در دنیا دو کشور با نام چین داریم. یعنی دو کشور هستند که ادعا میکنند چین هستند، یکی جمهوری خلق چین و دیگری جمهوری چین. در این اپیزود در مورد تاریخ این دو کشور صحبت میکنم و میگویم که چطور کشور تایوان متولد شد و رابطه عجیب این دو کشور چطور است.
لینکهای حمایت مالی از پادکست داکس: حامی باش و PayPal
متن پادکست
برای علاقه مندان به اسکریپت پادکست
سلام، من پیمان بشردوست هستم و شما دارید اپیزود پنجاه ودوم پادکست داکس رو میخوانید.
جمهوری چین یا جمهوری خلق چین؟
در دنیا دو تا کشور داریم که اسمشون هست چین. باورتون میشه؟ دو کشور که یکیش هست جمهوری خلق چین و اون یکی اسمش هست جمهوری چین. جمهوری خلق چین همون کشور چینی هست که همه مون میشناسیم همونی که پرحمعیت ترین کشور جهانه و پایتختش هم پکنه. اون یکی جمهوری چینه که اسم دیگه اش تایوانه. بیشتر آدمها این رو نمیدونن. برای اینکه شاهد مثال بیارم از یه دوستم در مورد همین موضوع پرسیدم. مکالمه من با دوستم رو بشنوید. داستانش طولانیه و من میخوام توی این اپیزود در مورد این صحبت کنم. نکته قابل تامل ماجرا هم در اینه که این دو کشوری که هر دو خودشون رو چین معرفی میکنن با هم در تنش هستن و چهار چشمی همدیگه رو میپان که یه وقت اون یکی بهش حمله نکنه.
هر دو کشور بی سر و صدا خودشون رو برای یک حمله احتمالی اماده میکنن. مثلا در خاک جمهوری خلق چین یک سرزمین صحرایی واقع شده که چینی ها بهش میگن مغولستان داخلی (Inner mongolia). در وسط این صحرای وسیع و خالی از سکنه یه کاخ بلند شصت متری وجود داره وسط بیابون. در کنار این کاخ یه چیزهای دیگری هم ساخته شده: مثلا یه تقاطع بزرگراه که به هیچ بزرگراهی وصل نیست! یا یه باند فرود بلااستفاده، و یه ماکت از چند حیابون هم هست، یه چیزی شبیه شهرکهای سینمایی! در حقیقت اینجا برای فیلمبرداری و سینما هم ساخته نشده! بلکه این منطقه یه هدف تمرینی برای حمله است. حمله به کجا؟ از روی تشابه زیاد این کاخ به کاخ ریاست جمهوری تایوان در تایپه حدس زدن هدف حمله خیلی سخت نیست!
پس تنش بین این دو کشور اینقدر جدیه و حتی بزرگترین کارشناسهای نظامی امریکا پیش بینی کردن که تا سال ۲۰۲۷ یک جنگ بین چین و تایوان رخ میده. البته گفتم این یه پیش بینیه که میتونه محقق نشه. حداقل ما امیدواریم که جنگی شروع نشه.
چین از موضوعاتیه که برای من خیلی جالبه و در اپیزودهای محتلف به موضوع چین گریزهایی زدم، مثلا مخاطب های قدیمی پادکست داکس یادشون هست که خیلی وقت پیش توی اپیزود دوازدهم نبرد پیش رو با چین در مورد این گفتم که دولت آمریکا تمرکزش رو از خاورمیانه به شرق آسیا معطوف کرده و کلی پایگاه نظامی در اطراف چین ساخته. اخیرا هم در اپیزود پنجاهم، جنگ تراشه ها، وقتیکه داشتیم در مورد غول ساخت تراشه دنیا که شرکت TSMC تایوان هست حرف میزدیم یه ناخنک کوچکی به موضوع تنش بین چین و تایوان هم زدیم و اونجا فهمیدیم که موضوع تنش بین تایوان و چین برای همهی دنیا مهمه.
کلا هم وقتیکه در مورد اون اپیزود تحقیق میکردیم کلی سوال و کنجکاوی جدید در مورد چین و تایوان برامون پیش اومد که چرا رابطه این دو کشور این مدلیه و چرا اسمهاشون همچینه؟ اونجا بود که تصمیم گرفتیم که یک اپیزود مجزا در مورد تایوان و مناقشه اش با چین داشته باشیم. این همون اپیزودیه که میخواهیم به کنجکاویهامون در مورد تایوان و چین جواب بدیم. این اپیزود رو مرتضی هادیان و من نوشتیم. دعوتتون میکنم که شنونده این اپیزود باشید.
شهر تایپه پایتخت تایوان
وسعت جمهوری خلق چین در مقایسه با جمهوری چین
همین اول برای اینکه تصویر ذهنی بهتری داشته باشیم بهتره که اگه دستتون بند نیست توی اینترنت نقشه چین و تایوان رو جستوجو کنید و موقعیتشون روببینید. اگه هم که دستتون بنده من سعی میکنم یکم این منطقه رو براتون توصیف کنم: همونطور که میدونید چین یک کشور خیلی پهناور در شرق آسیاست. پهناور که میگیم اینجوریه که از ایران اگه برید به سمت شمال افغانستان، چین از اونجا شروع میشه و بعد میره به همسایگی ژاپن میرسه. اینقدر بزرگ. یعنی از نزدیگی ما شروع میشه تا ژاپن هم میره.
چین در حقیقت سومین کشور پهناور دنیا بعد از روسیه و کاناداست. یعنی از امریکا هم بزرگتره. از برزیل هم بزرگتره. چین انقدر بزرگ هست که با ۱۴ کشور مختلف فقط مرز خاکی داره.بماند که به چند کشور دیکه هم مرز ابی داره که یکی از اونها یک جزیرهی نسبتاً کوچک در جنوب شرقی چین هست که اسمش تایوانه. حالا تایوان، مساحت این جزیره تقریباً معادل مساحت استان آذربایجان غربی یا آذریایجان شرقی خودمونه. انتحاب با شما. تایوان که در نزدیگی فیلیپین هست فقط حدود ۱۵۰-۱۶۰ کیلومتر با سرزمین اصلی چین (China mainland) فاصله داره.
تایوان یه جزیره ایه که بصورت شمالی حنوبی کشیده شده. کشور چین درسمت غرب جزیره اون قرارگرفته و نکته جالب ماجرا اینه که در سمت شرق تایوان در نزدیکیش هیچ کشور دیگه ای قرا نگرفته اما اگه از شرق تایوان بزرگترین اقیانوس کرهی زمین یعنی اقیانوس آرام رو طی کنید به امریکا میرسید. پس تایوان از غربش خیلی نزدیکه به چین و در طرف شرقش هم امریکاست. تایوان بین این دو غول هست. انگار یه مثلث عشقی اینجاست. چین و امریکا بر سر تایوان رقابت میکنن.البته گفتم تایوان چسبیده به چینه عوضش فاصله تایوان تا امریکا در این حد هست که پرواز مستقیم بین نیویورک و جزیرهی تایوان نزدیک به ۱۵ ساعت طول میکشه.
موقعیت کشور تایوان
تایوان یه جزیره سرسبزه و زیباست که حمعیتش حدود ۲۴ میلیون نفره.
تاریخ سرزمین چین
حالا میخوام یه کم راجع به تاریخ تایوان صحبت کنم. در واقع باید بگم راجع به تاریخ چین حرف میزنم. خیلی نمیخواهیم وارد تاریخ هزار سال دو هزار سال قبل بشیم. چون میشه گفت اصل ماجرای اهمیت تایوان برای ما در قرن بیستم و بیست و یکمه. اما یه کوچولو هم راجع به قرون قبلیش میگم. جزیره تایوان جایی بوده که بین کشورهای مختلف دست به دست شده. کشورهای مختلف که میگیم از چین و ژاپن بودن تا پرتقال و هلند. تایوان یه جزیره است که نزدیک چینه برای همین چینیها در قرن هفتم میلادی تایوان رو در دست داشتن. ژاپنی ها هم که در همون نزدیکی هستن دوره هایی جزیره رو در احتیار داشتن.
اولین اکتشافات استعمارگرها در تایوان یا فورموزا
دوره اکتشافات اروپاییها و استعمار که شروع شد، اول از همه پرتقالیها بودن که در سال ۱۵۴۴ به سمت این جزیره اومدن و بخشهایی ازش رو گرفتن. پرتقالیها اسم جزیره رو گذاشتن فورموزا. یعنی جزیره زیبا. این اسم تا چند قرن روی جزیره موند. پس پرتقالیها در قرن ۱۶ به تایوان یا همون فورموزا اومدن. هشتاد سال بعد از پرتقالیها، در سال ۱۶۲۴ کمپانی هند شرقی هلند به تایوان رفت.
هلندیها اینقدر در تجارت قوی بودن که شما فکرش رو بکن در سال ۱۶۲۴ یعنی ۴۰۰ سال پیش با ژاپنیها تجارت داشتن. نقشه رو چک کن شما. هلند در اروپای مرکزی و ژاپن در شرق اسیا. با کشتی اینها تا ژاپن هم میرفتن و تجارت میکردن.برای همین حزیره تایوان هم سر راهشون بود. یه قلعه هم در همون جزیره زدن که استراحتکاه کشتهای هلندی باشه. یه مدت بعد از حضور هلندیها سرو کله اسپانیاییها هم پیدا شد. اسپانیاییها که فیلیپین مستعمره شون بود به تایوان اومدن که مراقب هلندیها باشن. احساس خطر میکردن که نکنه هلندیها فیلیپین رو از چنگشون در بیارن. خلاصه پای اسپانیایی ها هم به حزیره تایوان باز شد. که البته اسمش اون موقع بود فورموزا. کی؟ ۴۰۰ سال پیش.
قلعه زیلاندیا
حالا ببینیم در این زمان در چین چه خبره بوده. از دوران باستان تا اوایل قرن بیستم سرزمین چین توسط سلسلههای پادشاهی مختلفی اداره میشده. در سال ۱۶۴۴ میلادی سلسله پادشاهی مینگ از بین رفت و یه سلسلهی جدید به اسم Qing (چینگ) شروع شد. اما باقیموندهی افراد وفادار به سلسلهی مینگ همچنان در بعضی جاها وجود داشتن و به مبارزه با ادامه میدادن. اینجا یه اتفاق جالبی افتاد که بعدا در قرن بیستم هم شبیهش تکرار شد. یک گروه از این افراد وفادار به سلسله قبلی که کمکم عرصه داشت بهشون تنگتر میشد در سال ۱۶۶۲ به جزیرهی تایوان رفتن.
اون ها رفتن هلندیها رو از جزیره بیرون کردن و از اونجا علیه سلسله جدید مبارزه میکردن. البته در نهایت اونها از سلسه جدید شکست خوردن و جزیرهی فورموزا یا تایوان تبدیل به بخشی از فرمانروایی حکومت مرکزی چین شد. در اواسط قرن نوزدهم یعنی بین سالهای ۱۸۳۹ تا ۱۸۶۰ در چین یه اتفاقهای افتاد که باعث شد کشور بزرگ چین به یک چاله عظیمی فرو بیافته. و اون هم داستان جنکهای تریاکه.
جنگ تریاک
جنگهای تریاک در چین
دو دوره جنگهای معروف به جنگهای تریاک بین چین و قدرتهای غربی رخ داد. خلاصه ماجرا این بود که بریتانیا که اون زمان هند رو در اختیار داشت میخواست که با بازار عظیم کشور چین تجارت کنه. میخواست یه کالای مهمی رو به چینی ها بفروشه اما چی رو میتونست به چینی ها بفروشه. چینیها خودشون همه چیز داشتن. چین یه کشور بزرگ و غنی بود. در حد خودش کشاورزی و صنعت داشت نیاز به کالایی از هند نداشت. اونجا بود که بریتانیا تصمیم گرفت در هند تریاک بکاره و تریاک رو به چینیها بفروشه و اینطوری پول زیای کسب کنه.
این موضوع باعش شد که در عرض چند سال یه بخش زیادی از جمعیت چین معتاد شدن. معتاد که میگیم واقعا یه حمعیت زیادی از چینیها توی خیابون افتاده بودن نمیتونستن کار کنن، گرسنه میموندن ، میمردن. این مساله باعث اقتصاد کشور بخوابه فقر زیاد بشه. مردم عصبانی بشن و در نهایت جنگهایی بین چین و قدرتهای غربی رخ بده.. آخرش هم چین در جنگهای تریاک شکست خورد و این باعث تضعیف سلسلهی چینگ شد. باعث شد چینیها کنترلشون روی بخشیهای از قلمرو پهناورشون کم بشه از حمله جزیره فورموزا. همون تایوان. میبینید من همینطور که دارم خلاصه تاریخ معاصر چین رو میگم یه گریزی هم به تایوان میزنم.
رواج تریاک به دلیل تجارت بریتانیا
معاهده شیمونوسکی و تسلط ژاپن بر جزیره تایوان
میاییم جلوتر. در سال۱۸۹۴ هم چینیها و هم ژاپنیها میخواستن که بر شبه جزیره کره سلطه پیدا کنن.یه تنش شدیدی بین این دو کشور وجود داشت. اما ژاپنیها ارتش مدرنتری داشتن و تونستن خیلی سریع و به سختی چین رو شکست بدن. اونجا بود که ژاپن خودش رو به عنوان یه قدرت به دنیا معرفی کردن، ژاپن آخر قرن نوزدهم یه قدرت جهانی شد و بعد هم چین رو مجبور به امضای معاهده شیمونوسکی (Treaty of Shimonoseki) کردن.
این قرارداد یه چیزی شبیه به ترکمنچای برای ما هست. به موجب این معاهده چین بخشهایی از قلمرو خودش از جمله جزیرهی فورموزا رو به ژاپن واگذار کرد. اینجوری بود که تایوان تا پنجاه سال بعد یعنی پایان جنگ جهانی دوم مستعمرهی ژاپن بود و در این دوران ژاپنیها اثرات مهمی روی سیاست، اقتصاد، فرهنگ و زیرساختهای تایوان داشتن. ژاپنیها برای تولید و انتقال راحتتر منابع، زیرساختهای تایوان مثل راهآهن، جاده و بنادر رو گسترش دادن و صنایع مختلف مثل شکر و مزارع برنج رو گسترش دادن و تایوان یکی از منابع مهم این مواد برای ژاپن شد.
۱۶ قبیله بومی مختلف در جزیره تایوان زندگی میکنن که حالا باید اینها به ژاپنی صحبت مبکردن چون ژاپنیها زبانشون رو اجباری کرده بودن. حتی خیلی از مردم بومی اسامهاشون یا اسم فایملشون ژاپنی شد . ضمنا هم ژاپنیها سیاست کار اجباری داشتن. برای همین بود که تعدادی از تایوانیها در جنگ جهانی دوم برای ارتش ژاپن جنگیدن. ژاپنیها یه کار دیگه هم کردن و اسم جزیره رو از فورموزا به تایوان تغییر دادن، تایوان اسمی شد که روی این جزیره موند و این اسمیه که از مردم بومی جزیره گرفته شده.
معاهده شیمونوسکی
شورش مشتزن ها و توافقنامه باکسر
گفتم که بعد از اینکه در جنگهای اول چین و ژاپن، چین شکست خورد دو طرف در معاهدهی شیمونوسکی توافق کردن که تایوان مال ژاپن بشه. بعد ازاین اتفاقها اوضاع داخلی چین نابسامان بود و ناآرامی داخلی در چین زیادتر شد. ضمنا هم در این دوره پای خارجیها و بیشتر غربیها به چین باز شده بود اونها هم از اوضاع حراب مملکت سواستفاده میکردن. چین یه حالت نیمه مستعمره پیدا کرده بود. مستعمره کامل نبود کشور پادشاه چینی داشت اما خارجیها نفوذشون زیاد بود. خیلی شبیه به ایران اونزمان. دوره قاجار.
در چین مبلغهای مسیحی اومده بودن که تبلیغ دینی میکردن و چینها احساس میکردن که کشورشون همه مدله باخته. کشوری که تاریخ بزرگی داشته، صنعت داشته، مهم بوده اما هم اقتصاد رو از دست داده هم اهمیتی در دنیا نداره. فرهنکش رو هم داره از دست میده. چینیها یک دلیل اصلی اوضاع نابسامان رو خارجیها یا همون غربیها میدونستن. برای همین بین سالهای ۱۸۹۹ و ۱۹۰۱ یک قیام خشن علیه مسیحیت و خارجیها در چین به وجود اومد که به شورش باکسر (Boxer Rebellion) معروف شد. قیام باکسر یا مشتزنها. قیام کردن. خارجیها رو ترسوندن خیلی از خارجیها رو گروگان گرفتن.
قیام مشتزنها
بعد از این شورش دولتهای خارجی و خصوصا غربی یک ائتلاف نظامی از هشت کشور درست کردن یعنی ژاپن، روسیه، بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، اتریش-مجارستان و آمریکا به چین رفتن و این شوروش رو سرکوب کردن. بعد هم این ائتلاف حکومت چین رو که شاید در یکی از ضعیفترین دورههای تاریخ چین بود وادار به امضای توافقنامهی باکسر کردند. توافقنامهی باکسر دیگه واقعا خفت بار بود. علاوه براینکه چینیها باید غرامت پرداخت میکردن، کنترل بخشهایی از خاک چین هم به ارتش نیروهای ائتلاف واگذار شد. بعد هم این قدرتها گفتن که چین باید غرامت بده اما اوضاع اقتصادیش که خوب نیست، پس درآمدهای گمرکی چین بعنوان تضمین پرداخت غرامت باید به نیروهای ائتلاف واگذار بشه. لب کلام اینکه این توافقنامه یه تحقیر به تمام معنا برای سلسله چینگ و همینطور مردم چین بود. این تحقیرهای پیدرپی باعث شد مردم و روشنفکرا و ملیگراها و دموکراسی خواهان چینی با هم متحد و همصدا بشن.
قیام ۱۹۱۱ و تاسیس جمهوری چین
در ۱۰ اکتبر سال ۱۹۱۱ یک قیام علیه حکومت مرکزی چینگ شروع شد.و خیلی زود حکومت چینگ سقوط کرد و دوران پادشاهی درتاریخ چین برای همیشه به پایان رسید و جمهوری چین (Republic of China, ROC) تاسیس شد. پس جمهوری چین اینطور متولد شد. مردم علیه خاندان سلطنتی قیام کردن و حکومت تبدیل به جمهوری شد. جمهوری چین. جمهوری چین اسم رسمی تایوانه دیگه. که در ادامه میگم چرا اینطوری شد.
قیام ۱۹۱۱ و براندازی سلطنت چین
بعد از انقلاب سال ۱۹۱۱ هم البته وضع کشور خیلی گل و بلبل نشد. رییس حمهور گفت من امپراتور هستم، بعد دوباره شورش شد و خلاصه داستانهایی پیش اومد که از حوصله بخث ما خارجه. نتبجه اش بی ثباتی دوباره کشور بود.
در همین دوران یه تعداد از فرماندهان نظامی محلی قدرت پیدا کردن و در عمل قدرت در بخشهایی از سرزمین چین رو در اختیار داشتن و تمام کشور توسط حکومت مرکزی جمهوری چین اداره نمیشد. اینجا بود که یه گروهی از نظامیهای ملیگرای چین به اسم کومینتانگ (Kuomintang) یا به اختصار KMT کمپینی رو شکل دادن که هدفش اتحاد و یکپارچگی دوبارهی چین بود. این حزب رو به یاد داشته باشید. حزب کوئمینتانگ. یه گروه نظامی بودن که میخواستن دوباره کشور چین رو متحد بکنن. از ملوک الطوایفی در بیارن.
جنگ داخلی بین کمونیست ها و ملی گراها
در همین حین هم حزب کومونیست چین به رهبری مائو تسه تونگ در چین شکل گرفته بود که اونها هم دنبال اتحاد کشور بودن. اینجا حزب کوئمینتانگ و کومونیست با هم متحد شدن علیه استقلالطلبها، علیه قدرت خارجیها در کشور. علیه سیستم ارباب و رعیتی . علیه همه اینها با هم متحد شدن. هدفشون این بود که یک چین پیشرفته و دموکراتیک متحد بسازن. پس یه گروه فرماندهای نظامی ملی گرا بودن یک گروه هم کمونیستها. هدف هر دو گروه متعالی بود اما اینها با هم اختلافات بنیادینی داشتن و از همون اول روابط پیچیده و عجیبی بینشون بود. آخرش هم این اتحاد شکست. اونجا بود که دو حزب قدرتمند با هم گلاویز شدن و کشور چین افتاد به ورطه جنگ داخلی. یعنی اولش این دو اومده بودن که مشکل رو حل کنن. خودشون شدن یک مشکل بزرگتر. حزب کوئمینتانگ و کومونیست چین .
اعضای حزب کومینتانگ
این جنگ داخلی ده سال طول کشید.دو گروه هموطن وارد جنگ بشن هم رو بکشن، از هم متنفر باشن. هر کدوم اون یکی رو عامل بدبختی کشور بدونه. فضا فضای تنفره. این نتیجه جنگ داخلی معلومه ضعیف شدن کشور و وقتی یه کشور ضعیف میشه کشورهای همسایه براش دندون تیز میکنن.
جنگ دوم چین و ژاپن
همین هم شد و سری دوم جنگهای چین و ژاپن (Second Sino-Japanese War) در سال ۱۹۳۷ شروع شد و اینقدر این جنگها ادامه پیدا کرد که به جنگ جهانی دوم هم متصل شد. اون اوایل کای شک میگفت ژاپنیها بیماری پوستی هستن و کونیستها بیماری قلبی. اما جنگ طولانی با ژاپن که شروع شد دو طرف فهمیدن که با بد حریفی طرفن. ژاپنیها رحم نداشتن. بدجور کشتار میکردن. وقتی به پکن حمله کردن در عرض سه ماه دویست هزار شهروند رو کشتن، و به بیست هزار زن تجاوز کردن و بعد هم پکن رو سوزوندن.
در این شرایط دو حزب دوباره با هم متحد شدن و یک ارتش واحد تشکیل دادن که در کنار هم نیروهای ژاپنی رو از خاک چین خارج کنن. پس این اتفاقها داره در چین میافته در جزیره تایوان چه خبره؟ گفتم جزیره تایوان با اون قرارداد شیمونوسکی به دست ژاپنهیا افتاده بود و دست اونها هم موند. تا اینکه جنگ جهانی دوم تمام شد. در جنگ حهانی دوم چین در اردوگاه متفقین بود یعنی با امریکا و بریتانیا و سایرین هم پیمان بود. چون داشت با ژاپن میحنگید. برای همین در دوره جنگ ایالات متحده به چین کمک مالی و نظامی میفرستاد. هم به حزب کوئمینتانگ و هم حزب کمونیست. تا اینکه بالاخره ژاپن شکست خورد و اونموقع تایوان دوباره به چین برگشت.- سال ۱۹۴۵٫ یعنی تایوان در اختیار حکومت جمهوری چین قرار گرفت. که توسط همون حزب ملیگرای کوئمینتاگ یا KMT اداره میشد.
جنگ با ژاپن
میبینید روند حوادث تاریخی رو. جنگ و شورش و جدایی طلبی و جنگ داخلی بین دو حزب اصلی ، جنگ جهانی و … خلاصه کلی اتفاق افتاد که من محبور بودم خلاصه وار اشاره کنم تا ببینیم چطور شد که مردم چین اینی شدن که الان هستن و چطور شد تایوان یک کشور مجزا شد. چرا مردم چین کمونیستها رو انتخاب کردن. این روندی که گفتم و دارم میگم کمک کمی فضا روشن بشه. خب برگردیم به سال ۱۹۴۵ ه و جنگ داخلی و جنگ جهانی تموم شده.
سالهای بعد از جنگ جهانی دوم
کشور چین دهه هاست که جنگ و شورش داخلی رو سپری کرده و حزب کوئمینتانگ هم قدرت رو در کشور در دست داره. اما درست بعد از اینکه کشور از شرایط جنگی خارج شد، اتحاد حزب کوئمینتانگ و کومونیست هم دوباره شکست و این دو تا حزب دوباره برگشتن به همون تنظیمات کارخانه یعنی جنگ داخلی بین حزب کوئمینتاگ و حزب کومونیست. اینجا دیگه مبارزات بین دو حزب داره به جاهای حساسی میرسه اما قبل از اینکه در مورد اون بگم، میخواهم در مورد یکی از بدترین روزهای تاریخ تایوان صحبت کنم. زمانیکه تایوان از ژاپن به جمهوری چین تحویل داده شد مردم تایوان که پنجاه سال بود مستعمرهی ژاپن بودن با آغوش باز ارتش چین رو به عنوان نیروهای آزادیبخش در جزیره پذیرفتن.
به خیالشون دوران سختی و هجران سپری شده بود و روزهای خوب و درخشانی در انتظارشون بود. اما بعد از مدت کوتاهی امید و در واقعع خوش خیالی مردم تایوان تبدیل به نا امیدی و وحشت شد. ادارهی تایوان توسط حزب کوئمینتانگ حتی از دوران استعمار جزیره توسط ژاپنیها هم بدتر بود. صد رحمت به قوای اشغالگر. تمرکز اصلی حکومت جمهوری چین مقابله با مائو و حزب کومونیست چین بود.
آخرین امپراتور چین
قیام ۲۸ فوریه یا حادثه ۲۲۸ و وحشت سفید
همهی اینها جامعهی تایوان رو شبیه یه انبار باروت کرده بود که آمادهی انفجار بود و به یه جرقه نیاز داشت. و اون جرقه در ۲۷ فوریه سال ۱۹۴۷ در شهر تایپه رخ داد. افسرهای پلیس یه زن رو دیدن که داشت بطور غیر قانونی سیگار میفروخت، سعی کردن تا بازداشتش کنن، اما جمعیت بومی به اعتراض دور مامورها جمع شدن و مانع شدن و توی اون شلوغی یکی از افسرها به یکی از مردم شلیک کرد و طرف رو کشت. فردای اون روز ۲۸ فوریه بود که بعدا به two-two-eight معروف شد.
اون روز مردم بومی جزیره تایوان قیام کردن. خسته شده بودن از سالها سرکوب توسط ژاپنیها و حالا هم که تبعیض شدید توسط چینیهایی که بهشون مسلط شده بودن. مردم عاصی به هر خارجی که میرسیدن ازش میخواستن که به یکی از زبونهای بومی تایوانی یا ژاپنی صحبت کنه! هرکی که در این آزمون رد میشد، همونجا میگرفتنش به باد کتک، به قصد کشت. بیشتر از هزار نفر از چینیهای جزیره که خیلیاشون بیگناه هم بودن کشته شدن.
از نظر حزب کوئمینتانگ اینطور میومد که مردم جزیره تایوان حامی حزب کومونیست بودن برای همین خون مردم تایوان از نظرشون مباح بود. و میخواستن یه گوشمالی حسابی به مردم بدن. اونجا بود که به مردم بومی جزیره حمله کردن. تو خیابون هرکی رو میدیدن بی سوال و جواب میکشتن. بین ۱۲ تا ۱۵ مارچ ۱۹۴۷ یعنی در عرض چهار روز بین ۲۰ هزار تا ۳۰ هزار نفر رو قتل و عام کردن! خیلی این عدد بزرگیه! واقعهی ۸-۲-۲ شروع دوران دیکتاتوری در تایوان هست که به دوران وحشت سفید (White terror) معروف هست. بعد از این اتفاق حکومت نظامی در جزیره برقرار شد که چهل ساااال طول کشید!
دوره وحشت سفید
پیروزی مائو و سقوط دولت جمهوری چین
حالا برگردیم به سرزمین اصلی چین که درگیر جنگ داخلیه. دو حزب کمونیست و KMT اسلحه برداشتن و با هم میجنگن. دوره ایه که اتحاد حماهیر شوروی وحود داره و این کشور همسایه چینه. شمال چین اتحاد جماهیر شوروی بود. اینجا بود که حزب کمونیست با حمایت اتحاد جماهیر شوروی تونست از همون شمال چین کم کم پیشرویشون رو شروع کنن و کنترل بخش شمالی چین رو به دست گرفتن.
بقیهی چین هم دست حزب کوئمینتانگ اداره میشد. اون موقع رهبر حزب کوئمینتانگ یه نظامی بود به اسم چیانگ کایشک (Chiang Kai-shek). مائوی کمونیست یک طرف، چیانگ کای شک نظامی طرف دیگه. دو طرف سعی داشتن که کنترل بخش بیشتر و بلکه همهی سرزمین چین رو به دست بگیرن. اما کمکم این حزب کومونیست چین بود که با رهبری مائو و حمایتهای شوروی دست بالا را میگرفت و مناطق بیشتری از سرزمین چین رو تصاحب میکرد و حزب کوئمینتانگ هم ناچار به عقبنشینی بود. سال ۱۹۴۹ یک نقطه عطفه یک سال مهمه. در اون سال حزب کومونیست چین موفق شد کنترل کامل سرزمین اصلی چین رو به دست بگیره.
مائو در حال خواندن بیانیه پیروزی
کمونیستها دیگه با ادوات نظامی وارد پایتخت شدند و دولت جمهوری چین یا همون حزب کومینتانگ سقوط کرد. این صدای ماتو تسه تونگ بود که در میدان تیان آمن پکن بیانیه اتقلاب رو میخوند.
فرار به جزیره تایوان
دولت جمهوری چین گزینه دیگه ای نداشت جز اینکه به جزیرهی تایوان فرار کنه. اعضای خزب کومینتانگ، نظامیها و وابسته های این حزب که میشدن دو میلون نفر با کشتی به جزیره تایوان پناه بردن. دو میلیون نفر، البته این دو میلیون نفر یه شبه به تایوان نرفتن.
فرار به تایوان
یه روندی بود که از سه سال قبلش شروع شده بودو چینیهای ملیگرا از سال ۱۹۴۶ شروع کرده بودن به فرار کردن به تایوان. سال ۱۹۴۹ دیکه خود دولت هم جمع کرد وبه اونحا رفت.به امید اینکه بعدا با کمکهای آمریکا بتونن برای بازپسگیری چین برنامهریزی کنن.
در حقیقت حزب کوئمینتانگ چارهای جز فرار به تایوان نداشتن چون جای دیگهای براشون نمونده بود وگرنه این جزیره نه اولویت حزب کومونیست بود و نه حزب کوئمینتانگ.کسی سر این جزیره دعوا نداشت. این دو حزب بر سر سرزمین اصلی چین میجنگیدن و عاقبت هم گفتیم حزبی که قدرت رو در دست داشت شکست خورد و به تایوان فرارکرد. خود جزیره تایوان در اون زمان اهمیت دیگه ای برای دو طرف نداشت.
تولد جمهوری خلق چین
پس دولت رسمی فرار کرد به تایوان و در خود چین حزب کمونیست قدرت رو به دست کرفت. اینجا بود که حزب کومونیست چین اسم کشور رو از جمهوری چین به جمهوری خلق چین تغییر دادن که نشانی باشه از سیستم سیاسی اقتصادی کومونیستی چین.
یه دور خلاصه بگم که چی به چی شد:
الآن به جایی رسیدیم که یه دولت داریم به اسم جمهوری خلق چین که در سرزمین اصلی چین هست و توسط حزب کومونیست چین اداره میشه، از طرف دیگه یه دولت دیگه هم به اسم جمهوری چین که در جزیرهی تایوان مستقر هست و توسط حزب کوئمینتانگ اداره میشه. هردوتا هم ادعای حکومت اصلی و برحق بودن برای حاکمیت به کل چین و تایوان رو دارن. یکی توسط شوروی حمایت میشه، و سعی میکنه سیستم کومونیستی رو جهانگیر کنه، یکی هم توسط آمریکا حمایت میشه که از همهگیری کومونیست در دنیا واهمه داره.
چیانگ کای شک
در دوران وحشت سفید هرکسی که حتی تصمیم به قیام علیه حکومت رو داشت محاکمه و محکوم به مرگ میشد! مجازات حتی میتونست نه تنها برای خود اون فرد که شامل دوستان خانواده و همراهانش هم بشه. بین سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۵۴ حداقل سه هزار نفر اعدام شدن و هشت هزار نفر هم زندانی شدن. در جزیره تایوان یه عده بومی از قبل زندگی میکردن گفتن ۱۶ قبیله مختلف بودن. یه عده دیکه هم چینیهایی بودن که همراه با حزب KMTبه تایوان فرار کرده بودن.
از نظر دولت تایوان چینی تبارهای تازه وارد بالاتر از مردم بومی بودن. همه با هم برابر بودن اما چینیهایی که به تایوان اومده بودن برابرتر بودن. در مدارس ایدئولوژی دلخواه کوئمینتانگ تدریس میشد و گفته میشد که تایوان فقط یه استان از چین واحد هست که حالا موقتاً حکومت مرکزی به این استان منتقل شده، تا زمانی که باقی سرزمین چین از شورشیهای کومونیست پس گرفته بشه.
مردم تایوان حق داشتن فقط به زبون ماندارین یعنی چینی صحبت کنن. هرکی به زبون تایوانی صحبت میکرد جریمه میشد و اگه تو مدرسه مچ یه دانشآموز رو میگرفتن که تایوانی صحبت میکرد، دور گردنش یه پلاک شرمساری میانداختن که روش نوشته بود «من تایوانی صحبت کردم»! در عوض وضع چینیهای تازه وارد در جزیره تایوان بد نبود. به دو میلیون چینی حاضر در جزیره زمین دادن! دانشگاهها رو سهمیهبندی کرده بودن و چون تایوان رو یکی از ۳۵ استان چین میدونستن، فقط یک سیوپنجم ظرفیت به تایوانیها میرسید و ۳۴تای باقیمونده مخصوص چینیها بود! خلاصه که در این دوران چیانگ کایشک یه دیکتاتوری مخوفی برای خودش در تایوان پربا کرده بود.
این رو هم بگم ها از اون طرف هم در سرزمین اصلی چین، حزب کومونیست کشور رو همچین بهتر اداره نمیکرد. اونها هم دیکتاتوری داشتن و دارن. سرکوب آزادی داشتن و دارن. اما اینکه در موردشون نمیگیم بخاطر اینه که در چین چه اتفاقی افتاد موضوع بحث این اپیزود نیست. موضوع ما تایوانه. اما چیزی که مهمه اینه که هردو کشور چین و تایوان تا اواخر دههی ۱۹۷۰ توسط حکومتها خودکامهای اداره میشدن که گروههای مخالف رو به شدت سرکوب میکردن، انتخابات رو به یه چیز ساختگی تبدیل کردن و رسانهها و اخبار رو به نفع خودشون سانسور میکردن.
روابط جمهوری چین با جمهوری خلق چین
الان دیگه میخواهیم ببینیم بعد از اینکه کشور تایوان متولد شد روابط سیاسی چین و تایوان چطور بود؟ یعنی اصلا رابطه سیاسی این دو کشور چطور میتونه باشه؟ دو کشوری که از همون اول هم برنامه این رو داشتن که سر فرصت مقتضی اون یکی رو اشغال کنن و با خودشون ادغام کنن.
بحران اول و دوم تنگه تایوان
اولین بار این چین کومونیست بود که برای گرفتن تایوان در سال ۱۹۵۴ خیز برداشت. چین حتی دوتا از جزیرههای کوچکتر بین چین و تایوان رو هم تصاحب کرد. اما دولت تایوان با حمایت آمریکا، ارتش جمهوری خلق چین رو پس زد.این جنگ معروف شد به بحران اول تنگه تایوان که هفت ماه طول کشید.
۴ سال بعد در سال ۱۹۵۸ یه درگیری دیگه بین چین و تایوان به وحود اومد که این هم سه ماه طول کشید و معروف شد به بحران دوم تنگه تایوان. اون موقع هنوز کشور چین یک قدرت جهانی نشده بود و تایوان با حمایت امریکا تونست از پس چین بر بیاد. پس میبینید بین چین و تایوان درگیری رخ داده. حتی در جزیره های کوچکی که مال تایوانه ولی حیلی نزدگی به چین هست تایوانیها بلندگوهای عظیم کار گذاشته بودن . مدام سخنرانیهایی علیه حزب کمونیست پخش میشد که مردم چین اینها رو بشنون. یا با بالنهای کوچک اعلامیه میفرستادن.
درگیری دیپلماتیک بر سر صندلی سازمان ملل
متقابلا چینیها کارهای دیگه ای میکردن. خلاصه تنش خیلی زیاد بود. اما بعد از اون دو درگیری نظامی دیگه در زمان حیات مائو و کایشک جنگ نظامی رخ نداد. عوضش دو طرف وارد یه نزاع دیپلماتیک شدن برای اینکه در مجامع بینالمللی کدوم یکی برای مالکیت چین به رسمیت شناخته میشه.
چون اون اوایل حکومت چیانگ کایشک در تایوان صاحب صندلی چین در سازمان ملل بود، دولت رسمی چین بودن که به تایوان فرار کرده بودن.برای همین توسط خیلی از دولتهای غربی به عنوان تنها حکومت چین شناخته میشدن. و البته یه دلیل هم اینکه چین کمونیست یه کشوری بود که در فضای جنک سرد همراه شوروی شده بود برای همین غربیها طرف تایوان بودن تا چین کمونیست.
هم چین هم تایوان!
اما واقعیت این بود که کشور مهم و بزرگ چین در دست کمونیستها بود. تایوان که اهمیت زیادی نداشت. برای همین کم کم در دوران جنگ سرد حکومت مائو برای آمریکاییها اهمیت زیادی پیدا کرد. در سال ۱۹۷۱ آمریکا قطعنامهی سازمان ملل برای به رسمیت شناختن دولت کومونیستی چین رو پذیرفت و در سال ۱۹۷۲بعد از چندین سال مذاکرات مخفیانه و سری آمریکا، بیجینگ یا پکن رو بجای تایپه به عنوان پایتخت روابط دیپلماتیک با چین به رسمیت شناخت. یعنی دیگه حکومت کایشک به عنوان حاکم چین به رسمیت شناخته نمیشد، طبیعی هم بود چون سالها بود که اونها دیگه در سرزمین چین نبودن اصلا. اما امریکا تایوان رو هم به حال خودش رها نکرد. همون سال آمریکا قانون روابط با تایوان (Taiwan relations act) رو هم تصویب کرد که شامل حمایت نظامی آمریکا در صورت حمله به جزیرهی تایوان میشه. این یه قانونیه که هنوز هر رئیس جمهوری از هر حزبی که سر کار باشه باید بهش عمل کنه.
دیدار مائو و نیکسون
بعد از اون بود که تایوانیها متوجه شدن که نمیتونن یه جزیرهی بی اهمیت باشن و فقط به حمایت کشورهای غربی و آمریکا دل خوش کنن. اونا متوجه شدن که اگه قرار باشه به همون روشی که در چین حکومت کردن به تایوان هم حکومت کنن، همونقدر که اونجا موفق بودن اینجا هم موفق میشن. یا به عبارتی همونطور که از چین رونده شدن، از اینجا هم رونده خواهند شد. مردم چین ازاینها ناراضی بودن که اینها رو انداختن بیرون و به دامن کمونیستها پناه بردن.
حاکمان تایوان دیگه تصمیم گرفتن که با رشد اقتصادی جایگاهی برای خودشون دست و پا کنن و هم وضع مردمشون رو بهبود بدن هم اهمیت خودشون رو برای بقیه دنیا و متحدانشون بیشتر و بیشتر کنن. اونا حتی ساختار و سلسله مراتب حزبشون رو هم کاملاً تغییر دادن و حتی بیخیال اون تبعیضها شدن و بومیهای تایوان رو هم دیگه به حزب راه دادن.
شروع تغییرات و رشد اقتصادی تایوان با چاشنی دموکراسی
بعد از مرگ کایشک سه سال یه فرد دیکه ای به تایوان حکومت میکرد و بعد پسر همون کای شک یعنی چیانگ چینگ کئو (Chiang Ching-Kuo) به قدرت رسید و تا ۱۹۸۸ به تایوان حکمرانی کرد. یعنی حدود چهل سال تایوان توسط حزب کوئمینتانگ به صورت دیکتاتوری کامل اداره میشد. اما در دههی ۱۹۸۰ با تغییراتی که چینگکئو شروع کرد تایوان رشد اقتصادی زیادی رو تجربه کرد و در مقایسه با سال ۱۹۴۹ که این حزب قدرت رو در جزیره به دست گرفته بود تولید ناخالص داخلی سرانه بیشاز ۶۰۰ درصد رشد کرده بود و تایوان از یکی از فقیرترین کشورهای دنیا به یک کشور متوسط تبدیل شده بود، اونم در کمتر از چهل سال.
تایوان اینقدر رشد کرد که دنیا رو محصولاتی برداشته بود که روشون نوشته بود made in Taiwan. تایوانیها داشتن تولید میکردن. این زمانی بود که چین هنوز اژدهای خفته بود. هنوز صنعتی نشده بود. این رشد اقتصادی تایوان حتی باعث شد که تجارت بین خود تایوان و چین هم افزایش پیدا کنه و علی رغم مشکلات سیاسی، روابط اقتصادی بینشون شکل بگیره.
اما کم کم از دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی در چین هم سیاستهای اقتصادی تغییر کرد و اقتصاد چین هم شکوفا شد. از اونطرف دولتمردای چین هم متوجه شدن که اصلا یه راه برای یکپارچه کردن تایوان با چین یا همون «چین واحد» این هست که روابط اقتصادی دو کشور رو طوری به هم پیوند بدن که دیگه فرقی نکنه چه دولتی در تایوان سر کار باشه. هر کی باشه نتونه مقابل چین بایسته و عدم رابطه با چین شبیه یک خودکشی اقتصادی باشه. پس روابط اقتصادی بین دو کشور شدت گرفت، پرواز مستقیم، کشتیهای متعدد، تجارت مستقیم و خیلی معاملات تجاری بین دو کشور برقرار شد.
لی تنگ هووِی
در سال ۱۹۸۶ یه حزب اصلاحگرای دموکرات (DPP) در تایوان شکل گرفت که مخالف دیکتاتوری حاکم بر سیاست تایوان بود. حالا بنظرتون آقای چیانگ چنگکئو چیکار کرد؟ با تجربهای که ما از تاریخ و زندگی خودمون داریم میگیم لابد چنگکئو رفت و حزب جدید رو تارومار کرد. اما خوشبختانه ایشون اونقدری هم که ما فکر میکنیم دیکتاتور نبود یا حداقل دیکتاتور دگمی نبود.
پس چنگکئو رییس جمهور تایوان چیکار کرد؟ اون سعی کرد خودش و حزبش رو همراه و هم جهت خواستهی جدید مردم بکنه. اون دست به اصلاحات زد. چینگکئو حکومت نظامی رو که از زمان پدرش در تایوان برقرار بود بالاخره خاتمه داد. سانسور رو کاهش داد. حزب کوئمینتانگ فهمیده بود که مردم روششون رو دوست ندارند. مردم دموکراسی میخوان. استراتژی حزب کوئمینتانگ این شد که اگه بتونن یکم چاشنی دموکراسی رو به آش خودشون اضافه کنن، نه تنها جایگاه و چهرهی خودشون بین مردم و در برابر حزب تازه تاسیس بهبود پیدا میکرد بلکه شاید حمایت بیشتری از دولت آمریکا میتونستن کسب کنن.چون برای تایوان حمایت امریکا خیلی حیاتیه.
خلاصه یه انتخابات ازاد برگزار شد و تو این انتخابات یک فرد اصلاحگرا به قدرت رسید. آقای لی تنگ هووِی (Lee Teng-hui). این آقا حتی از طرف حکومت تایوان به خاطر وقایع ۸-۲-۲ رسماً از مردم تایوان معذرتخواهی کرد. حالا من و شما شاید اگه اون موقع داشتیم در مورد این وقایع رو نگاه میکردیم میگفتیم آقای چینگکئو اشتباه کرد و باعث شد قدرت از کف خودش و حزبش بره. اما حالا و حدود چهل سال بعد از اون تحولات میبینیم که نه تنها تایوان و حزب کوئمینتانگ با تن دادن به خواست جدید مردم از بین نرفت، بلکه حزب کوئمینتانگ از اون زمان که پوست انداخت و تغییر کرد بارها در انتحابات پیروز شد. در حقیقت استراتژی حزب کوئمینتانگ یعنی گوش کردن به حرف مردم جواب داد. هم به نفع منافع ملی کشور شد و هم به نفع خود حزب کوئمینتانگ. کسی چه میدونه؟! شاید اگه اون موقع آقای چینگکئو حزب جدید اصلاحگرا رو سرکوب میکرد کمکم وارد باتلاق سرکوب و فساد فرو میرفت و چندسال بعد با یه انقلاب کاملاً محو و نابود میشد.
آقای دموکراسی و رزمایش ها
برگردیم به سال ۱۹۸۸ و برندهی انتخابات یعنی تنگ هووی که کم کم به آقای دموکراسی معروف شد. تنگهووی اولین رهبر تایوان بود که در خود تایوان و نه چین متولد شده بود. در طول یک دهه تایوان از یه کشور دیکتاتوری تبدیل به یک دموکراسی واقعی شد و مردم تایوان خیلی به این دموکراسیشون افتخار میکنن و این کمک کرد که یه هویت مستقل برای خودشون پیدا کنن بگن ما تایوانی هستیم دموکراسی داریم. ما چینی نیستیم که این باب طبع مقامات چینی نیست.
سال ۱۹۹۶ اقای لی تنگ هووی در حال مبارزات انتحاباتی بود. سیاستمدارهای چین میدونستن که انتحاب دوباره تنگ هووی تهدیدی برای سیاست «چین واحد» خودشون هست، برای همین خواستن با اهرم نظامی روی انتحابات تایوان تاثیر بذارن. چندین موشک رو به اطراف تایوان پرتاب کردن. البته نه به خود جزیره، به اطرافش. گفتن مانور داریم، رزمایش داریم. که همین کافی بود که به مردم تایوان نشون بده که ما اینجاییم. همین ۱۶۰ کیلومتری شما هستیم و اگه بخواهیم میتونیم تایوان رو بزنیم. انتخاب باشماست. تنگ هووی رو انتخاب کنید نتیجه رو ببینید.
بعد از این آمریکا وارد ماجرا شد واکنش سختی نشون داد. امریکا بزرگترین رزمایش نظامی خودش بعد از جنگ ویتنام رو در اون منطقه انجام داد که پاسخ حرکت چین رو داده باشه. در نهایت هم انتخابات برگزار شد و اقای دموکراسی در انتحابات پیروز شد. چینیها متوجه شدن که این قضیه شوخیبردار نیست آمریکا عزمش برای حمایت از تایوان خیلی جدیه. از فعالیت نظامی کوتاه اومدن اما از این سیاست «چین واحد» دست نکشیدن و گفتن که چین و تایوان بصورت مسالمتآمیز با هم ادغام میشن.
اعتراضات در هنگ کنگ ۲۰۱۹
ادعای چین روی تایوان
البته این سیاست چین مصلحتی بوده. فعلا نمیخوان با امریکا سرشاخ بشن اما از طرفی هم از ادعاشون در مورد تایوان کوتاه نمیان. چینیها در سال ۲۰۰۵ قانونی رو تصویب کردن که میگه اگر تایوان ادعای استقلال سیاسی کرد چین اجازهی حملهی نظامی به تایوان رو داره. چین میگه تایوان یکی از استانهای منه که حالا رییس جمهور داره انتخابات برای خودش رو داره اما هر چی که هست جزیی از منه. جزیی از چینه. یک کشور مجزا نیست.
اما واقعیت اینه که تایوان بصورت یک کشور مستقل داره اداره میشه. به خصوص برای نسلهای جوون تایوان که تا حالا عملاً هیچ وقت جزئی از چین نبودن و در بیشترعمرشون هم چیزی جز دمکراسی رو تجربه نکردن و بهش افتخار میکنن و دوست ندارن برن زیر نظر یه دولت تمامیتخواه. مردم تایوان میگن ما نمیخوایم جزوی از یک سیستم سیاسی تمامیتخواهِ لنینیستی باشیم. هویت تایوانی در دهه های گذشته شکل گرفته و اکثریت مردم تایوان الان دیگه خودشون رو تایوانی میدونن در حالیکه در دهه ۱۹۹۰ بیشترشون خودشون رو چینی میدونستن.
اما با همه اینها حزب کومونیست چین جزیرهی تایوان رو بخشی از خودش میدونه که توسط یه دولت شورشی داره اداره میشه. واسه همین چین هنوز که هنوزه با هر کشوری که تایوان رو به عنوان یه کشور مستقل بشناسه روابط دیپلماتیک نداره. و از اونجایی که چین کشور بزرگتر با جمعیت بیشتر و قدرت اقتصادی بیشتری هست بیشتر کشورهای جهان روابط دیپلماتیک رسمیشون رو با دولت جمهوری چین یعنی دولت تایوان قطع کردن. هرچند بیشتر کشورهای جهان روابط دیپلماتیک غیر رسمییی با تایوان هم دارن، مثلا آمریکا، کشورهای اروپای غربی و حتی روسیه. بعضی از کشورها هم از جمله ایران هستن که فقط دولت چین رو به رسمیت میشناسن و هیچ روابط دیپلماتیکی چه رسمی چه غیر رسمی با تایوان ندارن. الان فقط ۱۳ کشور کوچک هستن که با تایوان رابطه رسمی دارن.
اعتراضات هنگ کنگ
در سال ۲۰۱۹ یه اتفاق در فاصله حدود ۷۰۰ کیلومتری از تایوان رخ داد که باعث شد تایوانیها بیشتر حواسشون جمع بشه و به ادغام با چین با احتیاط بیشتری فکر کنن. قضیه مربوط میشه به هنگ کنگ. هنگ کنگی که ۱۵۶ سال دست انگلیسها بود و سال ۱۹۹۷ به چین برگشت داده شد ولی خیلی از مردم اونجا به دموکراسی غربی عادت داشتن و با روش حکمرانی چینی مشکل دارن.
سال ۲۰۱۹ هزاران نفر از مردم هنگ کنگ در اعتراض به روش حاکمیت چین به خیابونها ریخته بودن که بطور خشنی سرکوب شدن. این سرکوب برای خیلی از مردم تایوان یک زنگ خطر بود. بهشون نشون داد که دولت چین حتی یه نیمچه آزادی و نیمچه دموکراسی در هنگکنگ رو نمیتونه تحمل کنه، این یک آینه عبرت بود که نخوان با چین ادغام بشن. تایوانیها الان چند دهه اس که یک سیستم حکمرانی دموکراتیک رو تجربه کردن. حکومت تایوان جتی به دوران تاریک دیکتاتوریی که در ابتدا در این جزیره بوده هم با دید منفی نگاه میکنن. اون گذشته خودشون رو الان دیگه نقد میکنن. مثلا تمام مجسمه هایی که از کای شک در جاهای محتلف جزیره گذاشته بودن رو هم جمع کردن. میگن اون دوره دیکتاتوری بوده. اینها یعنی دموکراسی یکی از ارزشهای مردم تایوان شده و نمیخوان که دوباره برن زیر سایه دیکتاتوری. پس حالا که مردم تایوان نمیخوان که بصورت مسالمتآمیز با چین ادغام بشن، راه حل حملهی نظامی بیشتر و بیشتر به عنوان محتملترین گزینهی باقیمونده مورد توجه چین قرار میگیره.
چین در سالهای اخیر بودجهی نظامیش رو هرسال بیشتر کرده و الان چین بعد از آمریکا دومین ارتش قدرتمند دنیا رو داره. پس امریکا و چین بزرگترین ارتشهای دنیا رو دارن. اما آیا ارتش آمریکا همچنان میتونه مانع از حمله چین به تایوان بشه؟ این سوالیه که واقعاً جواب قطعی براش نداریم. دلیلش اینه که قدرت نظامی چین برای همه مبهمه، چون اونا نزدیک نیم قرن هست که در هیچ جنگ تمامعیاری شرکت نداشتن و ما مقیاس مناسبی برای اندازهگیری قدرتشون نداریم. اما مشخصاً قدرتشون هر ساله و روزبه روز بیشتر و بیشتر شده.
رزمایش ارتش چین
انگیزه های چین برای الحاق تایوان
قبلتر گفتم که در سال ۱۹۷۲ آمریکا حکومت حزب کومونیست چین رو به رسمیت شناخت وبعد هم روابطش با چین رو عادی کرد و تحریمها رو کم کم برداشت. در اون سال نیکسون رییس حمهور وقت امریکا به چین سفر کرد و با مائو رهبر حزب کمونیست چین دیدار کرد.
توی اون دیدار مائو در مورد الحاق تایوان به چین هم صحبت کرد، اما گفت که حزب کمونیست میتونه ۱۰۰ سال دیگه هم برای برآورده شدن این خواسته صبر کنه. اما چی شده که الآن و فقط بعد از پنجاه سال بعد چین به تکاپو افتاده و داره خودش رو اینطوری برای تصاحب این جزیرهی کوچک آماده میکنه؟ میشه گفت بنا به دلایل تاریخی که گفتیم، به دلایل اقتصادی، سیاسی و ژئوپولیتیکی که میشه حدس زد و فهمید. تازه غیر از اینها خیلی اوقات کشورها یا بهتره بگم قدرتها وارد یه جنگ میشن تا بتونن هویت خودشون یا جایگاه خودشون رو در عرصه بین المللی ارتقا بدن، خودی نشون بدن، غرور ملی از دست رفته رو احیا کنن.
مثال بارزش هیتلر بود که جنگ جهانی دوم رو شروع کرد تا خفتی که آلمانیها در جنگ جهانی اول کشیده بودن رو جبران کنه. به ملتش بگه که ما یک کشور قوی هستیم. یا یکی از دلایلی که پوتین به اوکراین حمله کرد هم همین موضوع بوده که روسیه میخواسته جلوی ناتو بایسته و نذاره که ناتو همینوطر پیشروی کنه، اکراین هم جز ناتو بشه و اینطوری روسیه تحقیر بشه. یکی از دلایلی که روسیه حمله کمرد همین بوده که بگه من یک قدرت بزرگم. تازه بین مردمش هم کلی محبوب شد. در مورد چین و تایوان هم همین موضوع میتونه صادق باشه. یکی از انگیزه های چین برای گرفتن تایوان میتونه همین باشه که چین نشون بده این اژدها نه تنها در عرصه اقتصادی دست بالا رو داره میگیره بلکه از نظر قدرت سیاسی هم دیگه جایگاه بالایی داره.
شرکت TSMC غول تراشه جهان
اما یکی از انگیزه های قوی چین برای گرفتن تایوان منافع اقتصادیه.این جزیره چی داره که باعث شده انقدر برای چین و آمریکا ارزشمند بشه؟
موضوع خیلی شبیه به ماجرای کویت در جنگ خلیج فارسه. وقتی در سال ۱۹۹۱ صدام حسین به کویت حمله کرد یکی از دلایل اصلی که امریکا مداخلهی نظامی کرد این بود که امریکاییها نگران این بودن که صدام کنترل تولید نفت کویت رو هم (علاوه بر نفت عراق) در دست بگیره. اونوقت صدام یک تنه روی بخش بزرگی از تولید نفت دنیا کنترل میداشت. امریکا این رو نمیخواست و یکی از دلایلی بود که مداخله کرد.
اما برخلاف عراق و کویت، تایوان منابع نفت و گاز نداره. در حقیقت هیچ منبع طبیعیِ با ارزش و استراتژیکی نداره که باعث بشه برای بقیهی دنیا مهم باشه که حالا به فرض بگن که کنترل این جزیره دست کیه. اگه دست چینیها افتاده ناراحت بشیم مثلا. بنابراین تایوانیها باید خلاقیت به خرج میدادن و برای خودشون چیزی خلق میکردن که برای بقیهی دنیا مهم باشن.
موریس چنگ و تحول تایوان
تایوانیها با کمک اندیشمندان و برنامهریزهای آیندهنگر به جایگاهی رسیدن که الآن سرانه تولید ناخالص داخلیشون اندازه ژاپن هست. یکی از این آدمهایی که تایوان رو متحول کرد آقای موریس چنگ بود که توی اپیزود جنگتراشه یه مختصری از داستانش گفتم. موریس چنگ یک تایوانی بود که در امریکا تحصیل کرده بود، دکتراش رو از استنفورد گرفت، در شرکت تگزاس اینسترومنتس کار کرد. به مدارج عالی مدیریتی رسید، و در نهایت بعد از ۲۵ سال کار در شرکت تگزاس اینسترومنتس استعفا کرد و به تایوان برگشت و شرکت TSMC رو تاسیس کرد.
الآن بیشتر از ۶۵ درصد تمام تراشههای دنیا و بیشتر از ۹۰ درصد تراشههای پیشرفتهی دنیا در تایوان توسط TSMC و بقیهی شرکتهای تولید تراشه در تایوان تولید میشه. اگه اپیزود جنگ تراشه رو شنیده باشید میدونید که این شرکت چقدر تایوان رو برای همهی کشورهای دنیا به خصوص برای چین و آمریکا مهم و خاص میکنه. در سال ۲۰۲۲ درآمد تایوان از صنعت نیمه رسانا بیشتراز ۱۷۵ میلیارد دلار بوده. الان که این اپیزود منشر میشه TSMC یازدهمین شرکت بزرگ و ارزشمند دنیاست و ارزش سهامش از ۵۰۰ میلیارد دلار گذشته!
محافظ سیلیکونی عامل بازدارنده جنگ در تایوان است
محافظ سیلیکونی تایوان
اگه چین به تایوان حملهی نظامی انجام بده، یا به هر نحو دیگهای جلوی صادرات تراشه از تایوان گرفته بشه، سالانه ۲۵۰۰ میلیارد دلار به اقتصاد دنیا صدمه وارد میشه. ضربهای که این اتفاق به اقتصاد دنیا میتونه بزنه احتمالاً در تاریخ نظیر نخواهد داشت! اکر اتفاق بیافته ها. چون همه صنایع در همه دنیا به تراشه های تایوان وابسته هستن. این باعث شده که قدرتهای بزرگ دنیا روی امنیت این جزیره حساسیت فوقالعاده بالایی داشته باشن. واسه همین به صنعت تراشهی تایوان، میگن محافظ سیلیکونی تایوان (Taiwan’s silicon shield). چون قدرتهای جهانی برای نجات اقتصادهاشون حتی حاضر هستن اگر جنگ بشه در برابر چین وارد جنگ بشن. ضمنا هم از اونطرف خود چین هم مثل بقیه دنیا صنایعش خیلی به تراشهها وابسته هستن و دوست نداره جنگی رو شروع کنه که توش ممکنه این صنایع از بین برن!
حمله نظامی چین به تایوان؟
در کنار این محافظ سیلیکونی، تایوان هم داره نیروی نظامی خودش رو برای دفاع آماده میکنه. اگه چین قصد حمله به تایوان بکنه باید بزرگترین حملهی نظامی دوگانه از دریا و از آسمون رو ترتیب بده. چیزی که از زمان لشکرکشی متفقین به ساحل نرماندی فرانسه در جنگ جهانی دوم سابقه نداشته.
چینیها باید چیزی بین ۳۰۰ هزار تا یک میلیون نفر سرباز رو بسیج کنن. در کنار اینکه به صدها کشتی و تجهیزات نظامی نیاز دارن که همه رو باید در سواحل شرقی چین آماده کنن. این فعالیتها انقدر بزرگ و وسیع هست که خیلی راحت برای ماهوارههای اطلاعاتی آمریکا قابل تشخیصه و طبیعتاً دولت تایوان و متحدینشون رو از احتمال این حمله باخبر میکنه.
مضافا بر اینکه تایوان یه جزیرهست که کمترین فاصلهش با چین ۱۳۰ کیلومتره و بینشون اقیانوسی قرار داره که بیشتر طول سال خیلی هم خروشانه. فقط در دوبازهی کوتاه توی بهار و پاییز اقیانوس شرایط آرومتری داره و خب این حمله و پشتیبانی رو سخت میکنه. نکته بعدی هم اینه که بعد از اینکه چینیها کشتیهاشون رو به اطراف جزیرهی فرستادن، این کشتیها برای هدفگیری از داخل جزیره خیلی تجهیزات بزرگ و کندتری نسبت به تانک هستن و خب امکان مقابله رو برای تایوانیها سادهتر میکنه. البته فراموش نکنیم که تایوان یه جزیره کنار چینه، در حالی که هزاران کیلومتر از آمریکا و اروپا فاصله داره. پس تایوانیها سعی میکنن که از قبل هرچی لازم دارن رو آماده کنن و خودشون رو برای یه نبرد احتمالی قوی کنن. مثلا در تایوان سربازی اجباریه و دو میلیون نفر از مردم غیر نظامی هم نیروهای رزرو آماده هستن که وقت نیاز به ارتش ملحق بشن.
اما پاشنهی آشیل تایوان در جنگ میتونه وابستگی کاملش به واردات انرژی باشه. چون تایوان هیچ منبع انرژی طبیعی (فسیلی) نداره. نه گاز، نه نفت، نه ذغالسنگ. تقریبا تمام انرژی مورد نیاز تایوان از خارج از جزیره وارد میشه که طبیعتا همهش از طریق دریا به جزیره وارد میشه. پس اگه جنگی رخ بده و تایوان محاصره بشه، جلوی ورود این منابع به تایوان گرفته میشه. پس برای تولید برقی که شدیدا بهش نیاز دارن، هم برای شرکتهای تولید تراشه اش و هم برای مصارف خانگی شدیدا وابسته به بیرون از جزیره هستن.
همه مجسمه های کای شک در تایوان جمع آوری شده.
بنابراین تایوان در هر صورت نیازمند دریافت کمک و پشتیبانی نظامی از نیروهای خارجی هست. حالا یه سوال. اگه به هر دلیلی نیروهای کمکی خارجی به تایوان نرسن، یا دیر برسن، میشه گفت کار تایوان تمومه؟ شاید جواب سادهای برای این سوال هم وجود نداشته باشه، چون تایوان میتونه یه دونه برگ آس رو آخرو رو کنه. مثلا به نقاطی از چین موشک شلیک کنه که خسارتهای مالی و جانی زیادی به بار بیاره. اینها همه اش احتمالاتی هست که میشه الان بهش فکر کرد. چقدر شدنی هستن معلوم نیست اما همه ان حرفها نشون میدن که تنش بین چین و تایوان یه موضوع جدی و مهمه و دو طرف راجع بهش کلی برنامه دارن.
این هم از اپیزود جمهوری چین یا تایوان که در اون مورد تاریخ تایوان گفتیم. توضیخ دادم که تایوان برای چین خیلی مهمه. هم از نظر هویتی و حیثیتی و هم از نظر اقتصادی و تاثیر و اهمیتی که تراشه های تایوانی در دنیا دارن. چین داره یک ابرقدرت بزرگ میشه. در طول تاریخ ابرقدرتها همیشه دنبال بیشترکردن زمنیهاشون بودن. دنبال فتح سرزمینهای بیشتر بودن. خصوصا که برای چین این یک هدف مشروعه. چین گرفتن تایوان رو حق خودش میدونه. برای همین علناً بارها تهدید به حملهی نظامی کرده و خودش رو برای اون داره آماده میکنه. خودش رو به آب و آتش میزنه.
نمونه اش هم زمانی بود که نانسی پلوسی که رییس محلس نمایندگان امریکا بود یک سفر رسمی به تایوان کرد و این باع عصبانیت شدید چین شد. از اون طرف تایوان از روشهای مختلف سعی میکنه چین رو از حمله منصرف کنه. از جمله دیپلماسی، یا با کمک محافظ سیلیکونی، یا با تقویت نیروی نظامی خودشون، والبته با اتکا به حمایت نظامی کشورهای خارجی به خصوص آمریکا.
حملهای که اگه صورت بگیره به احتمال خیلی زیاد به جنگ بین چین و آمریکا منجر میشه. در اینده چه اتفاقی میافته؟ نمیدونیم. شاید اصلا تنش از بین بره، شاید یه حزب طرفدار چین در تایوان قدرت بگیره و به مرور تایوان به آغوش چین برگرده و بعنوان یک استان در چین ادغام بشه، یا شاید بخاطر منافع اقتصادی دو طرف با هم به یه توافق پایدار برسن. یا شاید چند سال دیگه قدرت نظامی چین اینقدر زیاد بشه که با یک حمله کوچک تایوان رو پس بگیره دوباره بخشی از خاک چین کنه و شاید هم هیچ کدوم از اینها نشه اصلا یه اتفاق دیگه ای بیافته. کیه که از آینده خبر داشته باشه.
تا یه اپیزود دیگه و یه کنجکاوی دیگه خداحافظ.