح ایثار برای بخشیده شدن گناه‌های نوع بشر است و فقط ایمان به مسیح و بهره‌مندشدن از فیض او می ‌تواند شخص را نجات بدهد.
ویژگی سومشان اعتقاد به ایمان‌آوری دوباره است. مسیحیان اونجلیکال به born-again یا دوباره‌ متولدشده هم شناخته می‌ شوند. یک مسیحی اونجلیکال ممکن است در طول عمرش چندین بار ایمان‌آوری را تجربه کند و غسل‌ تعمید داده بشود.
ویژگی چهارم هم اکتیویسم یا کنشگری است. اونجلیکال‌ها خودشان را موظف می‌ دانند که این پیام الهی را به گوش مردم جهان برسانند. پس حالا متوجه شدیم که چرا اونجلیکالها اینقدر تبلیغ مذهبی می کنند. درواقع اونجلیکال‌ها معتقدند کار یک مسیحی خوب فقط این نیست که منظم و هفته‌به‌هفته در انواع و اقسام مناسک و مراسم دینی شرکت کند، بلکه بهتر است که زمان و انرژی خود را در راه تبلیغ رسالت مسیح به کار ببندد.
موزه‌ها، فستیوال‌های موسیقی و مدرسه‌های مذهبی که درباره شان گفتیم همگی به تقویت پیام اونجلیکالیستی کمک می‌ کنند، اما با همه این تلاش ها و تبلیغات، هر سال شهروندهای امریکایی بیشتر و بیشتر به کلیسا پشت می‌ کنند. بین سال های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۹ جمعیت کسانی که از کلیسا خارج شدند در امریکا از ۱۷درصد به ۲۶درصد رسیده. اونجلیکال ها، هم‌کیش‌ های سابق‌شان که دیگر عضو کلیسا نیستند را خائن می ‌دانند و آنها را از اجتماعی که در آن بزرگ شده‌اند، طرد می‌ کنند. حالا فکر کنید طرف از بچگی در کلیسا و فعالیت های مذهبی حضور داشته و اینکه یکشنبه ها از خواب بلند شود و برود تا یک عده را در کلیسا ببیند، بخشی از روتین زندگی­اش است. اما از طرفی هم دیگر به کلیسا اعتقاد ندارد یا نمی خواهد که زیاد مذهبی باشد. بنابراین دیگر حق ندارد در کلیسا شرکت کند. یادتان هست در اپیزود آمیش ها گفتم که آمیش ها هم پروتستان هستند و افرادی که به سنت آمیش پشت می کنند، از جامعه آمیش طرد می شوند. فرد طردشده از نظر اجتماعی منزوی می شود. برای همین این افراد ناباور که طرد شده­اند هر هفته یکشنبه برنامه دورهمی می گذارند و همدیگر را می بینند و ساز می زنند و اتفاقا هم محل جمع شدنشان و ترتیب مناسکشان شبیه به کلیساست، اما فقط مذهب را از آن برداشته­اند. خیلی از کارهایی که در کلیسا انجام می دادند را باهم انجام می دهند.
در خیلی از ایالت های مذهبی‌ترِ امریکا کنار گذاشتن مذهب تقریباً مثل پشت‌ کردن به تمام فرهنگ‌ است. برای همین خیلی از آدم هایی که بزرگسال هستند و درواقع تصمیمشان به خودشان مربوط است، از ترس طرد شدن بی‌اعتقادی‌شان را برای خانواده و نزدیکان‌شان افشا نمی کنند.
خیلی از امریکایی ‎‌ها به افزایش تعداد آتئیست ها به چشم یک بحران ملی نگاه می‌ کنند که اگر لازم باشد باید با کاربرد زور و اجبار حل بشود. این دیدگاهی است که گروه بنیادگرای مسیحی مک‌دونو (McDonough) در ایالت جورجیا به آن معتقدند. کریس هیل (Chris Hill) و پسرش اشتُن (Ashton) هر یکشنبه باهم به کلیسا می ‌روند. کریس معتقد است که باید پسرش را هم به زور به کلیسا ببرد. می گوید: «این فرمانه، فرمان اینه: خدا، کشور، خانواده.» پسرش هم می گوید:«خدا، کشور، باربیکیو. هیچ چیزی از این سه تا امریکایی‌تر نیست.».
کریس و گروه شبه نظامی اش
کریس هیل هم یک مرد خانواده ا‌ست و هم سرکردۀ یک گروه شبه‌نظامی به اسم ارتش نیروی امنیتی جورجیا (the Georgia Security Force Militia). شمایل کریس شبیه به خیلی از مردم ایالت ‌های جنوبی آمریکاست: سفیدپوست هستند و بور، خیلی هیکلی هستند و بیشترشان سنگین وزن، اکثرا موهای خیلی کوتاه دارند، بعضی ریش دارند، پرچم امریکا را در خانه، حیاط، ماشین و همه جا نصب می کنند و علاقه زیادی به باربیکیو دارند.
کریس و اعضای گروهش ماهی یک بار دور هم جمع می ‌شوند تا با اسلحه ‌های نیمه‌اتوماتیک، سلاح ‌های کمری و جلیقه ‌های ضدگلوله شان تمرین کنند. همه شغل های عادی و غیرنظامی دارند. یکی در فروشگاه تایر کار می کند. یکی لوله کش است و یکی درب های فلزی و چوبی می سازد. اما همه اینها یک ویژگی مشترک دارند. همۀ آنها سبک زندگی‌شان را در معرض تهدید می ‌بینند. قبل از شروع تمرین دور هم جمع می شوند، حلقه ای تشکیل می دهند و دستانشان را روی شانۀ همدیگر می گذارند و بعد کریس به عنوان رهبر گروه دعا می خواند و می گوید: «پروردگارا، الان که کشورمون متزلزل شده، مراقبش باش. ما رو به عنوان یک ملت زیر سایۀ مسیح گردِ هم بیار.» بعد همگی آمین می گویند. کریس می گوید: «کتاب ‌مقدس گفته قبل از اینکه اوضاع شروع به بهترشدن کنه، همه‌چیز بدتر می‌شه. بنابراین لازمه که دوراندیش باشیم و خودمون رو برای اون شرایط آماده کنیم.» برای همین کریس و اعضای گروه شبه‌نظامی­اش خودشان را مبارزان راه کتاب‌ مقدس می‌ دانند. حتی اسلحه های نیمه­اتوماتیکشان هم خاص است و یک صلیب و این عبارت روی آنها حکاکی شده: «صلح، جنگ، این خواستۀ خداست (god wills it).» می دانیم که خرید و فروش اسلحه در امریکا مجاز است و آدم ها می توانند خیلی راحت چنین سلاح های خطرناکی را به طور قانونی به دست بیاورند. یکی از اعضای گروه یک دستیار کشیش است و می گوید: «ما هر روز برای ایمانمون می‌ جنگیم. ما از یه طرف با مسلمونها مواجهیم، از طرف دیگه با کلی آتئیست یا از دین برگشته. داریم به کجا می‌ ریم؟!» اینها نگرانی این دستیار کشیش است، گرچه حقیقت این است که ۸۰درصد جمعیت ایالت جورجیا مسیحی معتقد هستند و کمتر از یک درصد مسلمان.
واقعا قرار است با چی بجنگند؟ چرا اینقدر نگرانند که اینهمه اسلحه دستشان هست و اینقدر جدی تمرین های نظامی می کنند و خودشان را برای مبارزه خانه به خانه آماده می کنند؟ کریس می گوید: «ما با کمونیسم و آتئیسم یعنی بی دینی می جنگیم. اینا یه ‌جورایی دست‌شون توی یه کاسه ه‌ست. اگه شما آزادی بیان و آزادی فکر و آزادی مذهبی بخواید، اونا بهتون شلیک می ‌کنن.». او می گوید: «یکی از بدترین قسمت‌های جنگ، پاکسازی اتاق ‌هاست. ولی با شدت ‌عمل و کارِ تیمیِ خوب، موفق می ‌شیم که آدم‌بدها رو بِکِشیم بیرون. من برای ایمانم جونم رو می‌ دم. من برای خداوندم جونم رو می‌ دم.» اینها گفته های کریس و گروهش هست اما در عالم واقع معلوم نیست که دقیقا چه چیزی آنها را به طور نظامی تهدید می کند. به نظر خیلی ها تصورات افرادی مثل کریس توهمات بی پایه است. اما چیزی که معلوم است این است که کریس و رفقای تفنگدارش از جهانی که بی دین ها بر آن حکومت کنند، می ‌ترسند. نیروهای شبه‌نظامی مذهبی مشابه در بیشتر ایالت‌های امریکا وجود دارند.
ترس، تئوری توطئه و دیگری‌هراسی از اصلی‌ترین موتورهای محرکۀ جریان های اونجلیکال افراطی‌تر هستند. در سال‌ های گذشته، بعضی از کشیش های اونجلیکال با سخنرانی‌ های آتشین و جنجال‌برانگیزشان دربارۀ سیاست موفق شده‌اند هواداران زیادی را به خودشان جذب کنند. این کشیش ‌های تندرو از پشت میزهای خطابه‌شان از یک جنگ فرهنگی و البته سیاسی حرف می‌ زنند که ارزش‌ های یهودی-مسیحی جامعه را به‌ طور جدی تهدید می‌ کند. این سخنران ‌های پرشور، اتفاقا خیلی خوب از قدرت رسانه‌ های جمعی و شبکه‌ های اجتماعی آگاه هستند و از آنها به طور مؤثر برای حساس ‌کردن جامعه بهره می ‌برند. ما اینجا داریم از دو جریان محافظه‌کار حرف می‌ زنیم: یک جریان سنتی مسیحی که از قدیم بر اونجلیکالیسم امریکایی حکم‌فرما بوده و همیشه هم از بانفوذترین مخالفان سقط‌ جنین، همجنسگرایی، حقوق ترنس‌ ها و هر آن چیزی که مخالف متن مقدس می دانند، بوده است و در مقابلش یک جریان نوظهور راستگرایی افراطی قد علم کرده که حتی از قبلی هم آتش تندتری دارد، طوریکه به مخالفان سیاسی خودش انگ کفر می زند. مثلا جو بایدن رییس جمهور امریکا را که یک مسیحی کاتولیک هست، یک کافر فاسد می دانند که دارد امریکا را به سمت تباهی اجتماعی هدایت می ‌کند.
یورش هواداران ترامپ به کنگره امریکا
یورش هواداران ترامپ به کنگره در ۶ ژانویۀ ۲۰۲۱ هم نتیجۀ چنین باورهایی بود. دارم زمانی را می گویم که جو بایدن به عنوان برنده انتخابات سال ۲۰۲۰ اعلام شد و ترامپ نتیجه انتخابات را نپذیرفت. آنجا بود که خیلی از طرفدارهای ترامپ که آدم هایی از جنس کریس و گروه شبه نظامی اش بودند، راه افتادند به سمت واشینگتن دی سی و کنگره امریکا را اشغال کردند. حدود ده‌هزار شورشی راستگرا به محوطۀ کنگره وارد شدند و از این تعداد هزارودویست نفر موفق شدند به ساختمان کنگره نفوذ کنند. زیاد وارد بحث حمله به کنگره نمی ‌شویم چون خودش مبحث مفصلی است و مجال دیگری می ‌طلبد. اما چیزی که اینجا برای ما کلیدی است حضور پررنگ اونجلیکال ‎های حامی ترامپ در این واقعه‌ است. چه در انتخابات ۲۰۱۶ و چه در انتخابات ۲۰۲۰ اونجلیکال ‌های سفیدپوست امریکایی اصلی‌ترین عامل انتخاب ترامپ بودند. در سال ۲۰۲۰، هشتادوچهار درصد از اونجلیکال ‌های سفیدپوست به ترامپ رای دادند و در آخر بایدن موفق شد به کاخ سفید برود. اما بخشی از این اونجلیکال ‌ها بنا نداشتند که به همین سادگی شکست ترامپ را بپذیرند. آنها از صمیم قلب باور داشتند که ترامپ از طرف خدا برگزیده شده برای اینکه در قدرت بماند و مسیحیان امریکایی را از آزار و اذیت مذهبی که به خاطر ایمانشان تجربه می‌ کنند، نجات بدهد. آنها اطمینان داشتند که تقلبی بی‌شرمانه علیه این خواست قطعی خدا در جریان است و وظیفۀ شرعی خودشان می‌ دیدند که از هر ابزاری برای نگهد‌اشتن ترامپ در کاخ سفید استفاده کنند. می بینید وقتیکه دیدگاه آدمها اینقدر سیاه و سفید و صفر و یک باشد، آنوقت کارهای عجیب و غریب کردن هم برایشان راحتتر می شود مانند ریختن و اشغال کردن کنگره. برای ما می شود اشغال کردن سفارت. اینها ریخته بودند به کنگره درحالیکه صلیب و تابلوهایی با نوشته‌هایی مثل «مسیح نجات می‌دهد» یا «مسیح ۲۰۲۰» در دستشان بود.
البته بعد از اینکه ابعاد خشونت‌آمیز و قانون‌شکنانۀ این یورش مشخص شد، بیشتر رهبران اونجلیکال مخالفت خودشان را با این خشونت ها ابراز کردند. کشیش هایی هم بودند مثل گرگ لاک (Greg Locke) که هرگز حاضر به انتقاد از این حمله نشدند. گرگ لاک کشیشی است که از بس در شبکه های اجتماعی معروف و پرطرفدار است، به نوعی یک سلبریتی است و در روز قبل از حمله به کنگره برای معترضین سخنرانی کرده و آنها را تحریک کرده بود.
در موضوع سیاست خارجی هم مسیحیان اونجلیکال مواضع سفت‌وسخت و مجادله‌برانگیزی دارند، مخصوصاً وقتیکه پای سرزمین‌های مقدس در میان باشد. همان‌طور که قبل‌تر هم گفتم، اونجلیکال‌ های محافظه‌کار باور دارند که هر آنچه در کتاب ‌مقدس آمده، عینا قابل‌اتکاست. بخش بزرگی از اونجلیکال ‌ها به کتاب ‌مقدس به چشم یک نقشۀ راه پیشگویانه برای زندگی امروزی‌شان نگاه می ‌کنند. آنها معتقدند که کتاب ‌مقدس رویدادهای آینده را مو به مو پیش‌بینی کرده. بنا به خوانش مسلط مسیحیان اونجلیکال از کتاب‌مقدس، خداوند نه فقط تمام سرزمین ‌هایی را که درحال ‌حاضر در کنترل دولت اسرائیل قرار دارد، بلکه تمامی سرزمین‌ های فلسطینی را هم به یهودیان وعده داده. درنتیجه باور دارند که حمایت از سلطۀ اسرائیل بر تمامی این سرزمین عمل به خواست خداست.
اونجلیکال ‌ها بزرگ‌ترین گروه حامی اسرائیل در جهان هستند. در اپیزودهای نتانیاهو گفتم که لابی اسرائیل در امریکا چقدر قوی هست. احتمالاً تصور بیشتر آدم‌ها این است که لابی اسرائیل در امریکا عمدتاً به یهودیان امریکایی اتکا دارد. اما حقیقت این است که این لابی بیشترین حمایت را از ساکنین ایالت ‌های مسیحی‌تر امریکا دریافت می ‌کند، یعنی اونجلیکال ‌هایی که قاطعانه سرزمین ‌های اسرائیلی و فلسطینی را متعلق به یهودی ها می ‌دانند. درست است که بیشتر حمایت‌های مالی از اسرائیل را یهودیان پرداخت می کنند، امّا یادمان نرود که در امریکا بیشتر از ۹۰میلیون مسیحی اونجلیکال وجود دارند که تقریباً ۷۰درصد این جمعیت یعنی ۶۳ میلیون نفر خودشان را حامی اسرائیل می ‌دانند و آن ۳۰درصد باقیمانده هم معتقدند که دولت اسرائیل باید بر کل مناطق اسرائیل و فلسطین کنونی سلطه داشته باشد. این یعنی ۲۷میلیون نفر طرفدار پروپاقرص. در حالی که در تمامی جهان، شانزده میلیون یهودی وجود دارند که تازه تمامی یهودی ها حامی سیاست‌ های دولت اسرائیل نیستند. پس اینجوری است که اونجلیکال‌ های امریکا قدرتمندترین حامیان اسرائیل هستند و برای همین است که کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا مسابقه می گذارند در حمایت از اسرائیل چون می خواهند که رای نود میلیون نفر را داشته باشند.
 
اصلا تعدادی از مسیحیان اونجلیکال هر ساله در قالب تورهای پرطرفدار به اسرائیل می روند. گروه های ده بیست نفره همراه با یک تور لیدر که یک کشیش اونجلیکال است. یکی از این کشیش ها اروین بکستره کشیش کلیسای اونجلیکال Endtime یا آخرالزمان است. این کلیسا هر سال برای اعضایش دو سفر به اسرائیل تدارک می‌ بیند که از امریکا به اسرائیل بروند و بتوانند از محل رخ‌ دادن پیش‌گویی‌های کتاب‌ مقدس از نزدیک دیدن کنند. سخنان بکستر حول یک محور ترتیب داده شده: آرماگدون.
بکستر و گروه همراهش بر فراز تپه آرماگدون
بکستر و توریست ها بر فراز یک تپه ایستاده‌اند. بکستر به اعضای گروهش می گوید: «شما همین الان بر تپۀ ماگیدو ایستاده­اید که بهش می گن آرماگدون. می ‌تونیم اینجا رو محل تحقق مهم‌ترین پیش‌گویی‌های کتاب‌مقدس بدونیم. چون وقایع نهایی مکاشفۀ یوحنا دقیقا همین‌جا و در این نقطه آغاز خواهد شد. کتاب ‌مقدس می ‌گه که روسیه، ایران، اتیوپی، لیبی، ترکیه و ملت‌ های دیگر زیر پرچم سازمان‌ ملل خواهند آمد و دقیقاً از همین منطقه به اسرائیل حمله خواهند کرد. می ‌تونید تصور کنید؟ هزاران تانک همین‌جا توی همین دشت مقابلمون می ‌غرند، می ‌جنگند، آتش به‌پا می‌ کنند. می ‌تونید تصور کنید؟ هواپیماهای جت صفیرکشان از بالای سر عبور می ‌کنند. مبارزه شدید و ترسناکی می شه.»
این جنگ سهمگین که این موعظه‌گر توصیفش می ‌کند «مبارزۀ آرماگدون» است که طبق پیش بینی کتاب مقدس مسیحیان قرار است دقیقاً در همان نقطه از اسرائیل به وقوع بپیوندد. کی؟ درست به محض اینکه اسرائیل با جمعیتی یکسره یهودی بر تمامی این سرزمین‌ ها حاکمیت داشته باشد. پس انگیزۀ اصلی آنها از حمایت کردن اسرائیل، زمینه‌چینی برای وقوع جنگ آخرالزمان است که بهش اعتقاد دارند؛ جنگی که بکستر می گوید در آن دوسوم یهودیان اسرائیل کشته می ‌شوند، اما آخر قصه خوش است، چون پایان خوشی برای مسیحیان اونجلیکال دارد. بکستر می گوید: «وقتی چیزی به شکست اسرائیل باقی نمونده باشه، عیسی مسیح شخصاً مداخله خواهد کرد. در کتاب ‌مقدس آمده که عیسی شخصاً به همراه فرشته مقرب از بهشت فرود خواهد آمد و ضد مسیح را شکست‌ خواهد داد. در آن زمان، شیطان برای هزار سال در بند خواهد شد و ما برای عیسی مسیح پادشاه پادشاهان و سرور سروران تاج‌گذاری خواهیم‌ کرد.» اینها را بکستر در حالی می گوید که جمعیت اطرافش، همان توریست هایی که با خودش از امریکا آورده، به شدت تحت تاثیر قرار گرفته­اند و احساساتی شده­اند.
پس دلیل اینکه مسیحیان اونجلیکال اینقدر طرفدار اسرائیل هستند همین است. تازه ما داریم راجع به عامه مسیحیان اونجلیکال صحبت می کنیم. بماند که در دوره‌ هایی، افرادی از مسیحیان اونجلیکال‌ این فرصت را پیدا می ‌کنند که مستقیماً در سیاست ‌خارجۀ ایالات متحده نقش بازی کنند. مثال بارزش باز در دوره ترامپ بود. هم وزیر خارجه، مایک پمپئو، و هم معاون رئیس جمهور، مایک پنس، هر دو اونجلیکال‌های دوآتشه بودند و بر سیاست ‌خارجۀ امریکا تأثیر زیادی گذاشتند. همانطور که گفتم طیف تندروی اونجلیست تکلیفشان با اسرائیل، با زمین های فلسطینی و حتی با ایران مشخص است و اگر قدرت داشته باشند، کارهایی که فکر می کنند از نظر مذهبی درست است را انجام می دهند. پس تصادفی نبود که امریکا در آن دوره برای اسرائیل سنگ تمام گذاشت با اینکه خیلی از کارها مخالف قوانین بین المللی و یا عرفی بود. مثل دادن مالکیت بلندی های جولان که خاک سوریه است به اسرائیل یا انتقال سفارت امریکا به بیت المقدس و یا حتی به هم زدن برجام و مانع شدن از قدرت گرفتن ایران. بیشتر از اینکه یهودیان از اجرای این طرح ها حمایت کنند، اونجلیکال ‌ها ازش استقبال می کردند و رضایت اونجلیکال‌ ها چیزی بود که ترامپ برای انتخاب مجددش خیلی احتیاج داشت.
مایک پمپئو و مایک پنس از اونجلیستهای دو آتشه هستند.
چیزی که خواندید اپیزود چهل و نهم داکس بود. پژوهش های این اپیزود را سمانه هاشمی نژاد انجام داد و ساسان موسوی هم این اپیزود را تدوین کرد که از هر دو تشکر می کنم. انتشار این اپیزود مصادف شده با سومین سالگرد شروع به کار پادکست داکس.
مرسی که در این سه سال و این ۴۹ اپیزود همراه من بودید. حمایت کردید و این حمایت و حضورتون انگیزه ای قوی شد برای اینکه کار را ادامه بدهم. گرچه واقعا با وجود مشغله کاری و شخصی راحت نبوده و نیست، اما حمایت و همراهی شما باعث می شود که خودم را متعهد بدانم که از هر زمان کوتاهی که به دست می آورم، برای ساخت پادکست استفاده کنم. سه سال پیش شروع به ساخت پادکست کردم چون فکر می کردم برای منی که دور از ایران هستم، شاید این تنها کاری باشد که می توانم برای کشور و مردمی که دوستشان دارم، انجام بدهم. منظورم تلاش برای گسترش آگاهی است. هنوز هم بر همان عهد هستم و باعث افتخارم است که این سفر و ماجراجویی را باهم ادامه می دهیم. یادتان نرود که به وبسایت سر بزنید و در خبرنامه عضو بشوید و یک هدیه هم از طرف ما بگیرید. دمتون گرم و تا اپیزود بعدی خداحافظ.

 

 

 

تازه‌ترین اپیزودها

جمهوری ایرلند

جهان در سال ۲۱۰۰

دیرپایی، راز بلوزونها

0 0 رای ها
امتیاز به اپیزود
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها