اپیزود 51

نجات وایکینگ اسکای

اشتراک‌گذاری:
تلگرام
واتساپ
توییتر

کشتی تفریحی عظیم وایکینگ اسکای یک کروز توریستی برای دیدن شفق قطبی بود. این کروز نروژی بعد از بازدید از مناطق قطبی در راه بازگشت در جنوب نروز اسیر طوفان شد و هر چهار موتورش از کار افتاد. ۱۳۷۳ نفر در آستانه مرگ بودند، یک تایتانیک دیگر در شرف وقوع بود …

در این اپیزود در مورد عملیات نجات موفق و معجزه آسای این کروز صحبت میکنم.

لینکهای حمایت مالی  از پادکست داکس:  حامی باش  و PayPal  

وبسایت پادکست داکس

کانال یوتیوب داکس

اینستاگرام پادکست داکس

تلگرام پادکست داکس

پادکست داکس در شنوتو

 

متن پادکست

برای علاقه مندانی که به اسکریپت پادکست نیاز دارند:

سلام، من پیمان بشردویت هستم و شما دارید اپیزود پنجاه و یکم از پادکست داکس رو میخوانید.

دریا طوفانی بود و آب دریا خاکستری و کدر شده بود. ارتفاع موجها به ۱۵ متر هم میرسید.  بس که اب دریا خروشان بودو اروم و قرار نداشت روی سطح آب دریا  رو کفهای سفید برداشته بود. روی این امواج خروشان یک کروز عظیم شناور بود و با امواج جابجا میشد. این کروز یا کشتی تفریحی ۹۱۵نفر مسافر و ۴۵۸ نفر خدمه داشت. یعنی ۱۳۷۳ نفر در این کشتی اسیر طوفان شده بودن. در شرایطی که هر چهار موتور عظیم این شهر شناور از کار افتاده بودن و کشتی بدون هیچ توانی در دستان قوی پنجه امواج گرفتار شده بودن. موجها کروز رو به سمت ساحل هل میدادن. در ابهای  منطقه Fræna در غرب نروژ و جایی که معروفه به داشتن صخره های پیدا و پنهان که میتونن کلک هر کشتی ای رو بکنن و کمشتی بعد از برخورد با اون صخره ها به سرعت غرق بشه. اینجا بود که کاپیتان کروز شرایط اضطراری و حیاتی رو اعلام کرد که بهش میگن می دی. کاپیتان بارها تکرار میکرد شرایط اضطراری، می دی، اینجا وایکینگ استاره. ما چند ۱۳۰۰ نفر مسافر و خدمه در کشتی داریم. موتورها از کار افتاده و کنترلی روی حرکت کشتی نداریم. فقط صد متر با صخره ها فاصله داریم. کاپیتان به وضوح از کوره در رفته بود و میگفت ما مسافرانی داریم که مجروح شدن. خیلی از مسافرها میگفتن دیگه تموم شده. ما از این مهلکه نجات پیدا نمیکنیم.

وایکینگ اسکای در تقلای نجات

کشتی وایکینگ اسکای یک کروزی بود که برای تورهای شفق قطبی  استفاده میشد. شفق قطبی یا Northern Light یا Aurora، همون نور زیباییه که در زمستان در آسمان مناطق قطبی دیده میشه. نورهای سبز یا زرد رنگی هستن که بخشهایی از آسمان رو میگیره واروم اروم حرکت میکنه. نور در آسمان حرکت میکنهو انگار میرقصه.  البته میتونه رنگهای دیکه ای هم  داشته باشه. فرض بکنید اسمان شب رنگی باشه و این رنگ حرکت کنه. چیز عجیبیه. دلیلش یک پدیده فیزیکی هست و بخاطر برخورد ذرات باردای که از سمت خورشید به زمین میاد به میدان مغناطیسی زمین در قطبها این اتفاق میافته. یه توضیخ خیلی خیلی کلی و به اندازه سوادم دادم نمیخواهیم هم وارد جزییات علمی اش بشیم  ولی پدیده شگفت انگیزیه. غیر از زیباییش شما فکر کنید پدیده ای رو میبینید که حاصل کار خورشید و قطبهای کره زمینه. خلاصه برای خیلی از مردم دنیا این یه موضوع جذابه و دوست دارن که از نزدیک تماشاش کنن. برای همین توی لیست ارزوهای خیلی از مردم دنیا هست که برن و شفق قطبی رو ببینن. اما خبر بد اینکه برای دیدن شفق قطبی باید حتما به مناطق قطبی سفر کنید. اینطوری هم نیست که همیشه در مناطق قطبی این پدیده حی و حاضره. نه فقط در زمستانه و تازه اون هم باید خوش شانس باشید. هوا به اندازه کافی سرد باشه و آسمون ابری نیاشه صاف باشه و بتونید نور قطبی یا شفق قطبی رو بیینید. من خودم که در نروژ زندگی میکنم، چنیدن بار در زمستون به یه شهری که در منطقه قطبی هست رفتم، ماموریت کاری رفتم. اما هیچوقت تابحال شفق قطبی رو در آسمان ندیدم. شانس باهام یار نبوده. آسمون ابری بوده، هوا به اندازه کافی سرد نبوده. یا اطرافمون کوه بوده آسمان مناطق دورتر رو نمیشد دید. خلاصه دیدن ارورا یا شفق قطبی تلاش و شانس میخواد اما اونهایی که نور قطبی رو دیدن میگن اینقدر این صحنه زیباست که ارزش همه سختیها رو داره. برای همین هم هست که در سالهای اخیر تورهای زیادی برای شفق قطبی درست شدن و مردم نقاط مختلف دنیا پول زیادی رو میدن که به نروژ سفر کنن، سوار کروزهای نروژی بشن و به مناطق قطبی برن هم قطب رذوببینن و هم اورورا رو. این کروزهایی که میگم خودشون یک شهر شناور هستن. مثلا همین کروزی که موضوع قصه ماست اسمش هست کروز وایکینگ اسکای. این کشتی طولش اندازه طول دو تا زمین فوتباله. پس شاید هم نشه گفت شهر شناور. ولی میشه اینطور گفت. یک هتل عظیم و مجلل که روی آبه. خیلی بزرگه. اتاقهایی که این کروزها دارن شبیه به هتلهای خیلی لوکس طراحی شدن. دکوراسیون مجلل وسایل شیک. امکانات تفریحی زیاد داخل کروز هست. پاساژ و مرکز خرید داره که هم مسافرها حوصله شون سر نره و هم مالکهای کروز توی اون چند روزی که مسافرها در کروز هستن و جای دیگه ای نمیتونن برن پول خوبی از مسافرها به دست بیارن، کروزها استخر دارن، امکانات سرگرمی هست. مرکز کنسرت و سالن نمایش دارن. کروز اروم اروم به مناطق قطبی میره و سفر چندین روز طول میکشه. مسافرها در طول روز با برنامه های روزانه سرشون گرمه. شبها هم تیپ میزنن میرن شامشون رو در رستوران کشتی میخورن  و بعدش در برنامه های شبانه شرکت میکنن. خلاصه برنامه رو طوری چیدن که وقتی که مثلا هزار نفر در اون کشتی عظیم ساکن شدن و قراره که چند هفته در اونجا اقامت کنن بهشون بد نگذره، حوصله شون سر نره و اون پولی که گرفتن حلال بشه.

شفق قطبی

وایکینگ اسکای هم یک کروز تفریحی بزرگه و متعلق به شرکت نروژی وایکینگ اوشن هست. این کروز رو شرکت ایتالیایی Fincantieri ساخته که یکی از بزرگترین سازندگان کشتی در دنیاست. سال ۲۰۱۷ هم ساختش تموم شده یعنی هنوز هم یک کشتی نو به حساب میاد. از این کشتی قبلا در مسیرهای مختلف استفاده شده بود. در دریای بالتیک، دریای مدیترانه و حتی دریای کاراییب هم ازش استفاده  شده بود. شبیه به این کروزها رو سایر کشورهای اسکاندیناوی هم دارن. سوئد و دانمارک هم دارن. و گردوندن همچین کسب و کاری رو میرآث پدران وایکینگ خودشون میدونن. میگن همونطوری که صدها سال پیش وایکینگها دریانوردهای ماهری بودن و با کشتیهای چوبی از سختترین دریاها عبور میکردن ما هم الان وارثان همونها هستیم وبرای همین با نامگذاری کشتیهاشون اصرار دارن این رو به یادمون بندازن. همین کروز هم اسمش هست وایکینگ اسکای.

کشتی مجلل وایکینگ اسکای

روز ۲۳ مارچ سال ۲۰۱۹ بود که میشه معادل سوم فروردین ۱۳۹۸٫ کشتی وایکینگ اسکای به مناطق شمالی نروژ رفته بود، جایی که جز مناطق قطبیه و احتمال دیدن نور قطبی در اونجا زیاده. بیشتر مسافرها از ایالات متحده، بریتانیا و استرالیا بودند. موفق هم شده بودن که شفق قطبی رو ببینن و دورهاشون رو در قطب زده بودن و داشتن اروم اروم به سمت جنوب نروژ می اومدن که سفر رو تموم کنن.

روز دهم مسافرت بود و هوا خیلی مساعد نبود. همون صبح در کشتی اعلام کردن که دریا داره طوفانی میشه و موجها قراره بلندتر بشه. مسافرها میگن که وقتیکه داشتیم نهار میخوردیم دیگه متوجه شدیم که اره درست گفتن. موجها دارن بلندتر و بلندتر میشن و از رستوران که در طبقه دوم کروز هست میشد موجها رو دید. ارتفاع موجها دیگه بیشتر از ۸-۷ متر شده بود. یکی از مسافرهای کروز یک خانم مسن امریکاییه به اسم Alexus Sheppard که همراه همسرش در این سفر بودن. الکسوس میگه ما خودمون قایق تفریحی داشتیم و با عالم قایق و دریا و دریانوردی غریبه نیستیم. وقتی فهمیدیم موجها دارن زیاد میشن کنجکاو شدیم که بببینم چقدرموجها بلند هستن. برای همین جلدی زدیم به طبقه هفتم کروز که اونجا بتونیم یه منظره پاناروما از دریا رو ببینیم و بفهمیم موجها چقدرن. اونجا دیدن که بله موجها واقعا بلند هستن. از اونجا بود که کشتی آروم آروم شروع کرد به تکون خوردن. الکسوس میگه که اول از همه جام شرابم از روی میز افتاد و شکست. ما هنوز اینطوری بودیم که اوکی همچین چیزی در این کروز انباید اتفاق بیافته ولی اوکی بالاخره ای هم یه کشتیه. لابد طبیعیه دیگه. چون  قایقها و کشتیهای کوچکتر بیشتر تکون میخورن اما یه کشتی بزرگ مثل این تکونهای کمتری داره. طبیعی نبود و تکونها بیشتر میشد. کم کم میزها شروع کردن به تکون خوردن و جابجا شدن. میزها دیگه  قشنگ جابجا میشدن، یعنی میزی که جلومون بود دو سه متر میرفت اونورتر و بعد برمیگشت سر جاش. دوباره دو سه متر میرفت و برمیگشت. یعنی با تکونهای کشتی میزهایی که در سالن بود دو متر سه متر به اینور و اونور میرفتن. اینجا دیگه جاییه که بعدا معلوم شد تمام چهار موتور کشتی یکدفعه از کار افتادند. معلوم بود که موتور کشتی دیگه صدا و جنبشی نداره. مسافرها دیگه شروع کردن به نگرا ن شدن. از اینجا بعد دیگه وضعیت افتضاح شد و میزها از این ور سالن به اونور سالن میرفتن. یه دفعه بخشهایی از سقف سالن ازش جدا میشدن و میریحتن پایین روی سر آدمها. همون آدمهایی که با شوق و ذوق سوار این کشتی مجلل شده بودن و تا اون روز از بودن در اون فضای لوکس و امن احساس رضایت داشتن. اما حالا دیگه آدمها حتی نمیتونستن سرپا بیاستند. اونهایی که سرپا ایستاده بودن پرت میشدن روی زمین. بماند که لیوانها و بطریهای بار رستوران ریختن کف زمین و شکستن. در عرض ۳۰-۴۰ دقیقه قضیه از یک موضوع سرگرم کننده و فان تبدیل شد به یک قضیه جدی و ترسناک.  این صحنه ایه که در فیلمها و کارتونها دیدیم که یک کشتی که تحت تاثیر موجهای دریا بشه این اتفاقها توش میافته. اما یادمون باشه ما داریم راجع به یک کروز عظیم حرف میزینم. راجع به یک شهر روی آب که الان اسیر چنگال طبیعت شده. در این وضعیت بود که آژیر اخطار عمومی به صدا در اومد.

در صنعت دریانوردی حساسیت زیادی نسبت به هوا وجود داره. در شرایطی که به اصطلاح بد ودر باشه یا هوا بد باشه کشتیها رو به ساحل فرا میخونن که به بندرگاه برگردن و یه پناهی داشته باشن و بعد که هوا خوب شد حرکتشون رو ادامه بدن. در روز حادثه سرعت باد۲۲ تا ۲۵ متر بر ثانیه بود. میشه معادل ۹۰ کیلومتر در ساعت بود. ۹۰ کیلومتر در ساعت سرعت باد، ارتفاع امواج ۱۵ متر. با هر تعریفی حساب کنیم این یک هوای بد بود. بد ودر بود لامصب. چیزی بود که اداره هواشناسی نروژ از چند روز قبل اعلام کرده بود و بیشتر کشتیهایی که در اون منطقه بودن از جمله یک کروز دیگه به بندر رفته بودن. اما آقای بنگت گوستافسون کاپیتان فنلاندی این کروز تصمیم گرفته بود که به راه خودش ادامه بده. با توجه به اینکه این یک کشتی عظیم هست برآورد حیلی از کارشناسها به این بوده که از پس همچین طوفانی بر میاد. ارزیابی این کاپیتان ۵۰ ساله هم این بود که ما به راهمون ادامه میدیم. ما یک کشتی عظیم تازه داریم. کشتی سال ۲۰۱۷ ساخته شده. اون موقع هم سال ۲۰۱۹ بود. هم کشتی و هم خود کاپیتان هر دو کارشون رو برای این شرکت در سال ۲۰۱۷ شروع کرده بودن. طرفهای ظهر کشتی در منطقه ای بود به اسم Hustadvika که بین دو شهر کریتسانسوند و مولده واقع شده. واین منطقه Hustadvika که گفتم معروفه به آبهای پر از صخره اش. یعنی برای کشتیها این صخره ها مثل مین عمل میکنن. البته کشتیها میدونن که صخره ها کجا واقع شدن. حتی صخره هایی که زیر اب هستن و دیده نمیشن هم همه شناسایی شدن و کاپیتانها میدونن که از چه مسیری باید برن. اما بدشانسی اینجا بود که بخاطر أمواج بلند و نوسان زیادی که کشتی داشت ناگهان هر چهار موتور کشتی از کار افتادن. دلیلی که بعدها گفته شد این بود که بخاطر بالا و پایین رفتن کشتی سطح روغن موتور جابجا شد و بطور اتوماتیک موتورها خاموش شدند. کشتی در وضعیت خاموشی قرار گرفت. حالتی که بهش میگن Black out. وقتی موتورهای کشتی از کار بیافتن دیگه موتوری نیست که باعث حرکت و توازن  کشتی بشه.  کشتی بدون توان افتاده به دست موجها. کجا هستن؟ در منطقه Hustadvika جایی که پر از صخره است و اگه این بادهای تند ۹۰ کیلومتر بر ساعت کشتی رو همینطوری که الان داره هل میده باز هم به سمت ساحل هل بده کشتی تا چند دقیقه دیگه به صخره ها برخورد میکنه و در عرض چند دقیقه غرق شدن کشتی میتونه آغاز بشه.

اینجا بود که کاپیتان کروز غفلت رو جایز ندونست و سریعا اعلام وضعت می دی کرد. و به مرکز کنترل ساحلی گزارش داد که وضعیت خطرناکه برسید به دادمون که داریم از دست میریم. در داحل کشتی هم آژیر اخطار عمومی به صدا در اومد. این آژیریه که وقتی مسافرها برای اولین بار وارد کشتی میشن بهشون آموزش میدن که اگه اتفاق غیر مترقبه ای افتاد این آژیر رو میشنوید. که اون موقع کسی باورش نمیشه. مگه میشه؟ همچین کشتی ای اتفاقی براش بیافته؟ این آژیر اخطار یه زنگیه با ۷ صدای بوق ممتد کوتاه و آخرش یک بوق بلند. همون روز اول به مسافرها گفتن که این صدا رو شنیدید باید به محل تجمع برید و اونجا جلیقه های نجاتتون رو دریافت بکنین. الان هم آژیر رو زدن و گفتن که برید جلیقه هاتون رو بگیرید. جان؟ جلیقه نجات؟ نه مثل اینکه قضیه جدیه. قضیه جدی شد. البته مسافرها هنوز نمیدونن که چه بلایی سرشون اومده. داستان موتور و اون صخره ها رو هنوز خبر ندارن. اما مسافرها متوجه شدن که یه اتفاقت مهمی داره میافته. و شوخی ای هم در کار نیست. خصوصا که صدای خود کاپیتان در کل کشتی پخش میشد که میگفت من کاپیتان این کشتی هستم و این کارهایی که میکنیم دوستان مانور بحران و تمرین برای شرایط بحران نیست. این الان دیگه خود بحرانه. اوکی، تا اینجا خوش گذشت خندیدیم ولی الان دیگه مساله بحرانیه. کاپیتان به مسافرها گفت که به نقاط تجمعتون برید. چون تعداد مسافرها بالاست و کشتی هم بزرگه چند نقطه تجمع دارن. مثلا یه عده ای باید به سالن امفی تئاتر جلوی کشتی میرفتن که یک سالن بزرگ با ظرفیت ۵۰۰ نفره. خلاصه مسافرها به نقاط تجمعشون رفتن و اونجا جلیقه های نجات رو پوشیدن.

بعد دوباره صدای کاپیتان از بلندگوها اومد که میگفت ما شرایط می دی اعلام کردیم. می دی یعنی شرایط اضطراری برای موقعیتهای حیاتی، موقعیتهای مرگ و زندگی. کروز در خطر غرق شدنه. این دیگه سیلی دومی بود که انگار به صورت مسافرها میخورد. می دی؟ واقعا؟ ما اومده بودیم شفق قطبی ببینیم. چه کاری شد. شفق جان دو دقیقه اومدیم خودت رو ببینیم، چرا وحشی شدی.

بنگت اولوفسون کاپیتان وایکینگ اسکای

خلاصه، مسافرها جلیقه هاشون رو تحویل گرفتن و در همون محل تجمع نشستن به انتظار، کشتی هم همینطور داره تاب میخوره. اینور و اونور میره. پنج شش دقیقه بعدش از بلندگوهای کشتی یک اعلامیه برای کارکنان کشتی پخش شد که از کارکنان کشتی در هر نقطه ای که بودن میخواست که برن چک کنن و تمام درها و پنجره های ضد آبی که رو به دریا هستن رو قفل کنن. این یعنی اینکه یک نگرانی جدی وجود داره که ممکنه همینطور که  کشتی داره تاب میخوره کج بشه و در آب غوطه ور بشه و با این کارمیخوان از ورود آب به کشتی جلوگیری کنن. حالا یا این یک نگرانیه یا اینکه نه شاید هم همین الان از بخشهایی از کشتی داره آب وارد میشه.

مسافران غافلگیر شده در رستوران کروز

و بله این حدس بیراه نبود، آب داشت وارد کشتی میشد. چند تا از پنجره های رستوران شکسته بودن و یه حجم زیادی از آب داشت وارد بخشهایی از کشتی میشد. از بد حادثه هم محل تجمع یک تعداد از مسافرها در همون منطقه بود. یعنی رفته بودن جلیقه هاشون رو گرفته بودن و مثل بچه های خوب نشسته بودن که یه دفعه دیدن بله آب اومد زیر پاهاشون. بین اون آبها گیر کرده بودن و با تکونهای کشتی آب اینطرف و اونطرف میرفت. جماعت ترسیده بودن، خصوصا که بیشتر مسافرهای این کشتی افراد سالمند بودن. ترسیده بودن. خود اون موقعیتی که هستی، با اون آژیر و تکون و جلیقه نجات و حالا هم که آب اومده خیس شدن. کرک و پر مگه به آدم میمونه. اصلا شما باش، هر کی باشه میترسه. مرگ رو جلوی خودش میبینه. البته بیشتر مسافرها که در بخشهای دیگه کشتی بودن خبر نداشتن که همچین اتفاقی در اینجا افتاده اما با شنیدن درخواست قفل کردن پنجره ها نگرانیشون شروع شده بود. و نگرانی مسافرها وقتی بیشتر شد که بهشون گفتن که باید کشتی رو با هلی کوپتر ترک بکنید.

مسافرها میگفتن یعنی واقعا وضع اینقدر خرابه؟ ما دو ساعت پیش خوش و خرم داشتیم کیفش رو میبردیم. نشسته بودیم پای بساط، برای خونواده مون عکس و فیلم فرستادیم که همین الان یهویی در کروز اسکای وایکینگ. حالا باید سوار هلی کوپتر بشیم؟ یعنی حتی قایق نجات هم نمیشه سوار شد؟ بله همینطوره. دریا اینقدر طوفانی بود که حتی نمیشد از قایقهای نجات کروز استفاده کرد. یعنی اون قایقهای نجاتی که در داخل کشتی برای مسافرها میذارن. حالا از مسافرها خواستن که در همون نقاط تجمعشون یا Muster station منتظر بمونن که وقت سوارشدنشون به هلیکوپتر برسه. یک انتظار طولانی از اون لحظه شروع شد. مسافرها کاری ندارن نشستن و فکر میکنن که آیا ما جون سالم از این کشتی بیرون میبریم؟

حالا بریم ببینیم در بیرون از کشتی و در خشکی چه خبره. ساعت دو بعد ازظهر بود که کاپیتان شرایط می دی رو اعلام کرده بود. یعنی به جایی به اسم JRCC پیام می دی رو مخابره کرده بود. JRCC میشه مرکز همکاری مشترک برای نجات. یه جاییه شبیه به مرکزمدیریت بحران که ارگانها و سازمانهای مختلف نروژ رو سازماندهی میکنه. اسمش طولانیه من توی این اپیزود بهش میگم مرکز نجات. به محض اینکه این مرکز نجات پیام رو از کشتی دریافت کرد، کشتیهای نجات و هلی کوپترهای نجات که در منطقه بودن رو از وضعیت مطلع کرد. از کشتیهای یدک کشی که در منطقه بودن خواست که برید به سمت کروز و حالا که کروز موتورهاش از کار افتاده ببینن اگه امکانش هست زنجیرهاشون رو وصل کنن و کروز رو یدک کش کنن و با خودشون به بندرگاه بیارن. نزدیکترین یدک کش در کریستیانسوند بود و ۴۰ دقیقه راه داشت تا به کروز برسه. به هلی کوپترها هم اعلام کردن که بیایید که به حضور سبزتون هم اکنون نیازمندیم. اقدام بعدی که مرکز نجات کرد این بود که در ساعت ۱۴٫۰۵ به مرکز ۱۱۰، ۱۱۲ و ۱۱۳ اطلاع داد. که اینها میشن آتش نشانی، پلیس و آمبولانس نروژ.  طبق دستورالعملی که دارن اینطوریه که در موقعیتهای اینچنینی که پای نجات یه عده آدم در میونه، مسئولان هر سه این سازمانها در یک کنفرانس تلفنی مشترک شرکت میکنن که هر سه همزمان و از یک منبع خبر رو دریافت کنن. من برای این اپیزود هم از مصاحبه های نجات یافته ها و گزارشهای خبری استفاده کردم و هم از یک گزارش مفصل ۱۰۸ صفحه ای که دولت نروژ تهیه کرده. جزییات آن چیزی که اتفاق افتاده در این گزارش اومده. اینکه اتفاق چطور پیش اومد. تایملاین ماجرا چی بوده. در ساعت فلان چه کسی چه کاری کرده. همه مستند هست. گزارش خیلی جالب و عبرت آموزیه واقعا. پس ساعت ۱۴٫۰۵ پلیس و آتش نشانی و آمبولانس مطلع شدند.  به محض اینکه اینها مطلع شدند، فرمانده پلیس و فرمانده آتش نشانی به Hustadvika رفتن که شرایط رو بررسی کنند.

طبق دستورالعمل بحران در اون منطقه اگر شرایط بحرانی پیش بیاد باید از یک سالن نسبتا کوچکی بعنوان مرکز نجات و محل استقرار نجات افته ها استفاده میکردن. این یه سالن کوچک بود که بعنوان سالن و باغ برای جشنهای عروسی ازش استفاده میشه.  فرمانده های پلیس و آتش نشانی به اونجا رفتن و هر دو هم نظر بودن که این سالن به درد یک بحرانی مثل این نمیخوره و گنجایش ۱۳۰۰ نفر آدم رو نداره. برای همین سریعا تصمیم گرفتن که از ورزشگاه برینهالن که در ۴ کیلومتری اونجا بود استفاده کنن. از بین سازمانها و گروههای مختلفی که میتونن درگیر عملیات نجات باشن ارجحیت و فرماندهی با پلیس هست. پلیس اینجا فرماندهی عملیات رو دشات. مرکز پلیس استان بقیه مراجعی که  درگیر ماجرا هستن رو هم مطلع کرد. اونجا بود که به شهرداری Hustadvika هم اطلاع دادن که این اتفاق در نزدیکی مون داره میافته. و سریع هماهنگی گردن که ورزشگاه رو برای تخلیه مسافرها آماده کنن. و این تصمیم بسیار عاقلانه ای بود چون هم ورزشگاه بزرگ بود و هم اینکه پارکینگ ورزشگاه  برای نشستن و بلندشدن هلی کوپتر مناسب بود. ورزشگاه در اختیار باشگاه برین فوتبال هست. از باشگاه خواسته شد که سریعا ورزشگاه رو برای مسافرهای کروز آماده کنن. اضظراری. این رو هم یادمون باشه ها. طوفان و باد شدید فقط در دریا نیست، ساحل هم درگیر طوفانه ولی وضعیت در ساحل بهتر از دریاست. همزمان به بیمارستان اولسوند که در نزدیکی بود اطلاع  دادن یک تیم مراقبتهای اولیه اومد در ورزشگاه مستقر شد. و نقش فرمانده سلامت رو بعهده گرفت. همزمان هم به پرستارهایی که سر کار نبودن  اس ام اس دادن که شرایط اضظراریه سریعا خودتون رو به ورزشگاه برینهالن برسونید. نیم ساعت نشده بود که شصت پرستار در ورزشگاه برینهالن آماده بودن. چون هنوز مسافری از کروز منتقل نشده بود پرستارها همون موقع شروع کردن به برنامه ریزی  و نوشتن لیست شیفتها.

سازماندهی در سالن برینهالن

در این زمان هنوز کشتی وایکینگ اسکای داره برای زنده مونده ۱۳۷۳ سرنشینش مبارزه میکنه. دو لنگر عظیم کروز به درون اب انداحته شد تا به بستر دریا گیرکنه و نذاره که کروز به سمت صخره ها هل داده بشه اما موفق نبود و به جایی گیر نکرد ولی اون لنگرهای سنگین باعث شدن که کروز با سرعت کمتری به سمت صخره ها حرکت کنه. در این شرایط بود که در ساعات ۱۴٫۴۰ دقیقه مهندسان کشتی موفق شدند یکی از موتورهای کشتی رو راه بندازن. راه افتادن این موتوریک معجزه بود. اون هم در حالیکه کشتی در صد متری ساحل بود و احتمالا فقط چند متر با اولین صخره ها فاصله داشت. موتور راه افتاده بود و مانع از این میشد که کشتی به سمت صخره ها بره اما هیچ تضمینی برای ادامه کار موتور نبود. هر لحظه دوباره ممکن بود که موتور از کار بیافته. چندین مسافر تا اینجا در اثر افتادن و برخورد با میز و سقوط سقف اتاق زخمی شده بودن. خیلیها بحاطر ورود اب دچار حمله عصبی شده بود. در این شرایط بود که کاپیتان با مرکز نجات یا همون JRCCصحبت کرد و تصمیم کاپیتان و مرکز نجات این شد که مسافرها باید توسط هلی کوپتر به ساحل منتقل بشن.

مرکز نجات برای تمام هلی کوپترهای نجاتی که در منطقه بودن اخطار شرایط اضظراری فرستاده بود. اعم از هلی کوپترهایی که در فرودگاه بود و سایر هلی کوپترها، هلی کوپتر پلیس، آمبولانس هوایی و غیره. همه مطلع شده بودن و داشتن اماده میشدن که عملیات رو شروع کنن. هر لحظه که میگذره وضعیت در ورزشگاه برین هم منظمتر و بهتر میشد. فرمانده پلیس در ورزشگاه مستقر شده بود. با سازمانها مختلف در تماس بود. رسانه ها باهاش مصاحبه میکردن. ۶۰-۷۰ نفر داوطلب مردمی آموزش دیده با لباس فرم  اومده بودن در ورزشگاه. اینها اعضای همون باشگاه برین بودن که از قبل برای همچین روزهایی دوره دیده بودن که اگر اتفاقی در منطقه افتاد کمک حال باشن. ۱۶۳ نفر نیروهای صلیب سرخ ضربتی رسیده بودن. یعنی دیگه نیروهای متخصصی که کارشون نجاته. شبیه به حلال احمر. اینها با هم  سالن رو آماده کرده بودن. صندلی چیده بودن که مسافرهایی  که با هلی کوپتر میان وارد ورزشگاه بشن روی صندلی بشینن. پرستارها وضعیت سلامتشون رو بررسی کنن.  میز گذاشته بودن که پرستارها وسایلشون رو بذارن روش. ارتش نروز ۱۳۵۰ پتو أورده بودن که مسافرها روی خودشون بکشن. ۳۰۰ برانکارد و هیتر و و تجهیرات دیگه أورده بودن. برنامه این بود که مسافرها رو چکاپ کنن، اونهایی که زخمی هستن و یا دچار حمله عصبی شدن رو با امبولانس به بیمارستان اولسوند ببرن و اونهایی که سالم هستن ومشکلی ندارن رو به مراکز اقامتی مثل هتل ببرن. برای همین بیمارستان اولسوند۱۷ امبولانس به ورزشگاه فرستاده بود. و همزمان هماهنگ کردن چند اتوبوس به ورزشگاه اومدن منتظر برای جابجایی به هتلها. پرواضحه که یه عده هم در حال هماهنگی با هتلهای شهرهای اطراف بودن که برای چندصدنفر جا رزرو کنن. واقعا ادم این گزارش رو میخونه لذت میبره از نظم و برنامه ریزی که با تمرین به دست اومده. با فرهنگ ایمنی به دست اومده.

حالا برگردیم به کشتی، راس ساعت سه بعد از ظهر شده و کشتیهای یدک کش به کروز رسیدن اما طوفان اینقدر شدیده که نتونستن کروز رو به خودشون ببندن و بکشن و بیارن به بندر. بالطبع امکان تخلیه مسافرها از طریق یدک کش ها هم نبود. برای همین از یدک کشها خواسته شد که به ساحل برگردن امنیتشون حفظ بشه تا وقتش سر برسه. حالا دیگه تمام امید به هلی کوپترها بود. هلی کوپترها هم کمی بعد از ساعت ۳ به بالای کروز رسیده بودن. یعنی از ساعت دو که کاپیتان اعلام میدی کرد الان ساعت سه شده وهلی کوپترها بالای سر کشتی هستن. هلی کوپترها متعلق به اسکادران۳۳۰ نیروی هوایی سلطنتی نروژ بود و همینطور مربوط به شرکت خدمات هلی کوپتری CHC که یه شرکت خصوصیه که بیشتر مشتریهاش سکوهای نفتی نروژهستن. در اون ساعت اول سه هلی کوپتر برای کمک سر رسیده بودن. بعدا به  هلی کوپتر رسید.

در داخل کشتی کاپیتان و تیمش تصمیم گرفته بودن که اول مجروحها رو سوار هلی کوپتر بکنن. بیست و چند نفری بودن که مجروح شده بودن. بعد از مجروحها قرار بود که افراد دارای معلولیت رو سوار هلی کوپتر کنن و بعد که اونها رو هم سوار کردن برنامه این بود که بیان بطور تصادفی ده نفر ده نفر مسافرها رو انتحاب کنن و ببرن سوار هلی کوپتر کنن. یعنی مسافرها باید منتظر میموندن تا نوبتشون بشه. انتظار بکشن و حرص بخورن. چون در این مواقع دیدید چقدر زمان دیر میگذره و فکر میکنی که حق شما بوده که زودتر میرفتی. بیرون طوفانه کشتی ممکنه الان غرق بشه و شما منتظری که چند نفری که کنارت بودن زودتر سوار هلی کوپتر بشن تا نوبت شما بشه. البته درسته که خیلیها دوست داشتن هر چه زودتر کشتی رو تخلیه کنن اما از اونطرف هم عده ای از مسافرها بودن که معتقد بودن که موتور کشتی شروع به کار کرده و الان وضعیت کشتی استیبله، تثبیت شده و خطری متوحهشون نیست. نمیخواستن دوست نداشتن سوار هلی کوپتر بشن. اون هم توی اون طوفان. همینطوریش هم سوار هلی کوپتر شدن کار راحتی نیست چه برسه به اون وضعیتی که اینها داشتن.  فرآیند سوار شدن به هلی کوپتر یه کار زمانبر بود. مسافرها باید می اومدن در یک صفی قرار میگرفتن و دو نه دونه به بالابر وصل میشدن و هلی کوپتر دونه دونه اونها رو به بالا میکشید. گزارش میگه که این پروسه بطور میانگین ۲  دقیقه طول میکشید. ۲ دقیقه برای یک نفر. ظرفیت بیشتر هلی کوپترها ۲۰ نفر بود.  بین ۲۵ تا  ۴۰ دقیقه طول میکشید تا هلی کوپتر پر بشه. بعد هلی کوپتر به سمت ساحل حرکت میکرد مسافرها رو تخلیه میکرد و دوباره به کشتی برمیگشت و از نو. اولین هلی کوپتر ساعت ۱۵٫۴۰ دقیقه مسافرهای اول رو در مقابل سالن ورزشی برین هالن پیاده کرد. برای مسافرهایی که بدحال بودن در همون پای هلی کوپتر برانکارد و پتو آماده بود روی برانکارد میذاشتن و به سمت آمبولانس میبردن. برای بقیه با هر مسافری که از هلی کوپتر پیاده میشد یک نفر داوطلب کنارش قرار میگرفت. دستش رو میگرفت و آروم و باحوصله میومدن وارد ورزشگاه میشدن. اونجا اسم مسافرها رو یادداشت میکردن. پذیرش میکردن. بعد مسافرها دونه دونه توسط پزشک معاینه میشدن اگر نیاز به بیمارستان بود با امبولانس به بیمارستان اولسوند میبردن و اگه نیاز نبود مسافر در سالن روی صدلی مینشست. به همه مسافرها پتو میدادن، غذا و نوشیدنی میدادن که حالشون یه خرده جا بیاد. مینشستن تا کم کم تعدادشون که زیاد شد با اتوبوس به هتل ببرنشون.

اسامی ای که از مسافرها ثبت میشد به درد چندجا میخورد. یکیش سفارتحونه ها بودن. سفارتخونه های امریکا و بریتانیا و استرالیا که آمار رو بگیرن و پیگیر وضعیت شهروندانشون باشن. یکی دیگه خانواده ها و دوستان مسافرها بودن که تماس میگرفتن و جویای حال مسافرها بودن. کجا هستن؟ به ساحل رسیدن؟ حالشون خوبه؟ یه جای دیگه هم که پیگیر اسامی بود شرکت بیمه کروز بود. یعنی شرکتی که مسافرها رو بیمه کرده بود و براش مهم بود که سرنوشت مسافرها چی میشه چون اگر اتفاقی برای مسافر میافتاد بیمه باید مبلغ هنگفتی رو غرامت پرداحت میکرد، برای همین آمار مسافرها برای بیمه هم خیلی مهم بود. بیمه هم یکی از سی شرکت  و انحمن و ارگانی بود که در این ماجرا نقش داشت. دقت کردید؟ سی بازیگر مختلف، از پلیس و آمبولانس و وزارت  دفاع و صلیب سرخ و خانواده رجبی و بیمه و سایرین. چقدر هماهنگی و مدیریت ارتباطات در بحران مهمه.

در ساعت ۱۵٫۵۱ دقیقه کاپیتان کشتی به مرکز نجات اعلام کرد که آقا سه موتور از ۴ موتورمون به مدار برگشته. اما بخاطر ترس از اینکه باز مثل قبل خاموشی پیش نیاد فقط از یک موتور استفاده میکنیم. در نتیجه علیرغم اینکه الان سه موتور در تئوری کار میکرد اما مرکز نجات یا همون JRCC گفت ریسک نمیکنیم. به تخلیه مسافرها ادامه میدیم. چون طوفان هنوز ادامه داره و ما نمیدونیم در ساعتهای دیگه چه اتفاقی میافته برای همین حالا که امکان تخلیه داریم ادامه میدیم.

پس  قرار بود که هلی کوپترها ساعتها این کار رو ادامه بدن. برای همین فرمانده پلیس تصمیم گرفت به جای اینکه هلی کوپترها برای سوختگیری به فرودگاه مولده برن که نزدگیترین فرودگاه بود، به جاش سوخت رو بیارن نزدیکتر. درست پشت ورزشگاه برینهالن یک مدرسه ابتدایی بود، تانکر سوخت هلی کوپتر رو با اسکورت پلیس از فرودگاه به اون مدرسه آوردن. و هلی کوپترها همون موقع که مسافرها رو پیاده میکردن در همون مدرسه سوختگیری میکردن. تا سوحتگیریشون انجام بشه خلبانها غذاشون رو میخوردن یا قهوه میخوردن و اینطوری این خلبانها تا فردا صبح در رفت و برگشت بودن و کارشون رو به بهترین نحو انجام دادن. کار فوق العاده سختی بود. هم برای مسافرها و هم برای خلبانها. فکر کنید در شب بزنی به دریای طوفانی و مسافرها رو از روی کشتی سوار کنی و بیاری به ساحل. برای مسافرها هم تجربه عجیبی بود. هلی کوپتر سروصدای زیادی داشت. مسافرها باید به hoist یا یالابر مخصوص هلی کوپتر بسته میشدن و با بالابر به سمت هلی کوپتر مشیده میشدن و میرفتن داخل. و اون وسط هم باید چند ثانیه در هوا آویزون میموندن. شب تاریک طوفان، ارتفاع بالا. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل دیگه.فکر میکردن که الانه که از اون بالا بیافتن وسط اون دریای خروشان و ریق رحمت رو سر بکشن. تازه وقتی که در هلی کوپتر مینشستن هم باید بیست دقیقه نیمساعت منتظر میموندن تا هلی کوپتر پر بشه و بخاطر بادهای شدید هلی کوپتر شبیه به هواپیما توربولانس داشت تکونهای شدید داشت که باعث ترس و وحشت مسافرها میشد. دردسرتون ندم کار فوق العاده سختی بود.

 

ساعت ۷ بعد از ظهر بود و هلی کوپترها درحال تخلیه مسافرهای کشتی بودن. درهمین گیرودار بود که مرکز نجات نروژ همون JRCC یک پیام اضطراری حیاتی دیگه دریافت کرد. یک می دی از طرف یک کشتی دیگه. کشتی MS Hagland یک کشتی باری بزرگی بود که ۳۳۰۰ تن چوب و الوار بار زده بود و داشت درست از همون ناحیه هوستادویکا عبور میکرد که گرفتار طوفان شد. یکی از بزرگترین کالاهای صادراتی نروژ چوب و الوارشه این کشتی هم بارش چوب بود. درست عین اتفاقی که برای  وایکینگ اسکای افتاده بود، این کشتی هم یه دفعه وسط طوفان دچار نقص فنی شد و اقا موتورهاش دیگه جواب کردن و کشتی با سرعت به سمت ساحل و همون منطقه پر از صخره هل داده میشد. شبیه به کروز دیگه. این کشتی هم بار اول لنگر رو انداحت لنگر به جایی گیر نکرد و همینطور به سمت ساحل صخره ها داشت پیش میرفت که درست ۴۰-۵۰ متری صخره ها لنگرش گیر کرد و کشتی دیگه جلوتر نرفت اما وضعیت قابل اعتماد نبود. کاپیتان اعلام می دی کرده بود و به نه نفر خدمه اش دستور داد که جلیقه هاتون رو بپوشید و بپرید توی آب. معطلش نکنید. توی اب سرد ها. داریم راجع به ماه مارچ یا اوایل فروردین در نروژ حرف میزنیم. دمای آب باید زیر ده درجه باشه. اما چاره چیه. باید در دل شب میپریدن توی آب سرد و دریای طوفانی. چونکه اگر نمیپریدن و اگر کشتی به صخره ها برخورد میکردو کج میشد و بارش به زیر اب میرفت دیگه امکان این وجود نداره که این نه نفر روی آب بمونن. همراه سه هزار تن چوب به زیر آب میرفتن. برای همین کاپیتان که جون خدمه اش از همه چیز براش مهمتر بود بهشون گفت به آب بپرید. اما چیزی که این نه نفر نمیدونستن این بود که خوشبختانه کمی اونطرفتر چند هلی کوپتر دارن یک کروز رو تخلیه میکنن. اینطوری بود که در عرض چند دقیقه هلی کوپتر نجات سر رسید و توی اون تاریکی شب هر نه نفر رو پیدا کرد و از اب بالا کشید. چند دقیقه بعدترش این نه نفر هم در کنار مسافرهای کروز در سالن برینهالن بودن.

کشتی هاگلاند در نزدیکی وایکینگ اسکای

مسافرهایی که توسط هلی کوپترها نجات داده شدن بعهدها گفتن که خلبانها و خدمه پرواز بینهایت قابل و ماهر بودن. در عین اینکه شرایط بسیار خاص و ترسناک بود اما اونها با آرامش و با تسلط کار خودشون رو انجام میدادن. کار تخلیه از بعد از ظهرروز ۲۳ مارچ شروع کرده بودن و تا صبح فردا یعنی  ۲۴ مارچ ادامه پیدا کرد. نزدیک به ۵۰۰ مسافر تونستن که از طریق هلی کوپترها به ساحل برسن. تا اینکه کم کم هوا دلش به رحم اومد و بنا به آروم شدن گذاشت. فردا صبح، هوا که مساعد شد کاپیتان و مرکز نجات با هم صحبت کردن و تصمیم نهاییشون این شد که قایقهای یدک کش برن در نزدیکی کروز و اینبار دیگه این کشتی عظیم رو با خودشون به ساحل ببرن.

تا اون لحظه مسافرهایی  که در کروز مونده بودن ۱۷-۱۸ ساعت بود که در ایستگاههای تجمع نشسته بودن. جلیقه به تن، نمیتونستن بخوابن، نمیتونستن بدون همراهی خدمه حتی دستشویی برن. اگه کسی میخواست دستشویی بره دو سه نفر از خدمه کروز همراهیش میکردن. با هم میرفتن و برمیگشتن.۱۷-۱۸ ساعت کسالت بار و وحشتناک رو سپری کردن. گفتم بیشتر مسافرها هم افراد سالمند بودند که خب براشون سختتر بود چندین ساعت بدون اینکه بخوابن روی صندلی بشینن. بندگان خدا به این سفر رفته بودن که لذت ببرن، آرامش پیدا کنن اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود. در همچین وضعیتی گیر افتاده بودن. ولی خب در طول این مدت خدمه کروز هر چه در توان داشتن انجام دادن که مسافرها رو آروم کنن و ازشون محافظت کنن. مدام برای مسافرها بطریهای آب می اوردن، میوه و میان وعده میاوردن و توزیع میکردن، در شرایطی که خود خدمه و مهماندارها هم طبیعتا بعنوان یک انسان احساس ترس میکنن اما کارشون رو فداکارانه و درست انجام دادن، هر چیزی که در اختیار داشتن رو برای مسافرها عرضه میکردن. حتی در نیمه شب برای مسافرها یه وعده غذا اماده کردن. غذا که میگیم هاتداگ و سیب زمینی سرخ شده بود.اما برای مسافرها همین کلی ارزش داشت. چون بالاخره مسافرها هم میدیدن یه عده که اونها هم از درخطر هستن، توی یه کشتی هستن دیگه، کروز تکون میخوره وسایل میریزه روی سر و بدن آدم، اما اینها رفتن توی آشپزخونه و غذا درست کردن ریحتن توی بشقابهای کاغذی یکبار مصرف و دونه دونه به مسافرها دادن.

خانم الکسوس شپرد رو یادتونه جلوتر گفتم. یکی از مسافرهای این کروز بود. ایشون میگه که من و همسرم خودمون قایق داریم و با دریا آشنا هستیم. میفهمیدیم که داره چه برسر ما میاد و تمام شب رو به این فکر میکردیم که ممکنه وضع هر لحظه بدتر بشه و یک فاجعه رخ بده. میگه من البته خودم انسان مرگ آگاهی هستم دلیلش هم اینه که  ایشون یک نجات یافته از بیماری سرطان هست. ۲۱ سال پیش از این ماجرا مبتلا به سرطان شده بود و مثل همه کسانیکه مبتلا به چنین بیماریهایی میشن مدام به موضوع مرگ و زندگی فکر کرده بود و همه این موضوعات رو یکبار مفصلتر از سر گذرونده بود. ایشون میگه بعد ار اون تجربه بیماری من خودم از نظر فکری به این نتیجه رسیدم که اگه وقتمه خب لابد وقتمه دیگه. اما حتی با همچین طرز فکری هم  کماکان قرار گرفتن در یه چنین وضعیتی وحشت آوره.  ولی خب ترسیدن و قافیه رو باختن هم مشکلی رو حل نمیکنه. برای همین من در اون ساعتها سعی کردم در لحظه زندگی کنم. در لحظه فکر کنم. کنار همسرم باشم. میگه من که البته از خجالت توییتر و فیسبوک در اومدم. بس که خودم رو با این دو تا مشغول نگه داشتم. میخواستم قصه رو برای دنیا تعریف کنم. که بدونن داخل کشتی چه خبره. گرچه قصد اولیه ام این بود که وقت بگذرونم و سرگرم بشم. یه توییت بزنم و بگم این داخل چه خبره اما یه دفعه دیدم اوه بیا ببین توییتم توجه جهانی رو به خودش جلب کرده. در توییتر و فیسبوک کلی پیام گرفتم از مردم کشورهای مختلف که راجع به اعضای خانواده یا دوستاشون که داخل کشتی بودن از من میپرسیدن. چون  تصویر توییتهام در برنامه های خبری پرمخاطب امریکا نمایش داده شد.

میگه همون اول ماجرا وقتیکه فهمیدیم که قضیه جدیه. همون اول به دخترهام پیام دادم . گفتم که ما توی همین کشتی ای هستیم که احتمالا در موردش یه چیزهایی میشنوید. ما داخل کشتی هستیم اما بدونید که  ما حالمون خوبه. نگران ما نباشید. جای ما امنه. فعلا هم به پدر و مادرم نگید که چه اتفاقی افتاده. ما خوبیم دیگه. شاید هم تا دو ساعت دیگه همه چیز حل شد. دیگه چه دلیلی داره که پیرزن و پیرمرد رو بیخود و بی جهت نگران کنیم. اما چند ساعت بعد که فهیمیدم که این خبر داره میره که خبر اول رسانه های امریکا بشه دیگه پیام دادم به دخترهام که به پدر و مادرم هم اطلاع بدید . بهشون بگن که ما خوبیم و نگران نباشن. چون نمیخواستم که پدرو مادرم این خبر رو از تلویزیون بشنون. بذار خودمون قبل از اینکه اونها نگران بشن، پنیک بشن بهشون خبر رو بدیم. عین همین کار رو با خانواده همسرم هم کردیم. و بعدا فهمیدیم که این کارخیلی خوبی بود و باعث شده که پدر و مادرم خیالشون راحت باشه.

خانم شپرد میگه این هم یه فصلی بوده از زندگیمون. یه واقعه ای بوده که تا آخر زندگیمون باهامون هست و حتی سالهای بعد هم میتونم راجع بهش با نوه هام صحبت کنم که اره من توی همچین شرایطی بودم. اما من باز هم سوار کروز میشم. به نظر من کروز هم مثل هواپیما یه وسیله نقلیه امنه. اینها البته صحبتهای خانم  شپرد بود که یکی از مسافرهای وایکینگ اسکای بود. اما این حادثه باعث شد که سوالهای زیادی راجع به امنیت سفرهای قطبی پیش بیاد. که مثلا اگر قرار بود این اتفاق به جای جنوب نروژ و در نزدیکی شهر و آبادی در مناطق قطبی پیش می اومد چه سرنوشتی در انتظار این مسافرها بود؟

صبح بیست و چهارم مارچ دریا آرومتر شده بود. انگار نه انگار که دیشب همین دریا بود که آروم قرار نداشت و تلاطمش  موتورهای دو کشتی غول پیکر رو ضربه فنی کرده بود. سه قایق یدک کش زنجیرهاشون رو دیگه به کروز وایکنیگ اسکای بسته بودن و داشتن اون کشتی بزرگ و مشهور رو به بندرگاه میاوردن. دوربینهای خبری شبکه های مختلف روی این چند کشتی زوم کرده بودن و از این حرکت فیلم میگرفتن. فاز اون سه تا قایق هم احتمالا اینطوری بود که ما چهارتا رو کجا میبرید. این چهار شناور وارد فیورد مولده شدند. فیورد رو در فارسی بهش میگن آبدره که در نروژ کلی فیورد وجود داره. نروژیک کشور کوهستانیه و در طول عمر زمین یخهای قطبی آب شدن و اون اب اومده خیلی از کوها رو احاطه کرده. دره های بین کوهها رو پر آب کرده و مسیرهای آبی زیادی رو درست کرده که واقعا زیبا هستن. فیورد یا ابدره همینه که فوق العاده چشم نوازه و اصلا یکی از جاذبه های گردشگردی نروژ همین فیوردهاست.  اگه جستجو کنید فیورد نروی یا آبدره نروژ عکسهاش رو میبینید.

در روز و شب گذشته ۴۷۵ نفر از  مسافرهای کروز تخلیه شده بودن پس تقریبا نصف مسافرهای کروز در خود کشتی مونده بودن، دیگه به اتاقهاشون رفته بودن استراخت میکردن و منتظر بودن که به مولده برسن و پاشون رو روی زمین سفت بذارن و خدا رو شکر کنن. همه چیز دیگه روبراه شده بود. ساعت ۱۵٫۱۱ دقیقه بعد از ظهر بود که اعلان می دی رسما از بین رفت. همون اعلان خطری که دیروز کاپیتان کرده بود دیگه لغو شد.  و یکساعت بعدش ساعت ۱۶٫۲۵ دقیقه بود که وایکینگ اسکای وارد بندرمولده شد. مسافرهایی که در داخل کروز بودن به بالکن اتاقشون رفته بودن و برای مردمی که در بندرگاه به استقبال اومده بودن دست تکون میدادن و با صدا شادی میکردن. لحظه شیرین نجات بود. مسافرها حس میکردن بالاخره کابوس تموم شد و نجات پیدا کردن.

در  روز و شب گذشته چشمهای مردم چند کشور به همین کشتی بزرگ بود. و مردم مولده هم این رو میدونستن که اسم شهر کوچکشون الان روی زبونها افتاده، مردم اونجا دوست نداشتن که این توریستها با خاطره بدی از شهرشون و از نروژ خارج بشن. برای همین تلاششون رو کردن که به سبک خودشون مهمان نوازی کنن. مثلا  مسافرها بعد از پیاده شدن نیاز به خرید داشتن ولی روز یکشنبه بود و هیچ فروشگاهی باز نبود، هماهنگ کردن مرکز خرید رو فقط برای مسافرهای کروز باز کردن که احتیاجاتشون رو بخرن. در بیمارستان در هتل در جاهایی که مردم محلی با مسافرها سروکار داشتن تلاششون رو کردن که اذیت نشن وقتشون کمتر تلف بشه و ملاحظات این مدلی. یعنی نرفتن بیخودی دورشون جمع بشن و اونها رو هم معذب بکنن. دیدن مسافرها به چی نیاز دارن، چی خوشحالشون میکنه همون رو انجام دادن. موقعیتشون رو درک کردن بهشون فضا دادن که آروم بشن. ظاهرا هم کار خودشون رو خیلی خوب انجام دادن.  در نامه هایی که مسافرها بعدا نوشتن و یا در مصاحبه هایی که کردن گفتن که مردم مولده میزبانهای بینظیری بودن. برنامه این بود که مسافرهای کروز هم همگی برن در ورزشگاه برینهالن چکاپ بشن اگه نیاز به بستری شدن دارن نیاز به مراقبت پزشکی دارن کارهاشون رو انجام بدن اگر هم نه که سفر رو همونجا تموم کنن. یعنی دیگه با کروز مسافرت رو ادامه ندن. چون بخاطر مشکلی که در موتور پیش اومده بود باید مطمئن میشدن که کروز قابل اتکا هست. شرکت وایکینگ اوشن مالک این کروز با همکاری با شرکت بیمه هواپیمای چارتر گرفتن و مسافرها رو خرد خرد به خونه هاشون فرستادن.

همون روز آقای تورشتین هاگن، بنیانگذار و رئیس وایکینگ اوشن،  خودش هم به Molde رفت  و با مسافرها صحبت کرد و ازشون بخاطر اتفاقی که افتاده بود عذرخواهی کرد. مسئولیت رو پذیرفت و عذرخواست. بعد از ظهر هم وزیر امنیت عمومی نروژ به مولده رفت و از داوطلبها و نیروهایی که این بحران و عملیات نجات رو به بهترین نحو مدیریت کرده بودن تشکر کرد.

ورود وایکینگ اسکای به فیورد مولده

حادثه کشتی وایکینگ اسکای تبدیل به یک تجریه خیلی موفق از مدیریت بحران شد. خوشبختانه حادثه تلفات جانی نداشت البته ۲۰ نفر مجروح شدن و کوتاه مدت در بیمارستان بودن و زود مرخض شدن. اما غیر از داشتن برنامه، مدیرت خوب و سرعت عمل بالا ، خوش شانسی هم این وسط نقش داشت. کارشناسها میگن که این یک معجزه بوده که در اون وانفسای طوفان لنگر کمک کرد و کشتی به اون عظمت رو کنترل کرد و هم اینکه موتور درست به موفع راه افتاد. وگرنه در عرض کمتر از بیست دقیقه کشتی میتونست غرق بشه. در اونصورت همه اون ۱۳۷۳ نفر در صد متری خشکی توی آب دریا غرق میشدن. در واقع یا در اون موجها در آب غرق میشدن و یا از سرمای آب میمردن. برای همین هم میگن که مسافرهای این کروز خیلی خوش شانس بودن. بسیار خوش شانس بودن.

بعضی از کارشناسها نقد دارن و میگن که این کروزها توسط شرکتهای سرگرمی و گردشگری گردونده میشن نه توسط شرکتهای کشتیرانی سنتی. برای اون شرکتهای کشتیرانی سنتی مهمترین مساله امنیته اما برای شرکتهای توریستی و سرگرمی مساله مهم پوله. و پول زیادی توی این کسب و کار هست. برای همین در شرایطی که خیلی از کشتیها بخاطر پیش بینی هوای بد به بندر رفته بودن اما قضاوت کاپیتان وایکینگ اسکای این بود که این کروز میتونه از پس موجهای با این ارتفاع بربیاد. کشتی میتونه به راه خودش ادامه بده و برنامه مقصدهای بعدی که برنامه ریزی کردن به تاخیر نیافته. البته نه اینکه کاپیتان کار غیر قانونی ای کرده باشه، کاپیتان این اجازه رو داشته ولی شاید مشکل به اینه که قضاوت در مورد همچین موضوعی نباید بعهده کاپیتان یا مالک کشتی باشه. چون اونها بیشتر به فکر تجارت خودشون هستن. باید این مساله بعهده سازمانهای کشتیرانی کشورها باشه. اما به هر حال کشتی در طوفان گیر افتاد  و کاری که بعدش کاپیتان کرد رو خیلیها ستایش کردن. کاپیتان تصمیم درستی گرفت. از اینکه می دی اعلام کنه و درخواست کمک کنه. وقتی که دید اوضاع خوب نیست برای کمک تردید نکرد.

بعد از تموم شدن این ماجرا سازمان حفاظت مدنی نروژ یک بررسی کامل از این ماجرا انجام داد و یک گزارش مفصل ۱۰۸ صفحه ای در موردش نوشت که فوق العاده گزارش روشنگر و جالبیه. و گفتم یکی از مراجع من برای نوشتن این اپیزود بود. توی اینترنت هم هست. گزارش در مورد علل حادثه حرف میزنه، تایملاین حادثه رو میگه. در ساعت فلان این اتفاق افتاد. پنج دقیقه بعدش در ساعت فلان اون اتفاق افتاد. همه چیز مستند شده و حرف همه طرفها رو آورده و بعد در یکی از فصهای آخر این گزارش بخش لسن لرند یا درس آموخته است. که از این ماجرا چه درسی میگیریم. بله به خیر گذشت و یک تجربه خوب مدیریت بحران بود اما باز هم میتونیم بهتر بشیم. درچه حوزه هایی؟ چند تاش رو میگم. مثلا گزارش میگه که در مواقع اینچنینی یک خط تلفن ویژه برای اعضا خانواده و دوستان باید بذاریم. مردم به اونجا تماس بگیرن بپرسن مثلا فلان شخص  کجاست حالش خوبه؟ باید بدونن از کی بپرسن. از کسی بپرسن که اطلاعات داشته باشه. کسیکه بلده در این مواقع جواب بده. مثلا اگه قراره خبر بدی به مردم بده چطور باید این کار رو بکنه؟  یه مورد دیگه اینکه وقتیکه مسافرها وارد ورزشگاه بریناهلن میشدن اسمشون روی کاغذ نوشته میشد. بهتره که یک سیستم کامپیوتری برای این کار درست بشه.که بتونن راحت گزارش بکیرن، توی فایل جستجو کنن. یک درس آموخته جالب هم این بود که مرکز نجات یا همون JRCC به شرکتهای خدمات هلی کوپتری در شهرهای اطراف اطلاع نداده بود. این بخاطر این موضوع بود که هم به نظرشون ۳ تا ۵ هلی کوپتری که داشتن کار تخلیه رو میکردن کافی بودن و هم اینکه اگر اتفاقی در جای دیگه کشور افتاد همه هلی کوپترها درگیر اینجا نباشن. همیشه جا برای بهتر شدن هست. حتی اگه یه عملیات خوب عمل میکنه هم باید بررسی کرد که چرا خوب عمل کرده؟ آیا دفعه بعد هم خوب عمل میکنه؟ و توی چه موضوعاتی میتونیم از این هم  بهتر بشیم.

چرا موضوع وایکینگ اسکای رو برای این اپیزود انتحاب کردم؟ این اتفاق در تاریخ سوم فروردین ۱۳۹۸ افتاد. من خبر رو همون موقع در رسانه های نروژی خوندم و دنبال میکردم. فردا صبحش که متوجه شدم همه چیز به خیر گذشته واقعا انگشت به دهن مونده بودم که چطور تونستن این کار رو کنن. با اینکه چقدر در این کشور موضوع ایمنی مهمه و همه این رو میدون اما این کار دیگه یه سطح دیگه ای از مدیریت بحران بود. شوخی نیست در وسط طوفان، در ردیا و در شب بطور ضربالاجلی و بدون آمادگی همچین عملیاتی رو در این ابعاد انجام بدن. کارشون قابل تحسین بود. فردای اون روز میشد پنجم فروردین ۱۳۹۸با یه خبر دیگه ای مواجه شدیم. اون روز یک سیل خانمان براندازی در شیراز و چند شهر دیگه ایران راه افتده بود. نقطه اوجش در خود شیراز بود که دهها ماشین و سرنشینهاشون در منطقه دروازه قرآن در سیل غافلگیر شدن در سیل گیر کردن و دهها نفر از هموطنانمون کشته شدن. من نمیخوام موضوع کروز وایکینگ اسکای رو با سیل دروازه قرآن مقایسه کنم. به قول معروف نمیخوام قیمه ها رو بریزم تو ماستها. دو کشور متفاوت ، دو حادثه متفاوت. اما همزمانی این دو همون موقع باعث شده بود که روی این موضوع فکر کنم که چی میشه که یه ملتی توجه و تمرکز به ایمنی براش یک اصل میشه و یک ملت دیگه ای طور دیگه ایه. این مضووع همیشه گوشه ذهنم بود و دوست داشتم این ماجرا رو باهاتون مرور کنم.

وقتی که هر فردی، هر شرکتی یا هر کشوری بخواد بهتر بشه باید بهترینها رو بررسی کنه. یا به اصطلاح بست پرکتیس ها رو بررسی کنه. من توی اپیزود ۳۷ سونامی هم یک بحران بزرگ دیگه رو روایت کردم. سونامی و زلزله توهوکوی ژاپن که اگه اون اپیزود رو نشنیدید پیشنهاد میکنم اون رو هم بشنوید. کشور ما یک کشور بحران خیزه و باید که بلد باشیم بحرانها رو مدیریت کنیم. هم مدیران و سیاستمداران ما باید این ر بلد باشند و هم خود مردم باید جساس باشن. این یه موضوع فرهنگیه. هر وقتی که به یه آمبولانس آژیرکشان راه دادیم، کنار کشیدیم جا باز کردیم، اونوقته که نشون میدیم که به ایمنی حساس هستیم. شرایط بحرانی رو میفهمیم. هر وقت حادثه ای شد دور اون محل جمع نشدیم ترافیک درست نکردیم و سلفی نگرفتیم نشون میدیم که بحران رو میفهمیم و مثالهای دیگه که بهش نمیپردازم و اپیزود رو تموم میکنم.

مثل همیشه مرسی از شما که بیشتراز سه ساله که پادکست داکس رو دنبال میکنید این یعنی ما با هم دغدغه های مشترکی داریم. ما فقط یک مرجع نداریم. از چندین مرجع استفاده میکنیم. و کارمون فقط ترجمه کردن یک مرجع یا خلاصه کردن نیست واقعا. مراجع مختلف رو بررسی میکنم  و طوری متن رو مینویسیم که هم مستند باشه و هم جذاب باشه براتون. یک کاری شبیه به روزنامه نگاری تحقیقی. این کار خیلی زمان میبره و من ممنونم که متوجه این موضوع هستید و با دیر به دیر اپیزود دادنمون صبوری میکنید. مرسی از ساسان موسوی بابت تدوین این اپیزود. و تا اپیزود بعدی و یه کنجکاوی بعدی خداحافظ.

 

 

 

تازه‌ترین اپیزودها

جمهوری ایرلند

جهان در سال ۲۱۰۰

دیرپایی، راز بلوزونها

3.9 7 رای ها
امتیاز به اپیزود
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها